تولّی امام جز با اطاعت ممكن نیست
حالا ما، در عین اینكه با كمال افتخار وعرض سپاس به پیشگاه خداوند كریم میگوییم:
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسّکینَ بِوِلایَةِ اَمیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الاَئِمَّة(ع)»؛
توجّه به این نكتهی اساسی داشته باشیم كه تولّی (تن به ولایت دادن) تنها با اظهار محبّت، تحقّق نمییابد بلكه معنای واقعی آن تن به حاكمیّت دادن است و امام(ع) را حاكم بر تمام شئون زندگی خویش از افكار و اخلاق و اعمال دانستن و فرمان او را در تمام نواحی وجود خود به كار بستن و جدّاً مطیع امر بودن وگرنه مخالفت با فرامین امام با تولّی نمیسازد. شما به این روایت كه مرحوم كلینی(رض) در كافی از حضرت امام صادق(ع) نقل کرده است توجّه بفرمایید:
«خَلَقٌ فِی الْمَسْجِدِ یُشَّهِرُونا وَ یُشَّهِرُونَ أنْفُسَهُمْ اُولَئِکَ لَیْسُوا مِنَّا وَ لا نَحْنُ مِنْهُمْ أنْطَلِقُ فَاُوارِی وَ أسْتُرُ فَیَهْتِکُونَ سِتْرِی هَتَکَ اللهُ سُتُورَهُمْ یَقُولُونَ إمَامٌ»؛
جمعی در مسجد مینشینند و از ما به نام امام اسم میبرند و ما را امام خود میدانند.
«أَمَا وَ اللهِ مَا أَنَا بِإمَامٍ إِلاّ لِمَنْ أَطَاعَنِی»؛
«آگاه باشید! به خدا قسم من امام نیستم مگر برای كسی كه از من اطاعت كند».
«فَأَمَّا مَنْ عَصَانِی فَلَسْتُ لَهُ بِإمَامٍ»؛
«امّا كسی كه نافرمانی من كند من امام او نیستم».
آنگاه امام شدیداً ناراحت شد و فرمود:
«لِمَ یَتَعَلَّقُونَ بِاسْمِی»؛
«چرا این مردم به اسم من چسبیدهاند و خود را وابسته به من میپندارند»؟
«ألایُلْقُونَ اسْمِی مِنْ أفْوَاهِهِمْ»؛
«چرا اسم مرا از دهانشان نمیافكنند و دست از من بر نمیدارند»؟
«لا یَجْمَعُنِیَ اللهُ وَ إیَّاهُمْ فِی دَارٍ»؛[1]
«خدا مرا با آنها در یك جا گرد نیاورد و هم نشینشان نگرداند».
این یك حقیقتی است كه عقل و عرف آن را میپذیرد. آیا امام جماعت در چه موقع امام است و مردم مأموم؟ مگر نه در وقتی است كه مردم در تمام افعال و حركات وَ سَكَنات از او تبعیّت كنند؟ با قیام او قیام كنند و با قعود او قعود؛ با ركوع او ركوع كنند و با سجود او سجود. این چنین كه شدند امامت و مأمومیّت صادق است. هركه به آن صحنه بنگرد، میفهمد كه او امام است و این مردم مأموم او هستند و واقعاً اقتدا به او كردهاند. امّا اگر دیده شود، امام در حال قیام است و مردم در حال قعود، امام در ركوع است و اینها در سجود، از این جریان فهمیده میشود كه اینها اقتدا به او نكردهاند و او امام اینها نیست و اینها هم مأموم او نیستند.
شیعهی حقیقی، مطیع مَحض امامان معصوم(ع)
پس امام صادق(ع) نیز وقتی امام ما خواهد بود و ما شیعه و پیرو او كه در افكار و اخلاق و اعمال، تابع او باشیم و مقتدی به او. اگر بنا شد ما در تمام افكار و اخلاق و اعمال مخالف با او باشیم و در نقطهی مقابل او، یعنی او عادل باشد و ما ظالم، او صادق باشد و ماكاذب، او امین باشد و ما خائن، او خیرخواه مردم باشد و ما بدخواه مردم، پس او در این صورت امام ما نخواهد بود! و اگر با این اوضاع و احوال كه ما داریم او را امام خود بدانیم به او بیحرمتی كرده و او را امام الظّالمین و امام الفاسقین و امامالكاذبین و امامالخائنین معرّفی نمودهایم و طبیعی است كه امام ظالمان، خود، ظالم است و امام خائنان، خود، خائن است و امام كاذبان، خود، كاذب و ...(و نستجیر بالله)؛ كه چنین جسارت و اهانتی به آستان اقدس آنها روا باشد و لذا امام صادق(ع) با شدّت ناراحتی فرموده است:
«لِمَ یَتَعَلَّقُونَ بِاسْمِی اَلا یُلْقُونَ اسْمِی مِنْ اَفْواهِهِمْ»؛
چرا این مردم آلوده و منحرف دست از من برنمیدارند و خود را به من میچسبانند و امام، امام میگویند و با این انهماك* معاصی كه دارند، خود را اقتداكنندهی به من میدانند و مرا پیشرو قافلهی گنهكاران به حساب میآورند؟! عاقبت امام نفرینشان كرده و فرموده است:
«لا یَجْمَعُنِیَ اللهُ وَ إیّاهُمْ فِی دَارٍ»؛
«خدا آن روز را نیاورد كه من و این مردم با هم در یك جا و در یك محیط باشیم».
چرا كه آنها به راه جهنّم میروند و سر از دَرَكات جهنّم درمیآورند.
زینت ما باشید نه مایهی ننگ ما!!
فرمودهاند:
«کُونُوا لَنا زَیْناً وَلا تَکُونُوا عَلَیْنا شَیْناً»؛[2]
طوری زندگی كنید كه زینت بخش ما باشید [تا دیگران با دیدن رفتار و گفتار شما، پی به تربیت عالی ما ببرند و مكتب ما را تحسین كنند] نه به گونهای كه مایهی ننگ و عیب ما باشید و بی خبران، افراد آلوده و ناپاك را محصول مكتب ما به حساب بیاورند و ما را مورد طعن و سرزنش قرار بدهند. ما خدا را شاكریم كه سرمایهی بزرگ حبّ علی امیرالمؤمنین(ع) را در عمق جان ما قرارداده است و این بهراستی رأسالمال ماست ولی افسوس كه ما از این سرمایه، آنچنان كه باید استفاده نمیكنیم و خود را با آلوده ساختن به گناهان از بركات این سرمایه، محروم میسازیم! مكرّر عرض شده است كه محبّ علی، عاقبت بهشتی خواهد شد؛ امّا پس از پاكسازی از آلودگیها در برزخ و احیاناً در محشر. از باب مَثَل عرض شده است: قلب محبّ علی كه آلوده به گناه است، مانند لامپی است كه سالم است امّا روی آن دوده گرفته است و نیاز به پاك كردن دارد. امّا قلب خالی از حبّ علی، مانند لامپ سوخته است؛ هرچه هم آن را دستمال بكشند و با آب و صابون هم بشویند، روشنایی نخواهد داشت و بنابر روایت: اگر كسی هزار سال در كنار كعبه، خدا را عبادت كند و عاقبت در میدان جهاد هم كشته شود و عاری از ولای علی باشد، به خدا با صورت در میان جهّنم خواهد افتاد. ولی متوجّه باشیم كه پاك كردن دودههای گناهان از لامپ قلب و آئینهی دل، گرفتاریهای بسیار و عذابهای طاقت فرسای برزخ و محشری دارد تا سنخیّت با بهشت و پاكان بهشتی پیدا كند.
بكوشیم كه این پاكسازی، در همین دنیا انجام بشود و به مرحلهی برزخ و محشر نیفتد و باز هم از عمق جان میگوییم:
اَللّهم عَجِّل فَرَجَ مَوْلانا صاحِبِ الزَّمان وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُنْتَظِرینَ لِظهُورِه، اَللّهم اجْعَلْ خاتِمَة اَمْرِنا خَیْراً وَ تَوَفَّنا عَلی حُبِّ مَولانا اَمیر المُؤمِنینَ عَلیّ بْنِ اَبیطالب(ع)
سابقهی معنای تشیّع
یک معنای تشیّع، اعتقاد به وصایت و خلافت بلافصل امام امیرالمؤمنین(ع) است. این معنا همزمان با آغاز نبوّت پیامبر اكرم(ص) اعلام شد. زمانی كه این آیه خطاب به پیامبر اكرم نازل شد:
«وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الْاَقْرَبِینَ»؛[3]
«خویشان نزدیك خودت را انذار كن».
رسول اكرم برای اطاعت امر خدا در خانهی عموی بزرگوارش ابوطالب(ع) مجلسی تشكیل داد و حدود چهل نفر از عموها و خویشان خود را دعوت كرد. ابوطالب، عبّاس، حمزه و ابولهب كه همه، عموهای ایشان بودند، در آن مجلس حضور داشتند. غذایی از یك من نان و یك ران گوسفند تهیّه شده بود. این غذا بر حسب ظاهر برای سیر كردن بیش از دو ـ سه نفر كافی نبود، ولی چهل نفر این غذا را خوردند و سیر شدند و بعد هم طبق معمولشان شیر آوردند و نوشیدند و رسول اكرم خواستند صحبت خود را آغاز كنند. ابولهب كه دید آن جمعیّت با غذای اندكی سیر شدند فریادش بلند شد كه محمد(ص) شما را سحر كرده است. همین حرف، تدبیر الهی رسول اكرم را بیاثر كرد و مردم متفرّق شدند و رفتند.
فردا همان مجلس با همان غذا و همان جمعیّت تكرار شد و پذیرایی نیز انجام شد و بعد رسول اكرم(ص) فرمود: من در هیچ قبیلهای از قبایل عرب سراغ ندارم كه مردی برای قومش بهتر از آنچه كه من برای شما آوردهام، آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. از جانب خدا مأمورم كه شما را به توحید دعوت كنم و هر كه پیش از دیگران مرا تصدیق كند و به من وعدهی یاری و كمك بدهد، او پس از من، خلیفه و وصیّ من خواهد بود. این جمله را كه فرمود؛ تنها كسی كه برخاست و اعلام آمادگی كرد علیبنابیطالب بود. او كه آن روز نوجوان سیزده سالهای بود برخاست و چنین گفت:
«اَنَا یا نَبِیَّ الله»؛
«من ای پیامبر خدا حاضرم [به شما كمك كنم]».
پیامبر فرمود: بنشین. بار دوّم و سوّم به همین ترتیب تكرار شد. در دفعهی سوّم، رسول اكرم دست روی شانهی علی(ع) نهاد و فرمود:
«اِنَّ هذا اَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اَطِیعُوهُ»؛
«این برادر من و وصیّ من و خلیفه و جانشین بعد از من است، به حرفش گوش بدهید و اطاعتش كنید».
حاضرانِ در مجلس، خندیدند و مسخره و استهزا كردند؛ به ابوطالب گفتند: او تو را وادار كرد كه از پسرت تبعیّت كنی! آن روز آنها مسخره كردند و رفتند؛ ولی بذر تشیّع از همان روز در سرزمین اسلام افشانده شد و ولایت و امامت علوی در دامن نبوّت و رسالت محمّدی قرار گرفت.
خودآزمایی
1- معنای واقعی تولّی (تن به ولایت دادن) چیست؟
2- به چه دلیل امام صادق(ع)، مردم آلوده و منحرف را نفرین کردند؟
3- یک معنای تشیّع را بیان کنید.
پینوشتها
[1]. کافی، جلد ۸، صفحهی ۳۷۴.
*انهماک: سخت سرگرمشدن به امری، پافشاری.
[2]. وسائل الشیعه، جلد ۱۲، صفحهی ۸.
[3]. سورهی بقره، آیهی ۲۱۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی