فَقالَ أَبُوبَکرٍ: صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُهُ[1] وَ صَدَقَتْ اِبْنَتَهُ وَ أَنْتِ مَعْدَنُ الْحِکْمَةِ وَ مَوْطِنُ الْهُدی وَ الرَّحْمَةِ وَ رُکْنُ الدِّینِ وَ عَینُ الْحُجَّةِ لاأَبْعَدُ صَوابِکِ وَ لاأَنْکِرُ خِطابِکِ
سپس ابوبکر گفت: خدا و پیغمبرش راست گفتند و دختر پیغمبر هم راست گفت و تو ای دختر پیغمبر کانون حکمت، پایگاه هدایت، رکن دین و پیکرهی حجّت خدایی! من نمیخواهم حقّ تو را از تو دور کنم و خطابهات را هم منکر نیستم. چگونه میشود با مطالبی که بین حضرت(س) و ابوبکر مبادله شد این جمله را معنا کرد؟
حضرت(س) فرمایش الهی را مطرح کرد و اینکه فرزندان انبیا از انبیا و به طور کلّی منسوبین مؤمنین از یکدیگر ارث میبرند. امّا آنچه ابوبکر به پیغمبر(ص) نسبت داد حدیثی بود که میگفت: فرزندان انبیا از انبیا ارث نمیبرند و امّا آنچه حضرت(س) گفت: همان چیزی بود که در کتاب الله یعنی قرآن آمده است. حال چطور ابوبکر میگوید: هم خدا راست گفت، هم پیغمبر(ص) و هم حضرت زهرا(س)؟ چون اگر خداوند راست میگوید که: فرزندان انبیا ارث میبرند، پس طبق نقل ابوبکر در آن حدیث مجعول، پیغمبر(ص) «نعوذ بالله»! دروغ گفتهاند که: فرزندان انبیا ارث نمیبرند. اگر آنچه را که ابوبکر از پیغمبر(ص) نقل کرده راست است، پس کتاب خدا «نعوذ بالله»! دروغ میگوید و اگر حضرت زهرا(س) که فرمود: من هم ارث میبرم، راست گفته، پس آنچه ابوبکر به پیغمبر نسبت داده دروغ خواهد بود.
بنابراین در هر صورت ثابت میشود: این ابوبکر است که دروغ میگوید، نه خداوند و نه پیغمبر(ص) و نه حضرت زهرا(س). و از جمله همین جملهی ابوبکر که میگوید: «صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُهُ[2] وَ صَدَقَتْ اِبْنَتَهُدروغ» است. چون اجزای آن بنا بر ادّعاهای خود ابوبکر با هم سازگار نیستند. پس معلوم میشود ابوبکر به همین جملهی خودش هم باور نداشته و دروغ گفته است.
دقّت کنید! اوّلاً؛ ابوبکر باز هم نمیتواند کوچکترین خدشهای به شخصیت و سخنان حضرت(س) وارد کند، زیرا شخصیت حضرت زهرا(س) آن قدر عظیم بود که کسی جرأت نداشت او را انکار کند، از طرفی هم ابوبکر گیر کرده که چه کار کند؟ نه میتواند به صراحت منکر قرآن شود، نه میتواند جواب استدلالهای حضرت(س) را بدهد. بنابراین سعی میکند راهگریزی پیدا کند و میگوید:
هوُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَینی وَ بَینَکَ، قَلِّدُونی ما تَقَلَّدْتُ وَ بِاِتِّفاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ ما أَخَذْتُ غَیرَ مُکابِرٍ وَ لاْمُسْتَبِدٍّ وَ لامُسْتَأثِرٍ وَ هُمْ بِذلِک شُهُودٌ
این مسلمانها حَکم باشند بین من و تو حَکَم و شاهد باشند، اینها آمدند قلاّدهی خلافت را به گردن من افکندند و به اتّفاق مردم گرفتم آنچه را گرفتم، نه از روی خودبزرگبینی و تکبّر و استبداد و حبّ جاه و هوای نفس و مقدّم داشتن خود بر دیگران و مردم هم بر این مطلب شاهدند. در اینجا دو نکته قابل تأمّل است:
اوّل؛ بحث ابوبکر با حضرت زهرا(س) در مورد فدک بود. اجماع مسلمین هم که در مورد غصب فدک وجود نداشت، پس ابوبکر در واقع میگوید: مسلمین در خلافت من اجماع کردند، پیغمبر هم گفته است هر کس خلیفه است باید اموال خلیفهی بعدی را در دست بگیرد، پس من هم فدک را گرفتم و لذا اجماع مسلمین در مسئلهی خلافت را با واسطه قرار دادن آن حدیث مجعول به مسئلهی فدک سرایت داده و با یک استدلال ظاهری غصب فدک را به اجماع مسلمین نسبت داده است، در حالی که همان حدیث که واسطه در این استدلال است مورد انکار حضرت زهرا(س) قرار گرفت، بنابراین نتیجهگیری ابوبکر خود مغلطهای بیش نیست.
دوم؛ در اینجا باز هم ابوبکر میان دعوا نرخ تعیین میکند و میخواهد پایهی خلافت خود را محکم سازد. در این عبارت ابوبکر سعی میکند به آن جملهی حضرت زهرا(س) که از آیهی سورهی یوسف استفاده کرد و گفت: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ»، یعنی نفستان شما را گمراه کرد، پاسخ دهد، لذا میگوید: من که دنبال جاهطلبی نبودم، این مردم خلافت را گردن من گذاشتند و من با نظر و اتّفاق آنان فدک یا خلافت را گرفتم. در اینجا او از روشی استفاده میکند که امروز هم رایج است؛ یعنی گاه بعضیها که میخواهند خلاف حکم خدا و حکم کتاب خدا عمل کنند به اصطلاح امروزی توپ را از زمین خود خارج کرده و به زمین مردم میاندازند و میگویند: مردم اینطور خواستند، یا رأی مردم این بود. ما بر اساس دمکراسی عمل کردیم و مردم هم رأی دادند که خلاف حکم خدا اجرا شود! اینجا هم ابوبکر میگوید: من قبول دارم سخنان تو همه درست است، امّا چون مردم از من خواستند و حکومت را گردن من گذاشتند من هم عمل کردم. البتّه این حرف او هم صادقانه نیست، زیرا مردم هرگز به او رأی ندادند، بلکه فقط پنج نفر در سقیفه جمع شدند و در مورد همه چیز تصمیمگیری کردند بعد هم با تهدید و تطمیع و... از مردم بیعت گرفتند.[3]
در اینجا حضرت زهرا(س) که دید ابوبکر همهی تقصیرها را به گردن مردم انداخته است رو به حاضران میکند و میفرماید:
فَالْتَفَتَتْ فاطِمَةُ(س) إلَی النّاسِ وَ قالَتْ: مَعاشِرَ النّاسَ الْمُسْرِعَةَ إلی قِیلِ الْباطِلِ الْمُغْضِیةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ «أفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها»[4] کَلا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِکُمْ ما أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ فَأَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ أَبْصارِکُمْ وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ وَ ساءَ ما بِهِ أَشَرْتُمْ وَ شَرَّ ما مِنْهُ اعْتَضْتُمْ لَتَجِدُنَّ وَ اللهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً وَ غِبَّهُ وَبیلاً إذا کُشِفَ لَکُمْ الْغِطاءُ وَ بانَ ماوَراءَهُ الضَّراءُ وَ بَدالَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکونُوا تَحْتَسِبُونَ «وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ»[5]
ای مسلمانانی که بسیار سریع به طرف گفتههای باطل رفتید و در مقابل کار زشتی که زیانبار است، چشم خود را بر هم گذاشتید! آیا در قرآن تدبّر نمیکنید؟ یا آن که بر دلهای شما قفل زده شده است؟ بلکه این کارهای زشت شما است که سبب شد دلهای شما را زنگار بگیرد و چشم و گوش شما بسته شود. تأویل بدی کردید و آنچه در عوض گرفتید شرّ است. به خدا سوگند! بار سنگینی را به دوش گرفتید و عاقبت آن وخیم است زمانی که پردهها کنار رود، آن وقت سختیهای پشت پرده ظاهر میشود و از ناحیهی پروردگار چیزهایی بر شما روی میکند که گمانش را هم نمیبردید، در آنجا است که زیانکار آنهایی خواهند بود که راه باطل را طیّ کردند.
با توجّه به اینکه ابوبکر توپ را به زمین مردم انداخت و در آن مجلس هم کسی انکار نکرد و همه سکوت کردند پس جا داشت که حضرت مخاطب خود را مردم قرار دهد و به آنها خطاب کند.
در این قسمت حضرت زهرا(س) به چند نکته اشاره میفرمایند: اوّل، آنکه چون ابوبکر مردم و نظر مردم را دلیل و عامل غصب خلافت و فدک مطرح کرد حضرت به مردم رو میکند و میگوید: این شخص دارد گناه را به گردن شما میاندازد، پس شما مردم تهمتی باطل را که به پدر من زد قبول کردید و اعتراض نکردید و سپس از آیهی قرآن استفاده میکند و میفرماید: آیا در قرآن تدبّر و دقّت نمیکنید؟ یا اینکه دقّت میکنید، امّا چیزی نمیفهمید؟ یعنی یا تو به خورشید نگاه نمیکنی، یا اینکه کور هستی و نور روشن آن را نمیبینی. ببینید چقدر مستدلّ بحث میکند! میگوید: یا شما به قرآن توجّه نکردهاید که مقصّرید، یا اینکه توجّه کردهاید و درنمییابید پس باز هم مقصّرید، راه سوّمی هم وجود ندارد. این روش، هم منطقی است، هم مستند به آیات قرآن.
در تاریخ آمده که حضرت زهرا(س) در پاسخ به سؤالات فضّه نیز تماماً از آیات قرآن استفاده کرد و این نتیجهی نفوذ کلام الهی در پیکرهی ایشان است. به هر حال حضرت مردم را در حصر قرار میدهد که یا اصلاً در قرآن تدبّر نمیکنید و یا بر قلبهای شما قفل زده شده و نتیجهی هر دو وضع روشن است؛ یعنی اگر در قرآن تدبّر کرده بودید که تکلیف خلافت و ارث هر دو برای شما روشن میشد. بعد خود حضرت از قرآن کریم پاسخ میدهد که شما همان دومی هستید؛ یعنی اعمال زشت شما باعث شده که گوش و چشم شما حرف حق را نمیپذیرد و از هم تشخیص نمیدهد و قلبهای شما را زنگار گرفته است.
این اشاره به آثار وضعی گناه در باطن انسان میباشد. این یک مسئلهی مهمّ است و خدا نیاورد آن روز را که مسلمانی قرآن بخواند، امّا از معارف آن بیبهره بماند، یا «نعوذ بالله»! در جهت مخالف قرآن حرکت کند.
سپس حضرت میفرماید: شما مردم کار بدی کردید که به نام اسلام، اسلام را کوبیدید و آن را از مسیر اصلیاش منحرف ساختید. آنچه شما انجام دادید و آنچه به آن اشاره کردید بد است؛ یعنی عاقبت کار شما به بد جایی منتهی شده؛ این کار شما به نام اسلام، اسلام را از مسیر خود منحرف کردن و دین را از بین بردن است.
منظور حضرت از «اشارهی مردم» همان، «سکوت آنها» در مجلس است، که ای مردم! شما با این سکوتتان و هیچ نگفتنتان عملاً حرفهای این گروه غاصب را تأیید میکنید، امّا بدانید آنچه در عوض این سکوت و قبولتان گرفتید، بد است! یعنی شما در مقابل این سکوتتان این حقالسّکوت را گرفتهاید که زندگیتان راحت و بیدردسر باشد، چون راه دفاع از حق مبارزه دارد، زخم جراحت و کشته شدن دارد، از بین رفتن زندگی دارد، امّا شما زندگی راحت را در مقابل سکوتتان انتخاب کردید، ولی به خدا که بار سنگینی بر دوش خود نهادید! باری که این کار عاقبت وخیمی در قیامت خواهد داشت، امّا این حقیقت روزی بر شما فاش میشود که پردهها کنار رود و سختیهای پشت پرده بر شما ظاهر گردد. چیزهایی از ناحیه خدا بر شما وارد شود که اصلاً گمان نمیکردید و احتمال نمیدادید و در آنجا فقط صاحبان باطل زیان میکنند. آنجا خواهید فهمید که این زندگی چند روزه و چند لحظهای دنیا ارزش آن را نداشت که حق را پایمال کنید و مسیر شیطانی را به جای مسیر الهی برای خود و همگان انتخاب کنید، میفهمید که این راحتطلبیها ارزشی نداشته است.
1- به چه دلیل ابوبکر سعی میکرد راه گریزی پیدا کند؟
2- با چه استدلال (ظاهری) ابوبکر غصب فدک را توجیح کرد؟ ایا این استدلال درست بود؟
3- توضیح دهید منظور حضرت زهرا(س) از «اشارهی مردم» چیست؟
[1]. نسخهی دیگر: و صدق رسول.
[2]. نسخهی دیگر: و صدق رسول.
[3]. دقّت کنید! ابوبکر پای مردم را به دروغ به وسط کشید. امّا بر فرض که همهی مردم هم گفته باشند، آدمی باید به حُکم خدا عمل کند نه به حُکم مردم. در یک جمله باید گفت زهرا(س) خداسالاری را مطرح میکند و ابوبکر مردمسالاری را، زهرا(س) خدا محوری و آیات و نص صریح قرآن را مطرح میکند و ابوبکر مردممحوری را.
[4]. سورهی مبارکهی محمّد، آیه ۲۴.
[5]. سورهی مبارکهی غافر، آیه ۷۸.