کد مطلب: ۳۰۹۶
تعداد بازدید: ۱۶۰۱
تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱۳۹۸ - ۰۱:۳۴
نگاهی بر زندگی امام باقر(ع)| ۵
آن حضرت در موارد لازم با مخالفان و حتى گاهی با طاغوت عصرش، مناظره می‌کرد و با بیانی شیوا و مستدل آن‌ها را محکوم می‌نمود، و با شکافتن درون علوم و آشکار نمودن اسرار و نهانی‌های آن، مردم را به ‌حقایق، آگاه و آشنا می‌فرمود، و آن‌ها را از بی‌خبری و ناآگاهی و خواب غفلت، خارج و بیدار می‌ساخت...

امام باقر(ع) در دوران امامت| ۳

 

چند مناظره از امام باقر(ع)


اشاره:
امام باقر(ع) در حق‌گویی و افشاگری، بسیار صریح و قاطع بود، در مسائل اصولی هرگز پرده‌پوشی و مسامحه نمی‌کرد، گرچه قاطعیّت او موجب رنجش و خشم طاغوت عصرش و طرفداران طاغوت می‌شد، او با صراحت می‌فرمود:
«نَحنُ خَزَنَةُ عِلمِ اللهِ ، وَ نَحنُ وُلَاةِ أَمرِ اللهِ ، وَ بِنَا فُتِحَ الاِسلَامُ وَ بِنَا یختَمَهُ وَ مِنّاَ تَعَلَّمُوا ، فَوَاللهِ الَّذِی فَلَقَ الحَبَّةَ ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا عِلمُ اللهِ فِی اَحَدٍ إِلَّا فِینَا وَ مَا یدرَكُ مَا عِندَ اللهِ إلَّا بِنَا»:
«ما مخزن علم خدا هستیم، ما رهبران و صاحبان امر خدا می‌باشیم، اسلام به‌ وسیله ما آغاز گردید و به‌ وسیله ما کامل و ختم می‌گردد، علم و دانش را از ما بیاموزید، سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، علم خدا در نزد هیچ ‌کس جز در نزد ما نیست، و آنچه در نزد خداست جز به‌ وسیله ما درک نخواهد شد».[1]
بر همین اساس، آن حضرت در موارد لازم با مخالفان و حتى گاهی با طاغوت عصرش، مناظره می‌کرد و با بیانی شیوا و مستدل آن‌ها را محکوم می‌نمود، و با شکافتن درون علوم و آشکار نمودن اسرار و نهانی‌های آن، مردم را به ‌حقایق، آگاه و آشنا می‌فرمود، و آن‌ها را از بی‌خبری و ناآگاهی و خواب غفلت، خارج و بیدار می‌ساخت، در این راستا نظر شما را به چند مناظره زیر از آن بزرگ‌مرد علم و کمال، جلب می‌کنیم:
 

۱. مناظره با هشام بن عبدالملک


هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموی در مراسم حج شرکت کرد، وقتی ‌که همراه غلام آزادشده‌اش به نام «سالم» وارد مسجدالحرام گردید، دید امام باقر(ع) در گوشه‌ای از مسجد نشسته (و مردم در اطراف او برای سؤال به گردش آمده‌اند).
سالم به هشام گفت: «این شخص، محمّد بن على (امام باقر(ع)) است».
هشام: «همان ‌کسی که مردم کوفه شیفته او شده‌اند؟».[2]
سالم: «آری».
هشام: «نزد او برو و به او بگو امیرمؤمنان (هشام) می‌پرسد در روز قیامت، مردم تا آن هنگام که از حساب خدا فارغ گردند، چه می‌خورند و می‌نوشند؟».
سالم نزد امام باقر(ع) آمد و همین سؤال را از جانب هشام، مطرح کرد.
امام باقر(ع): «مردم در روی زمین محشور می‌شوند که آن زمین همانند گرده نانی است و چشمه‌هایی از آب در آن وجود دارد، از آن‌ها می‌خورند و می‌نوشند».
هشام وقتی‌ که این جمله را شنید، پیش خود پنداشت که بر امام چیره شده است، به سالم گفت: «نزد او برو و بگو: آن‌ها آن‌چنان در قیامت به بلا و غوغای محشر مشغول‌اند که خوردن و آشامیدن را فراموش خواهند کرد».
سالم همین سؤال را از امام باقر(ع) نمود، امام فرمود:
«اگر چنین باشد، لازم می‌شد که آن‌ها که در میان آتش دوزخ هستند، مشغول‌تر و فراموش‌کارتر گردند و اصلاً به یاد خوردن و نوشیدن نیفتند، با این که خداوند در قرآن از قول دوزخیان می‌گوید که به بهشتیان می‌گویند:
«أَفِیضُوا عَلَینَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ»:
«مقداری آب یا از آنچه خدا به شما روزی داده به ما ببخشید».[3]
بنابراین آن‌ها در همان حال سخت، از خوردن و نوشیدن غافل نمی‌گردند».
هشام وقتی‌ که این پاسخ را شنید، درمانده شد و دیگر سؤال نکرد.[4]
 

٢. مناظره دیگر هشام


در روایت دیگر آمده: هشام همراه «نافع» غلام آزادشده عمر بن خطّاب (در سنه ۱۰۶ هجری) وارد مسجدالحرام شد. نگاه نافع به امام باقر(ع) افتاد که در کنار رکن کعبه، جمعیت بسیار اطرافش را گرفته بود و از او سؤال می‌کردند و او پاسخ می‌داد.
به هشام گفت: «این مرد کیست که مردم این‌گونه مجذوب او شده‌اند؟».
هشام: «این شخص، محمّد بن علی (امام باقر(ع)) است».
نافع: «من هم‌اکنون نزد او می‌روم و پرسش‌هایی از او خواهم کرد که هیچ ‌کس جز پیامبر یا وصی پیامبر، به پاسخ دادن آن‌ها قادر نیست».
هشام: «برو، شاید او را شرمنده سازی».
نافع در میان فشار جمعیت، خود را نزد امام باقر(ع) رسانید و گفت:
«ای محمّد بن علی! من تورات، انجیل، زبور و قرآن را خوانده‌ام و حلال و حرام مذکور در آن‌ها را می‌دانم، نزد شما آمده‌ام تا مسائلی را بپرسم که جز پیامبر یا وصی پیامبر، یا پسر پیامبر، هیچ‌ کس به جواب آن پرسش‌ها قادر نیست».
امام باقر(ع) سرش را بلند کرد و فرمود: «هر چه می‌خواهی بپرس».
نافع: «بین عیسی(ع) و محمّد(ص) چند سال فاصله بود؟».
امام باقر(ع): «مطابق رأی تو پاسخ دهم یا مطابق رأی خودم».
نافع: «مطابق هردو رأی پاسخ بده».
امام باقر(ع): «به نظر من پانصد سال فاصله بود، ولی به نظر تو ششصد سال».
نافع: در قرآن خطاب به پیامبر اسلام(ص) چنین می‌خوانیم:
«وَاسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یعْبَدُونَ»:
«از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس، آیا غیر از خداوند رحمان، معبودانی برای پرستش قرار دادیم؟».
پیامبر(ص) از کدام پیامبری پرسید، با این که بین او و عیسی(ع) پانصد سال فاصله بود؟
امام باقر(ع) در این وقت این آیه را (که مربوط به معراج پیامبر(ص) است) خواند:
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا»:
«پاک و منزّه است خدایی که بنده‌اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی - که گرداگردش را پربرکت ساخته‌ایم - برد تا برخی از آیات و نشانه‌های خود را به او نشان دهیم».[5]
«یکی از نشانه‌هایی که خداوند به محمّد(ص) نشان داد این بود که هنگامی‌ که او را (در شب معراج) به بیت‌المقدّس آورد، پیامبران پیشین و پسین را نزد آن حضرت حاضر کرد، در آنجا نماز جماعت برپا شد و همه آن پیامبران به محمّد(ص) اقتدا کردند. بعد از نماز به محمّد(ص) فرمود: «از رسولان ما بپرس آیا غیر از خداوند رحمان، معبودانی برای خویش قرار دادیم؟».
پیامبر و از آن‌ها پرسید: «بر چه چیز گواهی می‌دهید و که را می‌پرستید؟»
رسولان و پیامبران پاسخ دادند: «گواهی می‌دهیم که معبودی جز خدای یکتا و بی‌همتا نیست، و تو رسول خدا هستی، و ما عهد و پیمان خود را بر این اساس با تو برقرار می‌سازیم».
نافع: «درست فرمودی ای ابوجعفر (ای امام باقر(ع)) اکنون به من خبر بده از قیامت، آنگاه‌ که آسمان‌ها و زمین دگرگون می‌شود، در آن هنگام مردم تا از حساب‌ و کتاب فارغ گردند، چه می‌خورند و می‌نوشند؟».
امام باقر(ع): «نان سفیدی هست که از آن می‌خورند تا از حساب فارغ گردند».
نافع: «آن‌ها در آن غوغای قیامت از خوردن و نوشیدن غافل خواهند بود».
امام باقر(ع): «آیا آن‌ها غافل‌ترند یا آنان که در درون آتش دوزخ‌اند؟».
نافع: «بلکه آنان که در درون دوزخ‌اند غافل‌تر می‌باشند».
امام باقر(ع): «خداوند از قول دوزخیان نقل می‌کند: «دوزخیان به بهشتیان می‌گویند به ما آب و غذا برسانید».[6] بنابراین، عذاب و بلا آن‌ها را از خوردن و آشامیدن بازنمی‌دارد، وقتی دوزخیان غذا خواستند به آنان زقّوم دوزخ داده شود، وقتی آب خواستند، به آن‌ها، از آب سوزان دوزخ می‌نوشانند.
نافع: «راست گفتی ای پسر رسول خدا، یک مسئله دیگر دارم به آن‌ هم پاسخ دهید».
امام باقر(ع): «آن چیست؟».
نافع: «به من خبر بده خدا از چه زمانی بوده است؟»
امام باقر(ع): «وای بر تو، به من خبر بده که خدا در چه زمانی نبوده است تا به تو بگویم در چه زمانی بوده است؟»
«سُبْحَانَ مَنْ لَمْ یزَلْ وَ لاَ یزَالُ فَرْداً صَمَداً لَمْ یتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً»:
«پاک و منزّه است آن خدایی که از ازل بوده و تا ابد خواهد بود، خدایی که یکتا و بی‌نیاز است و هم‌نشین و فرزند ندارد».
در این هنگام نافع نزد هشام آمد، هشام از او پرسید: «چه کردی؟».
نافع گفت:
«دَعْنِی مِنْ كَلاَمِكَ، هَذَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ النَّاسِ حَقّاً، وَ هُوَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ حَقّاً»:
«با من سخن نگو، سوگند به خدا او (امام باقر(ع)) به ‌حق از همه مردم عالم‌تر است، و به‌ راستی او پسر رسول خدا(ص) است».[7]
مطابق پاره‌ای از روایات، در این هنگام امام باقر(ع) (که می‌خواست نافع را درمانده کند) به او رو کرد و فرمود: «اینک من سؤالی از تو دارم، مرا به آن خبر بده».
نافع: «آن چیست؟».
امام باقر(ع): «نظر تو درباره خوارج نهروان (که علی(ع) آن‌ها را در جنگ نهروان کشت) چیست؟ [با توجه به این که نافع با خوارج هم‌عقیده بود]. اگر بگویی امیرمؤمنان(ع) آن‌ها را به ‌حق کشت، از مذهب خودت مرتد شده‌ای، و اگر بگویی علی(ع) ناحق آن‌ها را کشت، با چنین نسبتی به على(ع) کافر گشته‌ای».
نافع خود را در بن‌بست دید، در حالی ‌که سخت درمانده شده بود از آنجا دور شد.
در این هنگام به امام باقر(ع) خطاب رسید:
«أَنْتَ وَ اللَّهِ أَعْلَمُ النَّاسِ حَقّاً حَقّاً»:
«تو به‌ حق و راستی، سوگند به خدا آگاه‌ترین انسان‌ها هستی».
سپس نافع نزد هشام آمد، هشام پرسید: «چه کردی؟»
نافع گفت: «سخنت را کوتاه کن، سوگند به خدا به‌ راستی ‌که این شخص (امام باقر(ع)) اعلم مردم است، و به‌ حق پسر رسول خدا(ص) است و بر اصحابش سزاوار است که او را به‌ عنوان پیامبر خود بدانند».[8]
 

خودآزمایی


1. چرا امام باقر(ع) با مخالفان و حتى گاهی با طاغوت عصرش، مناظره می‌کرد؟
2. امام باقر(ع) به سوال «آیا مردم در غوغای قیامت از خوردن و نوشیدن غافل خواهند بود؟» (با توجّه به قرآن) چه پاسخی دادند؟ شرح دهید.
3. یکی از نشانه‌هایی که خداوند متعال در معراج به حضرت محمّد(ص) نشان داد چه بود؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1] . اعلام الوری، ص ۲۶۴.

[2] . اشاره به شاگردان امام باقر g که اکثراً از اهالی کوفه بودند.

[3] . اعراف / ۵۰.

[4] . ارشاد مفید، ص ۲۸۲ - احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۵۷.

[5] . اسراء / 1.

[6] . اعراف/ ۵۰.

[7] . احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۵۹- ۶۰ - نظير ماجرای فوق، بین یکی دیگر از اطرافیان هشام به نام «اَبرش» با امام باقر g رخ داد. (بحار، ج ۴۶، ص ۳۵۵).

[8] . روضة الکافی، ص ۱۲۱ - ۱۲۲.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: