کد مطلب: ۳۰۶۵
تعداد بازدید: ۱۵۷۵
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار : ۰۱ دی ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۵
معارف دین| ۳۸
اسلام در مسئله ازدواج اهمیّت غریزه جنسی و قوّت و حدّت آن را در نظر داشته و اشباع آن را تحت ضابطه لازم دانسته و بنابراین اگر از زنا و لواط با آن شدّت نهی و منع فرموده و مجازات سخت دنیوی و اخروی برای آن مقرّر کرده، اصل استفاده از غریزه جنسی و کام‌گیری زن و مرد را از یکدیگر ممنوع نکرده است.

فلسفه احکام| ۵

 
با توجّه به این حدیث که در کتاب «الاحوال الشخصیّه» تألیف «شیخ محمّد ابوزهره» از مولا علی(ع) نقل شده که: هرگاه مطّلع شوم شخص زن‌داری متعه کرده او را سنگسار می‌کنم،
الف - آیا ازدواج موقّت برای اشخاص همسردار مجاز هست؟
ب - آیا نکاح منقطع یک نوع آدم‌فروشی شرعی نیست؟ و آیا حیثیّت و شئون یک زن به او اجازه می‌دهد که در برابر وجهی که از مردی می‌گیرد خود را در اختیار او بگذارد؟
ج - آیا این عمل (نکاح منقطع) یک راه مناسب برای سوءاستفاده مردان هوسران نمی‌باشد؟
د - در بسیاری از احادیث وارد شده که ازدواج موقّت عملی است مستحبّی، آیا واقعاً نکاح منقطع عملی مستحبّی محسوب می‌شود؟
در پاسخ به سؤالات جنابعالی راجع به حکمت و مصلحت نکاح موقّت (متعه) و برداشت‌های زشتی که از آن شده است اِشعار می‌دارد:
دین مقدّس اسلام، خاتم ادیان و کامل‌ترین و جامع‌ترین برنامه سعادت بشر است و مصالح کارهای خوب و معایب و مفاسد کارهای بد و زشت در تعالیم این دین مبین ملاحظه شده است.
اسلام هر کاری را که مصلحت لازم ‌التّحصیل داشته، آن را واجب کرده و هر کاری را که مفسده لازم الاحتراز داشته، حرام فرموده؛ کارهایی را که واجد منفعت غیر لازم التّحصیل بوده مستحب، و آنچه ضرر غیر لازم‌الاحتراز داشته مکروه شمرده؛ و در هر مورد که مصلحت و مفسده با هم در فعلی وجود داشته با ملاحظه جانب اهم، دستور مناسب داده است.
در احکام و قوانین نکاح و طلاق و عایله و حقوق زن و مرد و روابط بین آن‌ها این جهات همه ملاحظه شده است؛ و کافی‌ترین تعالیم برای نظام ازدواج و عائله و حفظ شخصیّت زن و جلوگیری از فحشا و فساد و رذایل اخلاقی است.
اسلام در مسئله ازدواج اهمیّت غریزه جنسی و قوّت و حدّت آن را در نظر داشته و اشباع آن را تحت ضابطه لازم دانسته و بنابراین اگر از زنا و لواط با آن شدّت نهی و منع فرموده و مجازات سخت دنیوی و اخروی برای آن مقرّر کرده، اصل استفاده از غریزه جنسی و کام‌گیری زن و مرد را از یکدیگر ممنوع نکرده است. دین اسلام در چهارچوب نظامات صحیح، همگان را به ازدواج تشویق و ترغیب نموده تا حدّی که فرموده‌اند: «مَن تَزَوَّج فَقَد أحرَزَ نِصفَ دِینِهِ أو ثُلثَا دِینِه».[1]
از این‌گونه بیانات معلوم می‌شود که اشباع غریزه جنسی از نظر اسلام تا چه حدّ لازم است و ضرورت دارد. 
اسلام، در واقع از افراط ‌و تفریط جلوگیری کرده است؛ یعنی نه اعمال این غریزه را بدون هیچ ضابطه و ترتیبی آزاد کرده و نه آن را به هر صورت و تحت هر شرطی که باشد ممنوع فرموده است.
در نکاح موقّت به نظر می‌رسد باید در یک جامعه‌ای که زنا و ارتباط غیرشرعی و غیرقانونی زن و مرد و روابط خلاف عفّت بین آن‌ها ممنوع است، حتماً مجاز و قانونی باشد و همه جوانب این موضوع ملاحظه شده است. نکاح موقّت آثار مهم و عمده نکاح دائم را دارا است و وجهی برای این که ممنوع باشد، به نظر نمی‌رسد و منع آن در آثار سوء - مثل منع ازدواج دائم - است.
مواردی که برای مقاصد عقلی و عرفی طرفین می‌خواهند به‌ طور موقّت با هم ازدواج نمایند متعدّد است و نباید جامعه از این فواید مشروع محروم شود.
اگر اشخاصی باشند که صرفاً برای ارضای غریزه جنسی ازدواج دائم یا موقّت می‌نمایند، چرا نباید تحت این مقرّرات شرعی مجاز باشند؟ اگر دو نفر در شرایطی هستند که غریزه جنسی آن‌ها را در فشار گذاشته و می‌توانند ازدواج نمایند (یا موقّت و یا دائم) چرا نتوانند، و چرا برای این که از زنا و ارتباط غیر مشروع آن‌ها جلوگیری شود، نباید حقّ ازدواج موقّت رسمی و قانونی داشته باشند؟
صرف این که برخی برای هوسرانی به این ازدواج یا ازدواج دائم اقدام می‌نمایند عیبی ایجاد نمی‌کند و خودفروشی برای زن محسوب نمی‌شود و اتّفاقاً این ازدواج بیشتر برای بانوان ‌هم مورد نیاز می‌شود.
اگر به حرف و گفتن باشد، ممکن است کسی اصل ازدواج و زناشویی را هم خودفروشی بداند. با این دید نمی‌توان مسئله نکاح را - چه دائم و چه موقّت - که از ارکان حیات اجتماعی است و حفظ انساب و بسیاری از احکام به آن ارتباط دارد، بررسی کرد.
ازدواج موقّت مثل دائم نه ‌فقط مستحب است، بلکه در بعضی موارد واجب است؛ این مسائل را به ‌طور احساسی و سطحی نباید بررسی کرد؛ بلکه باید عمیقانه و با توجّه به همه جوانب آن‌ها را زیر نظر آورد.
لازم به تذکّر است که در اینجا ما نمی‌خواهیم کسی را دعوت به ازدواج موقّت کنیم؛ بلکه غرض این است که این ازدواج، با توجّه به فواید بسیاری که دارد و ضرورت‌هایی که برای اشخاص پیش می‌آید و نیز با عنایت به محروم بودن بسیاری، از ازدواج دائم، باید مجاز باشد.
نمی‌توان به‌ عنوان این که بعضی به ‌وسیله آن، ممکن است در اعمال غریزه جنسی افراط نمایند، مجاز بودن آن را زیر سؤال قرار داد و یا اشخاص را از اعمال غرایزشان به‌ طور قانونی و تحت نظام صحیح ممنوع کرد.
 
آیا واقعیّت دارد حکم کسی که مرتدّ شده، اعدام است یا خیر؟ و اگر صحّت دارد، چرا به ‌حکم آیه شریفه (لَا إکراهَ فِی الدِّینِ ...) هر کس مخیّر است دین را آزادانه و با تفکّر و تحقیق بپذیرد نه اجبار؟ (البتّه صحیح است که من مسلمانم؛ ولی شاید این مسلمانی از روی تفکّر نباشد. من به تقدیر الهی در خانواده‌ای مسلمان، متولّد شده‌ام و مسلمانی‌ام تقریباً جبری است. حالا اگر بنا به تحقیق و تعقّل ولو به‌ غلط بر من محرز شود دینی دیگر برایم بهتر است، آیا باید اعدام شوم؟)
در جواب این سؤال دو مسئله را باید مطرح کنیم: یکی تفسیر آیه لَاإکرَاهَ فِی الدِّینِ[2] و دوّم این که حکم جهاد با کفّار خصوصاً غیر اهل ذمّه که باید یا اسلام بیاورند یا این که حکم اعدام بر آن‌ها جاری شود و همچنین حکم قتل مرتدّ فطری با اجازه تحقیق و کاوش در عقاید و ترک تقلید کورکورانه، چگونه قابل ‌جمع و توجیه است؟
امّا تفسیر آیه: بنابر قول آنان ‌که می‌گویند مدلول این آیه منسوخ به آیات دعوت کفّار به اسلام و جهاد با آن‌ها است، جواب واضح است؛ زیرا با نسخ حکم مستفاد از آیه، آنچه واجب الاتّباع و حجّت است، آیات جهاد و احکام ارتداد است.
بنا بر این که این آیه نسخ نشده باشد در تفسیر آن فرموده‌اند: این جمله، جمله اخباریّه است نه انشائیّه؛ و مراد این است که دین امری قلبی و عقیدتی و باطنی است و اکراه بر آن ممکن نیست؛ زیرا شخص در کار قلبی خود و در اعتقاد به نفی یا اثبات هر موضوع آزاد است.
عقیده و دین از افعال جوارح و اعضا - مثل زبان و چشم و پا - نیست که اکراه بر آن‌ها ممکن است؛ بلکه از افعال قلب و باطن است؛ بنابراین، این معنی با دستور جهاد یا حکم مجازات مرتدّ منافات ندارد و آن‌ها از دو مقوله هستند و به هم ارتباط پیدا نمی‌کنند.
عقیده شخص مرتدّ – اگر چه حکم اعدام هم بر او جاری شود - در اختیار خود اوست. بنابراین، معنای اخباری لَا إکراهَ فِی الدِّینِ با معنای انشایی احکام جهاد با هم قابل‌ جمع است و هیچ‌ یک، نفی دیگری را ندارند.
اگر هم معنای لَا إکراهَ فِی الدِّینِ را انشایی بگوییم، باز هم با معنای انشایی احکام جهاد و ارتداد، تعارضی ندارند؛ زیرا معنای انشایی لَا إکراهَ فِی الدِّینِ، معنای ارشادی است و مفهوم نهی آن این است که کسی را بر عقیده باطنی و دینی - که امر قلبی او است - اکراه نکنید که اکراه بر آن نمی‌شود. بنابراین در ناحیه مدلول این آیه با ادلّه جهاد و ارتداد، هیچ اشکالی توهّم نمی‌شود.
امّا مسئله دیگر که در اینجا طرح می‌شود این است که با اجازه تحقیق و اجتهاد در عقاید و ترک تقلید کورکورانه، الزام بر اتّخاذ عقیده اسلامی و آزاد نبودن عقیده‌ای که شخص، به ‌هر حال – هر چند به ‌اشتباه – در نتیجه بحث و بررسی به آن رسیده، چگونه قابل توجیه است؟ به گفته سؤال‌کننده اگر شخص حسب‌الوظیفه در مقام تحقیق برآمد و به ‌غلط به نتیجه‌ای رسید، آیا باید اعدام شود یا این که باید او را معذور بشماریم؟
جواب این است که: هیچ‌ کس بر اصل عقیده باطنی، مجازات و اعدام نمی‌شود. آنچه شخص بر آن در ظاهر و برحسب نظامات به آن تکلیف دارد، آن است که در نظام اسلامی باید تسلیم مقرّرات نظام باشد و اسلام بیاورد. و به همان معنایی که در آیه شریفه قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا[3] بیان شده است به زبان، و گفتن شهادتین اسلام خود را - که تعهّد به مراعات تعالیم اسلام است - اعلام می‌دارد، هر چند در باطن عقیده نداشته باشد؛ مثل منافقین که در قرآن هم حالات آن‌ها بیان شده است.
بنابراین، مسئله کفر و ارتداد و وجوب اقرار به شهادتین به زبان یا قبول ذمّه و کسب امان و حرمت ارتداد، یعنی اعلام کفر و اعمال مجازات بر آن‌ها، از مسائل نظامیّه اسلام است که اشخاص در حدود تخلّف از این نظامات، مجازات می‌شوند. حتّی اگر کسی اظهار کفر کند و در باطن، مسلمان باشد به همان جرم اظهار کفر، مأخوذ می‌شود. بنابراین مرتدّ فطری - اگر واقعاً هم توبه کرده باشد - با ثبوت ارتداد، مورد مجازات قرار می‌گیرد.
پس این اشکال که الزام بر اظهار اسلام و تسلیم بودن به نظام و مجازات کافر و مرتدّ با تکلیف به تحقیق در عقاید منافات دارد، با این توضیحات - اگر دقّت شود - مرتفع می‌گردد؛ زیرا معنای آزادی شخصی بلکه لزوم آن، آزادی مطلق در بیان نتیجه آن نیست. 
در نظام اسلامی اعلام عدم اعتقاد به احکام اسلام جز از اهل ذمّه مجاز نیست و خلاف تسلیم به اسلام و تسلیم به نظام است و شهادت به توحید و رسالت، اعلام اسلام و تسلیم به احکام اسلام هست؛ مگر این که شخص از اهل ذمّه باشد که در این صورت احکام خاصّ خود را دارد.
در خاتمه، باز هم تأکید می‌کنیم که ما، هم به زبان و هم به قلب و دل، به احکام اسلام ایمان داریم و در مقام پرسش و کسب معرفت، با ادب سخن می‌گوییم و شیطان‌وار خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ[4] نمی‌گوییم؛ بلکه می‌خواهیم ابراهیم‌گونه و اسماعیل‌وار عمل کنیم که یکی از بالاترین مظاهر قبول و اسلام را به اهل معرفت و بصیرت تعلیم دادند. 
خلاصه، باید ادب عبودیّت را در نظر گرفت و حقارت و کوچکی خودمان را در مقایسه با این کائنات بزرگ، و عظمت قدرت خدا در نظر بگیریم و مانند ملائکه سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنَا[5] بگوییم و هم‌نوا شویم با صاحب معرفتی که گفت:
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت/ یک موی ندانست و بسی موی شکافت
و اندر دل من هزار خورشید بتافت/ آخر به کمال ذرّه‌ای راه نیافت
هر چه علم و آگاهی و معرفت انسان بیشتر شود، زبان اعتراض و ایراد، کوتاه‌تر، و حال عدم خضوع او ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شود تا از آن به کمال و مرتبه علیای تسلیم محض، عروج و صعود نماید.
 

پی‌نوشت‌ها


[1] – وسائل الشیعه:14/5.
[2] – بقره/256.
[3] – حجرات/14.
[4] – ص/76.
[5] – بقره/32.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
زهرا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۴۷ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۴
1
0
بهتر نبود جای ۲ بند اول که توی هر سایت پرسش و پاسخ میریم می بینیم، توضیح میدادین که چرا ازدواج موقت حتی برای مرد همسردار مستحبه؟؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۹/۲۲
0
0
جواب نمیدید فقط توجیه میکنید، کدام زنی راضی به ازدواج مجدد همسرش است ، والله رضایت قلبی نخواهد داشت، همانطور که مرد اجازه ازدواج مجدد به زنش رو نمیده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: