کد مطلب: ۶۷۶۸
تعداد بازدید: ۲۵۸
تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۵
زندگی در پرتو اخلاق | ۲۹
همانطور که در بحث سابق نیز اشاره شد باید همواره کوشید که در طرح مسائل زمینه‌هایی پیش نیاید که عقل و عواطف در دو جناح متضاد قرار گیرند بلکه بعکس باید کوشید که حتّی عواطف در طرح مسائل بی‌تفاوت نماند بلکه در همان سمت قرار گیرد که عقل قرار گرفته است، تا قدرت کشش عقل را ـ همانند قدرت جاذبه‌ی ماه در جزر و مد که گاهی بخاطر همسو بودن با نیروی جاذبه‌ی خورشید افزون می‌گردد ـ بیشتر کند و برای نیل به این مقصود باید از طرق زیر برای برانگیختن عواطف استمداد جست.

فصل نهم: راه تسخیر دلها | ۳


ترک خودخواهی


کسی که می‌خواهد در روح و افکار دیگران نفوذ کند هرگز نباید اصرار داشته باشد که حقایق را بعنوان «فکری منتسب به او» بپذیرند بلکه بعکس باید کوشید حقایق را بطور مطلق و حتی بصورت فکر طرف بازگو نمود؛ دقت کنید.
زیرا می‌دانیم هرکس به افکار مولود خود ـ مانند فرزندان جسمی خود ـ عشق می‌ورزد و دلیل عشق و علاقه در هر دو مورد یکی است، افکار او مانند فرزندان او جزیی از وجود او محسوب می‌شوند و عشق به آنها شعاعی از عشق به ذات است که ریشه‌دارترین غرایز انسان را تشکیل می‌دهد؛ و بعکس، افکار دیگران، همچون فرزندان دیگران، نسبت به انسان بیگانه‌اند و طبعاً نمی‌توانند علاقه‌ی او را به خود جلب کنند ـ سهل است ـ گاهی حس رقابت او را نیز برمی‌انگیزند.
بنابراین پذیرفتن واقعیت‌هایی که راه وصول به آنها از مسیر فکر خود انسان باشد برای او بسیار آسان‌تر و گواراتر است زیرا «عقل» و «عاطفه» در این موارد در یک جهت واقع می‌شوند و بعکس در صورتی که به شکل یک موجود بیگانه وارد محیط جان او گردند چه بسا تضاد و کشمکشی میان «عقل» و «عاطفه‌ی» او روی دهد، کشمکشی که نتیجه‌ی آن در بیشتر اشخاص پیروزی عاطفه است، عقل می‌خواهد آن فکر را بخاطر صحیح بودنش بپذیرد، اما عاطفه آن را بیگانه و متعلق به دیگری می‌داند و از پذیرفتن آن می‌خواهد خودداری کند.
ذکر این نکته نیز ضرورت دارد، اگر منظور ما راستی پی‌جویی حقیقت باشد، نه پیروزی شخصی در بحث، چه مانعی دارد طرف چنین تصور کند که اصل فکر یا تکمیل آن از خود اوست؟! اگر منظور ما قبول اصل «فکر» است، چرا باید اصرار داشته باشیم حتماً بعنوان «فکر ما» مورد قبول واقع گردد؟!
آزمایش‌های فراوانی که روی افراد صورت گرفته بخوبی نشان می‌دهد که استفاده از این روش غالباً برای نفوذ در افکار دیگران پیروزی درخشانی به همراه داشته است. برای تحقق بخشیدن به این هدف باید اصول زیر را بکار بست:
1ـ باید سعی نمود قسمتی از مطلب گفته شود و بقیه را خود طرف با راهنمایی گوینده دریابد، یعنی در حقیقت باید نقش گوینده‌ی نقش رهبری فکری و به ثمر رسانیدن استعدادهای درونی طرف مقابل باشد، نه نقش ایجاد مستقل.
2ـ باید سعی نمود با ذکر استفهام‌ها و سؤال‌ها مطالب بصورت بحث‌های مورد مطالعه طرح گردد و پاسخ نهایی که در حکم تصمیم نهایی روی مسأله است با طرف مقابل باشد.
3ـ باید از استناد مطالب به خود ـ مخصوصاً با عباراتی شبیه «پیش از من کسی این نظر را اظهار نکرده» و امثال آن ـ شدیداً احتراز جست.
4ـ باید اگر تصریحات یا اشاراتی در سخنان طرف راجع به مطلب مورد نظر بود آن را صریحاً یادآور شد و به آن استناد جست، حتی اگر در سخنان خود او نبوده باشد ولی در سخنان کسی که مورد علاقه و احترام اوست مانند پدر، استاد، بزرگ فامیل و دوست صمیمی او، بوده است آن را یادآوری نمود.
قرآن مجید که سمبل عالی یک گفتار مؤثر و نافذ است و نفوذ آن در افکار مردم آنچنان خارق‌العاده بود که «سِحر»ش خواندند، غالباً از همین روش استفاده می‌کند و در استدلالات خود در برابر مخالفان و مشتبهان همین طریقه را بکار می‌بندد و با جمله‌هایی از قبیل:
ءَاِلهٌ مَعَ اللهِ؛[1]
آیا معبودی با خداست؟
مَنْ اِلهٌ غَیْرُ اللهِ؛[2]
کدام معبود غیر از خداست؟
هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللهِ؛[3]
آیا آفریننده‌ای جز خدا هست؟
و همچنین جمله‌هایی از این قبیل:
اَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْاَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها؛[4]
آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل‌هایی داشته باشند که با آن درک کنند.
مسائل مختلف را طرح می‌کند و قضاوت نهایی را به عهده‌ی شنوندگان می‌گذارد و از وجدان خود آنها در طرح و حل مسائل استمداد می‌جوید.


 برانگیختن عواطف مثبت


همانطور که در بحث سابق نیز اشاره شد باید همواره کوشید که در طرح مسائل زمینه‌هایی پیش نیاید که عقل و عواطف در دو جناح متضاد قرار گیرند بلکه بعکس باید کوشید که حتّی عواطف در طرح مسائل بی‌تفاوت نماند بلکه در همان سمت قرار گیرد که عقل قرار گرفته است، تا قدرت کشش عقل را ـ همانند قدرت جاذبه‌ی ماه در جزر و مد که گاهی بخاطر همسو بودن با نیروی جاذبه‌ی خورشید افزون می‌گردد ـ بیشتر کند و برای نیل به این مقصود باید از طرق زیر برای برانگیختن عواطف استمداد جست.
1ـ نام هرکس مطبوع‌ترین کلمه و موزون‌ترین نغمه‌ها برای اوست، باید از ذکر نام او با احترام برای برانگیختن عواطفش استمداد جست و در میان نام‌ها آنچه بیشتر مورد علاقه و موجب احترام اوست باید انتخاب کرد. در روایات نیز داریم که انسان را در پیش روی او باید با «کنیه» نام برد[5] (کنیه، احترام‌آمیزترین اسامی در نزد عرب است).
در حالات پیغمبر اکرم(ص) نیز نقل شده که او هرکس را به بهترین نام صدا می‌کرد و حتی برای کسانی که کنیه‌ای نداشتند خود او کنیه‌ی مناسبی انتخاب می‌فرمود.
2ـ باید به افراد مجال داد نخست سخنان خود را بگویند و با کمال دقت به سخنان آنها باید گوش داد. این عمل پیش از هر چیز نشان می‌دهد که شخص به راستی پی‌جوی حقیقت است، بعلاوه دلسوز نیز هست و برای افکار طرف مقابل احترام و شخصیت قائل می‌باشد؛ و هریک از این امور سهم مؤثری در برانگیختن مثبت عواطف او دارد.
و از همه‌ی اینها گذشته هرکس بطور طبیعی تمام نیروی خود را قبل از هر چیز متمرکز در بیان عقیده و استدلالات خود می‌نماید و تمام فکرش این است که آنچه را در مغز خود دارد آشکار سازد و مسلّم است که در چنین موقعی هیچگونه آمادگی برای پذیرش حرف دیگران ندارد، بنابراین بیان مطالب و ذکر استدلالات ما پیش از آنکه او تخلیه‌ی کامل گردد، درست به این می‌نماید که در زمین پر از خار و خاشاک بخواهیم بذرافشانی کنیم.
و از همه گذشته بسیار می‌شود که افراد عقده‌هایی دارند که با ذکر مطالبشان گشوده می‌شود و بصورت یک فرد عادی آماده‌ی شنیدن حرف حق درمی‌آیند. در حالات پیغمبر اکرم(ص) و ائمه‌ی هدی(ع) نیز می‌خوانیم که آنها کاملاً مجال سخن به طرف می‌دادند.
3ـ ابراز اشتیاق به آنچه مورد علاقه‌ی اوست و سخن گفتن از آنها در تحریک عواطف افراد سهم بسزایی دارد. در حالات پیغمبر اکرم(ص) می‌خوانیم گاهی که با بعضی از یاران تنها می‌شدند از مسائل خانوادگی و همسر و فرزندان و آنچه مورد علاقه‌ی آنها بود سؤال می‌کردند.
4ـ موارد قابل تحسین یا قابل قبول گفتار طرف را باید یادآور شد و از آن با اهمیت مناسب خود یاد نمود تا روح وی آماده‌ی پذیرفتن نقاط ضعف و اشتباه گردد.
5ـ دلسوزی عملی، به معنی واقعی، یکی از مهمترین عوامل برانگیختن عواطف دیگران و آماده ساختن زمینه‌ی فکری آنان برای پذیرش مسائل اصولی است. آنها اگر دلسوزی عملی از گوینده‌ای ببینند ممکن است سخنان او را حتی اگر استدلالات آن کاملاً موردقبول آنان نباشد بپذیرند و فکر و فهم خود را تخطئه کنند و به خود بقبولانند که نظرات او صائب و هرگونه پیشنهاد او به نفع آنان می‌باشد.
اگر سخنان پیغمبر اکرم(ص) با آن استقبال عجیب مواجه می‌شد یک دلیل آن این بود که هرکس او را دلسوز واقعی خود تشخیص می‌داد تا آنجا که عدم گرایش بعضی از مردم به راه حق بصورت عقده‌ی مهلکی در وجود پیامبر(ص) خودنمایی می‌کرد:
فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ اِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ اَسَفًا؛[6]
گویی می‌خواهی بخاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند.
و در سیره‌ی آن حضرت می‌خوانیم:
وَلا یَأْتِیهِ اَحَدٌ حُرٌّ اَوْ عَبْدٌ اَوْ اَمَةٌ اِلّا قامَ مَعَهُ فِی حاجَتِهِ.[7]
هرکس نزد او می‌آمد، چه آزاد و چه برده و کنیز، همراه او برمی‌خاست و برای انجام کارش به او کمک می‌نمود.
6ـ طرز یادآوری اشتباهات باید آنچنان باشد که اگر عواطف طرف را به نفع گوینده برانگیخته نکند، لااقل جریحه‌دار هم ننماید، به همین دلیل باید تا آنجا که ممکن است اشتباهات را از طریق غیرمستقیم تذکر داد.
داستان معروف تعلیم وضو دادن امام حسن و امام حسین(ع) به پیرمردی که وضو درست نمی‌گرفت یکی از لطیف‌ترین و روشن‌ترین نمونه‌های «روش غیرمستقیم» است.
عباراتی از قبیل «آیا فکر نمی‌کنید اگر چنین باشد بهتر است؟» «آیا بهتر این نیست که چنین کنیم؟» و «من گاهی کار خود را به این صورت انجام می‌دهم» و مانند اینها همه عباراتی است که می‌تواند اشتباهات را بطور غیر مستقیم یادآور شود و نتیجه‌ی عالی از آن عاید گردد.
7ـ هرگز نباید حس لجاجت کسی را بی‌جهت برانگیخت و اگر درباره‌ی موضوعی که مورد اصلی بحث نیست اصرار دارد یا از چنین موضوعی انتقاد می‌کند، بجای مخالفت باید با او در انتقاد یا تعریف و دفاع از آن بطور صحیح هماهنگی شود، این عمل او را کامل خلع سلاح کرده و دعوت به تفکر بیشتر می‌کند.
مثلاً اگر ما می‌خواهیم کسی را بسوی اسلام دعوت کنیم و ببینیم او درباره‌ی مسلمانان و وضع آنها تفکر منفی دارد و روی آن سخت ایستاده است نباید از وضع مسلمین زیاد دفاع کنیم بلکه خود ما نیز با او هماهنگ شده پاره‌ای از انتقادات اصولی را ذکر کنیم (البته بدون زیاده‌روی و افراط) و سپس مطلب اصلی خود را گرفته دنبال نماییم، مسلماً زودتر به نتیجه خواهیم رسید.

 ایمان به گفتار خود

جمله‌ی معروف «سخنی که از دل برخیزد بر دل نشیند» در حقیقت بیان یک واقعیت دقیق و لطیف روانی است که در طریق نفوذ در دیگران می‌توان بعنوان یک اصل اساسی از آن بهره برداری نمود.
زیرا می‌دانیم زبان و گفتار ترجمان فکر و عقیده است، این را هم می‌دانیم که ارزیابی گفتارها بوسیله‌ی مقیاس ایمان گوینده به آن تعیین می‌گردد، چه اینکه ایمان عمیق یک فرد متفکر، به یک مسأله، حاکی از ریشه‌دار بودن آن مسأله و مطالعه‌ی وی و قدرت استدلالاتی که به آن منتهی شده می‌باشد.
بنابراین جای تعجب نیست که میزان ایمان شنونده نسبت به یک سخن با میزان ایمان گوینده ارتباط نزدیک داشته باشد. ممکن است کسی مطلبی بگوید ظاهراً بسیار عالی و خوب ولی از لحن او پیدا باشد که خودش به آن چندان ایمان ندارد، مطمئناً این وضع، چنین فکری را در شنونده بوجود می‌آورد که باید در این مطلب به ظاهر عالی خللی وجود داشته باشد ولی بعکس اگر مطلبی که ظاهر آن چندان قابل قبول نباشد از کسی که اهل فکر است صادر شود و قراین چنان نشان دهد که او ایمان قاطع و راسخی نسبت به این سخن دارد این وضع حس کنجکاوی و دقت افراد را نسبت به آن برمی‌انگیزد و آنها را نسبت به سخن مزبور خوشبین می‌سازد.
این موضوع نیز قابل دقت است که ایمان نداشتن به یک مطلب چیزی نیست که انسان بتواند با گفتارهای تصنعی آن را بکلی بپوشاند بخصوص اینکه سخن ـ بر خلاف بسیاری از اعمال ـ مملو از ریزه‌کاری‌هایی است که روح احساسات و فکر گوینده خواه‌ناخواه از خلال آن تجلی خواهد کرد.
و اگر می‌بینیم عمل شخص به گفته‌ی خود یکی از عوامل مهم تأثیر سخن شمرده شده آن هم بخاطر خاصیت درون نمایی عمل است زیرا سخن ممکن است نشانه‌ی عقیده نباشد اما عمل شخص غالباً نشانه‌ی عقیده و اعتقاد اوست.


 اثر تقوای گوینده


اینکه می‌گویند:
لا تَنْظُرْ اِلی مَنْ قالَ، بَلِ انْظُرْ اِلی ما قالَ.
به گوینده نگاه نکنید، به سخن نگاه کنید.
مطلبی است که اجرای کامل آن در قدرت هیچکس نیست زیرا بالاخره هرکس سخن را مولود وجود گوینده می‌داند، سخن از نظر ابزار مادی همان تغییر شکل در انرژی‌های وجودی انسان است انرژی شیمیایی در سلول‌ها به انرژی مکانیکی تبدیل می‌شود و انرژی مکانیکی به انرژی صوتی.
و از نظر محتویات و مصالح معنوی مولود افکار، تربیت، محیط، معلومات و صفات و حالات معنوی می‌باشد.
بنابراین هر سخن همیشه رنگ گوینده را دارد و صفات گوینده اعم از روحانیت و معنویت، یا صفات زشت و بد او را همراه می‌آورد و به همین دلیل سخنی که از یک فرد با تقوا صادر می‌گردد تمام دریچه‌های روح انسانی در برابر آن گشوده می‌شود و تمام وجود انسان از آن استقبال می‌کند.
و بعکس سخنی که از فرد ناپاک و فاسدی سر می‌زند با عکس‌العمل منفی ناخودآگاهانه از طرف شنونده مواجه می‌گردد و دریچه‌های روح بر روی آن بسته می‌شود.


خودآزمایی


1- چرا پذیرفتن واقعیت‌هایی که راه وصول به آنها از مسیر فکر خود انسان باشد برای او بسیار آسان‌تر است؟
2- برای نفوذ در افکار دیگران باید چه اصولی را بکار بست؟ مختصراً شرح دهید.
3- چگونه می‌توان اشتباهات را بطور غیر مستقیم یادآور شد و نتیجه‌ی عالی از آن بدست آورد؟

پی نوشت ها


[1]. سوره‌ی نمل (۲۷) آیه‌ی ۶۱.
[2]. سوره‌ی قصص (۲۷) آیه‌ی ۷۲.
[3]. سوره‌ی فاطر (۳۵) آیه‌ی ۳.
[4]. سوره‌ی حج (۲۲) آیه‌ی ۴۶.
[5]. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، جلد 8، باب 5، از ابواب احکام العشرة.
[6]. سوره‌ی کهف (۱۸) آیه‌ی ۶.
[7]. مجلسی، بحار الانوار 16/226.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: