تعدیل مغز بشر به واسطهی هدایتهای پیغمبر(ص)
بدانید این قانونهایی که زاییدهی مغزهای ناقص و شهوتآلود بشری است، قادر به ادارهی جامعهی بشر نیست. قانون بهرهبرداری از کارخانهی برق و خاموش و روشن کردن آن را مهندس برق باید تعیین کند، نه باربر میدان بارفروشها؛ قانون ادارهی بشر را خدای بشر و خالق بشر باید وضع کند، نه انسانهای ناقص و عقلهای شهوتآلودی که در همه جا نقص دارند. معدّل مغز بشر پیغمبر است. اوست که در عرض بیست سال چنان تعدیل قوا کرد که مغز عربِ آدمکُشِ دخترِ زنده به گور کن را از ذلّت شکمپرستی به عزّت خداپرستی رسانید.
پاسخهای زیبای نوجوان به سؤالات پیامبر(ص)
پیامبر اکرم(ص) روزی در گذرگاهی با چند نفر از همراهانش عبور میکرد، به بچّهی ده ـ دوازده سالهای رسید. تا آن بچّه پیغمبر را دید، مثل یک گل چهرهاش شکفته شد. تبسّمی کرد و گفت: السّلام علیک یا رسول الله! رسول خدا(ص) هم ایستاد، ملاطفتی کرد و جواب سلام داد. بعد فرمود:
«اَتُحِبُّنی یا فَتَی»؛
«ای جوانمرد، مرا دوست داری»؟
گفت: : ای وَالله یا رَسُولَ الله، بله به خدا قسم شما را دوست دارم.
پیامبر فرمود:
«مِثلَ عَیْنَیْکَ»؛
«به قدر دو چشمت مرا دوست داری»؟
گفت:
«اَکْثَرَ یا رَسُولَ الله»؛
«بیشتر ای رسول خدا»،
«مِثلَ اَبیکَ»؛
«مثل پدرت دوست داری»؟
گفت:
«اَکْثَرَ یا رَسُولَ الله»؛
«بیشتر ای رسول خدا»،
«بِقَدْرِ اُمِّکَ»؛
«به قدر مادرت دوست داری»؟
گفت:
«اَکْثَرَ یا رَسُولَ الله»؛
«بیشتر ای رسول خدا»،
«بِقَدْرِ نَفْسِکَ»؛
«به اندازهی خودت مرا دوست داری»؟
گفت:
«وَالله اَکْثَرَ یا رَسُولَ الله»؛
«به خدا قسم شما را بیشتر از خودم دوست دارم ای رسول خدا»؛
پیامبر فرمود:
«اَ مِثلُ رَبِّکَ»؛
«به قدر خدایت مرا دوست داری»؟
به این سؤال که رسید بچه سرش را به پایین افکند و تأمّلی کرد و با کمال حُجب و حَیا گفت:
«الله الله الله یا رَسولَ الله لَیْسَ هذا لَکَ وَ لا لِاَحَدٍ اِنَّما اَحْبَبْتُکَ لِحُبِّ الله»؛
«نه یا رسول الله! خدا را، خدا را، خدا را از شما بیشتر دوست دارم؛ محبّتی که به خدا دارم به احدی ندارم، شما را هم برای خدا دوست دارم».
رسول اعظم(ص) رو به اصحاب کرد و فرمود:
«هَکَذا کُونُوا»؛
«اینطور باشید».
«اَحِبُّو اللهَ لِاِحْسانِهِ اِلَیکُم وَ اِنعامِهِ عَلَیکُمْ و اَحِبُّونِی لِحُبِّ الله»؛
«خدا را دوست بدارید چون ولی نعمت شماست. مرا هم دوست بدارید برای خدا».
این نهایت درجهی تعدیل مغز بشر است که عربِ آدمکُشِ دختر زنده به گور کن را به اینجا رسانده است! این کار پیامبران است. دیگران نمیتوانند. مربّی بشر اوّل باید مغز خودش را مستقیم کند تا بتواند مغز دیگران را هم مستقیم کند. کو مغز مستقیم در عالم که فکرها را مستقیم کند؟ با این تمدّن قلاّبی و با این سیاستهای مزوّرانهی روباه مسلکانه میخواهند در جهان صلح و صفا برقرار کنند و جامعهی بشر را اداره کنند! این تمدّن که دنیا را با بیرحمی و سنگدلی و پلنگصفتی و روباهمسلکی فتح کرده نمیتواند امور بشر را تنظیم و عدل و قسط را اقامه نماید. به هر حال:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...»؛
پیامبر اکرم(ص) در بستر بیماری
یکی از خصوصیّات امیرالمؤمنین(ع) این است که کنار هر محتضری باید باشد و لذا پیامبراکرم(ص) در حال احتضار فرمودند علی را خبر کنید بیاید. آمدند. سر به دامن امیرالمؤمنین نهاده بودند. در آن حال، ناگهان حسن و حسین(ع) وارد شدند؛ تا جدّشان را به این حال دیدند خودشان را انداختند روی بدن ایشان و بنا کردند بوسیدن و بوییدن. در حال احتضار سینهی محتضر باید سبک باشد. لذا امیرالمؤمنین خواستند آنها را از روی سینهی حضرت بلند کنند. پیامبر چشم باز کرد و فرمود: نه علی جان، بگذار بمانند روی سینهی من تا من آنها را ببویم و آنها هم مرا ببویند؛ من توشهی خودم را از آنها بردارم و آنها هم توشهی خودشان را از من بردارند. آنها، دو ریحانهی من هستند. دو گل خوشبوی من هستند.
یا رسول الله، شما حسن و حسین را روی دوش و سینهی خود جا دادی ولی بعد از شما، حسنت را مسموم کردند. جنازهاش را هم تیر باران کردند. حسینت را هم در کربلا با بدن قطعهقطعه روی خاکها سرش را از بدن جدا کردند.
پروردگارا،
به حرمت امام حسین(ع) در فرج امام زمان(ع) تعجیل بفرما.
حُسن عاقبت به همهی ما عنایت فرما.
گناهان ما را بیامرز.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
یا أیُّهَا النَّبِیُّ إنَّا أرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إلَی اللهِ بِإذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً؛[1]
«ای پیامبر، ما تو را گواه و بشیر و هشداردهنده فرستادیم و دعوتکننده به سوی خدا به اذن او و چراغی روشن و تابان».
ایّام مبارک مبعث شریف حضرت رسول اکرم(ص) و ولادت پربرکت حضرت امام سیّد الشّهداء(ع) و حضرت ابوالفضل العبّاس(ع) و حضرت امام سیّدالسّاجدین زین العابدین(ع) و ولادت کثیر البرکات حضرت بقیّةالله الأعظم (عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف) است. به همین مناسبت مختصری به بحث دربارهی اهدافِ این بزرگواران میپردازیم.
معرّفی صفات پیامبر اکرم(ص)
آیهی شریفهای که ذکر شد خطاب به رسول اکرم(ص) است که آن حضرت را با هفت صفت معرّفی میکند: نبیّ، رسول، شاهد، مبشّر، نذیر، داعی إلی الله، سراج منیر.
نبیّ یعنی شخص آگاه از حقایق آسمانی؛
رسول یعنی علاوه بر آگاهی، مأمور ابلاغ به مردم؛
شاهد یعنی شهودکننده و مطّلع از اعمال و افکار آدمیان؛
مبشّر یعنی بشارتدهندهی نیکوکاران به آیندهی خوش؛
نذیر یعنی بیمدهندهی بدکاران از آیندهی بد؛
داعی إلی الله یعنی دعوتکننده به سوی خدا؛
سراج منیر یعنی چراغ روشنیبخش؛
البتّه، توضیح هر یک از این صفات احتیاج به مجال بیشتری دارد. امّا فعلاً موضوع بحث توضیح مختصر صفات داعی الی الله و مبشّر و نذیر است.
آیهی شریفه نشان میدهد که هدف اصلی انبیاء(ع) ـ مخصوصاً خاتم آنها ـ دعوت الی الله است.
«قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أدْعُوا إلَی اللهِ عَلی بَصِیرَةٍ...»؛[2]
«بگو این راه من است که با بینش خاصّی دعوت به الله میکنم...».
این کاری است که از عهدهی احدی جز انبیاء(ع) برنمیآید، زیرا خدا را شناختن و مسیر را تشخیص دادن و برنامهی سیر را دانستن و آنگاه بشر را به سوی خدا حرکت دادن و به مقام قرب او رساندن، کار هر کسی نیست و لذا فرموده است:
«داعِیاً إلَی اللهِ بِإذْنِهِ»؛
دعوت به الله باید به اذن او باشد که این اذن هم اذن تکوینی است؛ یعنی، وجود پیامبر را طوری ساخته و نوری در درون او قرار داده که هم خدا را چنان که باید میشناسد، هم مسیر را میداند و هم از برنامهی سیر آگاه است و لذا او از جانب خدا مأذون است.
امّا دیگران از هر طایفهای که باشند مدّعیان بدون اذنند. فلاسفه با براهین عقلی و عُرَفا براساس کشف و شهود عینی ادّعای دعوت الی الله دارند؛ امّا چون از جانب خدا مأذون نیستند، اشتباهات فراوان دارند و اختلافشان با یکدیگر دلیل روشنی بر آگاه نبودن از راه است.
منصب نبوّت و امامت یعنی اذن خدا
اذن خدا همان منصب نبوّت و امامت است که از جانب خدا به اشخاص معیّنی داده شده است. تنها آنها میتوانند بشر را به سوی خدا راهنمایی کنند، زیرا به اذن خدا مقصد و مسیر و برنامهی سیر را به خوبی شناختهاند و در این راه پر خوف و خطر چراغ روشنیبخش هستند.
پیامبر(ص) چراغ روشنیبخش
آیهی مورد بحث یکی از جمله صفات پیامبر اکرم(ص) را سراج منیر معرّفی میکند؛ بنابراین معلوم میشود که راه به سوی خدا تاریک است و مشکلات و درّهها و تپّهها و گودالهای ظلمانی دارد. اگر تاریک نبود سراج و چراغ نمیخواست و نمیفرمود:
«...کِتابٌ أنْزَلْناهُ إلَیکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النُّورِ...»؛[3]
«...ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که مردم را از تاریکیها خارج کرده به نور برسانی».
این تاریکیها و مشکلات را هم شیطان به وجود آورده است. او قسم خورده که سر راه آدمیان بنشیند و آنها را به ضلالت وادارد:
«...لاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ * ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَینِ أیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ أکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ»؛[4]
«من سر راه مستقیم تو کمین میکنم؛ و آنگاه از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و چپ آنها به سراغشان میروم و اکثر آنها را شکرگزار نخواهی یافت».
فلسفهی تبشیر و انذار
آری، این راه را شیطان پر آشوب و تاریک کرده است. این راه چراغ میخواهد. از آن طرف، انسان هم مختار آفریده شده است؛ طوری که هم میتواند به حرف شیطان گوش بدهد و به جهنّم برود، هم میتواند به حرف انبیاء(ع) گوش بدهد و به بهشت برود. لذا برخی در قبال برنامهی آسمانی انبیاء(ع) مطیعند و برخی متخلّف؛ در نتیجه زمینه برای تبشیر و انذار انبیاء(ع) فراهم میشود، یعنی گروه مطیع را تبشیر میکنند و به آیندهی خوب بشارت میدهند و گروه متخلّف را انذار میکنند و از آیندهی بد بیم میدهند و به انسانها سرانجام این سیر را نشان میدهند که عاقبت به کجا خواهند رسید. چنان که قرآن میفرماید:
«وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ»؛
«و روزی که قیامت برپا میشود، آن روز [انسانها] از هم جدا میشوند».
«فَأمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَهُمْ فی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ»؛
«آنان که ایمان آورده و عمل شایسته انجام دادهاند در باغی [با عظمت از باغهای بهشتی] مسرور و شاداب هستند».
«وَ أمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقآءِ اْلإخِرَةِ فَاُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ»؛[5]
«و امّا آنان که کفر ورزیده و آیات ما و دیدار آخرت را تکذیب کردهاند در میان عذاب احضار میگردند».
موضوع تبشیر و انذار در مورد روز جزا آن چنان مهمّ است که خداوند حکیم آن دو را کارِ منحصر پیامبران مُرسَل میداند و میفرماید:
«وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ...»؛
«ما رسولان را نفرستادیم مگر این که مبشّر و مُنْذِر باشند...».
یک اصل مسلّم قرآنی این است که انبیاء(ع) به امر خدا با تعلیمات آسمانی خود میکوشند انسان را برای عالم آخرت بسازند نه برای دنیا. آنها میخواهند مایهای در جان انسان به وجود بیاورند که بتواند در عالم آخرت به حیات ابدی نایل گردد؛ برخلاف نظر بسیاری از روشنفکرمآبان که به اصالت دنیا قائلند و آخرت را از حومهی فکر و عمل بیرون میدانند و هرچند ادّعای مسلمانی و پیروی از قرآن دارند، میکوشند آیات قرآن و احادیث را به گونهای تفسیر کنند که عمدتاً با موازین زندگی دنیا تطبیق کند؛ اگرچه از موازین زندگی اخروی منحرف گردد.
خودآزمایی
1- هدف اصلی انبیاء(ع) چیست؟ چرا این کار از عهدهی احدی جز انبیاء(ع) برنمیآید؟
2- در آیه «یا أیُّهَا النَّبِیُّ إنَّا أرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إلَی اللهِ بِإذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً» پیامبر اکرم(ص) با چه صفاتی معرفی شدهاند؟
3- چگونه زمینه برای تبشیر و انذار انبیاء(ع) فراهم میشود؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی احزاب، آیات ۴۵ و ۴۶.
[2]ـ سورهی یوسف، آیهی ۱۰۸.
[3]ـ سورهی ابراهیم، آیهی ۱.
[4]ـ سورهی اعراف، آیات ۱۶ و ۱۷.
[5]ـ سورهی روم، آیات ۱۴ تا ۱۶.
*تطفّل: دنبالهرو بودن.
*تبع: پسرو بودن.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) تنها پیامبری است که کردار و گفته ها و سخنانش بلافاصله نوشته می شد و اینک بعد از هزار و چهار صدسال می فهمیم که چقدر احادیث و سخنان حیات بخشش دارای صحت، دقت و درستی است.
فقط یکی از بزرگترین دستاوردهای حضرت محمد (ص) آزاد کردن نعمت بزرگ خواندن و نوشتن در جهان آن زمان برای همه مردم عادی بود و بعد از اسلام بود که دانشمندان و شاعران و طبیبان در ایران و کشورهای دیگر بروز و ظهور یافتند.
چرا که در قبل از اسلام در ایران و در هیچ کجای دنیا هیچ کسی حق خواندن و نوشتن نداشت و فقط اشراف پادشاه ایران حق درس یاد گرفتن داشتند حتی در غرب و امپراطوری روم بردگان را درس می دادند تا آنها برایشان بخوانند و بنویسند و درس خواندن را بد می دانستند.
در ایران ما حتی موبدان و سرمایه داران بزرگ هم حق نداشتند به فرزند خود درس یاد بدهند در آن زمان ما یک دانشمند و شاعر و نویسنده در قبل از اسلام نداشتیم و این فردوسی بزرگ بود که در قرن چهارم با شاهنامه خود توانست هویت زبان فارسی ما را به دیگران بشناسد و در قرن های بعدی که دوره نوجوانی زبان فارسی بود توسط حافظ و سعدی و شاعران دیگر به زبان فارسی پرداختند و آن را زنده کردند.
فردوسی : بسی رنج بردم در این سال سی -- عجم زنده کردم بدین پارسی.
این همه به خاطر وجود اسلام عزیز و شخصیت آن یگانه عالم حضرت محمد (صلوات اله علیه) بود که خواندن و نوشتن را برای ما ایرانیان و جهانیان آزاد کرد و ما اگر کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشته شهید متفکر انقلاب اسلامی شهید استاد مطهری را بخوانیم متوجه می شویم چقدر اسلام و ایران به هم خدمات متقابل انجام داده اند.
حضرت محمد مصطفی (صل اله علیه و آله و سلم) عرش نشینی بود که آمده بود تا فرش نشینان را هم با خود به عرش ببرد و این کلام تاثیر گذار حضرت محمد (ص) بود که درستی ، صداقت و حکمت، تدبیر قاطع و بدیع او بود که اسلام را در دنیا حتی بعد از وفاتش جهانگیر کرد و مردم مبهوت و مجذوب او می شدند.
عزیزی آمد که با آمدنش شعر بشريت شعور پیدا کرد، او مهربان بود امین بود پاکدامن و عفیف بود، شجاع و دلاور بود دوستدار مستمندان و یتیمان بود او به لبخندی هر تنابنده ای را بنده خود می کرد هر چه داشت با مستمندان قسمت می کرد و فقط اشراف قریش او را دشمن می داشتند.
اگر میلیاردها انسان عشق حضرت محمد (ص) را در دل دارند به این خاطر است که او هیچ وقت از شمشیر برای پیشبرد کارهایش استفاده نمی کرد برای همین هم هیچ پادشاه و امپراطوری قدرتمندی در تاریخ جهان نیست که همچون آن عزیز مورد اطاعت و احترام قرار گرفته باشد.
حق تعالی آن عزیز ارزشمند و با برکت را از میان امّی ها برانگیخت اما بشریت تا ابد در مقابل علم خدادادی او اُمّی است.
و اگر میلیاردها انسان عشق به حضرت محمد (صلی اله علیه و آله) را در دل دارند به این خاطر است که او هیچ وقت از شمشیر برای پیش برد کارهایش استفاده نمی کرد برای همین هم هیچ پادشاه و امپراطوری قدرتمندی در تاریخ جهان نیست که همچون آن عزیز مورد اطاعت و احترام قرار گرفته باشد.
دین مبین اسلام تنها دینی است که هر بشر آزاده و شرافتمندی به داشتن آن افتخار می کند و تنها دینی است که خط بطلانی بر جهل و گمراهی بشر کشیده است.
رسالت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) دستورات ثابتي داشت براي همه اعصار، حضرت محمد (ص) قانون گذاري خردمند سلطاني دادگستر و پيامبري برگزيده از ميان همه پيامبران الهي بود، از صفات حميده اي برخوردار بود که او را به پيامبر رحمت و مهرباني تبديل کرده بود و هر آنچه را که او گفته است بافهم و ذوق همه انسان های گذشته و آینده قابل درک و فهم است.
از زمان آدم ابو البشر تا زمانی که اسرافیل در صور بدمد کسی به منزلت حضرت محمد (صلوات اله علیه) نمی رسد و وجود اقدسش یگانه منبع فیض است و منجی آدمیان ازظلمات جهل .