داستان‌هایی از امام جواد(ع)

ایستادگی امام جواد(ع) تا پای شهادت
داستان‌هایی از حضرت امام جواد(ع) | ۱۰

ایستادگی امام جواد(ع) تا پای شهادت

وقتی که امام جواد(ع) در بستر شهادت افتاد، امّ الفضل پشیمان شد، و گریه می‌کرد، امام جواد(ع) به او فرمود: «چرا گریه می‌کنی؟ گریه‌ی تو سودی ندارد، سوگند به خدا بزودی به فقر و دردی گرفتار گردی که نجات و درمان ندارد»، آری آن بزرگوار، این گونه در جوانی به شهادت رسید.
خوشحالی شیعیان هوشمند از امامت حضرت جواد(ع)
داستان‌هایی از حضرت امام جواد(ع) | ۹

خوشحالی شیعیان هوشمند از امامت حضرت جواد(ع)

نیست معبودی جز خدای یکتا، ای عمو، بسیار سخت است که فردای قیامت در پیشگاه خدا قرار بگیری، و خداوند به تو بگوید: چرا چیزی را که ندانستی به آن فتوا دادی؟ با اینکه در میان اُمّت کسی که داناتر از تو بود، وجود داشت.
دلداری بیمار توسط امام جواد(ع)
داستان‌هایی از حضرت امام جواد(ع) | ۸

دلداری بیمار توسط امام جواد(ع)

امام جواد(ع) به او فرمود: «ای بنده‌ی خدا، تو که از مرگ می‌ترسی، از این رو است که نمی‌دانی مرگ چیست، برای تو مثالی بزنم: اگر بدنت آلوده به چرک و کثافت باشد، و موجب زخمهای پوستی بدن گردد و ناراحت شوی، و بدانی اگر حمّام بروی و شستشو کنی، همه‌ی این چرکها و آلودگیها و زخمها از بین می‌رود، آیا میل داری که به حمّام بروی، یا میل نداری؟
پیدا کردن کار برای ساربان توسط امام جواد(ع)
داستان‌هایی از حضرت امام جواد(ع) | ۷

پیدا کردن کار برای ساربان توسط امام جواد(ع)

ابو هاشم(ره) می‌گوید: همراه آن حضرت به باغی رفتیم، عرض کردم: «من اشتیاق زیاد به خوردن گِل دارم، برای من دعا کن تا این عادت زشت را ترک کنم، آن حضرت سکوت کرد، و بعد از چند روز با من ملاقات نمود و پرسید: «ای ابوهاشم خداوند آن عادت را از تو برداشت».
فرو ریختن نیرنگ شیطانی مأمون
داستان‌هایی از حضرت امام جواد(ع) | ۶

فرو ریختن نیرنگ شیطانی مأمون

مُخارق از فریاد امام(ع) آنچنان وحشتزده شد که ساز و تار، از دستش افتاد، و دستش فلج شد، و تا آخر عمر، خوب نشد، مأمون جویای حال او شد، او گفت: «هنگامی که امام جواد(ع) بر سر من فریاد کشید، آن چنان هراسان و وحشتزده شدم که وحشت و ترس همواره در وجود من هست، و اصلاً این حالت از وجود من، بیرون نمی‌رود.
دستور امام جواد(ع) برای دفع زلزله
داستان‌هایی از حضرت امام جواد(ع) | ۵

دستور امام جواد(ع) برای دفع زلزله

امام جواد(ع) در پاسخ نوشت: «از اهواز به جای دیگر نروید، روزهای چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه روزه بگیرید و لباسهایتان را بشوئید و پاکیزه نمائید، و روز جمعه بیرون بیائید و دستجمعی دعا کنید، خداوند این بلا را از سر شما دفع خواهد کرد».
کرامت و بزرگواری امام جواد(ع) به شیعیان
داستان‌هایی از حضرت امام جواد(ع) | ۴

کرامت و بزرگواری امام جواد(ع) به شیعیان

از افراد می‌پرسید: محمّد بن سهل قمی(ره) کیست؟ تا اینکه نزد من آمد، وقتی که مرا شناخت، گفت: «مولای تو (امام جواد(ع)) این لباس را برای تو فرستاده است، نگاه کردم دیدم دو لباس مرغوب و نرم است».
شیعه خالص از نظر امام جواد(ع)
داستان‌هایی از حضرت امام جواد(ع) | ۳

شیعه خالص از نظر امام جواد(ع)

آن مرد به گناه و تقصیر خود اعتراف کرد و استغفار و توبه نمود و عرض کرد: «اگر نگویم شیعه‌ی خالص شما هستم پس چه بگویم؟» امام جواد(ع) فرمود: «بگو من از دوستان شما هستم، دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن دارم».
حضرت جواد(ع) در غم فراق پدر
داستان‌هایی از حضرت امام جواد(ع) | ۲

حضرت جواد(ع) در غم فراق پدر

آری امام جواد(ع) با اینکه کودک بود، از حالات پدر، دریافت که او می‌خواهد به سفری برود که بازگشت در آن نیست، از فراق و غربت پدر غمگین بود، می‌خواست کنار کعبه بیشتر بنشیند و برای پدر دعا کند، ولی چه می‌توان کرد که طاغوت زمان (مأمون) حضرت رضا(ع) را با اجبار به خراسان برد، و بین حضرت جواد(ع) با پدر، فراقی جانکاه، پیش آمد...
اندوه جانکاه امام جواد(ع)
داستان‌هایی از حضرت امام جواد(ع) | ۱

اندوه جانکاه امام جواد(ع)

حضرت جواد(ع) در پاسخ گفت: «به خاطر آن مصیبتهایی که بر مادرم زهرا(س) وارد شد، سوگند به خدا آن دو نفر را از قبر بیرون می‌آورم، سپس با آتش، آنها را می‌سوزانم و بعد خاکسترشان را به سوی دریا پراکنده می‌سازم».