معنا و اقسام عهد
واژهی عهد که در فارسی به آن پیمان، قول و وعده میگویند، نوعی قرارداد است که بین دو نفر، یا دو گروه، یا چند نفر و چند گروه، یا بین امّت و امام (به عنوان بیعت) بسته میشود که اگر به طور مشروع و صحیح باشد، حتماً باید به آن پایبند بود.
عهد و پیمان معنای وسیعی دارد و در وهلهی اوّل بر دو قسم است:
الف) عهد و پیمان با خدا.
ب) عهد و پیمان با مردم.
عهد و پیمانی که شامل عهدهای سیاسی، تجاری، اخلاقی، حقوقی و اجتماعی میشود؛ گاهی در سطح وسیع بینالمللی است و گاهی به صورت بیعت است که هم سیاسی است و هم مذهبی، اجتماعی و حقوقی. گاهی عهد و پیمان در سطح کوچک تر بین دولت و پیمانکاران است و گاهی بسیار کوچک و به صورت عهد و پیمان بین دو نفر است؛ مانند این که با دوستمان عهد میکنیم که در ساعت معیّنی به مکان خاصی برویم. همهی این موارد، در صورت مشروعیّت آن، زیر پوشش اصل وفای به عهد قرار میگیرند.
وفای به وعده و عهد و پیمان همچون شیرازهای است که روابط اجتماعی، سیاسی و... را محکم نگه میدارد.
متأسّفانه این اصل بزرگ، در جامعهی ما کمرنگ و ضعیف شده، و بسیاری خیلی ساده و راحت به پیمانشکنی پرداخته، چنین خلاف بزرگی را یک امر عادی تلقّی میکنند؛ غافل از این که گناه بزرگی مرتکب شدهاند.
اهمیّت وفاداری به عهد و پیمان با خدا
عهد و پیمان با خدا نیز از شاخههای مهمّ عهد و پیمان است و مانند نذر، مخالفت با آن از گناهان بزرگی است و کفّارهی آن همچون کفّاره روزه خوردن در ماه رمضان میباشد.
در قرآن، آنان که به عهد خود با خدا عمل نکردند؛ به عنوان منافق معرّفی شدهاند:
(فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ)؛[1]
این پیمانشکنی، نفاق را در دلهایشان، تا روزی که خدا را ملاقات کنند، برقرار ساخت. این به سبب آن است که از پیمان الهی تخلّف جستند و دروغ گفتند.
دامداری گوسفندهای خود را کنار درختی برد و خود به بالای آن رفت. باد شدیدی وزید، او خود را در خطر بسیار سخت دید. با خدا عهد کرد و گفت: خدایا اگر من به سلامتی از درخت پایین آیم، همهی گوسفندانم را در راه تو صدقه میدهم.
سپس آرام آرام از شاخههای بالا به شاخههای پایین آمد و کمی احساس آرامش کرد، و گفت: خدایا! قیمت گوسفندها گران است و دلم نمیآید صدقه بدهم. اگر سالم به پایین آیم، پشمهای آنها را صدقه میدهم. از آن جا به قسمت پایینتر آمد، بیشتر احساس آرامش کرد و گفت: خدایا! اگر سالم به زمین برسم کشکهای به دست آمده از آنها را صدقه میدهم. وقتی که پایین آمد و کاملاً احساس آرامش کرد، گفت: پشم چی؟ کشک چی؟ ولش کن هیچی! و این جمله به عنوان مثل در تاریخ باقی ماند.
خداوند میفرماید:
(وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیّایَ فَارْهَبُونَ)؛[2]
به پیمانی که با من بستهاید وفا کنید، تا من نیز به پیمان شما وفا کنم، و تنها از من بترسید.
اهمیّت وفای به عهد از دیدگاه قرآن
در قرآن، در آیات متعددی به وفای به عهد تأکید شده است که در این جا به عنوان نمونه، به ذکر چند آیه اکتفا میشود:
1ـ قرآن در بیان شمارش نیکی و نیکان میفرماید:
(وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا)؛[3]
آنان کسانی هستند که به عهد خود، هنگامی که عهد میبندند وفا میکنند.
2ـ نیز در قرآن میخوانیم:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ)؛[4]
ای ایمان آورندگان! به قراردادها و عهدهای خود وفا کنید.
3ـ قرآن در وصف مؤمنان رستگار میفرماید:
(وَ الَّذینَ هُمْ لأماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ)؛[5]
آنان امانتها و عهد خود را رعایت میکنند.
4ـ نیز در قرآن میخوانیم:
(وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولاً)؛[6]
و به عهد (خود) وفا کنید، که (در روز قیامت) از عهد، سؤال میشود.
5ـ خداوند در قرآن حضرت اسماعیل(ع) را به سبب آن که در وفای به عهد، راستگو و جدّی بود ستود و فرمود:
(إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ)؛[7]
همانا اسماعیل در وعدههایش راستگو بود.
6ـ نیز در قرآن میخوانیم:
(وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّۀٍ ....)؛[8]
و همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشمهای تابیدهی خود را پس از استحکام، باز میکند!
امام باقر(ع) در تفسیر این آیه فرمود: «زنی به نام ریطه از قبیلهی بنی تیم که احمق و سبک مغز بود، نخهایی از مو را میتابید و وقتی که به پایان میرسید، تابیدههایش را باز میکرد. سپس دوباره به تابیدن آنها میپرداخت! خداوند متعال آنان را که عهدشکن هستند، به چنین زن سبک مغزی تشبیه نموده است.
از مجموع این آیات فهمیده میشود که وفای به عهد در اسلام، اصلی استوار و دستوری محکم و ارزشمند است و سفارش شده است مسلمانان به آن وفا کنند، چون اگر عهد بشکنند، از صف نیکان و مؤمنان رستگار خارج میشوند.
اهمیّت وفای به عهد در گفتار امامان(ع)
امامان(ع) با صدها گفتار، پیروان خود را با تأکیدهای فراوان به وفای به عهد دعوت کردهاند، و شاید بتوان گفت به کمتر چیزی مانند رعایت عهد و پیمان، تأکید نمودهاند. در این جا چند حدیث را در این باره میآوریم:
1ـ حضرت علی(ع) فرمود:
إِنَّ الْعُهُودَ قَلائِدُ فِی اْلأَعْناقِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ، فَمَنْ وَصَلَها وَصَلَهُ اللهُ، وَ مَنْ نَقَضَها خَذَلَهُ اللهِ؛[9]
همانا عهدها و پیمانها، گردنبندهایی در گردنها هستند تا روز قیامت. کسی که پیوند آنها را نگهدارد (و وفای به عهد کند) خداوند او را به مقصود میرساند، و کسی که آن عهدها را بشکند، خداوند او را به خودش وامیگذارد.
2ـ نیز فرمود:
إِذا نَقَضُوا الْعَهْدَ سَلَّطَ اللهُ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ؛[10]
هرگاه مردم، پیمانشکنی کنند، خداوند دشمنان را بر آنان مسلّط کند.
3ـ رسول اکرم(ص) فرمود:
لا دِینَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ؛[11]
آن که وفا ندارد، دین ندارد.
4ـ امام صادق(ع) فرمود:
عِدَۀُ الْمُؤْمِنِ أَخاهُ نَذْرٌ لا کَفّارَۀَ لَهُ، فَمَنْ أَخْلَفَ فَبِخُلْفِ اللهِ بَدَأَ، وَ لِمَقْتِهِ تَعَرَّضَ؛[12]
وعدهی مؤمن به برادر دینیش همچون نذر است که کفّاره ندارد و کسی که به آن وفا نکند، به مخالفت با وعدهی خدا برخاسته و خود را در معرض غضب خدا قرار داده است.
5ـ حضرت رضا(ع) فرمود:
إِنّا اَهْلُ بَیْتٍ نَری ما وَعَدْنا عَلَیْنا دَیْناً کَما صَنَعَ رَسُولُ الله؛[13]
ما خاندانی هستیم که وعدههای خود را، قرضی بر گردن خود میبینیم، چنانکه رسول خدا(ص) چنین بود.
6ـ حضرت زینب(س) در سرزنش مردم بیوفا و بیعتشکن کوفه، در قسمتی از خطبهاش چنین فرمود:
إِنَّما مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّۀٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمُ دَخَلاً بَیْنَکُمْ؛[14]
شما همانند آن زنی هستید که رشتههای خود را پس از تابیدن باز میکرد، و سوگند و پیمان خود را وسیلهی خیانت و فساد قرار میدهید.
7ـ امام صادق(ع) فرمود:
ثَلاثَۀٌ لا عُذْرَ لِأَحَدٍ فِیها: أَداءُ الأَمانَۀِ إِلَی البُرِّ وَالْفاجِرِ، وَالْوَفاءِ بِالْعَهْدِ لِلْبُرِّ وَالْفاجِرِ، وَ بِرُّ الْوالِدَیْنِ بُرَّیْنِ کانا أَوْ فاجِرَیْنِ؛[15]
سه کار است که برای هیچکس در مورد آن، عذر و بهانه پذیرفته نخواهد بود: دادن امانت به صاحبش، خواه نیکوکار باشد یا بدکار؛ وفای به عهد، خواه آن عهد با شخص نیکوکاری باشد یا شخص بدکاری و نیکی به پدر و مادر، خواه آنان نیکوکار باشند یا بدکار.
نمونهها
برای تکمیل این بحث، به چند نمونه از سیرهی عملی پیامبر(ص) و امامان(ع) درخصوص عهد و پیمان و وفای به آن اشاره میکنیم:
نمونه اوّل
عمّار یاسر میگوید: قبل از آن که حضرت محمّد(ص) به پیامبری برسد، مدّتی گوسفندان مردم مکّه را برای چراندن به دامنهی کوه و دشت میبرد، من نیز در همان عصر چوپان بودم. روزی با آن حضرت عهد کردیم که فردای آن روز، با هم، گوسفندهایمان را به علفزار بین دو کوه ببریم. فردای آن روز من دیر کردم و وقتی که رسیدم دیدم محمّد(ص) گوسفندانش را به علفزار رسانده، ولی آنها را از چریدن در آن علفزار بازمیدارد. عرض کردم: چرا گوسفند را از آن سرزمین بازمیداری؟ فرمود:
إِنِّی کُنْتُ وَاعَدْتُکَ فَکَرِهْتُ أَنْ أَرْعَی قَبْلَکَ؛[16]
من با تو عهد و پیمان بسته بودم که با هم به آن علفزار برویم. دوست نداشتم گوسفندانم را از قبل از رسیدن تو به چراگاه ببرم.
نمونه دوم
رسول خدا(ص) همراه مردی بود، و آن مرد خواست به جایی برود. رسول خدا(ص) کنار سنگی توقّف کرد و به او فرمود: «من همین جا هستم تا بیایی.» آن مرد رفت و نیامد. نور خورشید بالا آمده بود و به طور مستقیم بر چهرهی مبارکش میتابید. اصحاب عرض کردند: ای رسول خدا(ص) از این جا به سایه بروید. آن حضرت در پاسخ فرمود:
قَدْ وَعَدْتُهُ إِلی ههُنا؛[17]
من با او عهد کرده ام که همین جا بیاید.
نمونه سوم
رسول خدا(ص) وعدههایی به مردم داده بود، ولی شاید وقت آنها نرسیده بود به همین جهت نتوانسته بود به آنها وفا کند آن حضرت هنگام رحلت، حضرت علی(ع) را به حضور طلبید و چنین وصیّت کرد:
یا أَخِی! تَقَبَلُ وَصِیَّتِی وَ تُنْجِزُ عِدَتی و تَقْضِی عَنّی دَیْنِی؛[18]
ای برادرم! وصیّتم را بپذیر، و به وعدههایم وفا کن، و قرضهایم را بپرداز.
علی(ع) عرض کرد: «وصیّتت را انجام میدهم».
نمونه چهارم
هنگامی که صلح تحمیلی بین امام حسن(ع) و معاویه برقرار شد، امام حسن(ع) به این پیمان و قرارداد وفا کرد. امام حسین(ع) نیز تا معاویه زنده بود، به این قرارداد و پیماننامه احترام گذاشت و برخلاف آن رفتار نکرد. با این که آن حضرت حدود ده سال بعد از امام حسن(ع) در عصر معاویه میزیست.
عالم بزرگ شیخ مفید (متوّفا: 413هـ.ق) مینویسد:
امام حسین(ع) پس از شهادت امام حسن(ع)، مردم را به سوی امامت خود دعوت نمیکرد، به علّت تقیّه و صلحی که با معاویه انجام شده بود:
وَ الْتَزَمَ الْوَفاءَ بِها؛[19]
امام حسین بر خود لازم میدانست که به آن پیمان صلح وفا کند.
نمونه پنجم
امام سجّاد(ع) از شخصی مطالبهی ده هزار درهم قرض کرد، او گفت: در مقابل این پول و قرض که میدهم، وثیقه (گرو) میخواهم.
امام سجّاد(ع) نخی از عبایش جدا کرد و به او داد و فرمود: «این نخ پیش تو وثیقه باشد».
آن شخص از چنین وثیقۀ ناچیزی اظهار ناراحتی کرد.
امام سجّاد(ع) فرمود:
أَنَا أَوْلی بِالْوَفاءِ أَمْ حاجِبٌ؟ ؛[20]
آیا من به عهدی که میکنم باوفاتر هستم یا حاجب بن زراره؟
او گفت: تو باوفاتر هستی.
امام سجّاد(ع) فرمود: «با این که حاجب بن زراره کافر بود، عهد او با وثیقه نهادن یک کمان چوبی کم ارزش در برابر صد درهم، پذیرفته شد، آیا عهد من با وثیقه قراردادن یک نخ از عبایم، وفا نمیشود؟»
آن شخص قانع شد و ده هزار درهم به امام سجّاد(ع) قرض داد و یک نخ از عبای آن حضرت را به عنوان وثیقه گرفت و در جعبه کوچکی نگه داشت.
پینوشتها:
[1] - توبه (9) آیه 77. این آیه به دنبال عهدشکنی ثعلبه انصاری نازل شد. او با خدا عهد کرد اگر ثروتمند شود حقوق واجب آن را بپردازد ولی پس از آن که دارای گوسفندهای بسیار شد بخل ورزید و زکات آن ها را نداد.
[2] - بقره (2) آیه 40.
[3] - بقره، آیه 177.
[4] - مائده (5) آیه 10.
[5] - مؤمنون (23) آیه 8 .
[6] - اسراء (17) آیه 34.
[7] - مریم (19) آیه 54.
[8] - نحل (16) آیه 92؛ تفسیر علی بن ابراهیم، ج 1، ص 389 و تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 82.
[9] - میزان الحکمه، ج 7، ص 49.
[10] - بحارالأنوار، ج 100، ص 45.
[11] - بحارالأنوار، ج 75، ص 96.
[12] - اصول کافی، ج 2، ص 363.
[13] - بحارالأنوار، ج 75، ص 97.
[14] - نفس المهموم، ص 215.
[15] - خصال صدوق، ج 1، ص 66.
[16] - کحل البصر، ص 103؛ بحارالأنوار، ج 75، ص 96.
[17] - بحارالأنوار، ج 75، ص 95.
[18] - بحارالأنوار، ص 176.
[19] - ارشاد مفید، ص 206.
[20] - مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 131.
محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی