در مبحث قبل به برّرسی برنامه روزانه اهل تقوا پرداختیم و اوّلین صفتی را که در طول روز از ایشان بروز پیدا می کند-که صفت حلم و بردباری بود- مطالعه نمودیم. با عنایت پروردگار متعال و تحت توجّهات کریمانه امام امیر المؤمنین علیه السّلام همینک به دوّمین صفت از اوصاف متّقین در طول روز می پردازیم و آن صفت چیزی نیست جز «علم».
اهل تقوا، عالمان روز
«وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ». و امّا در روز بردباران، عالمان، نیکوکارانِ با تقوا هستند.
آری ایشان در دل شب با خدای خود به دور از چشم همه و فارغ از اشتغالات و همهمه های روزانه، به مناجات می پردازند و در طول روز با رعایت حلم و بردباری، عالمان و دانشمندان اجتماع هستند.
تعریف علم و وجوب تحصیل آن
علم در لغت به معنای «دانستن» و «دانش» است[1] و در منطق این گونه تعریف می شود: «العلمُ هُوَ حُصُولُ صورةِ الشَّيْءِ فِي الذّهنِ». یعنی: علم همان حاصل شدن صورت شیء در ذهن است.[2] حال خوب است قدری درباره ضرورت فراگیری علم، از منظر دین مبین اسلام سخن گوئیم.
پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله در باره تحصیل علم می فرمایند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ».طلب علم بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است.[3]
دو نکته از کلام حضرت استفاده می شود:
1-طلب علم مانند هر فریضه دیگری هم چون نماز، روزه، حجّ، جهاد و ... بر عهده مکّلفین واجب است و به همین جهت ترک آن از سوی انسان بالغ، ترک واجب محسوب شده و عقوبت پروردگار را به همراه خواهد داشت.
خوب می دانیم که لازمه عمل به واجبات و ترک محرّمات که از ناحیه پروردگار متعال به عنوان دستورات الهی بر عهده بندگان خدا نهاده شده است، آن است که در ابتدا آن ها را آموخته و با دستورات حضرت حق آشنا باشند و الّا چگونه می توانیم نسبت به چیزی که از آن بی اطّلاع هستیم عامل باشیم؟! امّا سخن از این که تحصیل چه علومی بر انسان واجب است، مطلب مهمّی است که ان شاء الله بدان خواهیم پرداخت.
2-تمام مسلمین اعمّ از مرد و زن در این حکم مشترک هستند و رسول خدا صلّی الله علیه و آله هیچ صنفی از اصناف مسلمانان را استثنا نفرموده اند. چیزی که مسلّم است آن است که در اصلِ وجوب تحصیل علم هیچ تفاوتی بین مرد و زن، پیر و جوان، شهری و روستائی و ... نیست امّا درباره میزان تحصیل علم، میان آن ها تفاوت وجود دارد که در این مورد نیز بحث خواهیم کرد.
تحصیل کدام علم واجب است؟
در دنیای ما علوم و دانش های فراوانی وجود دارد که با گذر زمان و به اقتضای پیشرفت بشر در علوم مختلف، دامنه این دانش ها لحظه به لحظه گسترده تر نیز می گردد. به خاطر گستردگی علم، سال هاست که دانشمندان علوم مختلف به این نتیجه رسیده اند که برای سرعت بخشیدن به روند تولید علم و دانش و دقّت بیشتر در اکتساب علوم گوناگون، لازم است تا گرایش های علمی، تخصّصی تر شده و در هر رشته افرادی به شکل تمام وقت مشغول مطالعه و تحقیق باشند. بشر امروز به خوبی می داند که عمر کوتاه و توان محدود او برای یادگیری تمام علوم اصلاً کفایت نمی کند.
عقلاء عالم بر این باورند که در این شرایط باید پس از مقایسه علوم مختلف و برّرسی اهمیّت و کارائی آن ها با یکدیگر، دست به اولویّت بندی شاخه های علمی مختلف زد و در این مسیر از توان افراد جامعه استفاده برد. بدین شکل که با تقسیم افراد جامعه به حسب توان و استعداد و شرایط دیگر، در رشته های علمی مختلف که جامعه انسانی به آن ها احتیاج دارد، در راستای تعالی جامعه به شکل هدفمندی بکوشیم و از نیروی افراد به شکل هر چه بهتر و صحیح تر استفاده کنیم.
این راهکار در شریعت اسلامی نیز تعریف شده است، به طوری که به حکم آیه شریفه که می فرماید: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً». و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است.[4] مسلمین باید راه هرگونه نفوذ را بر غیر مسلمانان نسبت به جامعه اسلامی مسدود ساخته و بساطِ بهانه های مختلفِ تسلّط ایشان - همچون وابستگی ها و احتیاجاتِ علمی و صنعتی - بر مسلمانان را برچینند. لذا در جامعه اسلامی در هر رشته و مهارتی که برای رفع نیاز مسلمین و جلوگیری از اختلال نظام امّت مسلمان، نیروی انسانی لازم است، بر هر مسلمان واجب است که به قدر کفاف و نیاز در آن رشته حضور پیدا کند و با تحصیلات لازمه به خدمت رسانی به جامعه مسلمانان اشتغال داشته باشد. به عنوان مثال اگر در جامعه مسلمان نیاز به پزشک باشد، بر همگان واجب می شود تا برای رفع نیاز مسلمانان گروهی به اندازه نیاز به فراگیری علم طب بپردازند و اگر در این راستا کوتاهی ورزند، همه گناه کار خواهند بود.
امّا آیا آن چه در حدیث نبوی مشاهده کردیم، اشاره به این نوع علم دارد؟ یعنی آیا رسول خدا صلّی الله علیه و آله با این روایت تنها تحصیلِ علومی را که مورد نیاز جامعه اسلامی هستند، واجب (کفائی) می دانند؟
ظاهر کلام آن بزرگوار به طور عام شامل همه امّت مسلمان می شود و در این میان قید اسلام خود نمائی می کند. یعنی از میان علوم، طایفه ای از علوم هستند که ارتباط مستقیم با دین مبین اسلام داشته و تحصیل آن بر تک تک مسلمین در هر زمان و مکانی، واجب است، که اصطلاحاً به این نوع وجوب، وجوب عینی می گویند.
امام صادق علیه السّلام در توضیح کلام پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله می فرمایند: «أَيْ عِلْمِ التَّقْوَى وَ الْيَقِينِ». (مراد از علمی که تحصیل آن بر همگان واجب است:) علم تقوا و یقین می باشد.[5]
مرحوم علّامه مجلسی در توضیح این کلام امام صادق علیه السّلام می نویسد: "علم تقوا"، علم به اوامر و نواهی و تکالیف (الهی) است که به واسطه (رعایت) آن ها انسان از عذاب خداوند محافظت می شود و "علم یقین" علم به معارفی است که به اصول دین تعلّق دارد.[6]
با این حساب هر آنچه به واجبات و محرّمات و اعتقادات الهی مربوط می شود، به عنوان علومی که فرا گرفتن آن ها بر همگان واجب (به نوع وجوب عینی) است توسّط ائمّه هدی علیهم السّلام معرّفی گردیده است.
فلسفه وجوبِ آموختن اصول دین
اصولاً به یک سلسله عقائدی که برای انسان نسبت به جهان پیرامون خود، ایجاد یک نوع نگاه می کند، جهان بینی می گویند. هر جهان بینی مستلزم برنامه رفتاری خاصّ خودش می باشد یعنی نگرش انسان به جهان هستی هر طور که باشد، به اقتضاء همان نگاه، در عمل رفتار خواهد کرد. به عنوان مثال گروهی از انسان ها با اعتقاد به این که هر آن چه موجود است باید دیده شود و اساساً موجودات عالم با یکی از حواس پنج گانه قابل درک می باشند، دارای جهان بینی مادّی و نگرش غیر الهی هستند. با این وجود دیگر خود را ملزَم به رعایت احکام و دستورات دین و آئین خاصّی نمی دانند و چون اعتقاد به وجود خدا ندارند، بالطبع مرگ را پایان زندگی دانسته و جهانی را ورای دنیا قبول ندارند و همه چیز را بر مبنای سود و زیان دنیوی می سنجند. در مکتب ایشان شهادت هیچ مفهومی ندارد. آن ها تن به ولایت مردان خدا نمی دهند و آرمانشان تنها محدود به دنیا و امور دنیوی می شود. در مقابل ایشان کسانی هستند که اعتقاد به وجود خالقی حکیم برای جهان آفرینش دارند و به دنبال ارتباط با او با انبیاء الهی آشنا شده و طبق راهنمائی ایشان، از کتاب آسمانی و جانشینان بعد از پیامبران خدا تبعیّت می کنند. در مرام ایشان دنیا توقّفگاهی زود گذر است و زندگی اصلی و سرای جاویدان با مرگ انسان آغاز می شود. اعمال ایشان در دنیا تحت قواعد و قانونی است که از سوی خدا به دست آورده اند و تمام زندگی خویش را بر مبنای دستورات و آموزه های خالق منّان اداره می کنند. آرمان ایشان عمل به فرامین خداوند و جلب رضایت اوست تا در سرای جاویدان در رضوان خدا و نعمت های او به سر برده و از عقاب الهی در امان باشند.
انسان ناگزیر از انتخاب یک جهان بینی
باید بدانیم که در واقع هیچ انسانی در دنیا وجود ندارد که بدون جهان بینی خاصّی زندگی کند. شاید بعضی اعتراض کنند که ما انسان هائی را می شناسیم که اعتقاد به هیچ مرام و مسلکی ندارند و تابع هیچ مذهب و آئینی نیستند، پس هستند کسانی که جهان بینی ندارند. در پاسخ این افراد می گوئیم اعتقاد به تبعیّت نکردن از هیچ آئین و گروهی و به تعبیر بهتر، خود سرانه عمل کردن و خود را محدود به قوانین خاصّی ننمودن نیز نوعی جهان بینی محسوب می شود. پس نتیجه آن شد که انسان به حکم قدرت عقل و تحلیلی که به او عنایت شده ناگزیر از انتخابِ جهان بینی خاصّی است و با اتّکاء بر آن جهان بینی، هدف و روش زندگی خود را معیّن خواهد نمود. پس آن چه در رتبه اوّل برای انسان حیاتی است آن است که با تحقیق و برّرسی لازم و مطالعه کافی، جهان بینی حقیقی و صحیح را پیدا نموده و انتخاب کند، این همان فلسفه وجوب تحصیل علم در اعتقادات است. جهان بینی اسلامی حول محور اصول دین تعریف و تبیین می شود و فرا گرفتن آن بر هر مسلمانی واجب و ضروری است.
اختلاف امّت بعد از نبی اکرم ناشی از اختلاف در اعتقادات
در اهمیّت این علم همین بس که اختلاف مسلمین بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله بسته به نوع جهان بینی و اعتقادی بود که ایشان اتّخاذ نمودند. گروهی بر اساس وجوب اطاعت از دستور خدا و پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله مبنی بر ولایت، امامت و خلافت علیّ بن ابی طالب علیه السّلام، بعد از رسول خدا به تبعیّت از امیر المؤمنین علی علیه السّلام معتقد شدند و اصول زندگی خویش را بر مبنای فرامین ایشان معیّن نمودند که ایشان را «شیعه» می نامند و گروه دیگر اعتقاد داشتند که در انتخاب خلیفه خدا بعد از رسول گرامیش، خودِ مردم مختارند و اگر رسول خدا صلوات الله علیه و آله، علی علیه السّلام را برای این سِمَت معرّفی نموده است، اجتهاد و نظر شخصی آن بزرگوار بوده و تبعیّت از دستور ایشان ضرورتی ندارد. این دسته نیز از دیر باز به «اهل سنّت» شهرت یافتند اگرچه که در انتخاب خلیفه خدا، خلاف سنّت رسول گرامیش عمل نمودند!! از این دو اعتقاد قطعاً تنها یکی حق است و دانستن این که کدام یک حقیقت و مورد رضای پروردگار است، مِن جمله علوم اعتقادی است که فراگیری آن بر هر مسلمانی واجب است.
وجوب آموختن دستورات دین
ابتدا لازم است با واژه دین در لغت و اصطلاح آشنا شویم. در کتاب آموزش عقائد آیت الله مصباح یزدی آمده است: «دين واژه اى است عربى كه در لغت به معناى اطاعت و جزاء و... آمده، و اصطلاحاً به معناى اعتقاد به آفريننده اى براى جهان و انسان، و دستورات عملى متناسب با اين عقايد مى باشد. از اين روى، كسانى كه مطلقاً معتقد به آفريننده اى نيستند و پيدايش پديده هاى جهان را تصادفى، و يا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادى و طبيعى مى دانند "بى دين" ناميده مى شوند. اما كسانى كه معتقد به آفريننده اى براى جهان هستند هر چند عقايد و مراسم دينى ايشان، توأم با انحرافات و خرافات باشد "با دين" شمرده مى شوند. و بر اين اساس، اديان موجود در ميان انسان ها به حق و باطل، تقسيم مى شوند، و دين حق عبارتست از: آيينى كه داراى عقايد درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهايى را مورد توصيه و تأكيد قرار دهد كه از ضمانت كافى براى صحّت و اعتبار، برخوردار باشند».[7]
در گذشته بیان شد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله طلب علم را بر تمام مسلمین فرض و واجب دانسته و حضرت صادق علیه السّلام در توضیح علمی که به فرموده رسول اکرم تحصیلش واجب است، علم تقوا و یقین را معرّفی نمودند. پیرامون علم یقین صحبت به میان آمد و بیان شد که علم یقین دانستن معارفی است که جهان بینی و اعتقادات بشر را تشکیل می دهد و همین علم است که پایه و اساس ایدئولوژی و عملکرد انسان را بنا می سازد. امّا حال نوبت به علم تقوا رسیده که علّامه مجلسی در شرح آن علم تقوا را دانستن واجبات و محرّمات الهی می داند.
در دین مبین اسلام دو علم هستند که عهده دار بیان واجبات و محرّمات دین می باشند: 1-علم اخلاق 2-علم احکام.
علم اخلاق علمی است که به برّرسی صفات و ملکات پسندیده و ملکات رذیله و امراض نفسانی پرداخته و راه درمان آن ها را بیان می کند. به عنوان مثال: در مورد تواضع توضیح می دهد و به برّرسی ضد این صفت یعنی تکبّر می پردازد. اقسام آن را توضیح می دهد و راه خلاصی از آن را بیان می کند. بسیاری از واجباتی که یک مسلمان مأمور به انجام آن هاست در علم اخلاق بیان شده و همین طور است محرّماتی که موظّف به ترک آن ها می باشد. لازمه رعایت کردن این دستورات، در ابتدا آموختن و آشنائی با آن ها می باشد، لذا یاد گرفتن آن ها برای هر مسلمان واجب است.
علم احکام علمی است که در مورد افعال مکلّفین (افراد عاقلی که به سنّ بلوغ رسیده اند) سخن می گوید. مسلمانان موظّف هستند در تمامی افعال خود تابع شرع مقدّس باشند. از عبادات گرفته تا معاملات همه و همه نباید به شکل خود سرانه و خارج از ضوابط اسلام انجام شود. لازمه این امر نیز آموختن احکام شرعی اسلام عزیز است.
مصداق حقیقی علم
جالب است بدانیم که در لسان برخی روایات، علم منحصر در سه شاخه شده و باقی دانش های دیگر به «فضل» تعبیر شده اند. یعنی در واقع حقیقت علم در سه مورد تعریف شده و خلاصه می گردد و باقی موارد اگر چه در نظر عُرْف علم هستند امّا در واقع علم نیستند، بلکه فضلند. در روایتی از حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام می خوانیم: روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله داخل مسجد شدند. در همین هنگام جماعتی دور شخصی حلقه زده بودند. حضرت فرمودند: این شخص کیست؟ عرض شد: علّامه (کسی که علم فراوانی دارد) است. حضرت فرمودند: علّامه چیست؟ (یعنی چه می داند که به او علّامه می گوئید؟) به حضرت عرض کردند: او عالم ترین فرد به انساب عرب و اتّفاقاتی که برای ایشان افتاده، روزگار جاهلیّت و شعرهای عربی است. سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: «ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ». این علمی است که ضرر نمی زند به کسی که نسبت به آن جهل دارد و سود نمی رساند به کسی که آن را می داند؛ سپس حضرت فرمودند: علم تنها سه چیز است: آیه ای محکم، فریضه ای عادلانه و سنّتی پابرجا و غیر از این سه، فضل است.[8]
میرداماد در توضیح این سه شاخه علم می گوید: آیه محکمه، شناخت خدا و رُسُل و بازگشت به پروردگار و ... می باشد (اصول دین و عقائد) که همان فقه اکبر است و فریضه عادله، علم به احکام شرعی و وجوب و حرمت افعال مکلّفین است که به آن فقه اصغر گویند و سنّت قائمه نیز علم تهذیب اخلاق و سفر به سوی خدای تعالی می باشد.[9]
امّا در باره این که معنای فضل چیست، در لغت فضل به معنای زیادی است و در دو جا استعمال می شود: یکی در معنای پسندیده (که فاعل آن را فاضل می گویند) و دیگری در معنای مذموم و ناپسند که بیشتر با عنوان «فضول» مطرح می شود. امّا بیشتر فضل را در معنای پسندیده استعمال می کنند.[10] با این توضیح طبق فرموده حضرت، تنها سه مورد مصداق حقیقی علم است و باقی موارد حقیقتاً علم نیستند بلکه فضیلت و خوبی هستند که فرا گرفتن آن ها واجب نبوده مگر آن که ضرورتی (مثل اختلال در نظام اسلام و عدم تسلّط کفّار بر مسلمین) آموختن آن ها را اقتضا کند. لذا آن چه تحت عنوان علم بر هر مرد و زن مسلمان واجب است، همین سه مورد (اعتقادات،احکام و اخلاق) می باشد.
آموختن دین تا چه اندازه؟
تحصیل علم دین و یا به عبارت بهتر یادگیری اصول دین و احکام و اخلاق اسلامی، به یکی از دو طریق واجب است: 1-به نحو عمومی که بر همگان واجب و ضروری است و وجوب آن عینی می باشد 2-به شکل تخصّصی که تنها بر گروهی از مسلمین واجب بوده و با وجود عدّه ای از دیگران ساقط است، یعنی وجوب آن به نحو کفائی است.
امّا در اصول دین که عبارت است از اعتقاد به وجود خدای متعال با صفات جمال و جلالش و لزوم نبوّت و امامت و عدل الهی و زنده شدن مردگان و حسابرسی ایشان در روز قیامت، واجب عینی آن است که هر مسلمانی با دلیل عقلی و در حدّ وسع و توان خویش این معارف را آموخته و قلباً معترف به آن ها باشد گرچه در مقام بیان، قادر به توضیح آن ها نبوده و یا در دفاع از این مبانی، قدرت پاسخ گوئی به شبهات را نداشته باشد. باید دقّت داشت که اعتقاد به این اصول تقلیدی نیست و باید بر مبنای عقل و دلیل باشد. امّا بیش از این مقدار که بتوان از آن در ارشاد دیگران بهره برد و یا این که در مقابل هجمه مخالفین به وسیله مناظره از اعتقادات دفاع نمود و حقّانیّت آن ها را ثابت کرد، وظیفه ای است که اگر به قدر کفاف از مسلمین برای آموختن آن اقدام نموده باشند از گردن دیگران ساقط می شود و الّا همگان در یادگیری آن مسئول می باشند. این مقدار از تحصیل اصول دین واجب کفائی است.
و امّا در علم احکام و اخلاق نیز یا خود فرد باید به استخراج و استنباط احکام الهی از منابع اصلی آن (قرآن-سنّت[قول، فعل و تقریر معصومین علیهم السّلام]-عقل-اجماع) مبادرت ورزد که لازمه آن سال ها تعلیم و تحقیق و تلاش است تا شخص به قوّه اجتهاد دست پیدا نموده و قادر بر این معنا شود و یا این که اگر مجتهد و متخصّص در این فن نیست، برای این که زندگی او بر مبنای دین و شریعت الهی باشد، ناگزیر است از این که به متخصّصین این فن مراجعه نموده و به مقدار نیاز و ابتلای خود از احکام فقهی و اخلاقی شرع مقدّس بیاموزد که اصطلاحاً به این مراجعه، تقلید گفته می شود. در واقع حدّ اعلای تحصیل علم احکام و اخلاق، اجتهاد است که واجب کفائی است و حداقلّ آن تقلید و رجوع به متخصّص است که بر همگان (به جز مجتهدین) لازم و واجب می باشد به وجوب عینی.
تفاوت اصول دین با احکام و اخلاق
از آن چه بیان گردید، روشن می شود که یکی از تفاوت های اساسی اعتقادات و احکام و اخلاق این است که در اعتقادات (اصول دین) چه در حدّ اعلی و چه در حدّ پایین و عمومیش، تقلید باطل است و اساساً چیزی جزء اعتقاد انسان قرار می گیرد که با برهان و به حکم عقل برایش ثابت شده باشد، و این بدان خاطر است که مبنای عملکرد انسان در احکام و اخلاق، همان اصول اعتقادی (جهان بینی) او می باشد و تا وقتی اصول اعتقادی مورد اشکال و انحراف است، قطعاً مبانی فقهی و اخلاقی شخص نیز متأثّر از آن خواهد بود. امّا از طرف دیگر در احکام و اخلاق که از فروعات دین محسوب می شود، حدّ اعلایش با برهان و دلیل به دست آمده ولی در جهت عمومی آن تقلید از مجتهد (جامع الشّرایط) کفایت می کند.
فضیلت علم و دانش
پس از برّرسی تعریف علم و مصادیق آن و بیان وجوب تحصیل علم و محدوده آن، سزاوار است به مطالعه ارزش علم از منظر قرآن و عترت بپردازیم تا به این وسیله جایگاه علم نزدمان روشن شده و به تبع آن مقام والای اهل تقوا که عالمان روز هستند، آشکار گردد.
در قرآن کریم
خدای متعال در فضیلت علم می فرماید: «... قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ». بگو: آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مى شوند.[11]
براستی آیا کسانی که قلبشان با نور علم نورانی شده و در ظلمات دنیا با چراغ دانش طی طریق می نمایند با افرادی که در این تاریکی ها کورکورانه و بی راهنما در حرکت هستند، فرقی ندارند؟! مسلّم است که این طور نیست و هیچ عقل سلیم و وجدان بیداری در عالم نیست که این دو را با هم یکی بداند. به همین دلیل است که خداود متعال در کتاب آسمانی خویش قرآن کریم می فرماید: «... يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ». خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه علم به آنان داده شده درجات عظيمى مى بخشد؛ و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.[12]
از طرفی خدای تعالی در قرآن کریم، به صراحت مقام خشیت (ترس از نافرمانی خدا) را منحصر در علماء می داند که مفهوم آن این است که مقام خشیت پروردگار برای جاهلان حاصل نخواهد شد. پروردگار متعال می فرماید: «... إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ». از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مى ترسند؛ خداوند عزيز و غفور است.[13] آری آنان که از عواقب سوء عصیان و نافرمانی پروردگار مطّلع هستند همیشه از عقوبت باری تعالی و نارضایتی او در وحشتند و آنان که بی خبرند، هراسی ندارند.
در روایات معصومین علیهم السّلام
مولای متّقیان علی علیه السّلام در فضیلت علم می فرمایند: «رَأْسُ الْفَضَائِلِ الْعِلْمُ». سرآمد تمام فضائل علم است.[14] چون انسانی که از ملکات حمیده و فضائل اخلاقی بی خبر است، چگونه ممکن است خود را متخلّق به این صفات وارسته نموده و درجات بندگی پروردگار را یکی پس از دیگری طی نماید؟! و یا کسی که نسبت به ثمراتِ تحصیلِ فضائل و صفات ستوده جاهل است، با چه انگیزه ای در صدد کسب آن ها خواهد بود؟! خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ». و تا كسانى كه به آن ها دانش (دينى) داده شده بدانند آن (دعوت رسول و نبى) حق است از جانب پروردگار تو، پس به آن بگروند و در نتيجه دل هايشان در برابر آن رام و خاضع شود، و حقّاً كه خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند به سوى راهى راست (كمالات پس از ايمان) رهنمون است.[15] ملاحظه می شود که در آیه شریفه گرایش به حق و فروتنی در مقابل آن، نتیجه روشن گری علم در صاحبان دانش است. در این زمینه رسول خدا صلّی الله علیه و آله به حضرت امیر علیه السّلام می فرمایند: «الْعِلْمُ إِمَامَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ تَابَعَهُ» علم پیشوا و جلودار عمل است و عمل از او تبعیّت می کند.[16] حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام نیز به کمیل فرمودند: «يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ! مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ». ای کمیل بن زیاد! شناخت علم، دینی است که می بایست نسبت بدان پایبند بود ؛ به وسیله علم است که انسان طاعت (پروردگار) را در زندگانیش کسب نموده و پس از مرگش نامی نیکو از خود به جا خواهد گذاشت.[17]
در قرآن کریم خدای باری تعالی به پیامبر خود رسول خاتم صلّی الله علیه و آله می فرماید: «... وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً». و بگو: پروردگارا، بر علم من بيفزاى.[18] لذا آن بزرگوار می فرمایند: «إِذا أتَى عَلَىَّ يَومٌ لا اَزْدادُ فِيهِ عِلْماً يُقَرِّبني إِلَى اللَّهِ فَلا بارَكَ اللّهُ لِي فِي طُلُوعِ شَمْسِهِ». هرگاه روزی بر من بگذرد که در آن روز بر علمی که مرا به خدا نزدیک سازد نیفزایم، خداوند طلوع خورشید آن روز را بر من مبارک نگرداند.[19]
شرافت علم نزد همگان ثابت است، حتّی کسانی که از آن بهره ای ندارند شریف بودن علم را تصدیق می کنند. شاهد این مدّعی کلام زیبای امیر المؤمنین علیه السّلام است که فرمودند: «كَفَى بِالْعِلْمِ شَرَفاً أَنْ يَدَّعِيَهُ مَنْ لَا يُحْسِنُهُ وَ يَفْرَحَ بِهِ إِذَا نُسِبَ إِلَيْهِ وَ كَفَى بِالْجَهْلِ ذَمّاً أَنْ يَبْرَأَ مِنْهُ مَنْ هُوَ فِيهِ». در شرافت علم همین کفایت می کند که کسی هم که آن را به خوبی نمی داند، ادّعای علم و دانش دارد و هر گاه او را به علم نسبت دهند به واسطه آن شاد می شود و در مذمّتِ جهالت هم همین مقدار کافی است که جاهلان هم خود را از جهل مبرّا می دانند.[20]
پروردگار کریم جایگاه علم و علماء را نزد مخلوقات عالم ممتاز نموده است و ارزش علم نزد کائنات روشن و آشکار است چراکه پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله می فرمایند: «الْعَالِمُ بَيْنَ الْجُهَّالِ كَالْحَيِّ بَيْنَ الْأَمْوَاتِ وَ إِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ لَيَسْتَغْفِرُ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى حِيتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُ الْأَرْضِ وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ». عالم بین جاهلین مانند زنده ای است بین مردگان و به درستی که همه چیز حتّی ماهیان دریا و حشرات زمین و درّندگان بیابان و چهارپایان و چرندگان نیز برای طالب علم استغفار می کنند پس به دنبال دانش باشید که آن وسیله ای است (برای تقرّب جستن به درگاه خدا) بین شما و خداوند عزّ و جلّ و طلب علم بر هر مسلمانی واجب است.[21]
حال جای بسی تعجّب و شگفتی و در عین حال تأسّف و ناراحتی است که معمولاً انسان ها قدر علم و علماء را ندانسته و تقریباً در تمام ادوار بشری، علماء در غربت و انزوا به سر برده اند و چه بسیار آزار و اذیّت ها که از سوی افراد نادان و گمراه برای ایشان عارض گردید و این در حالی است که تمام اشیاء عالم برای طالب علم که شاید هنوز بدان دست پیدا ننموده ولی در واقع به دنبال آن است، استغفار می نمایند چه برسد به علماء.
حقیقت علم
جدای از آن چه در تعریف علم گفته شد، در لسان قرآن و روایات ائمّه هدی علیهم السّلام نیز تعریفی برای علم وجود دارد که متفاوت از آن چیزی است که اهل لغت و منطق بیان داشته اند. امام صادق علیه السّلام در تعریف علم و منشأ تحصیل آن می فرمایند: «لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَةِ التَّعَلُّمِ وَ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ». علم به زیاد آموختن نیست و علم تنها نوری است که خدای تعالی در قلب هر کسی که خداوند اراده هدایتش را دارد، می اندازد.[22]
بنا به فرموده حضرت صادق علیه السّلام حقیقت علم، گردآوری مجموعه ای از الفاظ و اصطلاحات و دفینه کردن آن ها در ذهن انسان نیست بلکه حقیقت علم -بر خلاف آن چه در مجامع علمی و اجتماعی شهرت دارد- نوری است که منشأ و افاضه کننده آن خود خدای رحمان می باشد، چنان چه می فرماید: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ». و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نيست[23].
شاید این جا سؤالی ذهن مخاطبین را به خود مشغول سازد که: دیگر وجوب تحصیل علوم سه گانه (عقائد-احکام-اخلاق) چه معنائی خواهد داشت در حالی که حقیقت علم نوری است که توسّط پروردگار متعال به قلب برخی از انسان های مستعدّ افاضه می شود؟! پاسخ آن است که باید بدانیم که با توجّه به کلام امام صادق علیه السّلام که حقیقت علم را نور معرّفی فرمودند، معلوم می شود دانسته های انسان در واقع وقتی عنوان علم به خود می گیرند که همچون نور باعث هدایت انسان شوند و گرنه تنها مشتی الفاظ و اصطلاحات هستند که در صندوق سینه و ذهن انسان بایگانی شده اند. امّا از این نکته نباید غافل شد که تحصیل علوم سه گانه ای که از آن سخن گفتیم، مِن باب مقدّمه ای برای تابش نور علم بر قلب انسان، لازم و حیاتی است امّا نمی توان تنها بدان بسنده کرد. بلکه زمانی این دانسته ها در قلب تبدیل به نور علم می شوند که بنده به قصد رضای پروردگار متعال و کشف حقیقت به دنبال آن ها رفته و همزمان با آموختن این معارف، به آن ها عمل نماید و سرزمین جان خود را با اطاعت پروردگار متعال، مستعدّ افاضه نور علم از ناحیه باری تعالی نموده باشد. از همین جاست که می بینیم چه بسیار دانشمندانی که دانسته هایشان موجب هدایت و سعادت ایشان نشد و بالعکس طایفه ای از اهل دانش، با عمل به آموخته های خود، قلّه های کمال و سعادت را فتح نمودند. بلعم باعورا نمونه ای است از دانشمندانی که به خاطر گرایش به دنیا، از هدایت و نور علم بی بهره شده و در قرآن کریم از او به سوء عاقبت یاد شده است. خدای متعال درباره او می فرماید: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ * وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ ...». و بر آن ها بخوان سرگذشت كسى را (بلعم باعورا عالم زمان موسى را) كه آيات خود را (معارف كتاب آسمانى يا مقام استجابت دعا را) به او داديم، امّا او (به واسطه كفر در اعتقاد و كفران در عمل) از آن ها تهى گشت، پس شيطان او را دنبال كرد و او عاقبت از گمراهان گرديد. و اگر مى خواستيم حتماً (مقام) او را به وسيله آن آيات (به اجبار) بالا مى برديم، و لكن او (را طبق سنّت اختيار بشر در انتخاب راه، آزاد گذاشتيم و او) به پستى گراييد و دل بر زمين بست و از هواى خود پيروى نمود.[24] آری با وجود این که از اسم اعظم خداوند بهره ای داشت و بدین واسطه مستجاب الدعوة بود ولی به خواسته طاغوت زمان خود «فرعون»، مبنی بر نفرین موسی و یارانش تن داد و بدین واسطه خداوند او را از توفیق هدایت و رحمت خویش محروم ساخت و از اهل دوزخ شد. او چنان از درگاه قرب پروردگار سقوط کرد که در قرآن کریم، در ادامه آیه قبل، خداوند متعال او را به سگ تشبیه نموده و می فرماید: «... فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ». مَثَل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مى كند؛ (گويى چنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيراب نمى شود!) اين مثل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ اين داستان ها را (براى آن ها) بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند).[25]
پس حقیقت علم، تنها وابسته و متّکی به آموخته های کتابی و کلاسی انسان نیست تا با کثرت آن ها علم فرد ازدیاد پیدا کند، بلکه اگر عمل و خلوص نیّت به آن ضمیمه شد و نتیجتاً زمینه های هدایت در وجودش آشکار گردید، پروردگار متعال برای هدایت او قلبش را با نور علم نورانی می کند و هر جا که نور باشد، از ظلمت خبری نیست و انسان راه را از چاه تشخیص داده و به مسیر حق راه می یابد.
مرحوم شهید ثانی اعلی الله مقامه ذیل این روایت می گوید: «و بهذا يُعلَمُ أنَّ العلمَ لَيسَ هُوَ مُجرَّدُ استحضارِ المعلوماتِ الخاصةِ ... (یعنی:) به سبب این روایت دانسته می شود که علم (بنا به قول منطقیّون) تنها حاضر شدن معلومات خاصی (نزد ذهن) نیست اگرچه در عرف عامی مردم علم را این گونه می پندارند ولی علم همان نوری است که در روایت ذکر شد، که موجب بصیرت و بینش انسان و (در نتیجه) ترس او از خدای تعالی می گردد».[26]
ارتباط علم و ایمان و شرح صدر
علّامه مجلسی در توضیح ماهیت علم به برّرسی ارتباط موجود بین علم و ایمان و شرح صدر پرداخته و با استناد به آیات و روایات بیانی دارد که خلاصه آن از قرار زیر است:
«ایمان به اندازه علمی است که حیات قلب وابسته بدان می باشد[27] و علم همان نوری است که به سبب برطرف شدن حجاب بین بنده و خدای جلّ جلاله در قلب حاصل می شود. (چنان که خدای متعال می فرماید:) «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ...». خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند؛ آن ها را از ظلمت ها، به سوى نور بيرون مى برد.[28] (و یا این که می فرماید:) «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها ...». آيا كسى كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم، و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟![29] و (تحصیل) علم به کثرت یادگیری نیست بلکه علم نوری است که خدای متعال اراده هدایت هر کسی را نموده باشد، آن را در قلب او می اندازد. و این نور مانند سایر نورهای دیگر قوّت و ضعف و شدّت و نقص دارد. (همان طور که در قرآن کریم آمده است:) «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً ...». و هنگامى كه آيات او بر آن ها خوانده مى شود، ايمانشان فزون تر مى گردد.[30] (و یا این که می فرماید:) «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً». و بگو پروردگار من بر علم من بیافزا.[31] هر زمان حجابی مرتفَع می گردد، نور (علم) بیشتر شده و درنتیجه ایمان تقویت می گردد و تکامل پیدا می کند تا به جائی که وسعت نور در قلب انسان باعث شرح صدر (باز و وسیع شدن سینه) می شود».[32]
زمانی که آیه 125 سوره انعام -فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ .../پس كسى كه خدا بخواهد او را (به خاطر سوابق نيكش) هدايت نمايد سينه او را براى (پذيرش) اسلام مى گشايد- نازل شد، از رسول خدا صلّی الله علیه و آله در باره «شرح صدر» سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمودند: «نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَيَشْرَحُ صَدْرَهُ وَ يَنْفَسِحُ». شرح صدری نوری است که خداوند در قلب مؤمن می اندازد و در نتیجه سینه اش را گشاده و وسیع می سازد. در ادامه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله پرسیدند: آیا برای شرح صدر علامتی وجود دارد تا به وسیله آن شناخته شود؟ حضرت فرمودند: «نَعَمْ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ». بله رجوع و توجّه قلبی به خانه همیشگی (آخرت) و پهلو خالی کردن و دوری نمودن از خانه فریب و نیرنگ (دنیا) و آمادگی برای مرگ قبل از آمدن آن.[33]
علّامه مجلسی در مورد تأثیرات شرح صدر می نویسد:
«کسی را که خدا شرح صدر عنایت نموده است، صادق بودن انبیاء در تمام آن چه از آن خبر می دهند، به حسب میزانِ نور قلب و شرح صدری که دارد برایش آشکار گشته و از قلب او انگیزه ها (و تمایلات) به انجام فرامین خداوند و پرهیز از نواهی پروردگار، برانگیخته می شود و همین امر منجر می شود تا بر نور معرفت او پیوسته اضافه شود و این روند پیوسته ادامه خواهد یافت».[34]
علامت های علم
گاهی انسان دچار جهل مرکّب می شود و از جهالت خود بی اطّلاع است، یعنی در عین جهالت گمان می برد که انسان عالمی است. برای تشخیص این که آیا ما به نور علم دست یافته ایم و یا خدای نکرده دچار جهل مرکّب شده و از حقیقت بازمانده ایم، باید خصوصیّات و علائم یک عالم حقیقی را بدانیم و خود را با آن ها محک بزنیم. در جملات نورانی ائمّه اطهار ویژگی هایی برای اهل علم برشمرده اند که خلاصه آن از قرار زیر است:
1-سیر نشدن از علم.
مولای متّقیان علی علیه السّلام: «الْعَالِمُ مَنْ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ وَ لَا يَتَشَبَّعُ بِهِ». عالم کسی است که از دانش سیر نشود و تظاهر به سیر شدن از آن هم نکند.[35]
2-خستگی ناپذیری در راه تحصیل علم.
علی علیه السّلام: «الْعَالِمُ الَّذِي لَا يَمَلُّ مِنْ تَعَلُّمِ الْعِلْمِ». عالم کسی است که از آموختن علم ملول و خسته نشود.[36]
3-ورع، 4-تقوا، 5-زهد 6-و شیفتگی به بهشت خدا.
حضرت امیر علیه السّلام: «إِنَّمَا الْعَالِمُ مَنْ دَعَاهُ عِلْمُهُ إِلَى الْوَرَعِ وَ التُّقَى وَ الزُّهْدِ فِي عَالَمِ الْفَنَاءِ وَ التَّوَلُّهِ بِجَنَّةِ الْمَأْوَى». عالم فقط کسی است که علم او، او را به سوی ورع (پرهیز از محرّمات) و تقوا و زهد در عالمِ فنا (دنیا) و شیفتگی به بهشت بخواند.[37]
7-سفاهت و غفلت در قلب عالم نیست.
امیر المؤمنین علیه السّلام: «لَا يَكُونُ السَّفَهُ وَ الْغِرَّةُ فِي قَلْبِ الْعَالِمِ». سفاهت و غفلت در قلب عالم نیست.[38]
8-عالم حسادت نمی ورزد، 9-پائین تر از خود را حقیر نمی شمرد، 10-در برابر علمش از متاع دنیا چیزی نمی خواهد.
مولا علی علیه السّلام: «لَا يَكُونُ الْعَالِمُ عَالِماً حَتَّى لَا يَحْسُدَ مَنْ فَوْقَهُ وَ لَا يَحْتَقِرَ مَنْ دُونَهُ وَ لَا يَأْخُذَ عَلَى عِلْمِهِ شَيْئاً مِنْ حُطَامِ الدُّنْيَا». عالم، عالم نمی باشد مگر آن که به بالاتر از خود حسد نورزد و پائین تر از خود را کوچک نشمارد و در برابر علم خویش چیزی از متاع دنیا نگیرد.[39] البته کسانی که از محضر علماء استفاده می کنند، نباید کوشش ایشان را بدون پاسخ و قدر دانی بگذارند بلکه باید به وظیفه خویش آگاه باشند و برای کمک به اداره زندگی ایشان دریغ ننمایند، ولی در مقابل هم عالم کسی است که ارائه علم خویش را متوقّف به اخذ اجرت نکرده و تمام همّ و غمّ خویش را صرف انجام تکلیف الهی و تبلیغ دین خدا نماید که خدا خود روزی اهل علم را ضمانت نموده است.
11-ارائه علم به کسانی که قدرش را بدانند.
از وصایای امیر المؤمنین علیه السّلام به حضرت مجتبی علیه السّلام: «مِنْ صِفَةِ الْعَالِمِ أَنْ لَا يَعِظَ إِلَّا مَنْ يَقْبَلُ عِظَتَهُ وَ لَا يَنْصَحَ مُعْجَباً بِرَأْيِهِ وَ لَا يُخْبِرَ بِمَا يَخَافُ إِذَاعَتَهُ». از صفات عالم است که موعظه نکند مگر کسی را که از او بپذیرد و نصیحت نکند کسی را که به رأی و نظر خویش مغرور باشد و علمی را که ترس از هدر رفتنش دارد، به کسی نیاموزد.[40]
12-معصیت را خوب جلوه نمی دهد، 13-مردم را از مکر و عذاب الهی آسوده خاطر نمی کند، 14-ایشان را از رحمت خدا مأیوس نمی سازد.
حضرت امیر علیه السّلام: «ألا أُنَبِّئُکُم بالعالِم کُلِّ العالِمِ؟ مَنْ لَمْ یُزَیِّنْ لِعِبادِ اللهِ مَعاصِیَ اللهِ وَ لَمْ یُؤَمِّنْهُمْ مَکْرَهُ وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوحِهِ».آیا عالم حقیقی را به شما معرّفی نکنم؟ کسی [است] که معصیت های خدا را برای بندگان خدا خوب جلوه ندهد و آنان را از عذاب و مکر خداوند آسوده خاطر نگرداند و از رحمت خدا نیز نومیدشان نسازد.[41]
15-عالم به خدا و آن چه (برای بنده) دوست داشته و یا کراهت دارد، باشد.
از وصایای لقمان به فرزندش: «لِلْعَالِمِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ الْعِلْمُ بِاللَّهِ وَ بِمَا يُحِبُّ وَ بِمَا يَكْرَهُ». برای عالم سه نشانه است، علم به خدا و آن چه دوست داشته و (یا) کراهت دارد.[42]
16-در عین علم، اهل بردباری و سکوت است.
مولا علی علیه السّلام: «يَا طَالِبَ الْعِلْمِ إِنَّ لِلْعَالِمِ ثَلَاثَ عَلَامَاتٍ الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ الصَّمْتَ». ای طالب علم! همانا برای عالم سه علامت است، علم و حلم و سکوت.[43]
خلاصه کلام
غرض از طرح مباحث مذکور این بود تا با حقیقت علم و ضرورت آن آشنا شده و ارزش آن را نزد خدا و اولیاء او بدانیم، آن گاه کلام مولایمان را درباره یکی از اوصاف اهل تقوا، باری دیگر با فهمی والاتر مرور کنیم که ایشان در طول روز اهل علم و دانش اند همان گونه که در طول شب اهل مناجات با خدا و تلاوت قرآن هستند.
در آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السّلام، درباره علم به قدری پرداخته شده که برّرسی آن به تقریر چندین جلد کتاب قطور نیازمند است، و برخی از علمای اعلام در این باره به قدر وسع و مجال قلم زده اند، امّا این مختصر به خاطر قصور علم و مجالِ کلام، به همین اندازه بسنده نموده و تحصیل معارف بیشتر را به کتب مفصّل این باب ارجاع می دهد.
ارزش انسان ز علم و معرفت پیدا شود بى هُنر گر دعوى بیجا كند رسوا شود
در مسیر زندگى هرگز نمى افتد به چاه با چراغ دین و دانش گر بشر بینا شود
پی نوشتها:
[2] الجوهر النضيد في شرح منطق التجريد ص 192.
[3] كنز الفوائد ج 2 ص 107.
[4] سوره نساء /آیه 141 (ترجمه مکارم).
[5] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج 2 ص 32.
[6] همان.
[7] آموزش عقاید (آیت الله مصباح یزدی) ص 11.
[8] الكافي (ط - الإسلامية) ج 1ص 32.
[9] التعليقة على أصول الكافي (ميرداماد) ص 66.
[10] ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ج 4 ص 67.
[11] سوره زمر /آیه 9 (ترجمه مکارم).
[12] سوره مجادله /آیه 11 (ترجمه مکارم).
[13] سوره فاطر /آیه 28 (ترجمه مکارم).
[14] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 264.
[15] سوره حج /آیه 54 (ترجمه مشکینی).
[16] الأمالي (للطوسي) ص 488.
[17] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 496.
[18] سوره طه /آیه 114 (ترجمه مشکینی).
[19] تفسير الصافي ج 3 ص 322.
[20] منية المريد ص 110.
[21] الأمالي (للمفيد) ص 29.
[22] منية المريد ص 167.
[23] سوره نور /آیه 40 (ترجمه مکارم).
[24] سوره اعراف /آیه 175 و 176 (ترجمه مشکینی).
[25] سوره اعراف /آیه 176 (ترجمه مکارم).
[26] منیة المرید ص 167.
[27] به جهت آن که ایمان تصدیق نمودن یک شیء است و لازمه تصدیق شیء، تصوّر آن می باشد و در مقابل این معنا کفر است که به معنای پوشش می باشد و بازگشت آن به جهل خواهد بود.
[28] سوره بقره /آیه 57 (ترجمه مکارم).
[29] سوره انعام /آیه 122 (ترجمه مکارم).
[30] سوره انفال /آیه 2 (ترجمه مکارم).
[31] سوره طه /آیه 114.
[32] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ج 7 ص 329.
[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج 65 ص 236.
[34] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ج 7 ص 330.
[35] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 43.
[36] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 47.
[37] همان ص 179.
[38] الكافي (ط - الإسلامية) ج 1 ص 36.
[39] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 544.
[40] العدد القوية لدفع المخاوف اليومية ص 358.
[41] میزان الحکمة ج 8 ص 73.
[42] الخصال ج 1 ص 121.