معنای اصلی واژهی «اُسوه»
آیهی شریفهی:
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثِیراً؛[1]
در مقام تنّبه دادن امّت اسلامی به وظیفهی تأسّی از مقام رسالت است. کلمهی اُسوَه در آیهی شریفه به اصطلاح ادبی معنای مصدری دارد؛ اگرچه معمولاً صفت معنا میشود، یعنی شخصی را اسوه معرّفی میکنند و مثلاً میگویند: فلان آدم اسوه (یعنی نمونه است). ولی معنای اصلی اسوه همان معنای مصدری است. اُسوه یعنی تأسّی و پیروی کردن.
حالا اگر آن کسی را که از او تبعیّت میکنند، اسوه بنامیم، باز به همین معنا از باب زیدٌ عدلٌ و مبالغه است. ولی معنای اصلیش همان تأسّی کردن است. در جملهای از نهجالبلاغهی شریف هم آمده است که:
«فَتَأَسَّ بِنَبِیِّکَ الْأطْیَبِ الْأطْهَرِ(ص) فَإِنَّ فِیهِ اُسْوَةً لِمَنْ تأسّی»؛
«پیروی کن از پیامبر بسیار پاک و پاکیزهات که او سزاوار پیروی کردن است».
وظیفهی امّت تأسّی از رسول الله
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسوُلِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...؛[2]
خداوند متعال میفرماید: اسوه بودن کار شماست؛ شما که امّت اسلامی هستید، وظیفه دارید در مورد پیامبر اکرم(ص) اسوه باشید (تأسّی کنید). وظیفهی شما در برابر رسول خدا تأسّی و تبعیّت است. آنچه از شما خواستهایم دنبال او حرکت کردن است. اگر او را الگو میدانید باید به رنگ او درآیید؛ و این مطلب با چند وجه تأکید در آیه آمده است.
اوّلاً «لام» آمده: (لقد کان لکم)؛ خود این لام که در اوّل آیه آمده دالّ بر تأکید است. (قد) هم که آمده کلمهی تحقیق است. (کان) هم که به صیغهی ماضی تعبیر شده نه فقط به این معنی است که در گذشته چنین بودید، بلکه به این معنی است که باید دائماً چنین باشید. یعنی اینجا باز به اصطلاح اهل ادب به زمان، توجّهی نشده است، بلکه خود ثبات و دوام و استمرار مورد توجّه است. اینکه میگوییم:
... کانَ اللهُ عَلِیماً حَکیماً؛[3]
به این معنا نیست که خدا در گذشته علیم و حکیم بوده است؛ بلکه به این معناست که همیشه علیم و حکیم است. اینجا هم شما وظیفه دارید به تأسّی و پیروی کردن از مقام رسالت، استمرار و ثبات و دوام بدهید. اگر تعبیر به ماضی شده (کان) باز به همین مسئلهی ثبات و دوام اشاره شده است.
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوةٌ حَسَنَةٌ...؛
«شما وظیفه دارید از پیغمبر تأسّی کنید...».
از کسی که اسوهی حسنه است. احتمالاً حسنه برای اسوه، قید توضیحی با اشاره به مرتبهی کمال است. یعنی واقعاً اسوه، اسوهی زیبا، جمیل و حَسَن؛ زیرا رسول خدا(ص) کسی است که شایستگی دارد بشر از او تأسّی کند. او اسوهی حسنه است. یعنی آن کسی که بشر باید دنبالش برود رسول خداست. دنبال او رفتن حسنه است.
یعنی اسوهای که از همه جهت و از همهی ابعاد، تأسّی باشد. تأسّی ادّعایی نباشد به این که من مدّعی هستم؛ من پیرو پیغمبرم، من مسلمانم، من در جرگهی امّت اسلامی هستم، پیغمبر را دوست دارم، خاک پای او را میبوسم، خاک قبرش را هم میبوسم، موقع ولادتش جشن میگیرم، موقع وفاتش هم سینه میزنم. عزاداری میکنم. این که اصلاً تأسّی نیست. تأسّی در مقام عمل است. آیا همین که من او را دوست دارم، این تأسّی است؟ خاک پایش را میبوسم، این تأسّی است؟
آن اسوهای کامل است و آن تأسّی زیباست که در همهی جوانب و در همهی ابعاد از جهت عقاید، افکار، اخلاق و اعمال باشد. اگر اینچنین شد، این واقعاً اسوه است. بقیّه آب و رنگ است که به آن داده میشود. بله؛ اگر واقعاً پیرو او هستید، عملاً از او تبعیّت کنید. این که به زیارتش میروید، قبرش را میبوسید و برایش جشن میگیرید، همه تَبعات است. اینها در حاشیه قرار میگیرد. نه اینکه در متن زندگی اسلامی همین باشد. اینها که تأسّی نیست. شما وظیفهی تأسّی دارید. حال، چه کسانی میتوانند خود را متأسّی از رسول معرّفی کنند؟ آیه میفرماید:
...لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثِیراً؛[4]
آنهایی که از پیغمبر اکرم(ص) تأسّی میکنند دارای این سه ویژگی هستند:
سه ویژگی تأسّیکنندگان از رسول الله
1ـ رجاء به الله:
به رحمت او واقعاً امیدوارند. یعنی این زمینه برایشان فراهم شده که رحمت خدا بر آنها نازل شود. یعنی رجای واقعی دارند به الله نه تمنّا و آرزو. مثل کسی که زمین را شخم زده است، بذر خوب هم افشانده، بعد هم آبیاری میکند و علفهای هرز را هم از بین میبرد. او رجاء دارد که من کار خودم را کردهام تا خداوند این بذر مرا برویاند. این که کسی این کارها را نکند و فقط بگوید امیدوارم خدا زمین خشک و خالی ریگزار را مبدّل به گندمزار کند، رجاء نیست، این تمنّا و آرزوی ابلهانه است. خدا هم معیار را در قرآن نشان میدهد. در سورهی بقره آمده است:
إنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ اُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللهِ...؛[5]
«به یقین کسانی که ایمان آوردند و کسانی که هجرت کردند و در راه خدا جهاد کردند آنانند که به رحمت خدا امید دارند...».
چه کسانی به رحمت خدا رجاء دارند؟ خدا معرّفی میکند: آن کسانی که باور کردهاند مبدأ و معاد را، هجرت کردهاند از محیط گناه؛ از جوّ معصیت بیرون آمدهاند و در جوّ جهاد فی سبیل الله قرار گرفتهاند؛ در راه بندگی میکوشند و آنچه را که در مسیر بندگی مانع بوده، کنار زدهاند و گناهها را ترک کردهاند؛ چنین کسانی در رجاء به رحمت خدا صادقند.
اُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللهِ؛
باور داشتن به مبدأ و معاد و به دنبال آن، هجرت کردن از جوّ سیّئات.
«اَلْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَیِّئاتِ»؛[6]
«مهاجر واقعی کسی است که از جوّ گناه هجرت کند».
...إنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ؛[7]
«... به یقین رحمت خدا به محسنان نزدیک است».
محسن که شدند، رحمت خدا سایه بر سرشان میافکند. باران رحمت خدا بر سرشان میبارد. اگر محسن نبودند، رجاء ندارند و زمینه برای نزول رحمت خدا آماده نیست. پس این معیاری است که خود قرآن برای رجاء نشان میدهد. مولای ما حضرت امیرالمؤمنین(ع) هم در نهجالبلاغه میفرماید:
«یَدَّعِی بِزَعْمِهِ أنَّهُ یَرْجُو اللهَ کَذَبَ وَ الْعَظِیمِ»؛
مولا قسم میخورد: به خدای بزرگ قسم، دروغ میگوید این آدم که مدّعی رجاء است.
«یَدَّعِی بِزَعْمِهِ أنَّهُ یَرْجُو اللهَ کَذَبَ وَ الْعَظِیمِ مَا بَالُهُ لا یَتَبَیَّنُ رَجَاؤُهُ فِی عَمَلِهِ»؛
«کسی به پندار خود ادّعا میکند که به رحمت خدا امیدوار است به خدای بزرگ قسم، دروغ میگوید؛ چرا امید و رجای او در عملش دیده نمیشود».
اگر واقعاً راست میگوید، چرا در عمل نشان نمیدهد؟ چرا مثل همان دهقان نیست که زمین را شخم بزند، بذر بپاشد، آبیاری کند؛ در این موقع است که رحمت خدا نازل میشود.
«فَکُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِی عَمَلِهِ»؛
«هر کس امیدوار باشد، امیدواریاش در عملش دیده میشود».
پس مطابق آیه، نشانهی تأسّی از پیامبر امیدواری به رحمت خداست. به رحمت خدا رجاء داشته باشد.
2ـ ایمان به معاد:
منتظر وقوع قیامت هستند، یعنی متعتقدند وقوع قیامت حتمی است؛ قیامتی که حساب دارد، کتاب دارد، کیفر و پاداش دارد.
«مَنْ خافَ شَیْئاً هَرَبَ مَنْهُ»؛
«کسی که از چیزی بترسد، از آن فرار میکند».
مگر میشود آدم از گرگی بترسد و از او فرار نکند؟ اگر ایمان به جهنّم دارید ـ جهنّمی که واقعاً آتش سوزان و عذاب الیم است ـ پس چرا به سویش میروید؟ چرا جوری زندگی میکنید که به جهنّم نزدیک میشوید؟ آیا شما جهنّم را باور کردهاید؟ آیا واقعاً از جهنّم میترسید؟ اگر باور دارید پس چرا به سمت آن میروید؟ مگر میشود آدم عاقل از آتش بترسد و به طرف آتش برود و خود را در آتش بیفکند؟ آدم عاقل چنین نمیکند.
یا أیُّهَا النَّبِیُّ إنّا أرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إلَی اللهِ بِإذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً؛[8]
«ای پیامبر، ما تو را گواه و بشیر و هشداردهنده فرستادیم و دعوت کننده به سوی خدا به اذن او و چراغی روشن و تابان».
...لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَر اللهَ کَثِیراً؛[9]
«... برای کسی که به خدا امیدوار است و معاد را باور دارد و خدا را بسیار یاد میکند».
۳ـ ذکر خدا:
ذکر خدا تداومبخش ایمان به مبدأ و ایمان به معاد است. وقتی به مبدأ و به معاد مؤمن بود، آن وقت علیالدّوام خدا را به یاد میآورد تا جلو وساوس شیطان را بگیرد. در واقع، این ذکر خدا آبیاریکردن بذر ایمان است. در هر لحظه به یاد خدا میافتد که خدا مرا میبیند، نگاهم را میبیند، تلفّظم را میشنود؛ چنین کسی نمیگذارد شیطان در وجودش رسوخ کند. پس این سه ویژگی علیالدّوام هم به یاد خدا بودن را تجدید میکند، هم مسئلهی مبدأ و معاد را.
در تأسّی از رسول الله چقدر صادقیم؟
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...؛
ای مسلمانان، وظیفهی شماست که پیغمبر را اسوه قرار دهید، از او تأسّی کنید. نشانش هم همین است. ایمان به الله ـ ایمان به روز قیامت ـ در تمام شئون زندگیتان، خدا را فراموش نکنید. جوّ شما جوّ ایمان و تأسّی به رسول خدا باشد. جوّ شهوت و گناه و معصیت نباشد. ولی اگر چنین بود، در تأسّی از رسول اکرم(ص) راست نمیگوییم و کاذب خواهیم بود. چون جوّ زندگی جوّ اشباع تمایلات و شهوات و هواهای نفسانی است؛ یعنی هر کس هر کاری که دلش میخواهد انجام بدهد، ولی در عین حال بگوید من مسلمانم؛ من پیرو پیغمبر اکرم(ص) هستم. البتّه در سرشت و طبع انسان تمایلات (میلها و شهوتها و خواستها) هست و فراوان هم هست. چون مخلوق خداوند حکیم است. خدا همهی اینها را در جان ما آفریده است.
مخلوق او خلاف حکمت نیست. وجود این تمایلات حکیمانه است. تمام غرایز حکیمانه است و در ادامهی حیات دخیل است. بعضی در ادامهی اصل حیات، بعضی در تأمین لطایف حیات. اگر غریزهی حبّ بقا و حبّ ذات در انسان نباشد اصلاً در صدد تأمین خوراک و پوشاک و مسکن بر نمیآید. باید خود را دوست بدارد. خود دوستی خوب است. حبّ ذات و حبّ بقا، مخلوقات حکیمانهی خداوند در وجود انسان است. اگر نباشد، نسل بشر منقرض میشود. اگر غریزهی حبّ جمال و زیبایی دوستی، نباشد، هنرهای زیبا از انسان صادر نمیشود و زندگی خشک و بیمزه میشود. این حدیث از رسول خدا(ص) منقول است که:
«الاَمَلُ رَحْمَةٌ لِاُمَّتِی»؛
«آرزو [داشتن و میل و هوس داشتن] برای امّت من رحمت است».
«لَوْ لاَ الْاَمَلُ ما اَرْضَعَتْ والِدَةٌ وَلَدَها وَ لا غَرَس غارِسٌ شَجَراً»؛[10]
«اگر امید و آرزو نبود هیچ مادری بچّهی خود را شیر نمیداد و هیچ کشاورزی درختی نمیکاشت».
اساس تمام فعّالیّتها و جنب و جوشها و عامل ایجاد مراکز علمی و صنعتی همین آرزو و میل و هوس است. عامل حرکت در زندگی، همین هوسها و شهوتهاست. تمایلات، کلید ترقیّات مادّی و معنوی است. باید تمایلات باشد، خواستهها باشد. منتهی همان خداوندی که حکیم است و از روی حکمت آفریده، عادل هم هست. چون حکیم است میآفریند و چون عادل است تعدیل میکند، یعنی تمام این تمایلات در حدّ تعادل، سودبخش است. از حدّ تعادل که گذشت زیانبخش و خسرانبار میشود. وجود تمایلات حکیمانه است. باید باشد و در حدّ تعادل باشد. از حدّ تعادل که گذشت خسرانبار است. حرارت در بدن انسان در حدّ تعادل مایهی نشاط و حیات است. از حدّ تعادل که گذشت تب است و آدم تبدار رنجور و پریشان کار و پریشانگو است. آدمی هم که حرارت حبّ مال و حبّ مقام و حبّ سایر شهوات در وجود او به حدّ طغیان برسد، روحش تب میکند و تعادل روحیاش به هم میخورد.
خودآزمایی
1- خداوند متعال وظیفه امت اسلامی را کدام موارد عنوان فرمودند؟
2- سه ویژگی تأسّیکنندگان از رسول الله(ص) را بیان کنید.
3- چه کسانی به رحمت خدا رجاء دارند؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی احزاب، آیهی ۲۱.
[2]ـ سورهی احزاب، آیهی ۲۱.
[3]ـ سورهی نساء، آیهی ۱۷.
[4]ـ سورهی احزاب، آیهی ۲۱.
[5]ـ سورهی بقره، آیهی ۲۱۸.
[6]ـ بحارالانوار، جلد ۱۲، صفحهی ۲۹.
[7]ـ سورهی اعراف، آیهی ۵۶.
[8]ـ سورهی اعراف، آیات ۴۵ و ۴۶.
[9]ـ همان، آیهی ۲۱.
[10]ـ سفینة البحار، جلد۱، صفحهی ۳۰ (امل).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی