3- پس از سلام و عرض ارادت، مطالبی جهت اینجانب و بعضی از گویندگان مذهبی مجهول بوده؛ استدعا دارم آن حضرت ما را راهنمایی فرمایند.
آیا مطالب ذیل که به عنوان حدیث در میان عامّه منتشر گردیده، واقعاً حدیث است یا نه؟ در صورت صحیح السّند بودن، نشانی دقیق آن را معیّن، و معنی صحیح آن را مرقوم فرمایید.
الف- «عَلیٌ مَمسُوسٌ فِی ذَاتِ اللهِ».
ب- «خَلَقَ الله آدَم عَلَی صُورَتِه».
پ- «الطُرُقُ إلَی الله بِعَدَدِ أنفَاسِ الخَلائِقِ».
ت- «الشَرِیعَةُ أقوَالِی وَ الطَرِیقَة اَحوَالِی وَ الحَقِیقَة حَالِی ...»
پاسخ الف- جواب از اعتبار حدیث «عَلیٌّ مَمسُوسٌ فِی ذَاتِ اللهِ»:
این حدیث را «حافظ ابو نعیم اصفهانی» در «حلیة الأولیاء» از «کعب بن عجره»، از پدرش از رسول خدا(ص) و «هیثمی» در «مجمعالزوائد» ج 9، ص 131، از «طبرانی» در «معجم کبیر» و «اوسط» از «کعب بن عجره»، از پدرش روایت کرده است به این لفظ: «قَالَ: قَالَ رَسُولُالله(ص): لَا تَسُبُّوا عَلِیاً فَإنَّهُ مَمسُوسٌ فِی ذَاتِ اللهِ».
همچنین «مناوی»- از علمای اهل سنّت- آن را در کتاب «کُنُوزُ الحَقائِقِ فِی حَدیثِ خَیرِ الخَلائِقِ» از «ابونعیم اصفهانی» روایت کرده است. «علّامه مجلسی» نیز در«بحار» در باب «کَفَرَ مَن سَبَّهُ اَو تَبرَأ مِنهُ» از «ابو نعیم» روایت فرموده و با بیانی آن را شرح کرده است.
«احمد» در «مسند» ج 3، ص 86، از رسول خدا(ص) روایت کرده است که فرمود: «فَوَ الله إنَّهُ لَأخشَنُ فِی ذَاتِ اللهِ أو فِی سَبِیلِ اللهِ»؛ و به این لفظ نیز روایت کرده: «إنَّ عَلِیاً لاخیشَنَ فِی ذَاتِ اللهِ». بدیهی است این حدیث غیر از حدیث اوّل است.
امّا از طریق شیعه، برحسب کتاب «اجازات بحار»، مولی نظام الدّین السیّد احمد بن السیّد محمّد معصوم الحسینی- که از علمای بزرگ و پدر عالم جلیل «سیّد علی خان» مؤلّف «ریاض السالکین» و «سلافة العصر»- است در اجازهای که برای سیّد جمال الدّین محمّد بن السیّد عبدالحسین الحسینی البحرانی- که او نیز از مفاخر عالم علم است- مرقوم فرموده، مسنداً این حدیث را از حضرت رسول(ص) به این لفظ روایت کرده است: «إنَّ عَلِیاً مَمسُوسٌ فِی ذَاتِ اللهِ».
در خاتمه با بیان سند حدیث، مناسب است مختصری را نیز به عنوان شرح آن اضافه نماییم:
این جمله، اشاره به مقام کمال ایمان، و تسلیم مطلق و توجّه تامّ حضرت امیرالمؤمنین(ع) به خداوند متعال، و از خود بیخودی و خود نبینی و اطاعت محض آن حضرت از احکام خدا دارد. مقامی که متصرّف در وجود و مالک قلب و اراده و نیّت صاحب آن در اجرای اوامر الهی و جهاد فی سبیل الله و اقامه حقّ و عدل هیچ چیز و هیچ کس جز خدا نیست.
برخلاف مردم، متعارف و اکثریّت ملاحظات و تزلزل یا تثبیت مواضع شخصی، وجاهت اجتماعی، مقاصد سیاسی، خشم و یا خوشنودی و تشویق یا ملامت و حُبّ و بغض این و آن او را از انجام وظایف بازنمیدارد.
آری، آن حضرت ظهور اکمل كُونُوا قَوَامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ[1]، يُجاهِدونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَلا يَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ [2] و لَا تُلْهیهِم تِجارةٌ و لا بیعٌ عَنْ ذِکْرِ الله[3] بود. بیباکانه در هر موضوع و هر پیشامد فرمان و حکم خدا و رسول را اجرا میکرد و در غزوات و میادین جهاد بیخوف و بیم و بی هیچ اندیشه جلب نفع یا ترس از وقوع در ضرر، از خطرات استقبال داشت؛ و مانند کسی که نیروی اندیشه در این امور و تأمّل در عواقب خطرناک آن نداشته باشد عمل میفرمود.
از جنگ «موته» که حضرت «جعفر طیّار»، «زید بن حارثه» و «عبدالله بن رواحه» به درجه رفیعه شهادت رسیدند، راجع به منزلت و درجه این سه شهید عالیمقام، رؤیایی از رسول اکرم(ص) نقل شده که از آن علوّ درجه جعفر و زید بر عبدالله استفاده میشود؛ چون آن دو بیدرنگ و بیاندیشه و خیال به میدان شهادت شتافتند. ولی عبدالله با اندک اندیشهای- که شاید از یک لحظه درنگ هم تجاوز نکرد- به میدان رفت.
این سه نفر همه به شهادت رسیدند و هر سه عالیقدر و شهید فی سبیل الله هستند؛ امّا چون در این موقف و مهلکه آن دو بیباکانهتر بودند، رتبه بالاتری را حائز شدند.
حالِ ممسوسیّت فی ذات الله چنین حالی است. حالی است که اگر چه مرتبه کمال قوّه عقلانی است، در انظار مردم متعارف که در کار دین و آخرت حسابهای دنیایی را کم و بیش ملاحظه مینمایند، بیفکری محسوب میشود؛ در صورتی که بلوغ و رشد حقیقی انسان نیل به این مرتبه و مقام است.
امیرالمؤمنین(ع) در این خصیصه عالیّه- که مرتبه کمال تفوّق و علوّ منزلت انسان و فرشته است و «ممسوس فی ذات الله» تعبیری از آن است- مرتبه اکمل و اعلی را دارا بود. در تمام عمر و در تمام مواضع سیاسی و اجتماعی و در همه غزوات و در هر کجا و هر شرایطی فقط به وجه الله مینگریست و به پیامدها و عکسالعملهای منفی یا مثبت این مواقف برای شخص خود و یا کسان و وابستگانش نمیاندیشید.
پیامدهای فداکاریها و جهاد آن حضرت در غزوات و قتل سران کفر و شرک از جمله همان کینهها و عقدههایی بود که خاندان و قبایل آنها، خصوصاً بنیامیّه از آن حضرت و اهلبیتش در دل گرفتند، که آن احقاد بدریّه و حنینیّه و احدیّه و ...- که همه در واقع احقادشان از پیروزی اسلام و دین توحید و موفقیّت رسول اعظم(ص) بود- پس از رحلت پیغمبر ظاهر شد؛ و از اسباب مهمّ ورود آن همه مصائب و نوائب بر اهلبیت(ع) شد. ولی علی(ع) کسی نبود که خوشنشینی، راحتطلبی و آسایش خود و کسانش را بر نصرت اسلام و اطاعت از فرمان خدا و رسول برگزیند و در این موقف به مثل این حسابها بیندیشد. و از طرف شدن با تمام خلق جهان، در راه انجام وظایف الهی هراس داشته باشد. آن حسابی که او داشت از این حسابهای به اصطلاح زیرکانه و عاقلانه دیگران خارج بود. او ممسوس فی ذات الله بود و مانند شخص غیر ملتفت و غافل از این حسابها، عمل میکرد. اگر او در اقدامات و کارهایش چنین حسابهایی کرده بود- همانطور که حتّی دشمنانش معترف بودند- «لَما قَامَ لِلإسلَامِ عَمُود»؛ اسلام برپا نمیشد و پرچم توحید به اهتزاز در نمیآمد. سَلَامُ اللهِ عَلَیکَ یَا اَمیرَالمُؤمِنِینَ وَ یَا إمَامَ المُوَحِّدِینَ وَ یَا یَعسُوبَ الدِّینِ وَ عَلَی ابنِ عَمِّک وَ أخِیکَ رَسُولالله وَ عَلَی اَهلِ بَیتِکَ الطَّاهِرِینَ.
پاسخ ب- جواب از حدیث «إنَّ اللهَ خَلَقَ آدَم عَلَی صُورَتِه»:
صدوق(ره) در کتاب «توحید»، ص 152 و 153، باب 12 ح 11، به سند از «حسین بن خالد» روایت فرموده است: «قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا(ع) يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ النَّاسَ يَرْوُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ فَقَالَ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ لَقَدْ حَذَفُوا أَوَّلَ الْحَدِيثِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مَرَّ بِرَجُلَيْنِ يَتَسَابَّانِ فَسَمِعَ أَحَدَهُمَا يَقُولُ لِصَاحِبِهِ قَبَّحَ اللَّهُ وَجْهَكَ وَ وَجْهَ مَنْ يُشْبِهُكَ فَقَالَ(ص) يَا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَقُلْ هَذَا لِأَخِيكَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ.»
همچنین در صفحه 152، باب 12، ح 10، از «ابی الورد بن ثمامه» از امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده است: «قَالَ: سَمِعَ النَّبِيُّ(ص) رَجُلًا يَقُولُ لِرَجُلٍ قَبَّحَ اللَّهُ وَجْهَكَ وَ وَجْهَ مَنْ يُشْبِهُكَ فَقَالَ(ص): مَهْ لَا تَقُلْ هَذَا فَإِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ.»
قَال الصَّدوق(قدس سره): «تَرَکت المُشَبَّهَة مِن هَذا الحَدِیث أوَّلهُ وَ قَالُوا: إنَّ اللهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُورَتِهِ فَضلُوا فِی مَعنَاهُ وَ أضلُّوا».
صدوق(ره) حدیث دیگری نیز در تفسیر این جمله روایت کرده است که به فرمایش علّامه مجلسی(ره) مانند تأویل بر تقدیر عدم ذکر اوّل حدیث و تصحیح معنی است.
سیّد مرتضی(قدس سره) نیز در «تنزیه الانبیاء»، فصل مشبعی در این موضوع بیان فرموده است که میتوانید مراجعه فرمایید.
پاسخ پ- پاسخ از سؤال درباره جمله «الطُرُقُ إلَی اللهِ بِعَدَدِ أنفَاسِ الخَلائِقِ»:
فعلاً در نظر ندارم که این جمله را در کتب احادیث معتبر دیده باشم؛ ولی مضمون آن اشاره به کثرت دلایل بر وجود خدا و طرق الی الله به عدد انفاس خلایق است. فیالجمله اشاره به کثرت این طرق و دلایل آفاقیّه و اَنْفسیّه، و به اصطلاح برهان إنّی بر وجود خداوند متعال است، که در قرآن کریم مکرّر تذکّر داده شده است؛ مثل: وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ[4]، إنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ...[5]، قُلْ لَوْكَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً [6] و وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ ... [7]
مطلب قابل توجّه این است که در این جمله هم حقّ مطلب ادا نشده است. زیرا بنابراین که «انفاس» جمع «نَفَس» به فتح «فاء» (دم) باشد، نه جمع «نَفْس» به سکون «فاء» که جمع آن «نفوس» است به هر دو معنی یا هر دو لفظ هم اگر این جمله گفته شده باشد (انفاس یا نفوس)، طرق الی الله محصور در این عدد نمیشود؛ زیرا به هر دو کلمه «نفوس» یا «انفاس»، طرق الی الله محصور در مخلوقات جاندار ذینفس و ذینَفَس نیست؛ و به این همه آیات بیشمار الهی در زمین و آسمان اشاره نشده است.
علاوه بر این اگر مقصود از «انفاس» و «نفوس» خود آنها باشد، غیر آنها به حساب نیامده، و اگر غیر آنها باشد، خود آنها منظور نشده است؛ و این دلیل بر این است که کلام بشر در بیان این معانی – هر چه هم رسا باشد- کوتاه و قاصر است و حقیقت همان است که گفتهاند:
وَ إنَّ قَمِیصاً خَیط مِن نَسج تِسعَةٌ/ وَ عِشرِینَ حَرفاً عَن مَعالِیه قاصرٌ
و اگر گفته شده بود: «عَدَدُ الطُّرُقِ إلَی اللهِ بِعَدَدِ کُلِّ مَا سِوَاه مِنَ الآیَاتِ وَ العَجَایِبِ»، شاید کاملتر بود.
به هر حال باید اعتراف کنیم که الفاظ ما در بیان این معانی- به هر گونه ادا کنیم- کامل نیست. بیان کامل، همان آیات قرآن کریم و بعد هم عباراتی است که در احادیث معتبره و ادعیه شریفه بیان شده است.
پاسخ ت- پاسخ سؤال در مورد صحّت خبر «الشَرِیعَةُ أقوَالِی وَ الطَرِیقَةُ اَحوَالِی وَ الحَقِیقَةُ حَالِی»:
این خبر را – چنان که از متن و الفاظ آن معلوم است- نمیتوان به حضرت رسول اکرم(ص) نسبت داد. برحسب آنچه از آیات و احادیث استفاده میشود، شریعت کل دین و هدایتهای دین و ما اوحی به الی رسولالله (ص) است که از اقوال و افعال و احوال پیغمبر(ص) استفاده شده است. و اقوال پیغمبر(ص) و احوال او مثل افعال او طریقت است؛ و اقوال و افعال آن حضرت، مثل احوال او حقیقت است.
به حدس قوی، این خبر از مجعولات صوفیّه است. علاوه بر آن که در هیچ یک از جوامع و کتابهای معتبر حدیث شیعه یا سنّی، مثل «کتب اربعه»، و «صحاح ستّ» این خبر روایت نشده است؛ بلکه در کتاب مستطاب «بحارالانوار» نیز که بیش از یک صد جلد کتاب حدیث است و اهتمام فراوانی در جهت جمعآوری احادیث در آن شده- این حدیث وجود ندارد.
فقط در «عوالی اللئالی» ابن ابی جمهور احسائی[8] مرسل و بدون سند و ذکر مأخذ و مصدر نقل شده است. صاحب «مستدرک» نیز آن را از آن کتاب نقل نموده است و به «سیّد حیدر آملی» نیز نقل آن را نسبت داده است.
بدیهی است این نقلهای بیمأخذ- اگر بیش از اینها هم باشد- موجب اعتبار خبر و جواز اعتماد بر آن نمیشود.
نظر به نقل مثل این خبر و اخبار دیگر در این کتاب، بزرگانی مثل: «علّامه مجلسی» و «محدّث بحرانی» به نقل از بعضی مشایخ خود، آن را به جمع بین غث و سمین و صحیح و سقیم توصیف کردهاند.
جالب این است که محقق کتاب «عوالی اللئالی» با اهتمام بسیار که در ارائه مصادر اخبار آن مبذول داشته، چون برای بسیاری از اخبار آن مصدر و مأخذی نیافته، آنها را به کتاب «مستدرک» مستند کرده است؛ در حالی که «مستدرک» نیز آن اخبار را از «عوالی اللئالی» نقل نموده است.
به این صورت میبینیم برای این دسته از اخبار «عوالی اللئالی» مدرک و مأخذ معتبری نیست و از جمله محقّق محترم، این خبر را نیز به «مستدرک» حواله داده است. «فَاعتَبِرُوا یَا أولِی الأبصَارِ.»
پینوشتها
[1] – نساء/135.
[2] – مائده/37.
[3] – نور/37.
[4] - ذاریات/20.
[5] - بقره/124، آلعمران/190.
[6] – کهف/109.
[7] - لقمان/27.
[8] – عوالی اللئالی:4/ ح 212.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی