معنای تشکّر و قدردانی
تشکّر و قدردانی از خدمتگزاران و صاحبان حق، گاهی با زبان و احترام ظاهری است. گاهی با عمل و خدمات متقابل و زمانی با کمک و حمایتهای بیدریغ و بدون چشمداشت. تشکّر از هر کس، باید به تناسب شخصیت و موقعیت او انجام شود.
تشکّر از پدر و مادر. معلّم و استاد. دوست صمیمی، پزشک معالج، روحانی دلسوز، مسئولان خدمتگزار و...، هر کدام به تناسب خود باید انجام بگیرد.
کمترین حدّ تشکّر آن است که برخوردها، پر محبّت و صمیمی و به دور از هرگونه آزار و رنجش باشد. عالیترین تشکّر آن است که در برابر خوبی افراد، چند برابر خوبی کرد و خوبی آنان را در زبان و عمل، به بهترین وجه جبران نمود.
اهمیّت سپاسگزاری از دیگران
قرآن کریم در موارد متعدد، از خداوند به عنوان شکور و شاکر یاد کرده است، از جمله:
«وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فِإِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ » ؛[1]
کسی که فرمان خدا را، در انجام کارهای نیک اطاعت کند، خداوند (در برابر عمل او) شکرگزار و داناست.
«إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکُورٌ »؛[2]
همانا خداوند آمرزنده و بسیار سپاسگزار است.
یعنی انسانهایی که کارهای نیک انجام میدهند، خداوند از آنان تشکّر میکند و با نیکی و دادن پاداش به آنان، تشکّر خود را عملاً آشکار میسازد.[3]
تشکّر و قدردانی از انسانهای شایسته و خدمتگزار، از خصلتهای خدا و یک ارزش بسیار مهم است. آنان که دارای چنین روحیهای هستند، مظهر یکی از خصال خداوند بزرگ میباشند.
در روایات اسلامی، تشکّر از مردم در برابر خدمات و نیکیهایشان، به عنوان تشکّر از خدا به حساب آمده است. در این جا نظر شما را به چند روایت جلب میکنیم:
1ـ رسول خدا(ص)فرمود:
وَ مَنْ لَمْ یَشْکُرِ النّاسَ لَمْ یَشْکُرِاللهَ ؛[4]
کسی که از انسانها تشکّر نکند، از خدا تشکّر نکرده است.
2ـ امام سجّاد(ع) فرمود: خداوند در روز قیامت به بندهاش میفرماید:
أَشَکَرْتَ فُلاناً؟ فَیَقُولُ: بَلْ شَکَرْتُکَ یا رَبِّ . فَیَقُولُ: لَمْ تَشْکُرْنِی إِذْ لَمْ تَشْکُرْهُ أَشْکَرُکُمْ لِلّه أَشْکَرُکُمْ لِلنّاسِ ؛[5]
آیا از فلانی تشکّر نمودی؟ او عرض میکند: پروردگارا، بلکه تو را تشکّر نمودم. خداوند میفرماید: چون از او سپاسگزاری ننمودی، از من هم سپاسگزاری ننمودهای. شکرگزارترین شما نسبت به خدا، شکرگزارترین شما نسبت به مردم است.
3ـ امام صادق(ع) فرمود:
أُشْکُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَیْکَ ؛[6]
از آن کسی که به تو نعمت رسانده، تشکّر کن.
4ـ حضرت رضا(ع) فرمود:
مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ ؛[7]
کسی که از بندگان بخشنده تشکّر نکند، از خداوند متعال تشکّر ننموده است.
5ـ نیز فرمود:
مَنْ لَمْ یَشْکُرْ والِدَیْهِ لَمْ یَشْکُرِ اللهَ ؛[8]
کسی که از پدر و مادرش تشکّر نکند، خدا را تشکّر و سپاسگذاری ننموده است.
نمونهها
در زندگی پیامبر(ص)و امامان(ع) موارد بسیار دیده میشود که آنان از افراد نیکوکار، قدردانی و تشکّر میکردند و سپاس خود را با نیکوترین شکل آشکار مینمودند. نمونههایی را میآوریم:
نمونه اوّل
حضرت خدیجه(س) (نخستین همسر پیامبر(ص) ،) به رسول اکرم(ص)بسیار محبّت و خدمت کرد و تمام اموال سرشار خود را در اختیار پیامبر(ص) گذاشت و آن حضرت همه آن اموال را در راه گسترش اسلام مصرف نمود.
پیامبر(ص) به پاس خدمات خدیجه(س) همواره از او یاد میکرد، از خدمتهای او قدردانی و تشکّر مینمود، و بر او درود میفرستاد، از درگاه خدا برای او طلب آمرزش مینمود و میفرمود: «خدیجه(س) وقتی به من پیوست که همه از من دور میشدند. او در راه اسلام، هرگز مرا تنها نگذاشت و همواره از من حمایت نمود. خدا او را رحمت کند که بانوی پر برکتی بود و من از او دارای شش فرزند شدم.»[9]
نمونه دوم
در دوران شیرخوارگی پیامبر اکرم(ص) چند روز، «ثُوَیبه» کنیز آزاد شدهی ابولهب به او شیر داد. سپس «حلیمه سعدیّه» این کار را عهدهدار شد و از او سرپرستی کرد. سالها از این ماجرا گذشت، پیامبر(ص) به سبب محبّتهای ثُوَیبه در دوران شیرخوارگی، به او احترام میکرد و از مدینه برای او (که در مکّه میزیست) لباس و هدیههای دیگر میفرستاد. ثُویبه در سال هفتم هجرت از دنیا رفت. پیامبر(ص) از وفات او غمگین گردید، و از خویشان او جویا شد تا به آنان محبّت کند و به این طریق، از زحمات گذشته او سپاسگزاری نماید.
در یکی از سالهای پس از ازدواج پیامبر(ص) با حضرت خدیجه(س) بر اثر خشکسالی، قحطی شد. حلیمه سعدیّه بر اثر تهیدستی به مکّه آمد و نزد پیامبر(ص) رفت و شرح حال خود را بیان نمود. پیامبر(ص) از اموال خدیجه(س) چهل گوسفند و شتر به حلیمه داد و به پاس خدمات گذشتهاش، احترام شایانی به او نمود.[10]
نمونه سوم
در ماجرای جنگ حُنَین (که در سال هشتم هجرت، رخ داد) شَیْماءْ، دختر حلیمه، خواهر رضاعی پیامبر(ص) با جمعی از دودمانش به اسارت سپاه اسلام درآمدند. پیامبر(ص) هنگامی که شَیْماء را در میان اسیران دید، به سبب محبّتهای او و مادرش در دوران شیرخوارگی، احترام و محبّت شایانی به او کرد؛ برخاست و عبای خود را روی زمین پهن کرد و او را بر روی آن نشانید و با مهربانی مخصوصی از او احوالپرسی کرد و به او فرمود: «تو همان هستی که در روزگار شیرخوارگی به من محبّت کردی...»؛ با این که از آن زمان، شصت سال گذشته بود.
شیماء از پیامبر(ص) تقاضا کرد اسیران طایفهاش را آزاد سازد. پیامبر(ص) به او فرمود: «من سهمیه خودم را بخشیدم و در مورد سهمیه سایر مسلمانان به تو پیشنهاد میکنم که بعد از نماز ظهر برخیزی و در حضور مسلمانان، بخشش مرا وسیله خود قرار بدهی، تا آنان نیز سهمیه خود را ببخشند».
شیماء همین کار را انجام داد. مسلمانان گفتند: ما نیز به پیروی از پیامبر(ص) ، سهمیه خود را بخشیدیم.
تنها دو نفر به نام اقرع و عُیَیْنَه، سهمیه خود را نبخشیدند؛ پیامبر(ص) هر یک از اسیران آنان را با شصت نفر اسیر دیگر عوض کرد. در نتیجه، همه اسیران طایفه شیماء آزاد شدند.[11]
ابن هشام، سیره نویس معروف مینویسد: پیامبر(ص) به شیماء فرمود: «اگر بخواهی، با کمال محبّت و احترام نزد ما بمان و زندگی کن و اگر دوست داری تو را از نعمتها بهرهمند سازم و به سلامتی به سوی قوم خود بازگرد؟»
شَیْماء گفت: میخواهم به سوی قوم خود بازگردم.
پیامبر(ص) یک غلام و یک کنیز به عنوان خدمتکار به او بخشید و با کمال احترام او را به سوی قومش روانه نمود.[12]
نمونه چهارم
پیرمردی نابینا و مسیحی به محضر امیرمؤمنان علی(ع) آمد و تقاضای کمک کرد. حاضران چنین وانمود کردند که نباید به او کمک کرد. امیرمؤمنان علی(ع) پس از تحقیق، دریافت او هنگام توانمندی برای مسلمانان کار کرده و خدمت نموده است، فرمود: «شگفتا! او تا وقتی که توان داشت از او کار کشیدید. اکنون که پیر و ناتوان است، او را به حال خود واگذاردهاید؟!»
آنگاه دستور داد از بیتالمال به او کمک کردند و حقوق ماهیانه برای او مقرّر فرمود.[13]
به این ترتیب، از کار او در ایّام جوانی قدردانی کرد، گرچه او مسیحی بود.
نمونه پنجم
... [14]
نمونه ششم
مردی به حضور پیامبر(ص) آمد و گفت:
به چه کسی نیکی کنم؟ پیامبر(ص) فرمود: «به مادرت.» او پرسید: سپس به چه کسی؟ حضرت فرمود: «به مادرت.» او پرسید: پس به چه کسی؟ حضرت فرمود: «به مادرت.» او پرسید: سپس به چه کسی؟ پیامبر(ص) فرمود: «به پدرت».[15]
از آن جا که خدمات مادر به فرزند بیشتر از پدر است، پیامبر(ص) سه بار فرمود: «به مادرت نیکی کن». یعنی از او قدردانی کن و با محبّت و خدمت به او، از او سپاسگذاری نما. سپس از پدرت نیز قدردانی و سپاسگزاری نما.
حضرت رضا(ع) فرمود:
إِنَّ اللهَ أَمَرَ بِالشُّکْرِ لَهُ وَلِلْوالِدَیْنِ ؛[16]
همانا خداوند فرمان داده است از او و پدر و مادر تشکّر کنید.
از این که تشکّر از پدر و مادر بعد از تشکّر خداوند مطرح شده است، فهمیده میشود که تشکّر از پدر و مادر، بسیار ارزشمند میباشد.
نمونه هفتم
یکی از کنیزان امام حسین(ع) شاخه گلی را به آن حضرت هدیه نمود. آن حضرت همان لحظه، آن کنیز را در راه خدا آزاد کرد. انس بن مالک به آن حضرت عرض کرد: یک شاخه گل، آنقدر ارزش نداشت که شما برای آن، کنیزی را آزاد سازی؟!
امام حسین(ع) فرمود: خداوند ما را چنین تربیت نموده است:
«إِذا حُیِّیْتُمْ بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْرُدوُّها»؛[17]
هر گاه چیزی را به شما هدیه کردند، شما به بهتر از آن، یا همانند آن را به او هدیه کنید. من خواستم بهتر از آن را به او هدیه کنم که آزادیش بود.[18]
نظیر این موضوع درباره امام حسن(ع) نیز نقل شده است.[19]
روش قدردانی و سپاسگذاری امامان(ع) نسبت به زیردستان بسیار زیبا، جالب و چشمگیر بود.
آیه فوق نیز به روشنی بیانگر آن است که در برابر افرادی که به شما خدمت میکنند، گرچه کوچکترین خدمت باشد، حتماً جبران کنید و با قدردانی و سپاس نیکو، تلافی نمایید.
بر اساس روایات اسلامی، هیچ کسی همچون امام و رهبر دینی، که مدافع حریم دین و مجری آن است، بر گردن انسانها حق ندارد. از این رو، باید از رهبر مذهبی و مسئولانی که در راستای اجرای فرمان مقام رهبری تلاش میکنند، با سپاس خالصانه و قدردانی همه جانبه خود نسبت به آنان، وظیفه انسانی و دینی خود را به احسن وجه آشکار سازیم.
در سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی، جمعی از روحانیّون و معتمدین مردم شاهرود به محضر حضرت امام خمینی(ر) آمدند و در ضمن گفتوگویی، اجازه خواستند که نام شاهرود را به خاطر این که در آغاز آن واژه شاه است، تغییر دهند. امام فرمود: «به پاس احترام از مرحوم آیت الله العظمی سیّد محمود شاهرودی این کار را نکنید».
به این ترتیب، امام قدردانی و سپاس خود را از یک مرجع دینی ابراز نمود.
نمونه هشتم
یونس بن یعقوب از شاگردان و ارادتمندان امام صادق و امام کاظم(ع) بود و عمرش تا عصر امامت حضرت رضا(ع) ادامه یافت. او از اهالی عراق بود و در سفری که به مدینه نمود، همان جا از دنیا رفت.
در آن عصر، افراد عراقی را در قبرستان بقیع دفن نمیکردند و قبرستان بقیع را مخصوص اهل حجاز قرار داده بودند.
حضرت رضا(ع) وقتی از فوت یونس بن یعقوب اطّلاع یافت، به پاس سابقه درخشان او، برای سرپرستان قبرستان بقیع چنین پیغام داد:
یونس از غلامان آزاد شده امام صادق(ع) است. جنازه او را در بقیع به خاک بسپارید. اگر از دفن او در بقیع جلوگیری نمایید ما نیز نمیگذاریم غلامان آزاد شده شما را در بقیع دفن کنند.
این پیغام باعث شد جنازه یونس را در بقیع به خاک بسپارند. امام رضا(ع) کافور و حنوط و کفن او را فرستاد و به شاگردان پدرش اعلام کرد که در تشییع جنازه او حاضر شوند و برای دوست او به نام محمد بن حباب پیام فرستاد که نماز میّت را بخواند.
شخصی به نام علی بن الحسین میگوید: روزی در قبرستان بقیع کنار قبر یونس رفتم، محافظ قبرستان به من گفت: صاحب این قبر کیست که حضرت رضا(ع) به من سفارش کرد و به من دستور داد تا چهل روز آب برروی قبرش بپاشم.[20]
پینوشتها
[1] - بقره (2) آیه 158.
[2] - شوری (42) آیه 23.
[3] - تفسیر المیزان، ج 1، ص 386.
[4] - آثار الصادقین، ج 9، ص 465.
[5] - اصول کافی، ج 2، ص 99.
[6] - تحف العقول، ص 416.
[7] - وسائل الشیعه، ج 6، ص 542.
[8] - بحارالأنوار، ج 74، ص 68.
[9] - همان، ج 16، ص 12 و اسدالغابه، ج 5، ص 438.
[10] - کحل البصر، ص 54 و بحارالأنوار، ج 15، ص 401.
[11] - اعلام الوری، ص 126ـ127.
[12] - سیره ابن هشام، ج 4، ص 101.
[13] - تهذیب شیخ طوسی، ج 6، ص 292، حدیث 811 .
[14] - بحارالأنوار، ج 44، ص 191.
[15] - اصول کافی، ج 2، ص 159 و 160.
[16] - بحارالأنوار، ج 74، ص 68.
[17] - نساء (4) آیه 86 .
[18] - کشف الغمّه، ج 2، ص 206.
[19] - بحارالأنوار، ج 43، ص 343.
[20] - بهجۀ الآمال، ج 7، ص 373.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی
این صفحه دارای اطلاعات بسیار ارزشمندی بود که به واسطه جمع آور ی شما عزیزان از آن مطلع شدم بسیار از شما تشکر می کنم خداوند به شما در دنیا ایمان و عمل صالح و وسعت رزق و فرصت خدمت گذاری به توحید و پیروان ان ائمه ی اطهار را عنایت فرماید و شما را در اخرت از نیکان قرار دهد ان شاء الله