کد مطلب: ۴۲۸
تعداد بازدید: ۱۹۵۷
تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۰:۱۴
شرح خطبه متقین/درسنامه شماره 1
تقوی از ماده‏ ی وَقَیَ به ‏معنای حفظ و نگهداری است و در اصطلاح به ‏ملکه نفسانی در بنده گفته می ‏شود که باعث می ‏شود حریم الهی را حفظ کند و آنچه ناپسند پروردگار است را ترک نماید. در حقیقت آنچه که موجب بندگی‏ کردن افراد در پیشگاه پروردگار می ‏شود وجود این حقیقت متعالی در باطن آنهاست...

PDF

شرح و توضیح خطبه‏ متقین:

از آنجا که این خطبه در نهج‏ البلاغه ذکر شده است شایسته است ابتدا مقدمه ‏ای راجع به ‏نهج‏ البلاغه ذکر شود.

واژه‏ ی نهج‏ البلاغه به ‏معنی روش شیوا سخنی است و این نامی است که مرحوم سیّد رضی عالم بزرگوار شیعه در قرن چهارم بر روی این کتاب شریف نهاد. ایشان می‏ گوید: من دیدم سخنان آن حضرت بر سه محور دور می ‏زند، خطبه ‏ها و فرمان‏ ها، نامه‏ ها و رساله ‏ها، حکمت ‏ها و موعظه ‏ها. پس به ‏یاری خداوند توانا نخست شروع کردم به ‏جمع ‏آوری بهترین خطبه ‏ها، سپس نامه‏ ها و از آن پس حکمت ‏ها. و برای هر یک باب جداگانه‏ ای قرار دادم.

البتّه نظر بزرگان این است که اولاً مرحوم سیّد رضی همه‏ ی کلمات حضرت امیرالمؤمنین(ع) را جمع‏ آوری نکرده است، همانطور که خود ایشان هم به ‏این نکته اشاره دارند و ثانیاً از خطبه ‏هائی هم که نقل کرده‏ اند، آن بخش را در کتاب نهج‏ البلاغه آورده‏ اند که از لحاظ فصاحت و بلاغت در حدّ بالاتری از سایر قسمت‏ ها تشخیص داده‏ اند.

نهج‏ البلاغه دارای 241 خطبه، 79 نامه و 480 کلمه حکمت ‏آمیز است.

* * *

آشنائی با خطبه‏ ی متّقین:

این خطبه نام‏ های متعددی دارد مانند خطبه‏ ی همام، خطبه‏ ی مؤمنین، خطبه‏ ی متّقین، اوصاف متقّین و...

این خطبه در کتاب ‏های معتبر دانشمندان شیعه و سنّی، با عباراتی که گاه متفاوت هستند نقل شده است مانند امالی شیخ صدوق، تحف‏العقول، مروج الذهب مسعودی و...

از ویژگی‏های خطبه‏ ی متّقین، جامعیّت آن است که به ‏اتّفاق آراء، همه‏ ی محقّقین آن را جامع‏ترین خطبه‏ ی نهج‏ البلاغه می ‏دانند و در سیر و سلوک و اخلاق و تهذیب نفس هیچ منبعی را در حدّ آن نمی ‏دانند.

در این خطبه بیش از صد صفت از اوصاف برجسته‏ ی اهل تقوا ذکر شده است و جریان ایراد این خطبه توسط مولانا امیرالمؤمنین(ع)، تقاضای فردی از اصحاب به ‏نام همام بن شریع از حضرت است. او از امام درخواست کرد که برایش اهل تقوا را چنان ترسیم کنند که گوئی آنان را می ‏بیند. حضرت ابتدا در جواب درنگ فرمودند سپس با جمله ‏ای مختصر او را اجابت فرمودند که:

ای همام، با تقوا و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزگاران و نیکوکاران است ولی همام به ‏این جواب مختصر قانع نشد و اصرار کرد که امام مبسوط مطالب را بیان فرمایند تا آنکه حضرت حمد و ثنای الهی را به‏ جا آورده بر پیامبر(ص) ‏درود فرستادند و شروع به ‏ایراد خطبه نمودند و در نهایت همام با شنیدن این اوصاف ناله‏ ای زد و جان سپرد.

سؤالی که در اینجا ممکن است پیش بیاید این است که چرا حضرت در ابتدا از جواب خودداری فرمودند و سپس با اصرار از وی این کلمات نورانی را بیان فرمودند؟ در جواب این سؤال نکاتی بیان شده که شاید مهم‏ترین آن پاسخ‏ ها این باشد که:

اولاً: برای تفهیم عظمت مطالب و جایگاه بلند این مباحث، جا دارد که در ابتدا به ‏کسی که آن را تقاضا کرده ارائه نشود تا در او شوق و عطش پدید آید و این سؤال را یک پرسش معمولی و مثل سایر مسائل قلمداد ننماید. و ثانیاً: در انتهای خطبه با قالب تهی کردن همام حضرت فرمودند: از چنین پیشامدی برای او نگران بودم. گویا امام می ‏دانستند که او تاب شنیدن این مطالب بلند و معارف عظیم را ندارد و از این رو در ابتدا استنکاف می ‏فرمودند ولی با اصرار او بیان فرمودند.

و البتّه دلائل دیگری هم ذکر شده مثل احتمال وجود اغیار و افراد ناصالح در مجلس تا اینکه مجلس از آنان خالی شود و...

نکته‏ ی قابل توجّه راجع به ‏همام این است که در ابتدای خطبه‏ وصفی از او ارائه شده است و آن این است که: (کانَ رَجُلاً عابِداً)

«یعنی مردی بود اهل عبادت.» البتّه بحث پیرامون این موضوع مجال وسیعی می ‏طلبد که در این مقال جای آن نیست ولی آنچه که باید به ‏اختصار بیان شود آن است که قرآن کریم هدف خلقت انس و جنّ را عبادت معرفی می ‏کند و از اینرو هر کسی که به ‏جایگاه بندگی خویش و ربوبیّت پروردگار واقف شود و با رسیدن به ‏این معرفت عزم خویش را برای اطاعت و عبودیّت حق جزم نماید، به ‏هدف خلقت خویش رسیده و به ‏اوج کمال و سعادت دنیوی و اُخروی بازمی ‏یابد و هر آنکه جز این راه را بپیماید لاجرم غیر از شقاوت و نکبت سرنوشتی نخواهد داشت. لذا این صفت متعالی به ‏عنوان شاخصه‏ ی مهمّ همام در این خطبه گرانسنگ بیان شده است.

سؤال همام: (صِفْ لِیَ الْمُتَّقینَ کَانّی اَنْظُرُ اِلَیْهِمْ)

پرسش همام از امیرالمؤمنین(ع) که منشأ ایراد این خطبه شد این بود که از حضرت تقاضا کردند تا برای او اهل تقوا را چنان توصیف کنند که گوئی آنان را با چشم خود می ‏بیند. یعنی اوصاف آنان را کاملاً واضح و جامع و شفاف برای او بیان فرمایند. واژه‏ ی متقّین جمع متقّی به ‏معنای پرهیزگار و صاحب تقوا است. برای روشن شدن حقیقت این واژه ابتدا باید تقوا و جایگاه آن مشخّص شود تا واجدان این صفت برجسته شناخته شوند.

تقوی از ماده‏ ی وَقَیَ به ‏معنای حفظ و نگهداری است و در اصطلاح به ‏ملکه نفسانی در بنده گفته می ‏شود که باعث می ‏شود حریم الهی را حفظ کند و آنچه ناپسند پروردگار است را ترک نماید. در حقیقت آنچه که موجب بندگی‏ کردن افراد در پیشگاه پروردگار می ‏شود وجود این حقیقت متعالی در باطن آنهاست و بدون آن عبادت و عبودیّت محقّق نمی ‏شود. از این روست که گوهر تقوا ارزشمندترین موهبت در جان بندگان خداست و تمام خیرات و برکات به ‏واسطه‏ ی آن نصیب ایشان می ‏گردد. پرداختن فراوان آیات و روایات به ‏این موضوع و توصیه‏ ی فراوان به ‏آن و تبیین آثار و فوائد تقوا در سعادت دنیوی و اُخروی بندگان، نشان موقعیّت استثنائی و بی‏نظیر این ملکه‏ ی حمیده و صفت عالیه است.

به جهت فراوانی مطالب و تفصیل این موضوع جای بسط آن در این مختصر نیست لکن به ‏مختصری از آن تبرّکاً اشاره می ‏شود تا مدّعا خالی از دلیل نباشد.

در قرآن مجید بیش از 238 مورد راجع به ‏تقوا سخن گفته شده است و در نهج‏ البلاغه علاوه برآن که بعضی خطبه ‏ها در زمینه‏ ی تقوا ایراد شده، 78 مورد از تقوا تمجید شده است و در کلمات سایر معصومین هم الی ماشاءالله به ‏این مهم پرداخته شده که واقعاً از فرط کثرت به ‏راحتی قابل شمارش نیست. در نهایت کلام پروردگار که خداوند کلام است باید به ‏عنوان حرف آخر مطرح شود که: گرچه قرآن کریم هُدیً لِلنّاسِ است و برای هدایت همه‏ ی بشر نازل شده است ولی تنها اهل تقوا هستند که از قرآن و هدایت آن بهره‏مند می ‏شوند:

ذلِکَ الِکتابُ لاَریبَ فیهِ هُدَیً لِلمُتَقّین[۱]

از سوی دیگر کمال حقیقی بشر که در گروه تقرب به ‏پروردگار و رشد معنوی او محقّق می ‏شود و بدون آن سراسر زندگانی او بازی و بازیچه‏ ای بیش نیست. در گرو تقوا محقّق می ‏شود که پروردگار عالم خود در قرآن کریم فرموده است اِنَّ أکرَمَکُم عِندَاللهِ أَتقیکُم[۲] و بهترین ره توشه راه سالک برای رسیدن به ‏مقام قرب الهی نیز همان تقواست تَزَوَّدوفَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقوی[۳]

آثار و برکات فراوانی نیز برای تقوا در آیات و روایات ذکر شده که به ‏ذکر فهرست‏وار برخی از آنها اکتفا می ‏شود.

ایجاد بصیرت، وسیله‏ ی هدایت، زاد و توشه آخرت، موجب حفظ انسان از خطرها، موجب اُنس با پروردگار، نجات‏بخش از مشکلات، محبوبیّت نزد خداوند و مردم، موجب قبولی اعمال، نجات از عذاب الهی و دخول در بهشت.

* * *

حضرت امیر(ع) هم ابتدا به ‏همام توصیه‏ ی به ‏تقوا فرمودند و گفتند که ای همام با تقوا باش.

سپس مطلب دیگری را اضافه نمودند و فرمودند: واَحْسِنْ یعنی نیکوکار باش. سپس دلیلی قرآنی برای هر دو توصیه بیان داشتند: إنَّ اللهَ مَعَ‏الَّذینَ َتقُوا وَالَّذینَ هُم مُحِسنون[۴]

«به درستی که خداوند با کسانی است که تقوا دارند و نیکوکارند.»

اَحْسِنْ فعل امر از ماده‏ ی احسان است و به ‏دو معنی استفاده شده :

1) به ‏دیگران خوبی کردن؛ 2) کاری را به ‏نحو احسن انجام دادن.

هر دو معنی می ‏تواند مراد امام(ع) از این واژه باشد.

معنای اول که در قرآن نیز به ‏آن اشاره گردیده است:

«آنان که از مال خود در حال وسعت و تنگدستی انفاق می ‏کنند و خشم و غضب خویش را فرو نشانند و از بدی مردم در گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد[۵]

در آیه‏ ی شریفه بخشی از موارد احسان و نیکی به ‏مردم اشاره شده و موارد دیگر هم در سایر آیات و روایات بیان شده است و انجام این امور موجب محبوبیّت بنده نزد خداوند می ‏شود.

معنای دوم که در منابع دینی از جمله نهج‏ البلاغه نامه‏ ی حضرت مولا به ‏عثمان ابن حنیف برآن تأکید شده: (اُعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ و عِفَّۀٍ وَ سِدادٍ). «مرا یاری کنید با دوری از گناه و تلاش و پاکدامنی و محکم‏کاری در امور»

(فَلَمْ یَقْنَعْ هَمّامُ بِهذَا الْقَولِ)

ولی همام به ‏این جواب قانع نشد و همچنان اصرار ورزید. گویا روح تشنه حقیقت و سرشار از صفات او که خود را در کنار اقیانوس علم و معرفت دیده بود با چند قطره سیراب نمی ‏شد و خواهان نوشیدن جرعه‏ هائی از آب حیات ‏بخش معرفت بود. در وصف چنین دل‏ ها و جان‏ هائی خود مولا در حکمت 147 نهج‏ البلاغه این گونه فرموده‏ اند: این دل‏ ها ظرف‏ هائی است «برای جمع‏آوی معارف» پس بهترین آنها دل‏ هائی است که وسعت و ظرفیت بیشتری دارد. لذا حضرت شروع به ‏ایراد این خطبه و تفصیل جواب او نمودند.

* * *

(فَحَمِدَ اللهَ وَ اثنی عَلَیهِ وصَلّی عَلَی النَّبی ثُمَّ قالَ...)

پس حضرت پروردگار را ستایش و ثنا گفتند و بر پیامبر اکرم(ص) درود و تحنیّت فرستادند و سپس شروع به ‏ایراد خطبه فرمودند.

گویا آداب سخن در روش اولیاءِ الهی این است که کلام را با حمد الهی که تمام داشته‏ ها و نعمت‏ ها از اوست آغاز می ‏کنند و سپس برپیامبر اکرم(ص) ‏که واسطه‏ ی میان خداوند و بندگان اوست و انوار هدایت الهی توسط ایشان به ‏قلوب جهانیان تابیده شده درود می ‏فرستند. حمد الهی و صلوات بر نبیّ اکرم(ص) ‏ با همه‏ ی توصیفات و خیرات و برکاتی که «دارند و البتّه در اینجا مجال پرداختن به ‏آنها نیست» گویا نوعی قدرشناسی و تکریم مُنعم و تبیین مصدر و منبع فیوضات در این مقام است.

* * *

امّا بعد:

... سپس این گونه فرمودند:

«همانا خداوند مخلوقات را آفرید در حالی که از اطاعت آنان بی‏نیاز و از معصیّت و نافرمانی آنان در امان بود زیرا گناه گنه‏کاران به ‏او زیانی وارد نمی ‏کرد و اطاعت فرمانبران او را نفعی نمی ‏بخشید، پس در میان آنان وسائل زندگی دنیا را بنابر حکمت تقسیم کرد و هرکس را در جایگاه شایسته‏ اش قرار داد.»

در این مقدمه حضرت مطالبی راجع به ‏خلقت و هدف آن بیان فرمودند ولیکن لنگر این مطالب براین حقیقت استوار است که خداوند متعال از خلقت موجودات سودی نبرده است. زیرا نیازی به ‏آنان نداشته و ندارد بلکه با فضل و رحمت خود به ‏آنان وجود داده و اسباب معیشت آنان را فراهم فرموده تا آنان را به ‏کمال برساند

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

از اینروست که در قرآن کریم به ‏صراحت بیان شده است که:

«اگر شما و همه‏ ی مردم روی زمین کافر شوید خداوند بی‏نیاز و پسندیده است[۶]»

شاید تناسب این مقدمه با متن این باشد که مبادا گمان کنند اگر کسی متّصف به ‏صفت تقوا شد و راه بندگی پیش گرفت کاری به ‏نفع خداوند کرده و منّتی بر او دارد.

(فَا المُتَّقُونَ هُم فیها اَهلُ الفَضائِل)

«اهل تقوا در دنیا، دارای فضیلت‏ ها و برتری‏ ها هستند.» فضائل جمع فضیلت به ‏معنای برتری است. تعبیر امام اهل الفضائل است و گویا مراد از اهل همراهی دائم آنان با صفات عالیّه و بلند است. زیرا ممکن است بعضی از مردم در شرائط خاص و به ‏دلیل خاص فضائل و کراماتی را از خود بروز دهند ولی این یک روش دائمی برای آنان نیست، زیرا اهل فضیلت‏ ها نیستند. به ‏عنوان مثال اگر کسی در شهری ساکن بود و دائم در آنجا زندگی می ‏کرد او را اهل آن شهر می ‏دانند ولی اگر کسی چند روزی به ‏آن دیار سفر نمود به ‏طور موقّت در آنجا قرار دارد ولی اهل آن دیار محسوب نمی ‏شود.

خود این توصیف بزرگ‏ترین بیان برای متقین است که سراسر زندگی آنان با بزرگواری و صفات حمیده همراه است و شاید عبارت بعدی این خطبه بیان و توضیح این فضائل باشد.

(مَنطِقُهُمُ الصَّواب) «گفتار آنان درست و برحق است»

نطق را به ‏زبان آوردن حرف یا سخن گویند که از آن مفهوم و معنائی آشکار شود. تکلّم هر موجودی نطق اوست و نطق در مورد غیرانسان هم به ‏کار رفته است مانند منطق‏الطیر «کلام مرغان» که در آیه 16 سوره نحل به ‏آن اشاره شده است.

نعمت نطق و بیان در شمار مهم‏ترین نعمت‏ های الهی است که به ‏انسان ارزانی شده است و مبنای نطق در انسان قوّه‏ ی عقل اوست. با این قوّه، انسان می ‏تواند آنچه را که در درون و افکار خود دارد را بازگو و اظهار نماید و با همنوعان خود ارتباط پیدا کند.

از این روست که در روایات، یکی از راه‏های شناخت افراد و شخصیّت ایشان را، سخن آنان معرفی نموده‏ اند. مولا علی(ع) در نهج‏ البلاغه حکمت 329 فرموده‏ اند: سخن بگوئید تا شناخته شوید، چرا که انسان در پشت پرده‏ ی زبان مخفی است،

(تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد)

صواب ضدّ معنی خطا را دارد. معادل فارسی آن را می ‏توان درستی، راستی و حقیقت، بیان داشت.

در این فقره از خطبه، حضرت ویژگی بسیار مهم اهل تقوا که همان سخن گفتن بر میزان صدق و حقّ است را مطرح فرموده‏ اند. به راستی که این جمله به ظاهر کوتاه بیانگر معیاری بزرگ و اساسی در کلام پرهیزگاران است. واژه‏ ی صواب شامل تمام خصوصیاتی که یک کلام باید داشته باشد تا از هرگونه آفت و زشتی مبرّا باشد، می ‏شود و شامل صداقت در کلام، به ‏جا و برحق بودن، دوری از مفاسد و... می ‏شود.

وسیله‏ ی نطق در انسان زبان است و لذا تمام آثار مثبت و منفی کلام، به ‏واسطه‏ ی زبان القاء می ‏شود و از این‏روست که در علم اخلاق با استناد به ادّله‏ ی دینی اهمیت خاصّی برای اصلاح زبان قائل شده‏ اند و آن را گام بلندی در تقویّت فضائل اخلاقی و تقویّت روح می ‏دانند.

در روایت است که: ایمان هیچ بنده‏ ای درست نمی ‏شود تا آن که قلب و باطن او اصلاح شود و قلب او درست نمی ‏شود تا آنکه زبانش درست شود.[۷]

از آن سو، عدم اصلاح زبان و انحراف آن یکی از خطرناک‏ترین امراض معنوی است که اگر معالجه نشود انسان را به ‏تباهی و هلاکت می ‏کشاند و عاقبت او را ختم به ‏جهنم و عذاب می ‏نماید.

در روایت علی(ع) است که فرمودند: زبان عضوی است که جِرمش کم است ولی جُرمش بزرگ است.

بسیاری از افراد جهنّمی به ‏واسطه‏ ی زبان گرفتار دوزخ می ‏شوند و در میان گناهان بیش از سی گناه را، از زبان بیان کرده‏ اند. مانند: دروغ، غیبت، تهمت، سخن‏چینی، مسخره کردن، فاش کردن اسرار مردم، فحاشی و...

لذا جا دارد که امیرالمؤمنین(ع) بیان و منطق را مقدّم بر سایر صفات متّقین ذکر کنند.

از آنجا که هرچیز به ‏ضدّ خود شناخته می ‏شود، معنای این عبارت (مَنطِقُهُمُ الصَّواب) این می ‏شود که اهل تقوا سخن ناصواب و برخلاف حق و نابجا بر زبان جاری نمی ‏کنند و از تمام گناهان زبان دوری می ‏نمایند و در نتیجه سخن ایشان همواره صدق و حق است. معیار بارز سخن صواب صدق و راستگوئی است که از صفات برجسته‏ ی بندگان شایسته‏ ی حق و معیار شناخت صالحات است.

خداوند سبحان در آیه 177 سوره بقره وقتی که صفات افراد نیکوکار را معرفی می ‏کند از جمله «ایمان به ‏خدا، ایمان به ‏آخرت و فرشتگان و پیامبران الهی و کتب آسمانی، انفاق از اموال خود به ‏خویشان، یتیمان، مستمندان و در راه‏ماندگان و بردگان، برپائی نماز و اداء زکات و وفاداری به ‏عهد الهی و صبر در مصائب و سختی‏ ها و هنگام بیماری و جنگ‏ ها» در نهایت همه‏ ی واجدان این صفات را به ‏یک عنوان توصیف می ‏نماید: اُولئک‏الَّذینَ صَدَقوُا «آنان راستگویانند» و سپس می ‏فرماید: اُولئکَ هُمُ‏المتَقُون «آنان اهل تقوایند» و از آن سو کذب و دروغگوئی به ‏شدّت در لسان شریعت مذمّت شده و آن را کلید همه‏ ی بدی‏ ها و دلیل بی‏ایمانی فرد دروغگو شمرده‏ اند.

إنّما یَفَتَریِ الکَذِبَ الَّذینَ لایُؤمِنونَ بِایاتِ اللهِ و اُولئکَ هُمُ‏الکذِبُون[۸]

و در روایتی که از امیرمؤمنان(ع) رسیده است اینطور آمده:

(مِلاکُ الإسلامِ صِدْقُ اللِّسان) «معیار اسلام راستگوئی است» و راستگوئی راه پاکیزگی سایر اعمال و کردار انسان را هموار می ‏نماید: امام صادق(ع) فرمودند:

(مَنْ صَدَقَ لِسانهُ زَکی عَمَلُه)[۹] «هرکس زبانش راستگو شود، کردارش پاکیزه می ‏شود.»

از آثار فراوان صدق می‏توان به ‏ارتقاء شخصیّت انسان در جامعه اشاره کرد «همواره راستگوئی را پیشه کن چرا که هرکس راست گوید قدر او در جامعه بالا می ‏رود»[۱۰] دو نقطه‏ ی مقابل آن، دروغگو در جامعه بی‏شخصیّت و مطرود می ‏شود، همان گونه که در روایت علوی است که: «دروغگو و مرده یکسانند، زیرا برتری زنده بر مرده به ‏اعتماد مردم به ‏اوست و کسی که به ‏گفتارش اعتمادی نباشد زندگی او بی‏اثر است[۱۱]

البتّه آثار و برکات صدق و مضرّات دروغ بیش از آن است که در این مختصر بیان شود و به ‏عنوان نمونه به ‏این مقدار اکتفا می ‏شود.

پی نوشتها:

  1. بقره آیه 2
  2. حجرات 13

  3. بقره آیه 197

  4. نحل آیه 128

  5. آل عمران / 134

  6. ابراهیم آیه 8

  7. میزان‏الحکمه ج 11 ص 312

  8. نحل 105

  9. آثارالصادقین ج 10 ص 491

  10. شرح غررالحکم ج 4 ص 294

  11. شرح غررالحکم ج 2 ص 139

     

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

عباس ابوالحسنی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: