1 - آیا حضرت رسول اکرم(ص) معجزه داشته است یا نه؟ بلی؛ حضرت رسول(ص) معجزات بسیار اظهار فرمودند؛ که از جمله آنها قرآن مجید است که معجزه باقیّه و پایدار آن حضرت بوده و برقرار است. قرآن مجید میفرماید: قُل لَئِن اجْتَمَعَتِ الإنسُ وَ الجِنُّ عَلَی أن یَاتُوا بِمِثلِ هَذَا القُرآنِ لَا یَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَوکَانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهِیراً[1] که همین آیه اعلام اعجاز است.
شرح این معجزات و تعداد آنها را میتوانید با مراجعه به کتب تاریخ، به ویژه تواریخی که در موضوع حیات و زندگی نبیّ اکرم(ص) نوشته شده است و همچنین در کتب تفسیر و ... بخوانید.
2 - آیا حضرت رسول(ص) از عالم غیب خبر داشته است یا خیر؟ بلی؛ حضرت پیغمبر(ص) مکرّر خبر از غیب دادهاند و در قرآن نیز اخبار متعدّدی از غیب وجود دارد که قطعاً و به طور متواتر این موضوع را ثابت کرده است.
3 – در صورتی که حضرت رسول اکرم(ص) علم غیب و معجزات نداشته، پس چگونه ائمّه(ع) علم غیب و معجزه داشتهاند؟ در جواب دو سؤال قبل گفته شد که پیغمبر(ص) هم معجزه داشتهاند و هم از امور آینده و پنهانی مکرّر خبر دادهاند و از ائمّه(ع) نیز معجزه و اخبار از غیب مکرّر صادر شده است.
4 - نظر به این که حضرت رسول اکرم(ص) دارای فرزند ذکور نبوده، پس سیادت از کجا به وجود آمده است؟ چنان که همه میدانیم از پیغمبر اکرم(ص) دختری به نام «فاطمه» و به لقب «سیّدة نساء العالمین» باقی مانده؛ که فرزندانِ بدون واسطه و با واسطه ایشان، مورد احترام عموم مردم هستند و به آنها سیّد و آقا میگوییم.
5 - آیا انتخاب پیامبر به پیامبری، اکتسابی بوده یا انتصابی و یا اینکه هر دو قضیه را شامل میشود؟ منظور از اکتسابی این است که لیاقت کامل در او بوده است و در شخص دیگری نبوده که خداوند ایشان را به عنوان پیامبر تعیین کرده و یا این که خواست خدا بوده است که این شخص، با این مشخصات ظاهری پیامبر باشد. سؤال این است که: چرا زید یا عمرو پیامبر نشده در حالی که آنها هم انسان بودهاند و میتوانستند به کسب مقام معنوی نائل آیند؟
آنچه در مسئله نبوّت و امامت معتبر است، نصب و گزینش الهی است مفهوم انتخابی و انتصابی که در عرف معاصر، نوع حکومتها به آن تعیین میشوند، در آن بیموضوع است؛ زیرا نه انتخاب اکثریت افراد بشر در آن دخالت دارد و نه انتصاب فرد خاصّی از بشر. این دو گونه تعیین، معایب و مفاسدی دارند و غالباً یا در همه جا، به گزینش اصلح واقعی منتهی نمیشود و از اغراض خصوصی و هواهای نفسانی و امیال مختلف مصون نمیماند.
امّا گزینش الهی و برگزیدن به نبوّت و رسالت یا امامت بر اساس صلاحیّتها و شرایط واقعی و شایستگی بوده و چون خداوند متعال آگاه و عالم بر آن است، همیشه اصلح واقعی برگزیده میشود.
بنابراین نبوّت به نصب است؛ امّا به نصب خداوند عالم و حکیم نصب اصلح و اَلیَق واقعی است؛ که در گزینشهای انتخابی یا انتصابی بشری هرگز قابل تأمین و تضمین نیست و در یک کلمه: اللهُ أعلَمُ حَیث یَجعَل رِسَالَتَهُ[2] است.
گزینش بشری، گزینش جاهل به حقایق و غیرمصون از خطا و اشتباه و در معرض پیروی از اغراض شخصی و هواهای نفسانی است. به هر حال، چه انتخابی و چه انتصابی باشد، این گزینش خداوند علّامالغیوب و حکیم و غنی، منزّه از خطا و اشتباه و مبرّا از احتیاج به جلب نفع یا دفع ضرر است.
به طور کلّی تفاوت نظامهای شرعی و قوانین عادّی در همین است که نظامات الهی از طرف خداوندی است که برحسب اسمائه الحسنی - مثل: «الحاکم»، «المالک»، «العالم»، «الحکیم»، «القدّوس»، «الرّحمن»، «الرحیم» و «اللطیف» - صالح برای این نصب، و تشریع این نظامات است. این صلاحیّت، مختص به ذات اقدس او است و در آن واحد و یگانه و بیهمتا است؛ و دیگران فاقد این صلاحیّتها و جاهل میباشند؛ بنابراین، گزینششان خواه انتصابی باشد یا انتخابی، هرگز مصون از خطا، یا حب و بغض، و یا اغراض شخصی و شهوانی و نواقص دیگر نیست.
بنابراین، پاسخ این سؤال که «چرا زید یا عمرو پیغمبر نشدهاند» معلوم میشود؛ زیرا جواب این است که: اللهُ أعلَمُ حَیث یَجعَل رِسَالَتَهُ[3]؛ برای این که شرط لازم در آنها و برای آنها فراهم نبوده است.
در خاتمه نکتهای که به طور فشرده به آن اشاره میشود، این است که: تنصیص نبیّ سابق بر نبوّت پیغمبر لاحق، مثل تنصیص پیامبران گذشته بر نبوّت حضرت ختمی مرتبت(ص) همچنین تنصیص پیغمبر بر امامت ائمّه(ع) نصب و انتصاب بشری و عادّی نیست؛ بلکه اعلام و اخبار از نصب الهی است.
6 - به چه دلیل حضرت محمّد(ص) خاتمالنبیین میباشند؛ در صورتی که تا روز قیامت فاصله زیادی است؟ و - نعوذ بالله - آیا ممکن است انسان کاملتری بیاید که شرایط آن حضرت را داشته باشد؟ یکی از عقاید مسلّمه و ضروریّه اسلامیّه، عقیده به خاتمیّت دین اسلام و خاتمالانبیا بودن حضرت رسول اعظم، محمّد بن عبدالله(ص) است؛ که بعد از آن حضرت و دین او، نه پیغمبری خواهد آمد و نه دینی کاملتر و جامعتر از آن خواهد بود.
دلایل آن از سمع، یعنی کتاب و سنّت بسیار است؛ از جمله آیه کریمه مَا کَانَ مُحَمَّد أبَا أحَدٍ مِن رِجَالِکُم وَلکِن رَسولالله وَ خَاتَمَ النَّبِیِین[4] ؛ و آیه ابتغاء: وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الإسلَامِ دِیناً فَلَن یَقبَل مِنهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخَاسِرِینَ[5] ؛ و آیات دیگر.
از جمله احادیث، حدیث معروف و متواتر «منزلت» است که حضرت رسول اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «أنتَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی إلَّا أنَّه لَا نَبِیَّ بَعدِی»[6]؛ و احادیث بسیار و معتبر دیگری نیز وجود دارد.
خلاصه، مسئله خاتمیّت پیغمبر(ص) به ادلّه قطعیّه از کتاب و سنّت و اجماع و اتّفاق و ضرورت بین جمیع مسلمین، ثابت و مسلّم است و طولانی شدن ازمنه تا انتهای این عالم موجب استبعاد آن نیست؛ چنان که اکنون که متجاوز از چهارده قرن از هجرت میگذرد، تحوّلاتی که در وضع تمدّن و مظاهر زندگی بشر پیش آمده است، به مراتب بیشتر از تحوّلاتی است که در همه ادوار گذشته بوده؛ همچنان تعالیم اسلام، زنده و عملی و جلوتر از هر عصر و زمان است.
۷ - چرا انبیا فقط در خاورمیانه مبعوث شدهاند؟ و چرا فقط داستانهای این عدّه معدود در قرآن کریم آمده و مخصوصاً داستان حضرت موسی(ع) بیشتر مطرح شده است؟ آن دسته از مردم دنیا که دعوت انبیا به آنها نرسیده، چه وضعی دارند؟ اینگونه سؤال در مورد بعثت انبیا جدید نیست و به گونههایی مطرح میشده؛ از جمله: در قرآن مجید از قول کفّار نقل شده که میگفتند: وَ لَولا نَزَلَ هَذَا القُرآن عَلَی رَجُلٍ مِن القَریتَینِ عَظِیم[7]. در مورد رسالت حضرت رسول اکرم(ص) میگفتند: چرا قرآن بر مردی بزرگ از یکی از دو قریه نازل نشده است.
قرآن مجید در پاسخ به این قسم سؤالات میفرماید: اللهُ أعلَمُ حَیث یَجعَل رِسَالَتَهُ[8].
قابل ذکر است که اولاً، این که فقط انبیا در خاورمیانه مبعوث شده باشند، از کجا معلوم شده است؟ ما از انبیا جز شمار اندکی که در قرآن مجید یا احادیث نام برده شدهاند، کسی را نمیشناسیم. از کجا معلوم که دهها هزار پیغمبری که مبعوث شدهاند در سرزمینها و نقاط دیگر نبودهاند؟
ثانیاً، شرایط و ملاحظات بسیار در انتخاب و گزینش پیغمبر مورد ملاحظه است که خداوند باعث الانبیاء خود از آن آگاه است. در سرزمینهایی مانند: فلسطین، جزیرةالعرب، مکّه و مدینه، رجال دین و مردان خدا و کسانی که آمادگی قبول دعوت حق را داشته باشند، بیشتر پرورش مییافتهاند؛ چنان که مثلاً در یونان، فلاسفه بیشتر پیدایش داشتهاند. در هر حال این امری است الهی و خدا از همه داناتر به آن است. هر چه باشد و به هر جهتی که باشد، این پیغمبرانی که در قرآن مجید یاد شدهاند، از این اراضی مبارکه برخاستهاند.
سرّ این که حکایت حضرت موسی بیشتر به میان آمده، مناسبتهایی است که برای عبرت دیگران تذکّر آن لازم بوده است و روبروییهایی است که مسلمانان با اهل کتاب داشتهاند.
حق این است که طرح این سؤالات چندان مفید فایده نیست؛ و آنچه مهم است بررسی و ملاحظه دعوت انبیا و عمل به دستورات و تعلیمات آنهاست.
امّا در رابطه با مردمی که در گذشته و حتّی حال، دعوت انبیا به آنها نرسیده باشد، باید گفت: مؤاخذ به تکالیفی که تبلیغ کردهاند، نیستند؛ زیرا حجّت بر آنها تمام نیست. قرآن در اینباره میفرماید: وَ مَا کُنَّا مُعَذّبِینَ حَتَّی نَبعَث رَسُولاً[9] از اینرو با آنها به هر نحو که عدل الهی اقتضا کند، عمل میشود.
پینوشتها [1] - اسراء/88
[2] – انعام/124.
[3] – انعام/124.
[4] – احزاب/40.
[5] - آلعمران/85.
[6] – صحیح مسلم: 4/108؛ صحیح بخاری : 5 / 3 و 24 کتاب الفضائل؛ مسند احمد:/1/173، 175،185؛ سنن ابی داوود: 1/29؛ صحیح ترمذی 2/30؛ کنزالعمال: 6/402؛ و بسیاری از مصادر حدیث.
[7] – زخرف/31.
[8] - انعام/124.
[9] – اسراء/15.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی