کد مطلب: ۴۷۳۶
تعداد بازدید: ۲۹۹۸
تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱۴۰۰ - ۱۴:۰۰
خاتم انبیاء، رحمت بی‌انتها| ۵
انبیاء، برای آخرت فریاد می‌زنند و تبشیر و انذار می‌کنند و می‌خواهند ما را برای زندگی آخرت آماده سازند. آن بزرگواران دنیا را مقدّمه‌ی آخرت می‌دانند که اگر در مسیر آخرت بود بسیار خوب و سعادت‌آفرین است و اگر از مسیر آخرت منحرف شد بسیار بد است و بدبختی‌های پایان‌ناپذیر به دنبال خواهد داشت.

عاقبت آخرت‌طلبان و دنیاگرایان


آنان که در این دنیا بیدار و هوشیار بودند و با تبعیّت از تعلیمات دینی‌شان، گوهر جان خود را قویّ و منوّر کردند و رفتند، در آن عالم با همین نورانیّت و قوّت روحشان فضای غرق در نعمت تشکیل می‌دهند و رَوح و رَیحان و جنّت نعیم به وجود می‌آورند؛ امّا آن‌ها که در این دنیا مقهورِ امیالِ نفسانی بوده و خود را در گنداب شهوات حیوانی غوطه‌ور ساخته‌اند، در آن عالم، با همان جان کثیف و تاریکشان، فضایی تاریک و ظلمانی و متعفّن، که اسمش وَیْل و سَعِیر و سَقَر و جهّنم است به وجود می‌آورند و غرق در عذاب الیم می‌گردند.
پس انبیاء، برای آخرت فریاد می‌زنند و تبشیر و انذار می‌کنند و می‌خواهند ما را برای زندگی آخرت آماده سازند. آن بزرگواران دنیا را مقدّمه‌ی آخرت می‌دانند که اگر در مسیر آخرت بود بسیار خوب و سعادت‌آفرین است و اگر از مسیر آخرت منحرف شد بسیار بد است و بدبختی‌های پایان‌ناپذیر به دنبال خواهد داشت.


احسان به قدر معرفت


یک نمونه از نحوه‌ی تربیت دینی از حضرت امام سیّدالشّهدا(ع) که فردا سالروز ولادت آن حضرت است عرض می‌کنیم.
مرد عربی خدمت آن امام بزرگوار آمد و اظهار حاجت کرد که بدهکارم و از ادای دینم عاجز شده‌ام و چون کریم‌تر از شما خاندان رسول کسی را سراغ ندارم نزد شما آمده‌ام.
امام(ع) فرمود: بسیار خوب، من سه مسئله از تو می‌پرسم. اگر یکی را جواب درست دادی یک سوّم محتوای این کیسه را که نزد من است به تو می‌دهم و اگر دو مسئله را جواب دادی، دو سوّم و اگر هر سه مسئله را جواب صحیح دادی تمام این کیسه مال تو باشد. مرد سائل گفت:
«یَابْنَ رَسُولِ اللهِ؛ أمِثْلُکَ یَسْألُ عَنْ مِثْلی»؛
«آیا کسی مانند شما از کسی مانند من چیزی می‌پرسد؟! [عالم از جاهل چه می‌پرسد؟]».
امام(ع) فرمود: من از جدّم رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود:
«اَلْمَعْرُوفُ بِقَدْرِ الْمَعْرِفَةِ»؛
«احسان به هر کسی باید به اندازه‌ی شناخت و معرفتش باشد».


رهبران دینی به فکر تربیت جان


حالا توجّه می‌فرمایید که روال تربیت دینی چگونه است؟ قبل از این که شکمش را پر کند روحش را پر می‌کند و قبل از این‌که پوستش را چاق کند مغزش را چاق می‌کند! نه از درِ خانه‌اش او را ناامید و مأیوس برمی‌گرداند و نه بدون احراز لیاقت به او چیزی می‌دهد.
رهبر دینی معتقد است که انسان زنده است به جان آدمیّت، نه به شکم و روده‌ی حیوانیّت. شکم و روده‌ی مردم را پر کردن و مغزها را خالی از فهم و معرفت نگه داشتن، الاغ پرورانیدن است!
رهبر دینی معتقد است که دانشگاه و دانشسرا ساختن بدون درس خداپرستی دادن و فضایل انسانی آموختن، در واقع طویله ساختن است و مشتی موجودات شهوی پرورانیدن و بر کرسی‌های وزارت و وکالت و قضاوت نشاندن و امّتی را به تباه‌ی کشاندن.
رهبر دینی معتقد است که اوّل باید غذای ایمان و معرفت خدا به جان بشر داده شود و پس از آن نان به شکمش و دانش به مغزش داده شود. این امتیاز رهبران دینی از رهبران دنیایی است.


رهبران دنیایی به فکر پُر کردن شکم‌ها


رهبران دنیایی تمام توجّهشان روی پوست بشر است، تمام همّشان این است که شکم‌ها را پر کنند و قامت‌ها را بیارایند. امّا رهبران دینی می‌کوشند اوّل جان‌ها را مملوّ از نور ایمان و معرفت به خالق سبحان کنند و آنگاه شکم‌ها را پر از نان و مغزها را پر از دانش سازند تا این مغزهای دانشمند و شکم‌های سیر زیر سایه‌ی ایمان به راه انسانیّت بروند و دست به خیانت و جنایت نیالایند؛ زیرا علّت تمام بدمستی‌ها و عربده‌کشی‌ها زیر سر همین دانشمندان بی‌ایمان و شکم‌های سیر است؛ و لذا می‌بینیم در پرتو اوّلین شعاع آفتاب وحی که بر قلب مبارک پیامبر خاتم(ص) تابیده است، سخن از ایمان به خدا به میان آمده و آن‌گاه از علم و قلم نام برده شده است که:
«إقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ... اَلَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»؛
«بخوان به نام پروردگارت که تو را آفرید... خدایی که با قلم آموزش داد».
یعنی آن تعلیم و تعلّم و خواندن و نوشتنی مطلوب است که در سایه‌ی ایمان به خدا باشد.


سؤالات امام(ع) و پاسخ‌های اعرابی


برگردیم به قصّه‌ی اعرابی که از امام حسین(ع) کمک مالی خواست و امام فرمود: سه مطلب از تو می‌پرسم، اگر جواب دادی به تو کمک مالی می‌کنم. آن مرد هم گفت:
«سَلْ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ؛ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللهِ»؛
«بفرمایید، امیدوارم به حول و قوّه‌ی خدا جواب بدهم».
امام فرمود:
«أیُّ اْلاَعْمالِ أفْضَلُ»؛
«کدام عمل از همه بالاتر و برتر است؟»
آن مرد جواب داد:
«اَلاِیمانُ بِاللهِ»؛
«ایمان به خدا»
امام از عمل سؤال کرده و او در جواب، سخن از ایمان به میان آورده است. این نشان می‌دهد که ایمان نیز عمل قلب است و مولّد سایر اعمال است. سپس امام(ع) فرمود:
«فَما نَجاةُ الْعَبْدِ مِنَ الْمَهْلَکَةِ»؛
«راه خلاصی از هلاکت چیست»؟
آن مرد در جواب گفت:
«الثِّقَةُ بِاللهِ»؛
«توکّل به خدا [با خدا پیوند داشتن و کارها را به او واگذار کردن]».
سپس آن حضرت فرمود:
«فَما مُزَیِّنُ الْمَرْءِ»؛
«آنچه زینت‌بخش مرد است چیست»؟
آیا لباس فاخر، مرکب زیبا و مسکن اعلا مایه‌ی زینت مرد است؟ این‌ها که زینت‌بخش مردان نیست.
«رِجالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ...»؛[1]
«مردانی که سوداگری‌های دنیا آن‌ها را از یاد خدا باز نمی‌دارد...».
این‌ها واقعاً رجالند؛ بقیّه کودک‌صفتانی هستند که با بازیچه‌ی دنیا بازی می‌کنند. امام پرسید: زینت مرد چیست؟ او جواب داد:
«عِلْمٌ مَعَهُ حِلْمٌ»؛
«زینت مرد علمی است که همراهش حلم است».
آن حضرت(ع) فرمود: اگر نشد چه؟ گفت:
«مالٌ مَعَهُ کَرَمٌ»؛
«مالی که کنارش کرم و بزرگواری است».
فرمود: اگر نشد چه؟ گفت:
«فَقْرٌ مَعَهُ صَبْرٌ»؛
«فقری که با صبر و شکیبایی همراه است».
فرمود: اگر این هم نشد چه؟ گفت:
«فَصاعِقَةٌ تَنْزِلُ مِنَ السَّمآءِ فَتُحْرِقُهُ»؛
«آتشی از آسمان نازل گردد و او را بسوزاند».
آدمی که نه علم توأم با حلم دارد، نه مال توأم با کرم و نه فقر توأم با صبر، سزاوار این است که با صاعقه‌ی آسمانی بسوزد و خاکستر شود.
امام(ع) از جواب او تبسّمی کرد و فرمود:
«أحْسَنْتَ»؛
«نیکو جواب دادی».
آنگاه کیسه‌ای را که پر از هزار دینار بود به او عطا کردند و انگشتریِ مخصوص خودشان را هم از انگشت درآورده به او دادند و فرمودند: این کیسه‌ی دینار را به طلبکاران بده و انگشتری را هم هزینه‌ی زندگیت کن.
او هم گرفت و گفت:
«...اَللهُ أعْلَمُ حَیثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ...[2]»؛[3]
«خدا می‌داند چه کسانی را مرجع و ملجأ مردم قرار دهد».


گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس


عربی از حسین عطایی خواست تا تنور شکم برافروزد
شاه گفتا: بگو کدام صفت گوهر مرد را برافروزد
او می‌‌خواست پولی بگیرد و شکمی آباد کند، امّا امام(ع) فرمود: بگو ببینم آنچه گوهر جان انسان را درخشان می‌سازد کدام است؟ مهمّ این است.
گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس
 خویش را در خویش پیدا کن کمال این است و بس
ما خود را گم کرده‌ایم و دنبال خودمان نمی‌گردیم. فقط دنبال این هستیم که این گوشه و آن گوشه را حفر کنیم و نفت استخراج کنیم، مس بیرون بیاوریم و طلا بیابیم. نمی‌فهمیم که خودمان از نفت و از طلا بالاتریم. خودمان را بشناسیم که چه‌کاره‌ایم؟ این بیت خطاب به خود گوینده است:
چند می‌گویی سخن از درد و رنج دیگران
خویش را اوّل مداوا کن کمال این است و بس
اوّل خودت را مداوا کن و آنگاه به مداوای دیگران بپرداز. کسی که نتواند خود را اصلاح کند چگونه می‌تواند دیگران را اصلاح کند؟ خدا در حدیث قدسی خطاب به حضرت مسیح(ع) فرموده است:
«یَابْنَ مَرْیمَ؛ عِظْ نَفْسَکَ فَإنِ اتَّعَظْتَ فَعِظْ غَیْرَکَ»؛
«ای پسر مریم، اوّل خودت را موعظه کن؛ اگر از موعظه‌ی خودت پند گرفتی دیگران را موعظه کن».
«وَ إلاّ فَاسْتَحْیِ مِنِّی»؛
«وگرنه از من حیا کن».


تلاش برای خداپرستی


یک جمله‌ی نورانی هم از امام امیرالمؤمنین(ع) ذکر کنیم:
«فَاللهَ اللهَ مَعْشَرَ الْعِبادِ»؛
«ای بندگان خدا، خدا را خدا را به یاد آورید [و از عذاب او بترسید]».
«وَ أنْتُمْ سالِمُونَ فِی الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ»؛
«در حالی که سالم هستید و بیمار نشده‌اید [از این تندرستی خویش استفاده کنید]».
«وَ فِی الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّیقِ»؛
«و [هنوز] در فراخناکی و وسعت [در عمل] هستید و به تنگی [در قبر] نیفتاده‌اید».
هنوز میدان کار وسیع است و با آسودگی خاطر رفت و آمد می‌کنید، می‌نشینید و برمی‌خیزید، بازار و مسجد می‌روید؛ امّا همیشه چنین نمی‌مانید، ناگهان مرگ فرا می‌رسد و این بدن را در کفن می‌پیچند و زیر خاک می‌گذارند.
«فَاسْعَوْا فی فَکاکِ رِقابِکُمْ مِنْ قَبْلِ أنْ تُغْلَقَ رَهائِنُها»؛
«پس بکوشید گردن‌های خودتان را [از زنجیرهایی که با دست خودتان بسته‌اید] آزاد سازید پیش از آن که آن گردن‌ها در گرو برود [و دیگر رهایی ممکن نگردد]».
«أسْهِرُوا عُیُونَکُمْ وَ أضْمِرُوا بُطُونَکُمْ وَ اسْتَعْمِلُوا أقْدامَکُمْ وَ أنْفِقُوا أمْوالَکُم»؛[4]
«چشم‌های خود را بیدار نگه دارید [شب‌زنده‌دار باشید] و شکم‌هایتان را لاغر سازید [روزه بگیرید] و قدم‌هایتان را به کار برید [در کارهای خیر اقدام کنید] و اموالتان را [در راه خدا] انفاق کنید».
 

خودآزمایی


1- روال تربیت دینی چگونه است؟
2- تفاوت تربیتی رهبران دینی و دنیایی را بیان کنید.
3- تعلیم و تعلّم مطلوب چگونه است؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]ـ سوره‌ی نور، آیه‌ی ۳۷.
[2]ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی ۱۲۴.
[3]ـ بحارالانوار، جلد ۴۴، صفحه‌ی ۱۹۶.
[4]ـ نهج‌البلاغه‌ی فیض، خطبه‌ی ۱۸۲، قسمت سوّم.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: