زنان برجسته اسلام/ ۲
زمانی که از خواب بيدار شدم ترسيدم كه اين خواب را براى پدر و جدم بازگو کنم. زيرا مى ترسيدم مرا بُكشند. اما قلبم به محبت ابو محمد علیه السلام، مى تپيد به طورى كه دست از آب و خوراك كشيدم و به بيمارى سختى مبتلا گشتم. در شهرهاى روم طبيبى نبود كه پدر بزرگم او را بر بالين من نياورده باشد. چون از درمان من نااميد شد گفت: اى نور چشمم! چه خواسته اى دارى؟