کد مطلب: ۳۰۱۷
تعداد بازدید: ۱۲۲۳
تاریخ انتشار : ۰۱ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۸:۵۳
آیین وهابیت| ۲۶
گروهى كه مرگ را فناى انسان مى‌دانند و معتقدند كه با مرگ همه چيز از بين مي‌رود و نشانه‌اى از انسان - جز يك جسد بى‌روح كه پس از چند صباحى به خاك و ديگر عناصر تبديل مى‌شود - باقى نمى‌ماند، ناخود آگاه از فلسفه مادّى‌گرى پيروى مى‌نمايند.
فصل ١٢: استمداد از ارواح اوليا
مسأله مهمّ درباره استمداد از اولياى الهى، استمداد به هنگام «ممات» و به عبارت ديگر انتقال آنان به سراى ديگر است، خواه به صورت درخواست دعا باشد يا به صورت درخواست كار خارق العاده؛ زيرا مسلمانان امروز در محضر پيامبر و يا امامى نيستند كه به حضور آنها برسند و از آنان درخواست حضورى بنمايند، بلكه غالباً سؤال‌ها و درخواست‌هاى آنان از ارواح مقدّس انبيا و اوليا است، از اين جهت تشريح حكم اين دو صورت از اهميّت بيشترى برخوردار است.
تحقيق اين موضوع در گرو تشريح چهار مطلب است و با آگاهى صحيح از آن چهار مطلب مى‌توان به صحّت چنين استمدادها و استغاثه‌ها اذعان پيدا كرد و آنها عبارتند از:
١ - بقاى روح و روان انسان پس از مرگ.
٢ - واقعيّت انسان همان روح و روان او است.
٣ - ارتباط با جهان ارواح امكان پذير است.
۴ - احاديث صحيحى كه محدّثان اسلامى نقل كرده‌اند، شاهدى گويا بر صحّت و استوارى چنين استمدادها است و پيوسته روش مسلمانان در تمام اعصار، اين چنين بوده است.
اينك تشريح هر يك از نقاط چهارگانه:
 
١ - مرگ فناى انسان نيست
آيات قرآن به روشنى گواهى مى‌دهد كه مرگ پايان زندگى نيست، بلكه دريچه‌ايست براى يك زندگى نوين و انسان با عبور از اين رهگذر به حيات جديد و عالمى كاملاً نو گام مى‌نهد، عالمى كه برتر از جهان ماده و طبيعت است.
گروهى كه مرگ را فناى انسان مى‌دانند و معتقدند كه با مرگ همه چيز از بين مي‌رود و نشانه‌اى از انسان - جز يك جسد بى‌روح كه پس از چند صباحى به خاك و ديگر عناصر تبديل مى‌شود - باقى نمى‌ماند، ناخود آگاه از فلسفه مادّى‌گرى پيروى مى‌نمايند.
اين طرز تفكّر حاكى است كه دارنده اين نظر، حيات و زندگى را جز آثار مادّى اجزاء بدن و واكنش‌هاى فيزيكى و شيميايى مغز و سلسله اعصاب چيزى ديگر نمى‌داند و با فرو نشستن گرمى بدن و توقف سلول‌ها از حركت و توليد، حيات انسان فروكش كرده و شخص به صورت جماد در مى‌آيد، روح و روان در اين مكتب جز انعكاس مادّه و خواص آن، چيز ديگرى نيست و با بطلان اين خواص و از ميان رفتن تأثيرات متقابل اجزاى بدن در يكديگر، روح و روان به كلّى باطل شده و ديگر از وجود روح و بقاى آن و جهانى به نام ارواح خبرى نيست.
چنين نظرى درباره روح و روان انسان، از اصول ماترياليسم الهام مى‌گيرد و در اين مكتب، انسان جز يك ماشين نيست كه از ابزار و آلات مختلف تركيب يافته و تأثيرات متقابل اجزاى آن، پديد آورنده نيروى تفكّر و درك، در مغز گرديده است و با پراكندگى اجزاى آن، آثار تفكّر و حيات به كلّى نابود مى‌شود.
نظريه ماترياليست‌ها درباره روح و روان، در نظر فلاسفه بزرگ جهان و دانشمندان الهى به كلّى مردود بوده و الهيون براى انسان، علاوه بر نظام مادّى بدن و سلسله اعصاب و واكنش‌هاى متقابل مادّى آن، جوهرى اصيل به نام روح و روان، قائلند كه مدّتى با اين بدن همراه مى‌باشد و بعداً پيوند خود را از بدن بريده و در محيط ويژه خود با بدن لطيف‌تر به سر مى‌برد. بقاى ارواح پس از مرگ انسان، مسأله‌اى نيست كه بتوان آن را در اين صفحات، ثابت و مبرهن نمود؛ زيرا بقاى نفس و روح انسان، با آيات قرآن، دلائل دقيق فلسفى و تجارب يقين آفرين روحيّون امروز ثابت گرديده است. و ما اينك به نقل آيات قرآن، كه گواهى بر بقاى روح پس از جدايى از بدن مى‌دهند، مى‌پردازيم:
 
الف - «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ[1]» 
«به كسانى كه در راه خدا كشته مى‌شوند، نگوييد مرده‌اند، بلكه آنان زندگانند، ولى شما احساس نمى‌كنيد.»
 
ب - «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[2].» 
«گروهى را كه در راه خدا كشته مى‌شوند، مرده مپنداريد بلكه آنان زندگانند كه نزد خدايشان روزى مى‌خورند.»
«فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ، وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ [3]....» 
«آنان به آنچه خداوند از كرم خود به ايشان داده‌ است، خرسند و شادمانند و به كسانى كه به آنها نپيوسته‌اند، بشارت مى‌دهند....»
«يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ [4]...» 
«به نعمتهاى الهى و فضل او ابراز خوشحالى مى‌كنند.»
 
ج - «إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ، قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ، قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ، بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ[5]»
«وى گفت من به خداى شماها (فرستاده‌ها) ايمان آوردم (به خاطر همين ايمان) به او گفته شد وارد بهشت شو، گفت اى كاش قوم من مى‌دانستند كه خداى من مرا بخشيد و گرامى داشت.»
مقصود از بهشت، كه به او گفته شد وارد آن شود، بهشت برزخى است نه اخروى، به گواه اين كه وى آرزو مى‌كند كه اى كاش قوم من مى‌دانستند خدايم مرا بخشيده و گرامى داشته است. آرزوى چنين آگاهى با جهان آخرت كه حجاب‌ها و پرده‌ها از برابر ديدگان انسان برداشته مى‌شود، و وضع انسان‌ها بر يكديگر پوشيده نمى‌ماند، سازگار نيست. بلكه چنين نا آگاهى با جهان دنيوى مناسب است كه انسان‌هاى اين «نشأت» از وضع انسان‌هاى «نشأت» ديگر (برزخ) آگاهى ندارند و آيات قرآن بر اين مطلب گواهى مى‌دهند.
گذشته از اين، آيات بعدى روشن مى‌سازد كه پس از درگذشت و بخشيده شدن و ورود او به بهشت، چراغ زندگى قوم او با يك صيحه آسمانى خاموش گشت، چنان كه مى‌فرمايد:
 
د - «وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنّا مُنْزِلِينَ إِنْ كانَتْ إِلّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ[6]» 
«بر قوم او سپاهى از آسمان نفرستاديم و هرگز چنين نمى‌كرديم، چيزى نبود جز يك صيحه ناگهانى كه همگى به خاموشى گراييدند.»
از اين دو آيه استفاده مى‌شود كه پس از ورود به بهشت، قوم وى در اين جهان مى‌زيستند كه ناگهان مرگ، آنان را فرا گرفت و چنين بهشتى جز بهشت برزخى چيزى نمى‌تواند باشد.
 
ه‍ - «اَلنّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوّاً وَ عَشِيّاً وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ[7]» 
«آل فرعون صبح و عصر بر آتش نشان داده‌ مى‌شوند، روزى كه آخرت برپا مى‌گردد، حكم مى‌شود كه آل فرعون را بر سخت‌ترين عذاب وارد سازيد.»
با توجّه به مفاد دو آيه، بقا و حيات آنان در جهان برزخ روشن مى‌گردد؛ زيرا پيش از رسيدن قيامت، صبح و عصر بر آتش عرضه و نشان داده‌ مى‌شوند ولى پس از رسيدن آن، به سخت‌ترين عذاب وارد مى‌گردند.
اگر ذيل آيه (وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ) نبود، مفادِ فراز نخست، چندان روشن نمى‌گشت ولى با توجّه به ذيل آيه روشن مى‌گردد كه مقصود، همان دوران برزخ است و گرنه تقابل دو جمله صحيح نخواهد بود.
گذشته از اين، موضوع صبح و عصر نيز گواهى مى‌دهد كه مقصود سراى رستاخيز نيست؛ زيرا در آن سرا صبح و عصرى وجود ندارد. و اين بود مطلب نخست از مطالب چهارگانه.
 
٢ - واقعيّت انسان، همان روح اوست
انسان در بدو نظر، تركيبى از جسم و روح است، ولى واقعيّت انسان همان روح او مى‌باشد كه با بدن همراه است.
ما اين مسأله را از نقطه نظر فلسفى بحث نمى‌كنيم و فعلاً با نظرات فلاسفه يونان و اسلام كارى نداريم، بلكه تنها از ديدگاه قرآن اين موضوع را مطرح مى‌نماييم.
از بررسى آياتى كه پيرامون انسان در قرآن وارد شده است، اين حقيقت به خوبى استفاده مى‌شود كه واقعيّت انسان، همان روح و نفس اوست. اينك در مفاد اين آيه دقّت كنيد:
«قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ، ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ[8].» 
«بگو فرشته مرگ كه براى شما گمارده شده، گريبان‌تان را مى‌گيرد. آنگاه به سوى پروردگار خود باز مى‌گرديد.»
لفظ «تَوَفّى»، برخلاف آنچه معروف است، به معناى ميراندن نيست بلكه به معناى اخذ و گرفتن است[9]. 
بنابر اين، مفاد جمله «يَتَوفّاكُم» اين است كه: «شماها را مى‌گيرد.» هرگاه واقعيّت انسان همان روح و روان او باشد، تعبير آيه صحيح خواهد بود، ولى اگر روح و روان، قسمتى از شخصيّت انسان را تشكيل دهد و نيم ديگر او بدن خارجى او باشد، در اين صورت چنين تعبيرى مجاز خواهد بود؛ زيرا هرگز فرشته مرگ، بدن و مادّه خارجى ما را نمى‌گيرد، بلكه جسد به همان وضع خود باقى است و تنها روح ما را مى‌ستاند.
آياتى كه موقعيّت روح و روان را نسبت به انسان روشن مى‌سازد، منحصراً به اين آيه نيست و ما به عنوان نمونه، به يك آيه اكتفا مى‌ورزيم.
اين حقيقت كه «واقعيّت انسان و مركز كمالات روحى و معنوى او همان روح است، و بدن لباسى است كه بر آن پوشانيده‌اند» با توجّه به بقاى روح پس از مرگ، كه در مطلب نخست تشريح شد، كاملاً واضح مى‌گردد. قرآن مرگ را فناى انسانيّت و پايان زندگى بشر نمى‌داند، بلكه براى «شهيدان و صالحان» و «جنايتكاران»، حياتى پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز معتقد است، حياتى همراه با «فرح و شادى»، «تبشير و نويد» و همراه با «عذاب دردناك» و....
هرگاه واقعيّت انسان همان بدن عنصرى او باشد، شكّى نيست كه بدن پس از چند صباحى متلاشى شده و به عناصر گوناگون تبديل مى‌گردد در اين صورت بقاى انسان، يا حيات برزخى نامفهوم خواهد بود.
 
خودآزمایی
1- مقصود از بهشت در آیات 27-25 سوره یس «إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ، قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ، قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ، بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ» چه بهشتی است و چرا؟
2- تعبیر صحیح آیه 11 سوره سجده «قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ، ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ» چگونه است؟
3- . بقاى ارواح پس از مرگ انسان به چه روش­هایی اثبات می‌­شود؟
 
پی‌نوشت‌ها
[1] بقره : ١۵۴.

[2] آل عمران : ١۶٩.

[3] آل عمران : ١٧٠.

[4] آل عمران : ١٧١.

[5] يس : ٢٧-٢۵.

[6] يس : ٢٩-٢٨.

[7] غافر : ۴۶.

[8] سجده : ١١.

[9] مرحوم «علاّمه بلاغى» در مقدّمه «تفسير آلاء الرحمان» صفحه ٣۴، پيرامون لفظ «توفى» تحقيق ارزنده‌اى دارد.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: