کد مطلب: ۲۹۸۴
تعداد بازدید: ۱۰۶۱
تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۲:۱۶
معارف دین| ۱۸
امامت شخص غایبی که بالمرّه از مردم جدا باشد و مردم از او غایب، و او از مردم غایب باشد عقیده شیعه نیست؛ و مقصود از غیبت، غیبتی است که غایب و مغیبٌ‌عنه در آن از هم منفصل و جدا نیستند.
40- چگونه در بحث ولایت‌ فقیه به توقیع شریف که سنداً و دلالتاً مخدوش است تمسّک می‌شود؟
راجع به ولایت فقها در عصر غیبت در رساله «ضرورة وجود الحکومة» و «ولایة الفقهاء فی عصر الغیبة» به‌ طور مختصر بحث کرده‌ایم.
راجع به توقیع شریف، اعتبار و حجیّت آن ثابت است؛ زیرا شیخ ما صدوق(قدس سره) در کتاب «کمال الدّین» از شیخ خود «محمّد بن محمّد بن عصام الکلینی»- که از طبقه دهم است- روایت کرده است. در اینجا با جمله «رحمةالله» و در موارد دیگر با جمله «رضی‌الله‌عنه» از او تجلیل و تعظیم کرده است.
در اینجا توقیع شریف را از «ثقةالاسلام کلینی» و او از «اسحاق بن یعقوب» روایت کرده؛ که او به‌ وسیله جناب «محمّد بن عثمان»- رضوان‌الله تعالی‌علیه- نایب دوّم از نوّاب اربعه، کتابی را که متضمّن سؤالاتی بوده، تقدیم کرده و به خطّ اشرف حضرت صاحب‌الامر(ع)، توقیعی در جواب دریافت نمود.
همچنین «شیخ طوسی» در کتاب «غیبت» این توقیع رفیع را از جماعتی از «جعفر بن محمّد بن قولویه» که از ثقات و اجلاء در حدیث و فقه و صاحب تصنیفات بسیار و از طبقه دهم است، و از «ابی غالب زراری احمد بن محمّد بن سلیمان»، از طبقه دهم، که او نیز از مشایخ و اجلاء است و به جلالت قدر، و کثرت روایت، و «شیخ عصابه»، و القابی غیر از آن، تعظیم و توصیف شده، و از غیر این دو بزرگوار، روایت فرموده و آن بزرگواران از جناب کلینی، و او از «اسحاق بن یعقوب»- که به ‌احتمال ‌قوی برادر کلینی بوده- روایت کرده است؛ و از اعتماد «کلینی» به او، و احتجاج «صدوق» و «شیخ طوسی» (محمّدون ثلاثه) جلالت قدر و وثاقت او نیز معلوم می‌شود. بنابراین نه‌تنها سند ضعیف نیست، بلکه به نظر می‌رسد که در کمال قوّت و اعتبار است.
علاوه بر آن که متن آن- که متضمّن جواب از مسائل مهم است- نیز بر قوّت و اعتبار آن افزوده است، و اباحه خمس در آن، دلیل بر ضعف آن نمی‌شود، نهایت امر یکی از اخبار، تحلیل و اباحه است که با آن در فقه، مثل سایر روایات، معامله می‌شود.
مضافاً بر این که معلوم نیست سؤال از مطلق خمس بوده یا از خمس مبتلا به در مورد اماء، و جمله قبل از این جمله که می‌فرماید: «أمّا المُتَلَبِّسُونَ بِأموَالِنَا فَمَن استَحَلَّ مِنهَا شَیئاً فأکلُه فَإنَّمَا یَأکُلُ النِّیرانِ» [1]، نیز قرینه است بر این که سؤال از مطلق خمس نبوده است. بنابراین تعرّض توقیع به ‌صورت اجمال به‌ حکم خمس، شاهدی بر ضعف آن نیست و توقیع رفیع در کمال اعتبار است.
 
41- وجود امام غایب چگونه موجب دلگرمی مؤمنین می‌گردد؟
جواب این سؤال واضح است. وجود امام از دو جهت باعث دلگرمی مؤمنین و حفظ تعهّد و موجب مزید شوق با اعمال صالح و انجام وظایف است:
نخست، از جهت اطمینان و امیدواری و خوش‌بینی به آینده جهان و پیروزی نهایی حق بر باطل و پر شدن زمین از عدل و داد. این فایده روانی مهمّی است که بر اصل عقیده به مصلح آخرالزّمان و ظهور منجی، که همه پیروان ادیان مخصوصاً مسلمانان به آن اعتقاد دارند، مرتّب است و همه به آینده دنیا نظر دارند، و منتظر آن عصر درخشان و دوران خلاصی هستند.
دوّم، از جهت حال حاضر و بقای التزامات اخلاقی و دینی و تعهّدات مذهبی، این عقیده مفید و شوق‌انگیز و رغبت افزا است. نفس این عقیده که ما فی الحال امام و ملجائی الهی داریم که از اعمال صالح و خیر مسرور می‌شود و از کارهای زشت ما مغموم و رنجیده‌خاطر می‌گردد، انگیزه و باعث میل به پرهیزکاری و پارسایی و حسن عمل می‌شود و خلاصه مقرّب به طاعت، و مبعد از معصیّت است.
 
42- آیا صحیح است که راز غیبت امام را منحصر به حکمتی نماییم که پس از غیبت معلوم می‌گردد؟
در مورد سرّ غیبت نگفته‌ایم که سرّ و فلسفه و حکمت آن منحصر است به آن که بعد از ظهور معلوم می‌شود و این به معنای نفی اسرار و حکمت‌های متعدّد دیگر نیست. فرضاً هم اگر حکمت را منحصر (بِمَا یَظهَرُ بَعدَ الظُّهُورِ) به آنچه بعد از ظهور ظاهر می‌شود، بدانیم اشکالی پیش نمی‌آید. چون ما برحسب احادیث معتبر، ثابت می‌کنیم که غیبت و ظهور آن حضرت با امر خدا واقع خواهد شد. بنابراین اگر بگوییم حکمت غیبت، بعد از ظهور ظاهر خواهد شد، علامت تسلیم و ایراد نگرفتن به کار و تقدیر خداوند است.
به‌ علاوه، ظهور علمی حکمت، غیر از ظهور عینی آن است که بعد از ظهور حاصل می‌شود. مثل آن که فایده و حکمت بعثت و رسالت حضرت خاتم‌الانبیا(ص) قبل از ولادت آن حضرت و در اعصاری که پیغمبران گذشته از آن خبر می‌دادند، به ‌طور اجمال معلوم بود و معلوم بود که فواید بزرگ و مهمّی دارد؛ امّا این فواید و برکات بعد از بعثت آن حضرت ظاهر شد، و در هر عصر و هر زمان و هر روز تا زمان ما ظاهرتر خواهد شد.
امم گذشته- که از پیغمبرانشان بشارت رسالت محمّد(ص) را دریافت می‌کردند- می‌دانستند که فایده این رسالت، بزرگ و باعظمت است؛ ولی تا آن حضرت ظهور نفرموده و قرآن را برای بشریّت نیاورده بود، این فایده چنان‌ که باید معلوم نبود، و بعد از عصر رسالت شناخته و معروف شد.
از این ‌جهت «ابن تیمیّه» و دیگری نمی‌تواند شبهه بنماید، و اخبار معتبری را که دلالت بر وقوع غیبت دارند، انکار نماید. امثال او که اخبار «ابن صائد» و «دجال» و حتّی خبر از مرکب او را با آن تفاصیل عجیب‌ و غریب و غیر قابل ‌قبول نقل می‌کنند، و از حکمت این تفصیلات غیرمنطقی نمی‌پرسند، حق ندارند که از حکمت ظهور امام زمان (ع) که محقّقاً واقع خواهد شد سؤال نمایند.
باز هم توضیح: روح و اساس این اشکال، اصل عقیده به امامت آن حضرت را با این مبعدات و ملازماتی که طرح شده مورد ایراد قرار می‌دهد؛ یعنی فکر و عقیده را از حیث محتوا و به ‌اصطلاح در عالم ثبوت غیر مقبول می‌شمارد، و نظر ما در این جواب‌ها بیشتر متوجّه دفع این اشکال و ابطال آن هست.
به ‌عبارت ‌دیگر: گاه نبوّت پیغمبر یا امامت امام با ایراد به اصل فکر و عقیده به نبوّت عامه یا امامت عامّه مورد اشکال یا انکار واقع می‌شود، و گاه اثبات نبوّت یا امامت که در اصل حصول و تحقّق آن ممکن یا لازم و واجب است برای شخص معیّنی مورد ایراد قرار می‌گیرد.
در این پرسش مسئله معقول بودن امامت ظالم و غیر معصوم و غیر اعلم، کبرای مسئله مورد ابطال است؛ که در نتیجه صغریّات و جزئیّات مسئله- که امامت ظلمه و جهال و غیر اعلم است- نفی می‌شود.
بنابراین در این جواب‌ها نظر بر این است که بگوییم امامت شخص غایبی که بالمرّه از مردم جدا باشد و مردم از او غایب، و او از مردم غایب باشد عقیده شیعه نیست؛ و مقصود از غیبت، غیبتی است که غایب و مغیبٌ‌عنه در آن از هم منفصل و جدا نیستند.
ربط غایب با کسانی که از آن‌ها غایب شده، مثل ربط آفتاب مستور به ابر، با کائنات ارضی است و اجتماع آن‌ها با یکدیگر غیرممکن نیست.
غیبتی که شیعه به آن معتقد است قطع ارتباط کلّی نیست و معنایش پنهان بودن مغیبٌ‌عنه از غایب نیست. بنابراین غیبت با آن فوایدی که گفته شد: بر وجود امام مترتّب است، منافی نیست و آن فواید و منافع، همه قابل حصول و بلکه بالفعل بر وجود اقدس آن حضرت مترتّب هست. (وَ آخِر دَعوَانَا أن الحَمدُلِلّهِ رَبِّ العَالَمینَ)
 
43- با عرض سلام و ارادت، لطفاً بیان فرمایید که آیا شمشیر حضرت امیرالمؤمنین، علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) نزد مبارک حضرت بقیّه الله الاعظم(عج) موجود هست؟ آیا موقع ظهور موفورالسّرور از آن به‌ عنوان و به‌ صورت سنبل استفاده می‌نمایند؟ با وجود این سلاح‌های مخرّب پیشرفته ساخت دست بشر، آن بزرگوار به چه نحو به مصاف این سلاح‌ها می‌روند؟
برحسب روایات متعدّد که در کتاب‌های معتبر، مثل: «غیبة نعمانی»، «خصال»، «عیون اخبار الرّضا(ع)»، «معانی الاخبار»، «مناقب»، «کفایة‌الاثر»، «احتجاج» و «مهج الدّعوات» روایت شده، شمشیر موسوم به «ذوالفقار» که از ذخایر نبوّت و امامت است؛ مانند سایر ذخایر و مواریث انبیاء(ع) در نزد ولی‌عصر مولانا بقیة‌الله(عج) موجود و محفوظ است.
می‌توانید این احادیث را در جامع شریف «بحارالانوار» در مجلّداتی که ذیلاً ذکر می‌شود، ملاحظه فرمایید: (ج 25، ص 116، سطر 13 تا ص 117، سطر 10) و (ج 36، ص 333، سطر 19 تا ص 335، سطر 13) و (ج 42، ص 58، سطر 4 تا 5) و (ج 45، ص 58، سطر 7 تا 9) و (ج 52، ص 171، سطر 14؛ و ص 307، سطر 20؛ و ص 460، سطر 8 تا ص 307 سطر 200؛ و صفحه 360، سطر 8 تا 361 سطر 11؛ و ص 379، سطر 21 تا ص 380، سطر 9) و (ج 92، ص 381، سطر 11 تا ص 386 سطر 1 در ضمن دعای «عبرات»)
مذخور بودن این شمشیر و سایر مواریث مذخوره نزد ائمّه(ع) از خصایص امام و تشریفات و امتیازات امامت است. این مواریث از آیات الهیّه و از مظاهر عنایت ربّانیّه به انبیا است؛ بالخصوص درع (زره) و لواء (پرچم) رسول خدا(ص) و سیف ذوالفقار، هر یک مبارک و دارای قداست هستند؛ هر چند برای بیشتر ائمّه اطهار(ع) فرصت این که در جهاد با کفّار آن‌ها را به کار گیرند، فراهم نگردید و رسماً متقلّد این شمشیر نشدند. ولی برحسب بعض این روایات حضرت صاحب‌الزمان(عج) بر این سیف متقلّد می‌شوند و نفس تقلّد ایشان به این شمشیر، دلیل بر مأموریت و قیام ایشان به جهاد است. چنان‌ که ظاهر این روایات این است که آن حضرت در قتل اعداء الله از آن استفاده خواهند نمود، و این منافات با این که آن پیشوای عادل جهان از هر سلاحی که در زمان ظهور متعارف باشد استفاده نمایند، ندارد.
مضافاً به این که آن حضرت مؤیّد به جنود غیبیّه و نصرت ملائکه می‌باشند و غلبه و پیروزی ایشان بر اعداء و فتح شرق و غرب عالم به دست ایشان اعجاز آمیز و به تأیید مستقیم الهی و مشتمل بر معجزات بسیار است.
چنان ‌که این احتمال نیز هست که تا موقع ظهور، در اثر حوادث و اتّفاقات بزرگ و جنگ‌های جهانی، سلاح‌های به‌ اصطلاح پیشرفته منهدم شوند و سلاح‌های ساده متداول گردد.
در هر حال قدر مسلّم این است که به هر صورت و به هر نحوی که گذشت زمان جریان یابد، حضرت- مهدی(عج) ظهور به سیف و جهاد می‌نمایند و با تقلّد به سیف ذوالفقار نیز عملاً این برنامه را اعلام می‌فرمایند، و منصور به رعب و مؤیّد به نصرت و تأیید خداوند قادر متعال می‌باشند، و از هر سلاحی لازم باشد در تشکیل حکومت حقّه جهانی اسلامی استفاده می‌نمایند؛ وَ مَا ذَلکَ عَلَی اللهِ بِعَزیزٍ[2].
در پایان تذکّراً عرض می‌شود که در رساله «پاسخ به ده پرسش»، دو پرسش و پاسخ در ارتباط با این مطلب نوشته‌ام؛ می‌توانید به آن رساله و یا کتاب «امامت و مهدویّت» (ج 2، ص 444 تا ص 450) مراجعه نمایید.
«اللَّهُمَ‏ إِنَّا نَرْغَبُ‏ إِلَيْكَ‏ فِي‏ دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَه‏ وَ آخِرُ دَعوانا اَن الحَمدُلله رَبّ العَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ.»
 
پی‌نوشت‌ها:
 [1]  – وسائل: 9/550.

[2] - ابراهیم/20.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: