عموم سيره نويسان اتّفاق دارند كه تولّد پيامبر گرامى اسلام صلّی الله علیه و آله در عامالفیل، در سال ٥٧٠ ميلادى بوده است، زيرا آن حضرت بهطورقطع، در سال ٦٣٢ ميلادى درگذشتهاند و سنّ مبارك ایشان ٦٢ تا ٦٣ سال بوده است.
بنابراين، ولادت آن حضرت در حدود ٥٧٠ ميلادى خواهد بود. اكثر محدّثان و مورّخان بر اين قول اتّفاق دارند كه تولّد پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، در ماه «ربيع الاوّل» بوده، ولى در روز تولّد حضرت اختلاف دارند. معروف ميان محدّثان شيعه اين است كه آن حضرت، در هفدهم ماه ربيع الاوّل روز جمعه، در مکّه مکرّمه پس از طلوع فجر چشم به دنيا گشودند و مشهور ميان اهل تسنّن اين است كه ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.(١)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله دارای نامهای متعدّدی بودند. مشهورترین نامهای ایشان، محمّد، احمد، محمود، مصطفی و ... میباشد. نامهای آن بزرگوار در کتب آسمانی انبیاء سلف نیز بسیار است چراکه تمام آنها آمدن و ظهور پیغمبر خاتم را مژده میدادند، ازجمله نامهای آن حضرت است: «مؤذمؤذ» به زبان عِبرانى در تورات و «فاروق» در زبور.(٢) تاریخ نویسان برای آن بزرگوار کنیههای متعدّدی را نامبردهاند که مشهورترین آنها «ابوالقاسم» است.(٣)
حبیب خدا رسول اکرم صلّی الله علیه و آله دارای القاب بسیاری بودند. بیش از ٥٠ لقب و صفت برای آن بزرگوار در تاریخ ثبت و ضبطشده است، منباب نمونه میتوان این القاب را نام برد: امین، حبیبالله، خاتم النّبیّین، سیّد المرسلین، خیر البشر، ابن الذّبیحین، رحمة للعالمین، صفیّ الله، شمس، نذیر، نجم، ماحی و ... . پدر بزرگوار آن حضرت، جناب «عبد الله بن عبد المطلب» است که در بیستوپنج سالگى، در مدينه نزد دائیهای پدرش از طايفه «بنى النجّار» در خانهای معروف به «دار النابغه» به سبب بیماری از دنیا رفت.
به قول مشهور، وفات ایشان پيش از ميلاد رسول خدا صلّی الله علیه و آله روى داد. مادر بزرگوار حبیب خدا، جناب «آمنه» دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن كلاب كه ده سال و به قولى ده سال و اندى پس از واقعه حفر زمزم، به ازدواج «عبد اللّه» درآمد، و شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول خدا صلّی الله علیه و آله، در سفرى كه فرزند خويش را به مدينه برده بود تا خويشان مادرى وى (از طرف مادر عبد المطّلب) يعنى «بنى عدىّ بن النجّار» او را ببينند، هنگام بازگشتن به مكّه در سى سالگى در «أبواء» وفات كرد و همان جا دفن شد.(٤)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله خطاب به جابر بن عبد الله انصاری فرمودند: خدا علی را بهصورت نوری از نور من خلق کرد و مرا بهصورت نوری از نور خود آفرید و هر دوی ما نور واحدی از نور خدا هستیم و خداوند (نور) ما را آفرید، پنجاههزار سال پیش از آنکه آسمان و زمین، طول یا عرض، ظلمت یا نور، دریا تا هوا را بیافریند.
سپس خدای عزّ و جلّ نفس خویش را تسبیح گفت پس ما هم او را تسبیح گفتیم و عظمت خویش را تمجید کرد پس ما نیز او را تمجید کردیم، پس خدای تعالی بهپاس شکر و سپاس از تقدیس و تمجید ما، از تسبیح من آسمان را خلق کرد و آن را بالا برد و زمین را آفرید و آن را پهن کرد و دریاها را به وجود آورد و آنها را عمیق نمود و از تسبیح علی، ملائکه مقرّب خود را آفرید، پس هر زمان ملائکه مقرّب از روزی که خدای عزّ و جلّ ایشان را آفرید تا قیام قیامت تسبیح خدا نمودند، همه آن از آنِ علی و شیعه اوست.(٥)
پس از اینکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله خبر از خلقت نوری خود قبل از خلق کائنات دادند حال روایتی بخوانیم از انتقال نور مقدّس نبوی در اصلاب پاک و ارحام مطهّر اجداد و جدّات بزرگوار ایشان، رسول خدا صلوات الله علیه و آله فرمودند: خدای عزّ و جلّ من و علی را از نور واحد آفرید و ما آنگاهکه در صلب آدم بودیم خدای تعالی را تسبیح میکردیم، سپس ما را به صلبهای مردان و رحمهای زنان منتقل کرد. در تمام عصرها و زمانها تسبیح ما را در پشتها و شکمها میشنیدند تا به زمان عبد المطلّب رسیدیم و نور ما در چهره پدران و مادران ما آشکار بود تا به جایی که اسمهایمان با خط نور بر پیشانی ایشان میدرخشید؛ سپس نور ما از هم جدا شد و نیمی از آن در عبد الله و نیم دیگر در عمویم ابوطالب قرار گرفت. مردم تسبیح ما را از پشت آن دو بزرگوار میشنیدند و پدر و عمویم هرگاه در جمعی از قریش مینشستند نور من از صلب پدرم و نور علی از صلب پدرش آشکار بود تا اینکه هر دوی ما از صلب پدران و شکم مادرانمان خارج شدیم.(٦)
در مكّه مردى از يهود كه يوسف نام داشت زندگى میکرد، او در شبى كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله متولّد میشدند، مشاهده كرد ستارگان وضع طبيعى خود را ازدستداده، و به یکدیگر فروریختهاند، اين مرد گفت: بايد در اين شب پيغمبرى متولّد شده باشد، زيرا ما در كتب خود خواندهایم، هرگاه پيغمبر آخر الزّمان متولّد شود، شياطين از صعود به آسمانها ممنوع میشوند. اين مرد يهودى هنگام صبح در اجتماع قريش حاضرشده و گفت: آيا در خانوادههای شما فرزندى متولّد گرديده؟ گفتند: آرى ديشب براى عبد اللَّه بن عبد المطلب پسرى متولّد شده، گفت: او را به من نشان دهيد، وى را به در منزل آمنه بردند، و به او گفتند: فرزندت را بيرون بیاور، او نيز كودك خود را درحالیکه در قنداق پيچيده بود بيرون آورد. اين مرد همواره به چشمهای اين مولود نگاه میکرد، پس از اين كتف آن جناب را باز كرد، و خال سياهى كه چند دانه موى ريز در آن ديده میشد بين دو كتف آن حضرت ديد، هنگامیکه چشمش به اين خال افتاد روى زمين افتاده و بیهوش گرديد. قريش از اين جريان تعجّب كردند، و به اين مرد يهودى خنديدند، وى پس از اینکه به هوش آمد گفت: اى جماعت قريش! اين مولود در آينده نزديكى شما را به هلاكت خواهد رسانيد، و نبوّت بنیاسرائیل نيز براى هميشه از بين خواهد رفت، مردم از أطراف او پراكنده شدند و گفتههای او را در محافل و مجالس نقل میکردند.(٧)
آمنه عليها السّلام مادر بزرگوار رسول خدا صلّی الله علیه و آله درباره ولادت آن بزرگوار میفرماید: و اللّه كه چون پسرم (به دنیا آمد و) به زمين رسيد، دستها را بر زمين گذاشت، سر بهسوی آسمان بلند كرد و به اطراف آسمان نظر كرد، پس از او نورى ساطع شد كه همهچیز را روشن كرد، به سبب آن نور قصرهاى شام را ديدم، در ميان آن روشنى صدایی شنيدم كه گویندهای میگفت: به دنیا آوردی بهترين مردم را، پس او را محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نام كن. چون آن حضرت را نزد عبد المطّلب آوردند، او را در دامن گذاشت گفت: حمد میگویم و شكر میکنم خداوندى را كه عطا كرد به من اين پسر خوشبو را كه در گهواره بر همه اطفال سيادت و بزرگوارى دارد ...، در آنوقت شيطان در ميان اولاد خود فرياد كرد تا همه نزد او جمع شدند، گفتند: چه چيز تو را از جا برآورده است اى سيّد ما؟ گفت: واى بر شما، از اوّل شب تا الآن، احوال آسمان و زمين را متغيّر مییابم، بايد حادثه عظيمى در زمين واقعشده باشد كه از زمانی که عيسى به آسمان رفته است، مثل اين واقع نشده است، پس برويد بگرديد و تفحّص كنيد كه چه امر غريبی اتّفاق افتاده است؟ پس متفرّق شدند و گرديدند و برگشتند و گفتند: چيزى نيافتيم. آن ملعون گفت: خبر گرفتن از واقعه، كار خود من است، پس تمام دنیا را گشت تا به حرم (حریم امن الهی در شهر مکّه مکرّمه) رسيد، ديد كه ملائكه اطراف حرم را فراگرفتهاند، چون خواست كه داخل شود ملائكه بر او فریاد زدند، پس برگشت و مانند گنجشكى كوچك شد، از سمت كوه حرا داخل شد، جبرئيل گفت: برگرد اى ملعون! گفت: اى جبرئيل يك حرف از تو سؤال میکنم، بگو امشب در زمين چه اتّفاقی افتاده است؟ جبرئيل گفت: محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه بهترين پيغمبران است امشب متولّد شده است، پرسيد كه: آيا مرا در او بهرهای هست؟ گفت: نه، پرسيد: آيا در امّت او بهرهای دارم؟ گفت: بله؛ ابليس راضى شد.(٨)
صبح روزی كه آن حضرت متولّد شدند، هر بتى كه در هر جاى عالم بود به رو درافتاده بودند، و ايوان كسرى يعنى پادشاه عجم لرزيد، و چهارده كنگره آن افتاد، و درياچه ساوه كه آن را میپرستیدند، فرورفت و خشك شد- همان دریاچهای كه نمك شده و نزديك كاشان است- و وادى سماوه كه سالها بود كسى آب در آن نديده بود، در آن آب جارى شد، و آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود، در آن شب خاموش شد، ... و نورى در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گرديد، پرواز كرد تا به مشرق رسيد، تخت هر پادشاهى در آن صبح سرنگونشده بود، جميع پادشاهان در آن روز لال بودند و نمىتوانستند سخن بگویند، علم كاهنان برطرف شد و سحر ساحران باطل شد، ميان هر کاهن و همزادى (جنّی) كه داشت و خبرها را به او میگفت جدائى افتاد، و قريش در ميان عرب بزرگ شدند، ايشان را آل اللّه میگفتند زيرا كه ايشان در خانه خدا بودند.(٩)
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله لباس خود را وصله میزدند، كفش خود را میدوختند، گوسفندان خود را میدوشیدند، با بردگان غذا میخوردند، بر زمين مینشستند، بر درازگوش سوار میشدند و ديگرى را نيز ترك خود سوار میکردند. حيا مانع نمیشد كه شخصاً نیازمندیهای خود را از بازار تهيه كنند و خود به خانه ببرند. با ثروتمند و فقير دست میدادند و دست خود را نمیکشیدند تا طرف مقابل دست خود را بكشد. با هر كس روبرو میشدند از ثروتمند و فقير و بزرگ و كوچك سلام میکردند. چيزى را كه به آن دعوت میشدند، كوچك نمیشمردند گرچه پستترین نوع خرما بود. آن حضرت کمخرج، بلندطبع، خوشمعاشرت و خوشرو بودند. هميشه لبخند بر لب داشتند ولى بلند نمیخندیدند، و غمگين به نظر میرسیدند امّا عبوس نبودند. فروتن بودند امّا خود را كوچك نمینمودند، بخشنده بودند امّا اسراف نمیورزیدند، و نازکدل و مهربان با همه مسلمانان بودند. هرگز از روى سيرى باد گلو نزدند، و هرگز دست طمع بهسوی كسى نگشودند. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در آينه نگاه میکردند و موى سر را صاف نموده و شانه میزدند، و بسا به آب نگاه میکردند و موى سر را مرتّب میساختند. نهتنها براى خانواده خود كه براى يارانشان نيز خود را میآراستند، و میفرمودند: خداوند دوست دارد كه بندهاش هنگامیکه براى ديدن برادران از خانه بيرون میرود، خود را آماده و آراسته نمايد. آن بزرگوار فرمودند: پنج چيز است كه تا دم مرگ از آنها دست برنمیدارم: روى زمين با بردگان غذا خوردن، بر الاغ پالان دار سوارشدن، شير بز را با دست خود دوشيدن، لباس پشمينه پوشيدن و به كودكان سلام كردن، تا آنکه پس از من سنّت شود. آن حضرت بر كوچك و بزرگ سلام میکردند. (١٠)
پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله، توسّط جبرئيل خبردار شدند كه قريش، قصد كشتن ایشان را دارند، لذا شبانه از مكّه خارج شدند و على- عليه السّلام- را بهجای خود گذاشتند. وقتیکه قريش از ماجرا مطّلع شدند، حضرت را تعقيب كردند و جلوتر از همه، سراقة بن مالك بود. ردّ پيامبر را گرفت و به آن حضرت رسيد و خيال كرد كه ديگر به آن حضرت دستیافته است. ولى خدا توسّط زمين او را گرفت، یکدفعه پاهاى جلوی اسب او به زمين فرورفت و از گردن اسب به زمين افتاد، درحالیکه زمين خشك بود. بار دوم نيز همینطور. و چون او مرد عاقلى بود، فهميد كه اینیک امر آسمانى است. ازاینرو از آن حضرت استمداد كرد. پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- جواب او را دادند. عرض كرد دعا كن خدا اسبم را آزاد كند و من نيز تعهّد میکنم كه هیچکس را به محل تو راهنمايى نكنم بلكه از تو دفع نمايم. حضرت دعا كردند و اسب او به پا خاست مثل اینکه گره را از پايش بازکرده باشند ... .(١١)
روزى ابوجهل به دنبال پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- میگشت تا آن حضرت را اذيّت كند. پيامبر را در حال سجده ديد. سنگى را برداشت تا بر سر آن حضرت بكوبد. سنگ به دستش چسبيد! و تنها راه نجات را در يارى خواستن از پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- ديد. حضرت دعا كردند و سنگ از دستش جدا شد و افتاد.(١٢)
«الْعِبَادَةُ سَبْعَةُ أَجْزَاءٍ أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَالِ». عبادت هفت جزء است که برترین جزء آن، طلب حلال است.(١٣)
برگرفته از کتابهای:
١-فروغ ابدیّت ص١٤٨/ منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل ج١ ص٤٩.
٢-زندگانى چهارده معصوم عليهم السّلام ص٦.
٣-إعلام الورى بأعلام الهدى ج١ص٤٣.
٤-تاريخ پيامبر اسلام ص٥١ و٥٢.
٥-بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ٣٥ ص٩٩.
٦-روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج ١ ص٨٣.
٧-ترجمه إعلام الورى ص١١.
٨-جلاء العیون ص٧٠.
٩-همان ص٦٩.
١٠-آداب، سنن و روش رفتارى پيامبر گرامى اسلام ص٣٣و٣٤.
١١-جلوههای اعجاز معصومين عليهم السّلام ص١٤.
١٢-همان.
١٣-تحف العقول ص٣٧.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت