فصل پنجم: معاد و عالم پس از مرگ
1- در کتاب «عین الحیات» علّامه مجلسی(ره)، ج 2، ص 55 میخوانیم که: «بدان که از جمله عقایدی که انکار آنها کفر است و اقرار به آنها واجب و از ضروریّات مذهب است، اقرار کردن به بهشت و دوزخ است؛ و باید اعتقاد داشت که بهشت و دوزخ، الحال موجودند». اگر یک شیعه بگوید: «الآن بهشت و دوزخ موجود نیست»، حکم این شخص چیست؟
عقیده به موجود بودن بهشت و دوزخ عقیدهای است که برحسب تصریح جمعی از بزرگان شیعه بر آن اتّفاق دارند، و از شیعه جز دو نفر نقل خلاف نشده و این نسبت به آن دو نفر نیز ثابت نیست؛ و آیات قرآن کریم و احادیث بسیار به صراحت بر موجود بودن آنها دلالت دارد و در بعضی روایات تأکید بر وجوب اعتقاد به آن شده است؛ تا حدّی که هر کس آن را انکار نماید، از شیعه نشمردهاند؛ و کسی را که به آن و عقاید حقّه دیگر ایمان داشته باشد، شیعه اهلبیت(ع) و مؤمن حقیقی دانستهاند.
با این وجود اگر کسی با عدم توجّه به این که انکار آن، انکار قرآن کریم و اخبار معصومین(ع) است و یا به گمان عدم دلالت قرآن کریم و احادیث، موجود بودن آنها را انکار نماید، به کفر او یا خروج او از تشیّع و ولایت اهلبیت(ع) حکم نمیشود.
کلام علاّمه مجلسی(ره) مربوط به کفر کسی است که اصل بهشت و دوزخ را حتّی در عالم آخرت منکر شود که در کفر چنین کسی شبهه و شکّی نیست. (و الله العالم).
2- بعد از بهشت و جهنّم چه خواهد شد؟ ماجرای رجعت چیست؟
برحسب قرآن مجید، بهشت و جهنّم جاودان است و بعد ندارند. مسئله رجعت نیز برحسب آیات قرآن و احادیث معتبر به طور اجمال ثابت است. و برای اطّلاع بیشتر به کتاب «اعتقادات» صدوق یا مجلسی - علیهماالرّحمه- مراجعه نمایید.
3- حکم کسی که اعتقاد به رجعت ندارد را بفرمایید؟
اگر واقعاً جاهل باشد و نزد او ثابت نباشد، حکم خاصّی ندارد. (و الله العالم).
4- کیفیت رجعت، یا کتابی را که در این باره مورد تأیید حضرتعالی است ذکر کنید.
در مورد رجعت بسیاری از بزرگان، علما و محدّثین، کتاب نوشتهاند؛ از جمله «ایقاظ الهجعه» (و الله العالم).
5- اسم ملائکهای که در قبر از انسان سؤال میکنند، چیست؟
در بعضی از روایات اسم آن دو ملک، «نکیر» و «منکر» ذکر شده. (و الله العالم).
6- آیا واقعیّت دارد که اوّلین چیزی که از انسان در قبر سؤال میشود نماز است؟ (آیا حتّی قبل از اصول دین یا بعد از سؤال از اصول دین در فروع، اوّل از نماز است که سؤال میشود)؟
اوّل از اصول دین سؤال میشود. ممکن است بعضی از کسانی که صحّت اصول دینشان مسلّم است، اوّل از نماز آنها سؤال شود.
7- اگر شخصی عقیدهاش این باشد که در عالم قبر تنها از روح سؤال مینمایند نه از روح و جسم، آیا انحرافی در عقیده این شخص به نظر میرسد، یا خیر؟ (با توجّه به این که اعتقاد دارد در روز محشر روح و جسم با هم محشور میشوند.)
آنچه از کلمات بزرگان و کتب اعتقادات علمای بزرگ استفاده میشود، در سؤال قبر، روح و بدن هر دو موضوعاند؛ هر چند کیفیّت این سؤال و چگونگی ربط بدن با روح، بر امثال ما معلوم نباشد.
8- آیا کسانی که مذهب تشیّع و رهبران آن را قبول ندارند، اگر کار مفیدی انجام دهند و خادم اجتماع باشند، مثلاً: وسایل حمل و نقل و دارو بسازند و هدفی جز خدمت نداشته باشند، خدمتشان بیفایده است و خداوند آنها را از بهشت محروم میکند؟
چنین کسانی اگر برای اسم و آوازه و شهرت و باقی ماندن نام، اقدامات و کارهای خیر و اختراعات مفیدی بنمایند، جزا و پاداششان همان است که میخواهند و آن را خواهند گرفت. نام آنان بر زبانها میآید و به اسم آنها این اختراع، ثبت میشود؛ یا در روز ولادتشان به عنوان تجلیل از خدمت آنها کارهایی انجام میگیرد. اینها خودشان همین را خواستهاند و این پاداش به آنها میرسد.
ولی اگر کسی به قصد رضای خدا و برای آسایش و راحتی خلق خدا و خدمت به عباداللّه کاری انجام دهد و در مسائل اعتقادی هم- اگرچه معتقد نباشد- عدم اعتقادش مستند به تقصیر نباشد، بلکه ناشی از قصور باشد، خداوند عمل او را به نحوی که با عدل خودش مناسب است، پاداش میدهد؛ و زحمت او را ضایع نخواهد کرد.
ضمناً این را هم بدانید که در مثل این موضوع، پرسش از اشخاص و خصوصیّات سزاوار نیست.
آنچه بر ما لازم است اعتقاد به عدالت خداست و بر طبق آن عدالت میگوییم: خدا با عدالت خودش با هر کس عمل میکند.
9- آیا کسانی که در سنّ جوانی و یا در کودکی در حادثههای مختلفی جان خود را از دست میدهند، این همان تقدیرات الهی است؟ (بعضی مردم میگویند: هر کس در کودکی و یا جوانی میمیرد، پدر، مادرش و یا خودش گنهکار میباشند)
هر فرد یک اجل حتمی دارد و یک اجل تعلیقی، و تعیین این که مرگ شخص اگر چه در کودکی یا جوانی بوده به کدام اجل بوده از ما پنهان است. نسبت دادن مرگ و حوادث به علّت خاص نامرئی صحیح نیست؛ هر چند در بعضی موارد نیز این علل موجب باشد.
ما باید اجمالاً در مقام انجام اعمال صالح و اجتناب از کارهای بد- که اوّل آثار نیک، و دوّم اثرات وضعی سوء دارد،- باشیم (و الله العالم).
سؤالاتی در مورد روح
10- از کجا بفهمیم روحی که در بدن بشر دمیده شده مخلوق و یکی از ما سوی الله است؟
چون روح ممکن است و واجبالوجود نیست و هیچ ممکنی بدون علّت، وجود پیدا نمیکند، پس مخلوق و یکی از ما سوی الله است.
11- میگویند: خدا قدیم است و مکان ندارد، در صورتی که روح هم مکان ندارد؛ آیا این مطلب صحیح است؟
اوّلاً، نحوه تعلّق روح به بدن معلوم نیست؛ که بتوان گفت به نحوی از انحاء مکان برای او تصوّر نمیشود. ممکن است روح به نحوی در بدن مستقر باشد؛ هرچند بعد از موت نیز به بدن برزخی و قالب مثالی شخص تعلّق داشته باشد.
ثانیاً، روح و مجرّدات دیگر مثل ملائکه- بنابر قول به تجرّد آنها- اگر مثل اشیای مادّی مکان نداشته باشند، حلولشان در جسم مادّی ممکن است؛ در حالی که خدا ممتنع است که در شیء مادّی حلول کند؛ به این معنی که شیء مادّی، محل آن واقع شود.
ثالثاً، این که میگوییم: خدا قدیم است و مکان ندارد، از اینرو است که اگر مکان داشته باشد، تعدّد قدما لازم میشود و مخالفت در توحید در قدم است و احتیاج به مکان پیدا خواهد کرد و محتاج به غیر، واجبالوجود نخواهد بود؛ ولی روح اگر مکان داشته باشد، تعدّد قدما لازم نمیشود؛ و اگر هم نداشته باشد قدم آن لازم نمیآید.
12- خدا فرموده: کُلُّ شَیءٍ هَالَکَ إلّا وَجهَه و حدیث میگوید: «خَلَقتُم لِلبَقَاءِ لَا لِلفَنَاءِ»؛ در صورتی که میگویند: روح قبل از این بدن بوده و فناپذیر هم نیست؛ شما چه میفرمایید؟
هلاک در کُلُّ شَیءٍ هَالَکَ إلّا وَجهَه[1] ممکن است موت باشد که عبارت از زوال تصرّف روح در بدن است. و به قرینه «هالک» معلوم میشود که مراد از شیء، هر چیزی نیست تا آن که روح را هم شامل شود و مراد از «وجه»، ذات حق است و بنابراین استثنای غیر متّصل هست.
ممکن است ضمیر «وجه» راجع به شیء باشد؛ یعنی هر ذیروحی یا هر انسانی هلاک میشود، مگر وجدان و حقیقت و روح آن، که بنابراین دلالت بر بقای روح میکند.
ممکن است مراد این باشد که: هر چیزی هالک و باطل است، مگر توجّه به خدا و آنچه به آن شخص، قصد رضای خدا کرده باشد.
به هر حال از آیه نمیتوان استفاده عدم بقای روح را کرد، تا با حدیث «خَلَقتُم لِلبَقَاءِ لَا لِلفَنَاءِ»[2] منافات داشته باشد.
مضافاً بر این که در آن حدیث هم ممکن است مراد این باشد که: فنا، نهایت و غایت این خلقت نیست؛ بلکه خلقت شما مقدّمه بقای جاودانی است.
13- آیا ارواح و عقول و امثال ذلک همه مخلوق و محدود هستند؟
بلی؛ وجود نامحدود و غیر مخلوق منحصر است به ذات یکتای بیهمتای نامحدود خالق متعال- جلّت عظمته- و ارواح و عقول، و همه مخلوقات محدود و غیر ازلی هستند.
14- قدیم بودن خدا و حادث بودن روح را از کجا میفهمیم؟
حادث بودن روح که از پاسخ سؤالات قبل معلوم شد چون روح ممکن است ناچار، حادث و محتاج به علّت است.
امّا قدیم بودن خدا و واجبالوجود بودن او برای این است که خلاف فرض لازم میآید؛ چون خدا واجبالوجود است و اگر قدیم نباشد، پس وجوب وجود لازم ندارد و غیر واجبالوجود، ممکن است؛ پس محتاج به موجد خواهد بود و خدا نخواهد بود. بنابراین خدا قدیم، ازلی، ابدی و سرمدی است.
15- در مورد آیه شریفه نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی میگویند: اضافه تشریفی است؛ یعنی هر چه عزّت شرافت دارد خدا به خود نسبت میدهد؛ با این که گاهی ظاهراً نسبت عذاب را هم به خود داده: إنَّ عَذابِی لَشَدیدٌ؛ شما در اینباره چه میفرمایید؟
بلی؛ اضافه تشریفی است و دلیلش این است: در مورد حضرت مریم یکی در سوره «کهف» میفرماید: فَأرسَلنَا إلَیهَا رُوحنَا[3]، و در سوره انبیاء: فَنَفَخنَا فِیهَا مِن رُوحِنَا[4] در این موارد به مناسبت عزّت و شرافت اضافه شده است. امّا در مورد إنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ[5]یا وَلکِنَّ عَذابَ اللهِ شَدِید[6] اضافه حقیقی است؛ یعنی اضافه فعل به فاعل است؛ مثل: خلق الله، و در عین حال دلالت بر سختی و بزرگی عذاب نیز دارد.
به هر حال این دو اضافه با هم تفاوت دارند.
16- ما قائلیم که خدا واحد است؛ امّا عدّهای گویند: «در هر کس- نستجیر بالله- البتّه جزئی از روح خدا دمیده شده است و همراه روی هم که جمع شود باز میشود یکی»؛ شما در اینباره چه میفرمایید؟
این حرف بعضی از فِرَق باطله بوده و عقیده به آن کفر است و ادلّه نقلی و عقلی برخلاف آن قائم است.
بلی، اگر بعضی حرفهایی میزنند که احتمال دارد مرادشان از آن سخنان، این عقیده فاسده باشد، ولی صراحت ندارد، یا خودشان توجیه میکنند و این عقیده را ردّ مینمایند، تا هنگامی که صریحاً این اعتقاد را اظهار نکردهاند و شهادتین بر زبان جاری میکنند، نمیتوان حکم به کفر آنها کرد.
17- از تولّد حضرت آدم تا به هنگام به دنیا آمدن، آیا روح شخص وجود داشته، یا از وقتی که بدن در رحم مادر چهار ماهه شده این روح به وجود آمده است؟
بعضی قائل به وجود روح، قبل از بدن هستند. بعضی از اخبار وارده از ائمّه(ع) هم مؤیّد این قول است و بعضی قائل به وجود آن بعد از کامل شدن خلقت جنین شدهاند (و العلم عندالله).
تفصیل را باید در کتابهای «علّامه مجلسی» یا در کتاب «کفایةالموحّدین» و کتب معتبر دیگر ملاحظه نمایید (و الله العالم).
18- آیا موضوع تناسخ روح مورد قبول اسلام است؟
تناسخ، مورد قبول هیچ یک از ادیان آسمانی و الهی نیست و از وحی و اخبار انبیا(ع) استفاده نشده و از تفکّراتی که اقتباس از مشکات نبوّت شده، نیست.
اینگونه امور غیبیّه فقط با اخبار من جانب الله مرتبطین با عالم غیب و غیب عالم، یعنی سلسله جلیله انبیا و اوصیا(ع) قابل کشف و دریافت است و بدون هدایت انبیا و اوصیا، اظهار نظر در این امور خارج از صلاحیّت فهم و درک بشر بوده و از حدّ توهّم و احتمال فراتر نمیرود و توهّمات متعدّد و مختلف به اختلاف اشخاص و سلیقهها راجع میشود و برای کسی باوربخش نیست.
نه فکر نسخ که عبارت است از انتقال نفس و روح از بدن عنصری و طبیعی که با آن بوده به بدن دیگر، و نه توهّم مسخ که عبارت است از انتقال آن از بدن عنصری انسان به بدن عنصری حیوان، و نه خرافه فسخ که عبارت است از انتقال آن به نباتات- از اشجار و ... و بالاخره نه خرافه چهارم، یعنی رسخ که عبادت باشد از انتقال روح انسان از بدن عنصری به جمادات و تعلّق به یکی از آنها، بر پایه صحیحی قرار ندارد و بر اساس استفاده از هدایت انبیا- که یگانه راه مطمئن استکشاف این مسائل و امور غیبیّه است- اظهار نشده- و اقامه برهان عقلی و منطقی بر آن ممکن نیست. اگر بشر از مکتب انبیا جدا باشد، در اینگونه مسائل همه گونه توهّم و احتمالی- نفیاً و اثباتاً- برایش پیش میآید و به هر تفکّر و توهّمی که به علّتی دلبستگی پیدا کند- هرچند امکان آن معقول باشند- از اقامه دلیل و برهان بر آن عاجز است. مضافاً بر این که علمای اسلام محال بودن این نظرات را مدلّل نمودهاند.
در مقابل این توهّمات بیمعنی، عقیده به معاد و حشر اجساد و عود ارواح به ابدان است که قرآن مجید در آیات بسیار بر آن صراحت و تأکید دارد و غیر از آنچه قرآن از عالم برزخ و عالم آخرت و معاد بر آن ناطق است و ائمّه طاهرین(ع) شرح و تفسیر فرموده و توضیح دادهاند، هر کس در این مقوله هر چه بگوید، صرف اوهام و تصوّر و خیال و احتمال است.
پینوشتها
[1] – قصص/88.
[2] – بحار، 6 ، 249.
[3] - مریم/17.
[4] – انبیاء/91.
[5] – ابراهیم/7.
[6] - حج/2.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی