پندهای جاویدان| ۳۷
ای به غفلت گذرانیده همه عمر عزیز
تا چه داری و چه کردی، عملت کو و کدام؟|
توشه آخرتت چیست در این راه دراز
که تو را موی سفید از اجل آورد پیام|
می توانی که فرشته شوی از علم و عمل
لیک از ه مت دون ساختهای بادد و دام
پندهای جاویدان| ۳۶
کــــه تواند بدهد میوه رنگین از چوب؟ / یا که باشد که برآرد گل صدبرگ از خار؟
ایـن همه نقش عجب بر در و دیوار وجود / هر که فکرت نکند نقش بـــود بر دیوار
کــوه و دریا و درختان همه در تسبیحند / نه همه مستمعان فهم کنند این اسرار
پندهای جاویدان| ۳۵
هـر که با پاکدلان صبح و مسایی دارد / دلـش از پـرتو اسرار صفایی دارد / زهد با نیت پاک اســت نه با جامه پاک / ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد / شمع خندید به هر بـزم،از آن معنی سوخت / خنده بیچاره ندانسـت کـه جایی دارد
پندهای جاویدان| ۳۴
امام سجّاد(ع) همانگونه که در دعای ۴۵ صحیفه سجّادیّه آمده در اواخر ماه رمضان آن چنان با ماه رمضان وداع میکند که گویی مادر با جوانش که در بستر رحلت است وداع مینماید؛ وداعی بسیار جانسوز، با غمی جانکاه در اعماق قلبش.
پندهای جاویدان| ۳۳
پروردگارا! بنده گناهکار تو، در حالی که اعتراف به گناهان خود میکند، رو به درگاهت آورده، و دعا میکند. اگر بنده ات را ببخشی، از کرمت دور نیست، و اگر از در خانهات رد کنی، چه کسی است جز تو که به بندهات رحم کند؟
پندهای جاویدان| ۳۲
قاضی به یهودی رو کرد و گفت: از این پیرمرد چه میخواهی؟ مال و لباس و مرکبش را بی مورد ادّعا میکنی؟ تو بر گردن این بیچاره هیچ گونه حقّی نداری، سپس به ملّا رو کرد و گفت: برو سراغ کارت، این یهودی بر گردن تو حقّی ندارد، در نتیجه یهودی با دست خالی در حالی که قبا و مرکبش را از دست داده بود به طرف خانهاش بازگشت...
پندهای جاویدان| ۳۱
ای امیر مؤمنان! من پیامبر شما و علما و صلحا نیستم، من پیامبر این خرها و گاوها هستم؛ حیف است که شما امیر و رییس این گاوها و خرها باشید، اینها را بگذارید برای من!» مأمون خندهاش گرفت و او را آزاد کرد.
پندهای جاویدان| ۳۰
مستی کنار خیابان افتاده بود، پاسبان بالای سرش رسید و گفت: برخیز برویم. مست پرسید: به کجا برویم؟ پاسبان گفت: کلانتری. مست: اگر من میتوانستم راه بروم به خانه خودم میرفتم و کنار خیابان نمیافتادم.
پندهای جاویدان| ۲۹
یکی از نشانههای خوشاخلاقی، مزاح کردن و شوخی نمودن در حدّ اعتدال است که موجب سرور و شادمانی مؤمن میشود.
پیامبر اکرم(ص)؛ هرگاه یکی از مسلمانان را اندوهگین میدید، با او مزاح میکرد تا اندوه او را برطرف سازد.
پندهای جاویدان| ۲۸
برخی از مردم عقیده دارند که تمساح وقتی که آدم میخورد، گریه میکند. از اینرو کسی که گریه کند، امّا ته دلش غصّهدار نیست، میگویند: «اشک تمساح میریزد» همانند شخصی که پوست پیاز میکند و گاز پیاز موجب اشکریزی او میگردد.
پندهای جاویدان| ۲۷
روزی لقمان به فرزند خود گفت: «فرزند ارجمندم! دل خود را مقیّد به تحصیل رضای مردم مگردان، زیرا این موضوع از برای تو حاصل نمیشود، التفات به این کار نکن، بلکه خود را مشغول به کسب رضای خداوند گردان.
پندهای جاویدان| ۲۶
عمل قبیح زنا، زمینه میل به گناه را در فرزندی که از راه زنازاده شده پیریزی میکند، اما اختیار را از او سلب نمیکند، او ممکن است با استقامت و پافشاری، از پیمودن راه انحراف اجتناب نماید، و با توجّه به این که اگر او اعمال نیک انجام دهد، اجر و پاداشش بیش از افراد دیگر است...
پندهای جاویدان| ۲۵
گویند عمادالدین فقیه، در شیراز میزیست، گربهای داشت، هر وقت او به نماز میایستاد، آن گربه به او اقتدا میکرد، رکوع و سجده و قیام را انجام میداد، و همین باعث شد که شاه شجاعالدین، ارادت خاصّی به عماد پیدا کرد.
پندهای جاویدان| ۲۴
دیدم گروهی را به مال افتخار میکنند و گروهی به حسب و طایفه مباهات مینمایند و گروهی به... ولی مشاهده نمودم که خداوند متعال، افتخار عظیم را در تقوا قرار داده است...
پندهای جاویدان| ۲۳
جنّیان، گوهرهای درخشان از قعر دریا برای آن حضرت بیرون میآوردند و در آشپزخانه آن حضرت، روزی صد هزار گوسفند و چهل هزار گاو ... پخته میشد، با وجود این همه قدرت خوراک آن حضرت نان جو بود که با دست خودش درست کرده و میپخت.
پندهای جاویدان| ۲۲
معلّم: دیدم، به تحصیل علم و دانش علاقه وافر نشان میدهی و امیدوار شدم که بعد از پدرت (قباد) صاحب سلطنت شده و بر مسند پادشاهی تکیه زنی، خوشم آمد که مزه ظلم و ستم را به تو بچشانم تا به کسی ظلم نکنی.
پندهای جاویدان| ۲۱
یکی از اهل ریاضت، به در مسجدی رسید، شیطان را دید ایستاده پا را درون مسجد میگذارد و بیرون میآورد. به او گفت: «اینجا چه میکنی؟» گفت: «در این مسجد، جاهلی نماز میخواند و عالمی خوابیده است، من قصد دارم به جاهل برسم و در حال نماز او را فریب دهم، هیبت آن عالم نمیگذارد وارد مسجد شوم!»
پندهای جاویدان| ۲۰
وقتی موسی(ع) مشغول مناجات بود، ابلیس نزدیک او آمد، فرشتهای نزد ابلیس آمد و گفت: «در این حال از پیغمبر چه میخواهی؟» ابلیس گفت: «امیدوارم تا او را فریب دهم.»
پندهای جاویدان| ۱۹
روزی سه نفر در غاری که در کنار کوه بود مشغول عبادت بودند. طوفان شدیدی بروز کرد، ناگهان سنگی بسیار بزرگ از بالای کوه غلطید، و جلو آن غار را گرفت، به طوری که اصلاً روزنهای به بیرون دیده نمیشد، آنان در پشت سنگ در میان تاریکی وحشتزا زندانی شدند...
پندهای جاویدان| ۱۸
داستان اصحاب کهف و «رقیم»، مشتمل بر خداشناسی و معاد شناسی و جزای اعمال، و قصّهای شگفتانگیز و آموزنده بوده و چنان که از قرآن استفاده میشود، از داستانهای واقعی باستانی است و تمام ملل توجّه به آن دارند، و در نظرها اعجابآور میباشد.