منابع مالی امامان(ع)
دومین اصل مشترک در زندگی امامان شیعه(ع)، اقتصاد و درآمد مالی امامان(ع) است.
با توجه به این که حق امامان غصب شد و از حکومت برکنار شدند، جز امام علی(ع) و امام حسن(ع) که مدّت اندکی زمام حکومت را به دست گرفتند این سؤال مطرح میشود که منابع درآمد مالی امامان چه بوده؟
برای آن که با بصیرت وارد بحث گردیم، باید چند مطلب در مقدمه بیان شود.
رابطهی اقتصاد با سیاست
مسلّم است که سیاست و اقتصاد، رابطهی تنگاتنگ دارند. ضعف سیاست موجب ضعف اقتصاد است و ضعف اقتصاد دلیل ضعف سیاست.
یکی از حربههای بُرّنده و مهم طاغوتها در هر عصری این بود که رگ و ریشهی اقتصاد را به دست میگرفتند و مردان خدا را در فشار و تنگنای اقتصادی قرار میدادند. تا آنان را نیازمند و تسلیم کنند.
فرعون محصولات کشاورزی و ارزاق مردم را در انبارهای خود انباشه میکرد و با بنیاسرائیل، همچون بردگان رفتار مینمود. او ادعای خدایی نمود و گفت: من رزّاق شما هستم. بیایید روزی خود را از من بگیرید! به این ترتیب، اقتصاد به عنوان حربهی قوی در دست او بود و به وسیلهی آن بر مردم حکومت میکرد. به این ترتیب، اقتصاد و سیاست دست به دست هم داده، جکومت را از دست شایستگان در آورد و به دست طاغوتی مانند فرعون گذشت.
چرا فدک را گرفتند؟
در تاریخ اسلام، بعد از رحلت رسول خدا(ص) رقبای امام علی(ع) افزودن بر تصرّف حکومت، فدک را نیز که پشتوانهی قوی اقتصادی برای امامت حضرت علی و امامان شیعه بود، مصادره کردند. فدک، یک مزرعهی وسیع و سرزمین حاصلخیز و دارای باغهای متعدد بود. به گفتهی بعضی، درآمد سالیانهی آن 24 هزار دینار (مثقال طلا) و به نقل دیگر، هفتاد هزار دینار بود.[1]
تصرفکنندگان حکومت اسلامی، میدانستند اقتصاد و سیاست، رابطهی تنگاتنگ دارد و برای این که دست امام علی و امامان تهی باشد، فدک را از آنان گرفتند. خلفا یکی پس از دیگری و براساس همین سیاست، فدک را در تصرف خود نگه داشتند و به صاحبانش ندادند. به این ترتیب، اقتصادِ جامعه را قبضه کردند. اغلب مردم فقیر بودند و به حکم ضرورت، به سوی آنان رفتند که جیرهشان قطع نگردد. در نتیجه، دور امام علی(ع) و امامان خالی شد.
عمر بن عبدالعزیز (هشتمین خلیفهی اموی) و بعضی خلفای دیگر، فدک را به امامان شیعه واگذار کردند و گرفتند، بار دیگر واگذار کردند و باز گرفتند! هیچ گاه فدک در دست امامان شیعه ثابت نماند. اگر چند صباحی به دست فرزندان حضرت زهرا(س) افتاد، در دست ساداتی بود که نسبت و رابطهی دوری با امامان داشتند. در نتیجه، سیاست شوم خلفا در مورد فشار اقتصادی بر امامان ادامه یافت.
امامان برای حفظ شیعیان و مذهب تشیع که خط راستین اسلام بود، درآمدهای مالی دیگری داشتند. اگر آن درآمدها نبود، شیعه تشیع درمانده میشد.
برهمین اساس، یکی از جرمهایی که طاغوتها برای امامان عنوان میکردند و جاسوسهایشان میدادند این بود که: اموال به سوی آنان روانه میشود.
به منصور دوانیقی گزارش میشد شیعیان اموال خود را به خانهی امام صادق روانه میکنند. به هارون گزارش میشد شیعیان اموال خود را به خانهی امام کاظم میبرند. همچنین به متوکّل خبر میدادند شیعیان اموال خود را به خانهی امام هادی روانه میکنند. همین گزارشها چون آتشی، قلب پر کینهی طاغوتها را شعلهور میساخت و آنان را به اتخاذ سیاست خشن و کشت و کشتار و سختگیری نسبت به امامان وا میداشت.[2]
هارونالرشید در سخن تندی به امام کاظم گفت:
ای موسی بن جعفر! آیا به سوی دو خلیفه، اموال روانه میشود؟[3]
طاغوتها، اموال مردم را به انحصار خود در میآورند و مردم را فقیر و نیازمند میساختند. همین حربه، مردم را از امامان جدا میکرد.
بر همین اساس، امام حسن(ع) فرمود:
إنَّ النّاسَ عَبِیدُ الدُّنیا، وَالدّیِنُ لَعِقٌ عَلی ألْسِنَتِهِمْ، یَحُوطُونَهُ ما درَّتْ مَعائشُهُمْ، فَإذا مُحِّصُوا بالبَلاء قَلَّ الدَّیانُون؛[4]
سکههای یزید و ابنزیاد از عوامل رفتن مردم برای جنگ با امام حسین شد! پول سبب شد مردم برای بریدن سر امام حسین(ع) و بردن آن نزد ابنزیاد، با هم رقابت کنند.
اکنون اگر یکی ـ دو روز نانواییها تعطیل شود، همه به زمین و زمان فحش میدهند و بد خواهند گفت. این، بیانگر رابطهی اقتصاد و سیاست است.
نقش اقتصاد در دین، از دیدگاه روایات
برای روشن شدن این که اقتصاد، نقش به سزایی در حفظ دین و جذب انسانها، همچنین خروج از دین و انحراف دارد، به روایات زیر توجه کنید:
رسول خدا(ص) در یکی از دعاهای خود عرض کرد:
خدایا! در مورد نان، برکت خود را شامل حال ما کن و بین ما و نان جدایی نینداز. هرگاه نان نباشد، نه نماز میخوانیم و نه روزه میگیریم و نه واجبات الهی را ادا میکنیم.
در مورد دیگر فرمود:
... وَ بِهِ صَلَّیْتُمْ، و بِهِ صُمْتُمْ، و بِهِ حَجَجْتُمْ بَیْتَ ربِّکُمْ؛[6]
به وسیلهی نان، نماز میخوانید و روزه میگیرید و حج خانهی خدا را به جا میآورید.
امام علی(ع) به پسرش، امام حسن(ع) فرمود:
انسانی را که در طلب معاش زندگی خود است، ملامت نکن. کسی که غذایش فراهم نباشد، خطاهای او بسیار خواهد بود.
نیز فرمود:
فقر و نداری، زیرک را از بیان دلیلش، گنگ میکند. شخصی که فقیر است، در وطن خود، غریب میباشد.
پیامبر فرمود: «الفَقْرُ أشَدُّ مِن القَتْلِ؛ فقر و نداری، دشوارتر از کشته شدن است.»[9]
به حضرت ابراهیم وحی شد: «ای ابراهیم! تو را آفریدم و به آتش نمرود مبتلا ساختم. اگر تو را به فقر و تهیدستی مبتلا کنم و صبر را از تو بردارم، چه میکنی؟!»
ابراهیم عرض کرد: «پروردگارا! فقر برای من سختتر از آتش نمرود است. [مرا به فقر امتخان نکن].»
خداوند فرمود:
سوگند به عزّت و مقام با عظمتم! در آسمان و زمین چیزی را دشوارتر از فقر نیافریدم.[10]
امام باقر در وصف شیوهی امام قائم(عج) و سبک حکومت او فرمود:
بین مردم چنان مساوات برقرار میکند که انسان نیازمند به زکات پیدا نشود.
نتیجه: حفظ ارکان اقتصاد جامعه، از نظر سیاسی، بسیار بسیار مهم است. اگر بعضی به حکومت ناسزا میگویند، صد انقلاب نیستند، بلکه بر اثر تهیدستی و فشار، بیتاب میشوند و فریاد میزنند. سیاستمدار خوب کسی است که در تأمین معاش مردم، پرتلاش باشد.
امام علی(ع) فرمود:
فقر و تهیدستی، مرگ بزرگ است.
به فرزندش، محمّد حنفیه فرمود:
پسرم! از فقر بر تو میترسم. از آن به خدا پناه ببر، زیرا فقر، دین انسان را ناقص، عقل و اندیشهی او را پریشان و او را نسبت به مردم، بدبین میکند.
اقتصاد خوب از عوامل حفظ امنیت و سلامتی جامعه و به هم پیوستگی مردم با رهبر و کارگزاران حکومت خواهد بود، اما فقر و نداری و اقتصاد ناسالم، آفتی خطرناک برای حکومت، و موجب از همپاشیدگی آن است.
دستاندرکاران باید در مورد تولید و توزیع عادلانه و تثبیت اقتصاد ایدهال، کوشش و تلاش فراوان نمایند و سیاست را از اقتصاد جدا ندانند و نقش متقابل این دو را از یا دنبرند. حضرت رضا ضمن شمارش ارزشها و خصال مؤمنان خالص فرمود:
از خصال اسلام خالص، این است که انسان بیزاری بجوید از افرادی که نیکان را تبعید و دربهدر نمود و به مطرودِ ملعون دین پناه دادند و اموال عمومی را بین ثروتمندان دست به دست گرداندند.
اموال عمومی نباید بین عدهای سرمایهدار، دست به دست بگردد، ولی افراد بینوا و تهیدست، در تنگنای اقتصادی به سر برند. اگر حکومت و جامعهای چنین باشد، بر محور سیاست عدل اسلامی نخواهد بود و پابرجا نخواهد ماند.
تلاش امامان برای حفظ شیعه از خطر سقوط
در عصر امامان، شیعیان به عنوان مجموعهی مخالف حکومتهای طاغوتی شناخته میشدند. از این رو، در بدترین حالت به سر میبردند. عدهای در زندان، گروهی در تبعید، جمعی دربهدر و مخفی و عدهای کشته میشدند و جیره و حقوق ماهیانهی آنان قطع میشد. از این رو، برای حفظ شیعه، بر امامان لازم بود آنان را از نظر مالی و معاش، تأمین کنند تا شیعه و مذهب شیعه، از خطر سقوط و نابودی، محفوظ بماند.
برای این که زندگی سخت شیعیان را در عصر امامان بفهمیم، به ذکر چند نمونهی تاریخی میپردازم:
معاویه در عصر خلافت امام علی و بعد از شهادت حضرت، در کمین شیعه بود. وی دژخیمان و جلادان بیرحم خود را به اطراف و اکناف فرستاده بود، تا با بیرحمانهترین برخوردها، شیعیان را تارومار کنند. در عصر او اگر کسی به کفر و الحاد و شرک، متهم میشد، خوفی نداشت، ولی اتهام شیعه، مساوی با ریختن خون و غارت اموال و ویرانی خانه بود.
زیاد، فرزند سمیّهی روسپی، از طرف معاویه حاکم کوفه بود. معاویه برای او نوشت:
کسانی را که شیعهی علی هستند، نخست به قتل برسان، سپس مُثْلَه و اعضای بدن آنان را قطعه قطعه کن.[15]
علاّمه امینی مینویسد:
زیاد ابن ابیه، مردم کوفه را میشناخت، زیرا در عصر خلافت علی(ع) جزء آنان بود، او شیعیان را هرجا که بودند، حتی از زیر سنگ و کلوخ مییافت و میکشت و دستها و پاهایشان را قطع میکرد و چشمانشان را کور مینمود و آنان را به دار میزد و تبعید و زندانی مینمود، حتی یک نفر را که به تشیع معروف بود، در کوفه باقی نگذاشت.[16]
نقل میکنند: زیاد در جست و جوی یکی از شیعیان به نام «سعد بن سرح» بود تا او را دستگیر کرده و بکشد. امام حسن در نامهای به او نوشت: سعد، مسلمانی بیگناه است.
زیاد در پاسخ نوشت: سرانجام به او دست مییابم و او را به دلیل این که پدر فاسق تو را دوست دارد، خواهم کشت.[17]
یکی از جنایات زیاد این بود که «سمرۀ بن جُنْدَب» را جانشین خود در کوفه و بصره کرد. پس از مرگ زیاد، معاویه نیز سَمْرَه را در امارت کوفه ابقاء کرد. سَمرة در یکی از قتل عامها، هشتاد هزار نفر را با خونخواری تمام کشت.[18]
ابوسوّار عَدَوی میگوید: سَمرة یک روز صبح، 47 تن از قوم مرا که همه از حافظان قرآن بودند، بیرحمانه کشت.[19]
برجستگانی مانند: حجر بن عدی و یارانش، مالک اشتر، محمّد بن ابیبکر، عمرو بن حَمِق و... با سختترین شکنجهها، توسط مزدوران معاویه به شهادت رسیدند. حکومت وحشتناک معاویه به گونهای بود که دستور داد سر بریدهی «عمرو بن حَمِق» را برای همسرش که در زندان بود، بردند.[20]
کشتار «بُسر بن ارطاۀ» یکی دیگر از جلادان معاویه نیز لکه سیاه و ننگین دیگر معاویه، در کشتار دستهجمعی شیعیان بود.[21]
در عصر یزید و خلفای بعد از او و عصر عبدالملک و حجّاج بن یوسف ثَقَفی، اوضاع به همین منوال و گاهی سختتر، به پیش میرفت.
شیعیان در عصر بنیعبّاس
بعد از انقراض بنیامیّه و روی کار آمدن بنیعبّاس، چند صباحی نگذشت که بار دیگر شیعیان در خطر شدید قرار گرفتند. در میان صدها نمونه، به دو نمونه از جنایات فجیح بنیعبّاس، نسبت به شیعیان و هواداران امامان توجه کنید:
منصور دوانیقی (دومین طاغوت عبّاسی) در سال آخر عمرش، عازم حج شد. همسر پسرش (مهدی) به نام «ریطه» را مخفیانه به حضور طلبید. در آن هنگام مهدی عبّاسی در ری بود.
منصور وصیّتهای خود را برای ریطه بیان کرد، از جمله گفت: دسته کلیدها را که کلیدهای خزائن و اتاقهای مخصوص است بگیر. منصور او را چندین بار سوگند داد: متوجه باش از فلان اتاق، جز پسرم کسی آگاه نشود.
منصور به سفر حج رفت. وقتی مهدی از ری آمد، همسرش کلیدها را به او داد و وصیّتهای منصور را گفت و اضافه کرد فلان اتاق را نباید کسی باز کند، مگر خبر مرگ منصور برسد.
پس از مدّتی، خبر مرگ منصور رسید و مهدی بر مسند خلافت نشست و همراه همسرش، درِ اتاق مخصوص را باز کرد. ناگهان دیدند جنازههای جماعتی از آل علی در آنجا هست و کاغذ نوشته شدهای در گوش هر کدام آویزان بود که اسم و نسب اشخاص، مشخص شده بود. در میان آنان، کودک و جوان و نوجوان و پیر بسیار دیده میشد.
هنگامی که مهدی عبّاسی، آن منظره را دید، وحشت کرد و بسیار نگران شد و فوراً دستور داد آنان را همانجا دفن کردند.[22]
عصر هارون الرشید (پنجمین طاغوت عبّاسی) بود. او شبی «حمید بن قحطبه» را به حضور طلبید و شمشیری به او داد. او همراه خادم هارون، به اتاق بزرگی رفتند. در آنجا بیست نفر از آل علی زندانی بودند. حمید به فرمان هارون همهی آنان را کشت و سر از بدنشان جدا نمود و سر و اجساد پاکشان را به چاهی که آنجا بود انداخت. بار دیگر به اتاق دوم رفت. در آنجا نیز بیست نفر از آل علی را که زندانی بودند، کشت و سر از بدنشان جدا نمود. سپس سر و پیکرشان را به چاه افکند. سپس به اتاق سوم رفت. در آنجا نیز چنان کرد و به این ترتیب، شصت نفر از سادات و علویان مظلوم را کشت و پیکر به خون آغشته و سر مقدسشان را به چاه انداخت.
عبیدالله بزاز نیشابوری میگوید:
من با «حمید بن قحطبه» سابقهی دوستی داشتم. در ماه رمضان روزی به خانهاش رفتم. دیدم بسیار پریشان است و در ماه رمضان، غذا میخورد. بعد از غذا گریه کرد. گفتم: حتماً امیر عذری دارد که روزه میخورد. آنگاه علت گریهاش را پرسیدم. ماجرای کشتن شصت نفر از آل علی را در یک شب، شرح داد، آنگاه گفت: وقتی در یک شب، شصت نفر از فرزندان رسول خدا را کشتهام، روزه و نماز چه فایدهای دارد؟! شکّی ندارم که اهل آتش دوزخ هستم و در آن، همیشه خواهم ماند.[23]
اینها نمونههایی از وضع دشوار و رقتبار شیعیان و جنایات بنیامیّه و بنیعبّاس بود. امامان شیعه در این اوضاع سخت، حفظ شیعه را که وجودشان برای حفظ دین واجب بود، لازم میدانستند. حفظ آنان در وهلهی اوّل تأمین معاش زندگیشان بود. بنابراین، نخست باید دید منابع درآمد امامان شیعه چه بود و در چه راهی مصرف میشد؟ آیا بذل و بخششهای امامان از بیتالمال بود یا از درآمدهای دیگر؟
درآمد مالی امامان شیعه
بعضی از امامان در مصرف بیتالمال، دقت و احتیاط میکردند، ولی بعضی، بذل و بخششهای کلان داشتند.
امام علی(ع) به قدری در مصرف عادلانهی بیتالمال دقت داشت که وقتی برادرش، عقیل مقدار ناچیزی بیش از سهمیهی خود برای رفع نیازهای ضروری خود و بچههایش تقاضا کرد، آهنی با آتش سرخ کرد و آن را به بدن عقیل نزدیک نمود. وقتی عقیل احساس داغی آهن کرد، فریاد کشید. امام به او فرمود:
زنان در سوگ تو بنشینند. ای عقیل! از آتشی که انسان برای بازی آن را گداخته است، نعره میکشی، ولی مرا به سوی آتشی میکشانی که خداوند جبّار آن را از خشم خود افروخته است؟! تو از آزار کوتاه ناله میکنی، ولی من از آتش افروختهی طولانی دوزخ ناله نکنم؟![24]
حضرت همهی بیتالمال را به طور مساوی، بدون تبعیض تقسیم میکرد و در هر جمعه، بیتالمال را جارو مینمود و دو رکعت نماز در آن محل میخواند و میگفت:
تا این زمین در روز قیامت گواهی دهد که من بیتالمال را برای خود ذخیره نکردم و به طور مساوی تقسیم نمودم.[25]
روزی قنبر، غلام حضرت از جامهای طلا و نقره که به عنوان بیتالمال آورده بودند خبر داد. در مسیر راه، قنبر به امام عرض کرد: هر چه میآید، چیزی برای خود ذخیره نمیکنی، بلکه همه را تقسیم مینمایی! پیشنهاد میکنم از این جامها، مقداری را برای خود ذخیره کنی.
امام فرمود:
وای بر تو، ای قنبر! دوست داری آتش عظیمی را وارد خانهام کنی؟!
آنگاه شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و با چند ضربه، ظروف طلایی و نقرهای را قطعه قطعه نمود. سپس مردم را به حضور طلبید و فرمود: ریزههای طلا و نقره را بر اساس سهمیهبندی تقسیم کنید. خوردهریزههای ناچیزی باقی ماند که دستور داد آنها را نیز تقسیم کنند.
اگر تقسیم بیتالمال، چنین دقیق و شدید است، چرا بعضی از امامان به برخی دوستان و شیعیان، بذل و بخششهای فراوان و بیحساب میکردند؟ یکی از شیعیان برای تقاضای کمک به حضور امام حسین آمد. امام به او فرمود:
آبروی خود را مریز! حاجت خود را بنویس و به من بده، که به خواست خدا آن قدر به تو میدهم که شاد گردی.
او در کاغذی نوشت: فلان کس پانصد دینار از من طلب و اصرار دارد طلبش را بپردازم. شما با ایشان صحبت کنید تا هنگام آسایش مهلت دهد.
امام وارد خانه شد و کیسهای که محتوای هزار دینار بود، آورد و به او داد و فرمود: «با پانصد دینار وام خود را بده و با پانصد دینار دیگر برای معاش زندگی خود کار کن».[27]
در حالات امام سجاد(ع) میخوانیم: دوازده هزار درهم برای «فرزدق» شاعر که در زندان به سر میبرد، فرستاد.[28]
امام رضا(ع) بذل و بخششهای بسیار داشت. صد دینار به دِعْبِل داد که وی هر دیناری را به صد درهم به شیعیان عراق فروخت و زندگی خود را سامان بخشید.[29]
در مورد دیگر در جشن ولایتعهدی، ده هزار درهم به دعبل داد و ده هزار درهم به «ابراهیم بن عبّاس» شاعر بخشید.[30]
امثال این روایات بسیار است.
نمونهای از بخشش امام کاظم(ع)
فقیر مؤمنی به حضور امام کاظم(ع) آمد و اظهار تهیدستی کرد و درخواست صد درهم نمود تا با تجارت و داد و ستد با آن، بتواند تأمین معاش نماید. امام کاظم(ع) در حالی که خنده بر لب داشت، فرمود: «یک مسئله از تو میپرسم، اگر پاسخ صحیح دادی، برابر خواستهی تو را خواهم داد».
فقیر: بپرسید.
امام: اگر بنا باشد در دنیا برای خود آرزویی کنی، چه آرزویی میکنی؟
فقیر: آرزو میکنم برای حفظ دین و حفظ جان برادران دینی، تقیّه را رعایت کنم و حقوق برادران دینی را ادا نمایم.
امام: چرا دوستی با ما خاندان را آرزو نمیکنی؟
فقیر: این صفت در من وجود دارد. از خدا، به سبب داشتن چنین صفتی سپاسگزارم، ولی از خدا میخواهم خصال نیکی را که ندارم، به من عنایت کند.
امام: پاسخ نیک دادی. آنگاه دو هزار درهم که بیست برابر خواستهی فقیر بود، داد و فرمود:
این پول را در خرید و فروش «مازو»[31] به کار ببر، زیرا کالایی خشک و کمترآسیبپذیر است.[32]
به این ترتیب، امام هفتم پول کلانی به فقیر بخشید و او را به کار و تجارت فراخواند تا با کار و کوشش، معاش زندگی خود را تأمین کند و از دیگران بینیاز شود.
شیخ مفید در کتاب ارشاد از دانشمندان نقل میکند: احسان و بخشش امام کاظم(ع) از دویست تا سیصد دینار بود و کیسههای پول اعطایی او ضربالمثل شده بود.[33]
در مورد امام جواد نقل شده است: حضرت توسط ابوهاشم جعفری، سیصد دینار برای یکی از شیعیان از خاندان بنیهاشم فرستاد و فرمود:
ای ابوهاشم! او به تو میگوید: مرا به پیشهوری راهنمایی کن، تا با پول، کالایی خریداری کنم. او را به پیشهور راهنمایی کن.
ابوهاشم میگوید: نزد شیعهی هاشمی رفتم و پول را به او دادم. به من گفت: مرا به پیشهوری راهنمایی کن! او را به یکی از پیشهوران معرّفی کردم.[34]
در مورد دیگر میخوانیم: امام جواد(ع) ساربانی را که بیکار بود، به ابوهاشم جعفری سپرده و به دستور داد ساربان را نزد خود نگهدار و برای او کاری پیدا کن تا مشغول گردد.[35]
پینوشتها
[1]- سفینۀالبحار، ج 2، ص 351.
[2]- ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 70 و 72
[3]- بحارالانوار، ج 48، ص 125
[4]- تحف العقول، ص 248.
[5]- فروع کافی، ج 5، ص 73؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 17.
[6]- همان، ج 6 ، ص 303.
[7]- بحارالأنوار، ج 72، ص 47.
[8]- نهجالبلاغه، حکمت 3.
[9]- بحارالأنوار، ج 72، ص 47.
[10]- بحارالأنوار، ج 72، ص 47.
[11]- همان، ج 52، ص 39.
[12]- نهجالبلاغه، حکمت 163.
[13]- همان، حکمت 319.
[14]- عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 126. منظور عثمان است که افرادی مثل ابوذر را تبعید کرد و به افرادی مثل مروان و پدرش که طرد شدهی پیامبر بودند، پناه داد و اموال عمومی را بین خویشان تقسیم نمود.
[15]- شرح نهجالبلاغهی ابن ابیالحدید، ج 3، ص 199؛ الغدیر، ج 11، ص 32 و 39.
[16]- الغدیر، ج 11، ص 28.
[17]- شرح نهجالبلاغهی ابن ابیالحدید، ج 4، ص 720.
[18]- تاریخ طبری، ج 6 ، ص 132؛ کامل ابناثیر، ج 3، ص 183.
[19]- همان،
[20]- الغدیر، ج 11، ص 44.
[21]- شرح نهجالبلاغهی ابن ابیالحدید، ج 2، ص 9ـ18.
[22]- تاریخ طبری، ج 9، ص 320.
[23]- بحارالأنوار، ج 48، ص 177ـ178.
[24]- نهجالبلاغه، خطبهی 224.
[25]- نهجالبلاغهی ابن ابیالحدید، ج 2، ص 199.
[26]- همان، ص 199.
[27]- تحفالعقول (ترجمه شده)، ص 281.
[28]- انوارالبهیه، ص 125.
[29]- همان، ص 361.
[30]- عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 266.
[31]- «مازو» که در عربی به آن «عَفص» گویند، مادهای است که از درخت بلوط به دست میآید و به شکل فَندُق است. این دانهها را برای رنگ کردن و دبّاغی پوست حیوانات به کار میبرند (فرهنگ عمید)
[32]- انوارالبهیه، محدّث قمی، ص 197ـ198.
[33]- ترجمه ارشاد، ج 2، ص 226.
[34]- اصول کافی، ج 1، ص 495.
[35]- همان.
محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی