(۶)
هَذَا مَقامُ مَنْ تَداوَلَتْهُ اَیْدِی الذُّنُوبِ، وَ قادَتْهُ أَزِمَّةُ الْخَطایا،
این، جایگاه كسی است كه گناهان، او را دست به دست گردانیده و زمام خطیئات او را به دنبال خود كشیدهاند.
شرح و توضیح:
تجسّمی از انسان اسیر دام هوس
بهراستی كه این بیان، چه تجسّمبخش روشنی است از روح یک انسان گرفتار در حصار گناهان و اسیر خطیئات و معاصی كه همچون «توپ» به زیر پای بازیگران، از سوی این گناه به سوی آن گناه پاس داده میشود، دست به دست انواع هوسهای شیطانی چرخیده و هر دَم به دامن یكی از شهوات ابلیسی مست میافتد و درست، شبیه یک حیوان زبان بستهی بیخبر از سرنوشت شوم، به دنبال هرگونه پلیدی و زشتی و عصیان هلاکانگیز كشیده میشود و شگفت اینكه خود را در همین حال،آزاد از تمام قیدوبندها و رها از غل و زنجیرهای مقرّرات خشکِ نابجا میپندارد.
در حالی كه این نادان، از نظر واقعبینان جهان و راهنمایان به حقّ بشر: بردهی مسکینی تحت فرمان ذلّتبار هوس و اسیر ذلیلی است به دست شهوات یغماگر پست كه به فرمودهی امام امیرالمؤمنین(ع):
عَبْدُ الشَّهْوَةِ اَذَلُّ مِنْ عَبْدِ الرِّقِّ؛[1]
بندهی شهوت، ذلیلتر از بردهی زرخرید است.
عَبْدُ الشَّهْوَةِ اَسیرٌ لا یَنْفَکُّ اَسْرُهُ؛[2]
بندهی شهوت، اسیری است كه هرگز از بند اسارت، رهایی نمییابد.
دست قویّ شیطان، آن مغرور را از قید شرف و عزّت عقل آزاد و رها ساخت و در بند ننگآور اتّباع هوس كشید و به این بردگی ننگین نام آزادی نهاده و از این راه، به حماقت و نابخردی وی خندید.
آزادی «شهوت» به بهای اسارت «عقل»
همچنان كه میبینیم از جمله نقشههای بسیار خطرناک استعماری ایادیِ ابلیس كه در جوامع اسلامی امروز آن را پیاده كرده است و از راههای گوناگون نیز به فكر تعمیم و گسترش بیشتر آن میباشند، دسیسهی مهلک و نقشهی شوم آزادی جنسی و برداشتن هرگونه قید و بند از سر راه اختلاط مردان و زنان مسلمان است كه به نام یک آزادی لذّتبخش دلپسند در دل و مغز نسل جوان نشانیده، آنها را از همهگونه مقرّرات به اصطلاح دست و پاگیر اجتماعی و دینی، رهایی بخشیدهاند! آنگاه از آنان به عنوان این كه خدمت بزرگی به آنان نموده آنها را در میدان كامجویی آزاد كردهاند و از زنجیرهای محرومیت و ناكامی رها ساختهاند، تا ابد توقّع سپاس و تشکّر دارند و آن نابخردان اسیر هوس نیز این لطف و عنایت فوقالعاده عالی و شایان تشكّر را از صمیم قلب پذیرفتهاند و در ازای این خدمت دست ادب بر دیده و سر نهاده و در برابر آن اولیای نِعَم، به خضوع و كرنش و اظهار هرگونه تذلّل و خواری و فرمانبرداری مطلق، تن دادهاند و از شدّت سُکر و مستیِ این بادهی مستیبخش، اصلاً نفهمیدهاند كه چگونه آن دزدان آدمربا، در لفّافهی این «آزادی» دلربا، هزاران زنجیر اسارت و ذلّت بر گردن عقلشان نهاده از طریق استعمار فرهنگی، چه جنایت عظیمی دربارهی آنها مرتكب شدهاند!
آن آزادی عقلی و حرّیّت فکری را كه باید در قشر جوان باشد تا در میدان مبارزه با استعمارگران جنایتكار دیوسیرت، به پا خیزند و با روحی سخت توفنده و پرتوان، در حفظ استقلال و عزّت و سیادت جهانی خود تدبیری حکیمانه و استقامتی سرسختانه از خویش نشان دهند، بر اثر فروبردنشان در لجنزار شهوت جنسی و سرگرم كردنشان با زندگی پست حیوانی قدرت و انگیزهی مبارزه را از دستشان گرفتهاند و به جای آن نوعی سستی و وازدگی و خصلت ذلّتپذیری در روحشان نشانیدهاند.
آری، آن شیطانصفتان، نقشهی خوبی طرح کردهاند؛ زنجیر از پای شهوت قشر جوان باز كرده و بر گردن عقلشان نهادهاند و به قول ظریفی: از تَه، آزادشان نموده، از سر، اسیرشان ساختهاند و در واقع آیهی رُعبانگیز قرآن دربارهی این نابخردان نیز همچون قوم تبهكار «مؤتفکات»[3] تحقّق یافته است که:
فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها...؛[4]
بالای آن را پایین قرار دادیم [شهر و آبادی آنها را زیرورو گردانیدیم]...
آیا آزادی شهوت در اِزای اسارت عقل، از نظر وجدان سلیم انسان، معاملهی زیانبخشی نیست؟! چرا، به فرمودهی قرآن کریم:
اُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ؛[5]
آنها كسانی هستند كه هدایت را با ضلالت و گمراهی معاوضه كردهاند و لذا تجارتشان سودی نداده و راه [سعادت] را نیافتهاند.
***
(۷)
وَ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطانُ، فَقَصَّرَ عَمّا اَمَرْتَ بِهِ تَفْرِیطاً، وَ تَعاطی ما نَهَیْتَ عَنْهُ تَغْرِیراً. کالْجاهِلِ بِقُدْرَتِکَ عَلَیهِ، اَوْ کَالْمُنْکِرِ فَضْلَ اِحْسانِکَ اِلَیْهِ،
و شیطان بر او غالب گشته و از این جهت در برابر امر تو از روی بیمبالاتی، كوتاهی نموده و از سر غرور و خود به هلاک انداختن خود، دست به ارتكاب آنچه از آن نهی كردهای زده است؛ مانند كسی كه از توانایی تو بر [اخذ] وی ناآگاه بوده و یا فضل و احسان تو را دربارهی خویش منكر است.
شرح و توضیح:
موقعیّت «عقل» در وجود انسان
از این جمله استفاده میشود كه نیروی «عقل» در وجود انسان مانند چراغی تابان، راه را از چاه امتیاز میدهد و آدمی را با قدرت مطلقهی حضرت حق و فضل و انسان بیحدّ و حصر وی آشنا میسازد و طبیعی است كه با چنین دیدی نافذ و در چنان جوّی روشن، نمیشود تصوّر كرد كه انسان، راه را گذاشته و رو به چاه برود و یا آن که از قدرت قهّارهی قادر مطلق که صریحاً به مجرمان وعدهی عذاب داده است، نهراسد و یا خود را نسبت به ولی نعمت صاحب احسان و كرم، موظّف به سپاسگزاری و عرض ادب نشناسد! چه آن كه در وصف «عق» فرمودهاند:
ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنانُ؛[6]
[عقل] آن راهگشای به سوی حضرت رحمان و سرمایهی تحصیل بهشت جاودان است.
چگونه مشعل فروزان «عقل» از جانب ابلیس تهدید میشود؟
ولی این چراغ پرفروغ، از جانب ابلیس پلید دائماً در معرض تهدید به خاموش شدن و یا كمفروغ شدن میباشد. آن دشمن سوگندخوردهی انسان[7]، از طرق گوناگون و فراوان سعی دارد در فضای وجود انسان، طوفانی از شهوات و هوسهای ضدّ عقل، آنچنان برانگیزد كه نورافكن عقل، از اِناره[8] و روشنگری عاجز گردد و میكوشد تا دعوتهای گمراه كننده و اغواگر از سوی تمایلات بهیمی را در نواحی و اَصقاع[9] كشور وجود آدمیزاد آنگونه پخش و بلندآواز و پرصدا گرداند كه بانگ منادی عقل، از اثر افتاده و آن نبیّ درون از ابلاغ پیام خویش مطلقاً ناتوان بماند و طبیعی است كه چراغ و نورافكن، در هوایی صاف و خالی از دود و غبار، تلألو و روشنگری دارد و پیام یک پیامآور و بانگ یک منادی در فضایی عاری از همهمه و غوغا به گوش میرسد.
نبینی كه هر جا كه برخاست گرد
نبیند نظر گرچه بیناست مَرد
***
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
تو گَرد ره بنشان تا نظر توانی كرد
آدمی که فضای جانش طوفانی گشته و از هر سو، بادهای سموم شهوات در وزیدن است و گردوغبار و دود و مِه، هنگامهای به پا كرده و لایزال، عربدههای هولانگیز دیو هوس، گوش را كر میسازد و جنجالی عجیب بهوجود میآورد، در این شرایط سنگین، چگونه ممكن است آدمی بانگ عقل خویش را بشنود و در پرتو نور مشعل عقل، از چاههای بر سر راهش باخبر گردد؟!
چون زند شهوت در این وادی دُهُل
چیست عقلت ای فُجُلّ بن الفجلّ
صد هزاران زیركان را كرده دَنگ
صد هزاران نام خوش را كرده ننگ
***
کرشمهی تو شرابی به عاشقان پیمود
كه علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد
این حدیث از «خذلان» حق، ما را هشدار میدهد
از امام ابوالحسن الرّضا(ع) منقول است:
إِذا أَرادَ اللهُ أَمْراً سَلَبَ الْعِبادَ عُقُولَهُمْ فَأَنْفَذَ أَمْرَهُ وَ تَمَّتْ إِرادَتُهُ فَإِذا أَنْفَذَ أَمْرَهُ رَدَّ إِلَی کُلِّ ذی عَقْلٍ عَقْلَهُ فَیَقُولُ کَیْفَ ذا؟! وَ مِنْ أَیْنَ ذا؟!؛[10]
حاصل مضمون حدیث این كه: وقتی خدا بخواهد مردمی را به كیفر اعمال زشتشان برساند و خذلان، شامل حالشان گرداند، اوّل چراغ عقلشان را در وجودشان خاموش میسازد. در نتیجه ظلمت بر كشور جانشان حاكم میشود و در همان تاریكی است كه قضای خدا جاری شده و آدمیزادِ نور از دستدادهی غرق در ظلمت، با دست خویشتن موجبات هلاک و بدبختی خود را فراهم میآورد و كار كه تمام شد. دوباره چراغ عقل هر كس را به خودش بر میگرداند. او روشن میشود و میبیند ای عجب! چه کاری كرده و چه بلایی عظیم بر سر خویش آورده است! آنگاه از شدّت افسوس و حسرت، دست بر دست میزند و انگشت ندامت به دندان میگزد و میگوید: «کَیْفَ ذا؟! وَ مِنْ اَیْنَ ذا؟!» ای وااسفا! واحسرتا! چگونه چنین شد؟ این بلا از كجا به من رسید؟ آخر، مگر من دیوانه و احمق و كور و كر بودم كه به پای خویش اینچنین به دام بلا رفتم و با دست خویش، خویشتن را به هلاكت افكندم! آری، قرآن حكیم به این سؤال شگفتانگیز پاسخ میدهد كه:
اِسْتَحُوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأنْساهُمْ ذِکْرَ اللهِ...؛[11]
شیطان، بر آنان مسلّط گشته و آنها را از یاد خدا به فراموشی افكنده است...
و به متمّم آن نیز در جای دیگر اشاره فرموده است كه:
...نَسُوا اللهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ...؛[12]
... خدا را فراموش كردند و خدا هم آنها را نسبت به خودشان به فراموشی افكند [از خدا بیخبران، در واقع از كمال خود بیخبرند و جز به زیان خود قدمی بر نمیدارند]...
راه پیشگیری از تسلّط شیطان بر دل
خلاصه آن كه رمز آشنا گشتن با خداوند قادر مُنعِم و اطاعت از فرمان وی، نگهداری و محافظت مشعل تابان «عقل» است از تصادم با دم طوفانزای شیطان بیایمان و تسلّط وی بر كشور جان و تنها راه آن نیز، اجتناب شدید از گناهان و پاکسازی صفحهی قلب از تیرگیهای شهوات افراطی نفس است كه امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید:
اَکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ؛[13]
بیشتر زمینخوردنهای عقلها، آنجاست که برقهای طمع [و شهوات از آسمان نفس] جستن میكنند.
و از رسول خدا(ص) منقول است كه:
لَوْ لا اَنَّ الشَّیاطینَ یَحُومُونَ عَلَی قُلُوبِ بَنِی آدَمَ، لَنَظَرُوا اِلَی مَلَکُوتِ السَّماءِ؛[14]
اگر نه این بود كه شیطانها در اطراف دلهاب آدمیان میچرخند آنها ملكوت آسمان را مشاهده میكردند.
این جمله، به وضوح تمام میفهماند كه خصیصهی انسان از نظر مجهّز بودنش به جهاز «عقل»، آشنایی با ملکوت و درک حقایق آسمانی و نایل گشتن به مقامات عالیهی معنوی است؛ امّا مشروط بر این که شدیداً مراقب باشد که فضای قلبش چراگاه شیاطین نشود و منكوس نگردد و همچنین از آن حضرت رسیده است كه به هنگام عبور از قبرستان، اشاره به دو قبر از میان قبور نمود و فرمود: صاحبان این دو قبر الآن به كیفر گناهانی كه داشتهاند در حال عذابند و فریادشان بلند است،آنگاه فرمود:
وَ لَوْ لا تَمْریغُ قُلُوبِکُمْ اَوْ تَزَیُّدُّکُمْ فِی الْحَدیثِ، لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ؛[15]
اگر نه چنین بود كه شما دلهای خود را در میان پلیدیها و قاذورات گناهان میغلطانید و آن را آلوده میسازید و یا آن كه در سخن، زیادهروی كرده و سخنان ناصواب بسیار به زبان میآورید [اگر چنین نبودید] آنچه را كه من میشنوم شما هم میشنیدید.
بنابراین، نشانهی استحواذ و چیرگی شیطان بر دل، همانا بیمبالاتی انسان در امر گناه و سهلانگاری وی در طاعت خداوند است كه آدمی ـ به مفاد جملهی مورد شرح از دعا ـ همچون کسی که جاهل به قدرت الله ـ جلّ جلاله ـ و منكر انعام و احسان اوست، نسبت به اوامر حضرت ربّ، بیاعتنا و در تخلّف از نواهی او بیپروا میگردد و از اینرو با غرور تمام به هلاكت جاودانهی خویش اقدام مینماید.
توجّه به این نكته نیز لازم است كه بیمبالاتی انسان در امر گناه و سهلانگاری وی در طاعت خدا، همچنان که نشانهی «استحواذ» و چیرگی شیطان بر دل است، همچنین در ابتدای امر، راهگشای شیطان به سوی قلب و موجب تسلّط وی بر كشور دل نیز میباشد و به بیان دیگر، اقدام بر معصیت در مراحل نخستین، از آن نظر كه منافی با فطرت توحیدی انسان است، غالباً توأم با ترس و تشویش و اضطراب، انجام میپذیرد و احیاناً موجب نگرانیهای بسیار میگردد؛ ولی كمكم بر اثر تكرار و تداوم در عمل، به جایی میرسد كه تبهكاری و عصیان و سرپیچی از فرامین خدا، برای انسان امری ساده و سهلالصدور گردیده، هر نوع عمل ناروا، دور از هرگونه ترس و وحشت و اضطراب از وی صادر میشود و در این موقع است كه بیمبالاتی در امر گناه، حاكی از چیرگی شیطان بر قلب میباشد و آگاهی از این فضاحت ننگآورِ بسیار رسوا میدهد كه خانهی دل به جای این که کانون ذکر خدا و مهبط الهامات فرشتگان پاک خدا باشد، تبدیل به لانهی شیطان خنّاس گردیده و هر دم بچّه شیطانی در آن تولید میگردد و فكری خبیث از آن دل ناپاک میجوشد و کاری پلید از دست و زبان و چشم و گوش و دیگر اعضای این موجود مسخّر شیطان به وقوع میپیوندد و از این روست كه میگوییم، اصرار و پیگیری در امر گناه ابتدائاً مولّد «استحواذ» و سبب برای تسلّط شیطان بر قلب انسان میباشد و در آخر كار، مولود استحواذ و مسبّب از چیرگی ابلیس بر قلب میگردد.
همچنان که اهتمام در امر طاعت و خویشتنداری از معصیت نیز، غالباً در ابتدا با تكلّف و تحمیل بر نفس، انجام میپذیرد؛ ولی تدریجاً بر اثر تکرار و تداوم در عمل، موجب پیدایش و رسوخ ملكهی «تقوا» در قلب میگردد و بالمآل اقدام به طاعات و پرهیز از سیّئات از جان یک انسان «متّقی» به سهولت و عاری از هرگونه تكلّف و بلكه توأم با اشتیاق به عبادت و انزجار از گناه حاصل میشود. یعنی، عمل و تكرار آن در بادی امر، ایجادکنندهی «تقوا» میباشد و سپس تقوا در پایان كار ایجادكنندهی «عمل» و تداومبخش آن میگردد. چنانکه قرآن حكیم میفرماید:
وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ؛[16]
و آنان كه راه یافتند [و تسلیم فرامین خدا گشتند] خدا بر هدایتشان افزود و به آنان تقوایشان را عنایت فرمود.
حدود چیرگی شیطان بر دل انسان
آنچه از قرآن حكیم به دست میآید این است كه: تصرّف و تسلّط شیطان بر قلب آدمی، تنها در حدّ «وسوسه» و اخطار یک خاطرهی فاسد در دل و سپس «آرایش» آن در نظر انسان به صورتی مطلوب و دلپسند و زیبا میباشد و بس. چنانكه میفرماید:
...فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أعْمالَهُمْ...؛[17]
...شیطان، اعمال آنان را برای آنان مزیّن نمود...
و نیز از خود شیطان نقل قول میفرماید كه:
...لِاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ أجْمَعِینَ؛[18]
...من در زمین [نعمتهای زمینی و مادّی را] در نظرشان تزیین میکنم و [از این راه] همگی را گمراه میسازم.
و اكثر تعبیراتی كه قرآن كریم در مقام بیان ارتباط شیطان با انسان و دخل و تصرّف او در وجود آدمیان دارد، تصریحاً و یا تلویحاً ناظر به همین معناست؛ از قبیل تعبیر به: «تزیین»[19]، «تسویل»[20]، «وسوسه»[21]، «اِغواء»[22]، «اضلال»[23]، «وعده»[24]، «دعوت» و «استفزاز»[25].
بنابراین هرگز چنان نیست كه شیطان ابتدائاً بتواند بر انسان مسلّط شود و وی را الزاماً به کاری وادارد؛ ولی اگر آدمی به سوء اختیار خود تابع وساوس شیطانی شود و پذیرای سلطهی او گردد، آنگاه ممكن است تا حدّی سقوط کند که شیطان بتواند با القائات خود او را به هر كاری وادار سازد ولذا قرآن از زبان خود آن لعین، نقل میكند كه روز قیامت در جواب كسانی كه از وی شکایت دارند و او را مسئول خطیئات خویش میشمارند، میگوید:
...وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إلاّ أنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أنْفُسَکُمْ...؛[26]
...من، نسبت به شما جز «دعوت» تسلّطی نداشتم! من فقط شما را [به سوی گناه] خواندم و شما هم دعوت مرا پذیرفتید. اینک مرا ملامت مكنید و خود را ملامت كنید...
آری؛ این خود انسان است كه با اراده و اختیار خویش دعوت ابلیس را میپذیرد و رو به سوی او میرود و دست ارادت به وی داده، «نِعمَ الحِمار» آن دیو بدسگال[27] میگردد. قرآن شریف میفرماید:
إنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ * إنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ؛[28]
حقیقت آن كه، شیطان نسبت به كسانی كه ایمان دارند و به پروردگار خویش اتّکال و اعتماد میکنند، تسلّطی ندارد. تسلّط او تنها بر کسانی است كه خود، تحتِ ولاء و سرپرستی وی میروند و ولایت او را بر خودشان میپذیرند و آنهایی كه به سبب او [به خدا] شرک میورزند [به جای فرمان خدا از فرمان وی تبعیّت میکنند].
و همچنین در جای دیگر از قرآن كریم آمده است:
کُتِبَ عَلَیْهِ أنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إلی عَذابِ السَّعِیرِ؛[29]
بر او [یعنی بر شیطان سابقالذّکر در آیهی پیشین] نوشته شد [در حومهی قدرت او چنین مقرّر گردید] که هر کس او را به وِلاء و سرپرستی خویش برگزیند و از وی تبعیت نماید، او بتواند تابع خود را گمراه سازد و او را به عذابِ آتش شعلهور راهنمایی نماید.
خودآزمایی
1- از جمله نقشههای بسیار خطرناک استعماری ایادیِ ابلیس كه در جوامع اسلامی امروز آن را پیاده كرده شده، چیست؟
2- چگونه مشعل فروزان «عقل» از جانب ابلیس تهدید میشود؟
3- نشانهی استحواذ و چیرگی شیطان بر دل را بیان کنید.
پینوشتها
[1]ـ غررالحکم، فصل 55، ص 498، ح 13.
[2]ـ همان، ص 499، ح 15.
[3]ـ مؤتکفات به معنای منقلبات (واژگونشدهها) شهرهای پنجگانهی قوم لوط بوده که در کرانهی «بحرالمیّت» در مجاورت یکدیگر قرار داشتهاند و بر اثر نزول عذاب خدا واژگون و زیرورو شدهاند.
[4]ـ سورهی حجر، آیهی 74.
[5]ـ سورهی بقره، آیهی 16.
[6]ـ کافی، ج 1، ص 11، ح 3، از امام صادق(ع).
[7]ـ «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لِاَغْوَینَّهُم اَجْمَعین»، گفت: به عزّتت سوگند! تمام آنها [بنیآدم] را گمراه خواهم ساخت. (سورهی ص، آیهی 82).
[8]ـ اناره: روشننمودن.
[9]ـ اصقاع: نواحی.
[10]ـ تحفالعقول، ص 326.
[11]ـ سورهی مجادله، آیهی 19.
[12]ـ سورهی حشر، آیهی 19.
[13]ـ شرح نهجالبلاغهی فیضالاسلام، بابالحکم، حکمت 210.
[14]ـ المحجّةالبیضاء، ج 2، ص 125 و تفسیر المیزان، ج 5، ص 292، حدیث مزبور را با اندکی تفاوت در الفاظ، از امام صادق(ع) نقل کرده است.
[15]ـ مسند احمدبنحنبل، ج 5، ص 266، قسمت پایین صفحه و تفسیر المیزان، ج 5، ص 292. حدیث مزبور را به عبارت دیگری قریبالمضمون به همین عبارت نقل کرده است و آن چنین است: «لَوْ لا تَکْثیرٌ فِی کَلامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فِی قُلُوبِکُمْ، لَرَأْیْتُم ما اَری وَ لَسَمِعْتُم ما اَسْمَعُ»؛ اگر زیادهروی [یاوهسرایی] در کلامتان و هرزهچرانی در دلهایتان نبود، هر چه را که من میبینم شما هم میدیدید و هر چه را که میشنوم شما هم میشنیدید.
«تمریج» از مادّهی «مَرْج» است که به معنای چمن و سرزمین علفزاری است که معمولاً بر اثر محصورنبودن و دروازه و دیوارنداشتن، محلّ ورود انواع حیوانات و چراگاه جانوران مختلف میباشد. دلی هم که در حصار عفاف و پرهیز از کلام لغو و سایر افعال ناپسند در نیامده است، مانند همان سرزمین علفزار بی در و دیوار، از ورود هیچ نوع آلودگی از جانب هیچ نوع عملی در امان نخواهد بود و سرانجام، اینچنین دل [به فرمودهی رسول خدا(ص)] از مشاهدهی جمال حق و استماع آوای حق بینصیب خواهد ماند.
[16]ـ سورهی محمّد(ص)، آیهی 17.
[17]ـ سورهی نحل، آیهی 63.
[18]ـ سورهی حجر، آیهی 39.
[19]ـ فَزیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُم؛ (سورهی نحل، آیهی 63).
[20]ـ اَلشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ اَمْلی لَهُم؛ (سورهی محمّد(ص)، آیهی 25).
[21]ـ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ؛ (سورهی اعراف، آیهی 20).
[22]ـ وَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ؛ (سورهی حجر، آیهی 39).
[23]ـ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً؛ (سورهی نساء، آیهی 60).
[24]ـ وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ الاَمْرُ ...وَعَدْتُکُمْ... دَعَوْتُکُمْ؛ (سورهی ابراهیم، آیهی 22).
[25]ـ وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوتِکَ؛ (سورهی اسراء، آیهی 64).
[26]ـ سورهی ابراهیم، آیهی 22.
[27]ـ بدسگال: زشتخو.
[28]ـ سورهی نحل، آیات 99 و 100.
[29]ـ سورهی حجّ، آیهی 4.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی