موضوع شماره ۵
آفتاب سوزان از یک سو و حرارت زمین از سویی دیگر حقیقتاً کوره ای از آتش به راه انداخته بود. در این شرایط سفر کردن کار هر کسی نبود. مرد حتّی نای باز کردن پلک هایش را به صورت کامل نداشت.
موضوع شماره ۴
صاحب این صدا شخصی بود که بارها از پیامبر مهربانیها شنیدهام او بانوی زنان عالم است و بهراستی جز محبّت و پاکدامنی از او ندیدهام. امّا توانی برای شنیدن ناله این بزرگوار نداشتم. اشکهایم بی امان جاری شد و شتابان خودم را به نزدیکی درب خانه رساندم تا علّت را جویا شوم.
موضوع شماره ۳
سوار بر اسبم شدم و از ساربان خواستم سرعت حرکت را بیشتر کند که از بروز چنین حوادثی تا حدودی جلوگیری شود. ساربان که مردی صحرا دیده بود اینبار با تبسّمی بر لب نگاهی کرد و شروع ب گفتن خاطراتی کرد که در سال های متمادی در طول سفر های متعدّد برایش به وجود آمده بود...
موضوع شماره ۲
علی بن عبیدالله به سمت منزل امام رضا علیه السّلام به راه افتاد. در طول مسیر مدام حدیث نفس میکرد. از طرفی با خود می گفت: «برگرد علی! در میان آن همه جمعیّت، امام رضا علیه السّلام اصلاً تو را می بیند؟» و از طرف دیگر به خود دلداری می داد و می گفت: «همین که خودم را به پیشگاه چشمان مبارک شان برسانم و سلامی عرض کنم کافی است و به مقصودم رسیده ام...»
موضوع شماره ۱
منصور وارد شد و ساحران و جادوگران خبره تا به کمر خم شدند تا ارادت و چاکری خود را بیش از پیش نشان دهند. ساحرانی با لباس ها و چهره هایی عجیب و غریب... بعضاً با ریش هایی بلند و موهایی که گویی تا به حال مقراض به خود ندیده.