فصل هفتم: شرح احادیث
1- در حدیث قدسی آمده است: «گنج پنهانی بودم، دوست داشتم شناخته شوم؛ پس مردم را آفریدم برای این که شناخته شوم.»
پس چرا انسانها از تفکّر در خدا منع میشوند؟ و راه شناخت خداوند چیست؟
این حدیث سند معتبری ندارد. مراد از معرفت خدا که کمال اشرف و اعلای هر انسان است، معرفت حقیقت ذات خدا نیست؛ زیرا آن معرفت عقلاً و نقلاً محال و غیرقابل حصول و به اصطلاح محاط محیط نشود و بنابراین در احادیث شریفه از تفکّر در ذات خدا نهی شده است.
جایی که حقیقت بسیاری یا همه مخلوقات بر بشر مجهول است و جز به خواص و آثار آنها پی نبرده است، حقیقت ذات اقدس ربوبی چگونه امکان درک دارد؟ هر چه بشر در ذات او فکر کند به جایی نمیرسد؛ و باید با پیغمبر اکرم(ص) همزبان شده و بگوید: «لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ»[1] و «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ وَ حَقَّ عِبَادَتِکَ»[2].
خدا را باید به صفات و اسماءالحسنی و آثار قدرت او- که در کائنات ظاهر است- شناخت؛ چنانکه در قرآن میفرماید: وَ فِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ [3].در وجود خودمان و این انسانی که یکی از مخلوقات به ظاهر بسیار کوچک این عالم است باید تفکّر نمود.
با این همه بررسیهایی که در طول قرون، در عجایب باطن و ظاهر و نظامات حاکم بر آن انجام شده، هنوز هم بشر خودش بر خودش مجهول است. این است یکی از معانی متعدّد و معرفت آموز حدیث شریف «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»[4]. خدا را باید به آیاتش شناخت و در آیاتش، در خلق آسمانها و زمین، کرّات و کهکشانها، فضا و مخلوقات زنده برّی و بحری و هوایی تفکّر کرد، که به فرموده قرآن هم، اینها برای خردمندان آیات و نشانههای حقّاند.
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است/ دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
کوه و صحرا و درختان همه در تسبیحاند/ نه همه مستمعی فهم کند این اسرار
اینهمه نقش عجب بر درودیوار وجود/ هر که فکرت نکند، نقش بود بر دیوار
***
برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
کدام برگ درخت است اگر نظر داری/ که سر پاک الهی در آن نه محجوب است
همه آیات و نشانههای جمال و جلال و کمال، حق و قدرت و علم بیمنتهای او هستند.
نگهدارندهی بالا و پستی/ گواه هستی او جمله هستی
وجودش بر همه موجود قاهر/ نشانش در همه اشیا است ظاهر
بری از ضدّوندّ خویش و از کس/ صفاتش «قل هو الله احد» بس
***
تو که در علم خود زبون باشی/ عارف کردگار چون باشی؟
قرآن کریم میفرماید: أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُون[5]، أَفَرَأَيْتُم مَا تُمْنُونَ أَ أَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ[6]، أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ [7].
کتاب تکوین را که اسرار و عجایب نظامات هر بخش کوچک و هر ذرّهاش با تألیف کتابهای تدوین نمیتوان شرح داد، مطالعه کنید تا به حقیقت بزرگی که در این آیه کریمه معجز نشان نهفته است کمی آشنا شوید: وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ الله [8] و این آیه: قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً [9].
این شکل تفکّر و اندیشه انسان را به مبدأ نزدیک میکند و روحش را به عوالم بالا پرواز میدهد و وجودش را پر از امید و عشق و شور و شوق و حبّ صاحب این عالم مینماید.
خداوند متعال ما و شما را به این سیر و سلوکی که قرآن کریم و احادیث شریف، ما را به آن راهنمایی کردهاند توفیق عطا فرماید؛ نظر ما را در عالم نظر، مورد قبول و نگاه ما را به کمال و جمال خلقت قرار دهد تا همیشه خود را در حضور حق بدانیم و علم و حکمت او را در این کتاب قطورتر از فواصل همه کهکشانها و اجرام بخوانیم. با امیرالمؤمنین(ع) در تمام مناسبات با خدا و اقرار به عظمت قدرت و آفرینش او همزبان شده، بگوییم:
«سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِكَ وَ مَا أَصْغَرَ كُلِّ عَظِيمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَكُوتِكَ وَ مَا أَحْقَرَ ذَلِكَ فِيمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِك»[10]
قلم در میدانی وارد شده است که هر چه جلو میرود- اگرچه سالها و قرنها بنویسد- به پایانی نزدیک نمیشود؛ و بنابراین در همین جا عاجزانه به این دو بیت مترنّم شده و به حقارت و کوچکی خود اعتراف میکنیم:
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم/ وز هر چه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر/ ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهایم
این دو بیت را هم برای کسانی که در اثر عجز و ناتوانی از درک بعضی اسرار عالم تکوین و تشریع از خطّ رضا و تسلیم خارج شده و بسا زبان به اعتراض و چرا بگشایند، میخوانیم:
زمین در جنب این نه طاق خضرا/ چو خشخاشی بود بر روی دریا
تو خود بنگر از این خشخاش چندی/ سزد گر بر بروت خود بخندی
کلام معجز نظام کشّاف حقایق، امام جعفر صادق(ع) را تبرّکاً پایانبخش کلام میکنیم: «یَابنَآدَم لَو أکَلَ قَلبَکَ طائِر لَم یَشبَه وَ بَصَرَکَ لَو وَضع عَلَیه خَرقٌ إبرَة لِغَطاه، تُریدُ أن تَعرِفَ بِهِمَا مَلَکُوت السَّمَاوَات وَ الأرضِ»[11]
وَالسَّلامُ عَلَیکُم وَ عَلَی عِبادِاللّه المُخلصِینَ وَ رَحمَةُاللّه وَ بَرَکَاتُهُ.
2- در کتاب «نهج الفصاحه»، صفحه 260، روایت شماره 1254- که فتوکپی آن را به انضمام این استفتاء، به خدمت حضرتعالی ارائه میگردد- چگونه میشود که شوخی و جدّی آن یکی باشد در رجوع یحتمل مصداق داشته باشد؛ ولی در نکاح و طلاق که قصد انشاء و حضور عدلین لازم است چطور؟ لطفاً مشروحاً بیان فرمایید.
کتاب نهج الفصاحه از مصادر مختلف معتبر و غیر معتبر اخذ شده و در نقل روایات اعتماد به آن صحیح نیست؛ باید مصدر هر روایت را بالخصوص به دست آورد و چنانچه معتبر شناخته شد، اعتماد به آن جایز است. همین روایت «ثلاث جدّهن ...» را در فحصی که علیالعجاله در کتب شیعه انجام شد آن را نیافتم، بلی در بعض کتب اهلسنّت، مثل: «سنن ابی داود» و «سنن ترمذی» و «سنن ابن ماجه» از «ابی هریره» نقل شده است. در عدم اعتبار آن به انتهای سند به «ابی هریره» کافی است. اگر بخواهید او را بشناسید به کتاب «شیخ المضیرة ابوهریرة الدوسی» تألیف «محمود ابوریه» و کتاب «ابوهریره» تألیف «علّامه بزرگ سیّد شرف الدّین» مراجعه فرمایید.
همانطور که مرقوم داشتهاید لفظ و مضمون آن غرابت، بلکه فاقد استقامت است و قابل اعتماد و استناد نیست (و الله العالم).
پینوشتها
[1] - بحار:39/84.
[2]- بحار:71/23.
[3] - ذاریات/21.
[4] - بحار:20/32.
[5] – طور/35.
[6] - واقعه/59.
[7] – واقعه/64.
[8] - لقمان/27.
[9] - کهف/109.
[10] - نهجالبلاغه/خطبه109.
[11] - اعتقادات صدوق/21.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی