مزاحم خواب و آزادی نوزاد نباشید
نوزاد تا چند هفته، بیشتر اوقات در خواب است. شاید در شبانه روز بیست ساعت بخوابد، اما به تدریج ساعتهای خوابش کمتر میشود. او نیاز شدیدی به خواب و استراحت کامل دارد. از سر و صدای زیاد و مزاحمت جداً بیزار و متنفر است. محیط امنی را دوست دارد که راحت بخوابد و مزاحمی نداشته باشد. بوسیدنهای زیاد و دست به دست گرداندن و به دیگران نشان دادن، آرامش و استراحت کودک را برهم میزند. داد و قال زیاد و آهنگهای گوش خراش رادیو و تلویزیون، اعصاب ظریف کودک را متأثر میسازد. بیجهت نباید کودک را از خواب خوش بیدار ساخت و این طرف و آن طرف برد. این قبیل حرکات، آرامش او را برهم میزند و اعصابش را متأثر میسازد و در صورت تکرار، ممکن است اسباب تندخویی، کج خلقی، دلهره و اضطراب او را فراهم سازد.
نوزاد از سرو صدای زیاد و جابه جا شدن تنفر دارد، اما مخالف تکان دادن نیست. او دوست دارد در آغوش مادر یا در گهواره تکان داده شود. از تکان دادن احساس آرامش و دل گرمی میکند، زیرا حرکت، نشانهی آن است که کسی در همان نزدیکی وجود دارد و مراقب اوست، در صورتی که خاموشی و بیحرکتی نشانهی تنهایی است.
به علاوه، کودک در دوران جنینی در گهوارهی شکم مادر حرکت میکرد به همین جهت، هنگام گذراندن دوران خردی، ادامهی همان موقعیت را دوست دارد. کودک از زمزمههای نرم و لطیف مادر نیز احساس آرامش میکند.
نخستین سال زندگی کودک، سال تمرینات عضلانی است. او دوست دارد آزادانه حرکت کند و دست و پا بزند. لباس نوزاد باید نرم و گشاد باشد. قنداق کردن و کهنه پیچ نمودن، آزادی حرکت را از او میگیرد و اعصابش را متأثر میسازد. کودکی که آزادی را از او گرفتهاند، چارهای ندارد جز اینکه گریه کند و داد و فریاد راه بیندازد و همین ناراحتیهای عصبی، ممکن است مقدمهی تندخویی و عصبانیتهای شدید واقع شود.
حساسترین دوران زندگی
حساسترین و مهمترین دوران زندگی، دورهی کودکی است. شخصیت آیندهی هر انسانی، در همین دوره پایهگذاری میشود و شکل میگیرد. در اثر کوچکترین انحراف یا سهلانگاری، ممکن است به شخصیت آیندهی کودک لطمههای غیر قابل جبرانی وارد گردد. به ویژه دوران سه سالگی آغاز زندگی، بسیار حساس و با ارزش است. شاید همه یا بیشتر مردم، از دوره شیرخوارگی کودک، به کلی غافل باشند و هیچگونه ارزشی برای آن قائل نباشند. میگویند: بچه و مخصوصاً نوزاد، چیزی سرش نمیشود؛ نه میتواند حرف بزند و نه مطالب را درک میکند. او آن قدر ناتوان است که ادرار و مدفوع خود را نمیتواند کنترل کند. دیگر چه قابلیتی برای تعلیم و تربیت دارد؟ بدینترتیب، دوران حساس کودکی با کمال بیتوجهی سپری میشود.
در صورتی که این مطلب اشتباه بسیار بزرگی است. نخستین دوره زندگی کودک حساسترین و پرارزشترین دورانهاست، در همین دوره ساده است که کودک شکل میگیرد و شخصیت اخلاقی، اجتماعی و دینی او پایهگذاری میشود.
کودک در ظرف این سه سال، صدها کلمه یاد میگیرد و با معانی آنها آشنا میگردد. خوبی و بدی، دوستی و دشمنی، محبّت و خشم، زشتی و زیبایی، کوچکی و بزرگی، رنگهای گوناگون و مزههای مختلف و بسیاری از این قبیل چیزها را به خوبی میفهمد و درک میکند.
دیدن، شنیدن و حرف زدن را یاد گرفته، با طرز فکر کردن آشنا شده است. خزیدن، نشستن، راه رفتن، خندیدن، گریستن و دهها از این قبیل کارها را فرا گرفته است. اشیا و اشخاص را میشناسد و تمیز میدهد، دهها عادت تازه کسب کرده و با آنها خو گرفته است. در ظرف این سه سال، هزاران حادثهی خوب یا بد در روح حساس و لطیف او اثر گذاشته و مسیر آیندهاش را تعیین کرده است.
با همهی این احوال، کمتر کسی پیدا میشود که از وقایع دوران سه سالهی اوّل عمر خویش، چیزی به یاد داشته باشد و پردهی فراموشی، روی همه چیز را پوشانده است. اما این سالها، روی طبیعت کودک اثر گذاشته، مسیر آیندهاش را تا حدودی روشن ساخته است. بسیاری از بیماریهای روانی، ترسها و دلهرهها و غصهها و ناامیدیها، از حوادث همین دوران سرچشمه میگیرد.
یکی از روان شناسان مینویسد:
هرگاه شخصیت کودک، طی این نخستین سالهای زندگی چنانکه باید قوام نیابد، کودک قادر به مواجه شدن با مسئولیتهای خویش نخواهد گردید و در معرض حملهی اختلالات روانی گوناگون قرار خواهد گرفت و به همین جهت است که غالباً مشاهده میشود علل اساسی ناراحتیهای روانی، از حوادث سه یا چهار سال اوّل زندگی سرچشمه گرفته است ... هر بار که روان کاو به دقت علل روانی یک بیمار عصبی را تحلیل میکند، تقریباً همیشه تشخیص میدهد که در دوران اوّلیهی زندگی وی عواملی وجود داشته که در عجز او برای مواجههی با مشکلات کنونی فوق العاده مؤثر بوده است.[1]
دکتر جلالی مینویسد:
پایهی رفتار اجتماعی کودک در سال اوّل زندگی ریخته میشود و تمایل یا عدم تمایل او به آمیزش در همین زمان هویدا میگردد.[2]
بنابراین، پدران و مادران مسئول و آگاه نمیتوانند دورهی حساس و گران مایهی آغاز ولادت را نادیده بگیرند و تعلیم و تربیت کودک را تأخیر بیندازند، بلکه تعلیم و تربیت، از آغاز ولادت شروع میشود.
گروهی از دانشمندان مینویسند:
تربیت کودک از آغاز ولادت شروع میگردد. ارتباطی که بزرگها با کودک دارند و طرز رفتار آنان و توجّهاتی که به او دارند، نخستین راه تربیت میباشد و همچنین، مناظری را که کودک میبیند و اصواتی را که میشوند و کلیهی تأثیراتی که از راه حواس بر اعصاب و مغز او وارد میشود، در طرز تربیت او مؤثر خواهد بود. بسیاری از اطلاعات و تجربههایی که در تشکیل عادتها و اخلاق آیندهی کودک نقش دارند، در اثنای زندگی اوّلیه او ظاهر میگردند. رفتاری که بزرگها در مورد کودک از آغاز ولادت دارند، در اطلاعات و تجربههای او تأثیر به سزایی دارد و از عوامل تعلیم و تربیت او به شمار میرود.[3]
راسل مینویسد:
موقع صحیح و مناسب که لازم میآید تربیت اخلاقی شروع شود همان لحظهی تولد است، زیرا در این وقت است که میتوان بدون انتظار یأس، به کار شروع کرد، اما اگر تربیت پس از این زمان شروع گردد، آن وقت مجبور میشویم که با عادات مخالف مبارزه کنیم.[4]
حضرت علی به فرزندش امام حسن(ع) فرمود:
قلب کودک مانند زمین بیگیاه است که هر چه بر او عرضه شود، میپذیرد. به همین جهت، من پیش از اینکه قلب تو سخت شود و دلت مشغول گردد، به تأدیب تو اقدام نمودم.[5]
نوزاد و تربیتهای اخلاقی
هنگامی که کودک به دنیا میآید، موجود بسیار ناتوانی است. بالقوه عاقل است، اما چیزی را درک نمیکند و فکر و اندیشه ندارد. با چشم نگاه میکند، اما چیزی را نمیشناسد. رنگها و اشکال را تشخیص نمیدهد. دوری و نزدیکی و بزرگی و کوچکی را نمیفهمد. صداها را میشنود، اما معانی و ویژگیهای آنها را درک نمیکند و همچنین سایر حواس. اما او، قوه و استعداد تکامل و فهمیدن را دارد. به تدریج تجربه میکند و چیز میفهمد.
خدا در قرآن میفرماید:
آن گاه که خدا شما را از شکم مادران خارج ساخت، چیزی نمیدانستید. خدا به شما چشم و گوش و قلب داد تا چیز بفهمید و خدای را سپاس گویید.[6]
بیشترین کار نوزاد، خوردن و خوابیدن و دست و پا زدن و گریستن و بیرون کردن ادرار و مدفوع است. تا چند هفته کار دیگری جز اینها از او ساخته نیست. کارهای ابتدایی نوزاد گرچه بسیار ساده و اندک است، اما بهواسطهی همینهاست که او با اشخاص و اشیای دیگر ارتباط پیدا میکند و تجربه میآموزد و کسب عادت و دانش مینماید.
در اثر همین تماسها و تجربههاست که شخصیت اخلاقی و اجتماعی آیندهی او پایهگذاری میشود و شکل میگیرد.
حضرت علی(ع) فرمود:
اسراری که در نهاد انسان پایهگذاری شده، در طول ایام آشکار میگردد.[7]
کودک یک فرد ناتوان اجتماعی است که بدون کمک دیگران نمیتواند زنده بماند و زندگی کند. اگر دیگران به او نرسند و نیازمندیهایش را برطرف نسازند، به هلاکت میرسد. همچنانکه بهداشت و پرورش جسمانی نوزاد در دست پرستاران است، تربیت و رشد اخلاقی ـ اجتماعی و حتی دینی نوزاد نیز به رفتار پرستاران بستگی دارد. پدران و مادران آگاه و مسئول، با رفتار صحیح و حساب شدهی خویش، میتوانند نیازمندیهای نوزاد را برطرف سازند و بهترین محیط را برای پرورش جسم و جان او فراهم سازند و بذر اخلاق و عادتهای نیک را در روح حساس و بیآلایش او بیفشانند.
چنانکه یک مربی نادان، با رفتار غلط و اشتباه خویش، نفس پاک و بیآلایش نوزاد را در معرض اخلاق زشت و عادتهای ناپسند قرار خواهد داد.
نوزاد گرسنه میشود و به غذا نیازمند است. احساس نیاز میکند و به نیروی برتری توجه دارد که میتواند نیازمندیهایش را برطرف سازد. بدینجهت گریه میکند و داد میزند تا به فریادش برسند و نیازمندیهایش را برطرف سازند. اگر به خواستههای درونی کودک کاملاً توجه شود، با تنظیم برنامهی صحیح و مرتب، در مواقع معین و به مقدار لازم به او شیر بدهند، احساس آرامش میکند. او با خاطری جمع آسوده میخوابد و در مواقع معین ـ که گرسنه شد ـ بیدار میگردد. باز هم شیر میخورد و دوباره میخوابد. اعصاب و مغز چنین کودک خوشبختی آرام و راحت است. اضطراب و دلهره ندارد. با اخلاق خوش و صبر و شکیبایی و نظم در زندگی عادت میکند. اعتماد و خوش بینی به دیگران در روح حساسش پایه گذاری میشود. نوزاد در این مرحلهی از وجود ـ که کسی را نمیشناسد و چیزی را تشخیص نمیدهد ـ در باطن ذات به دو مطلب توجه دارد: از یک طرف ناتوانی و نیازمندی خودش را کاملاً احساس مینماید و از سوی دیگر، به نیروی بزرگ و مطلقی توجه دارد که پناه گاه همهی نیازمندان است. به همین جهت گریه میکند و از آن نیروی برتری که او را نمیشناسد، استمداد میجوید و آن نیروی غیبی، آفرینندهی جهانیان است. کودک بهواسطهی ضعف و ناتوانی ذاتی، خودش را وابسته و متعلق به یک نیروی بینیاز میداند، اگر این احساس تعلق، با تأمین آرامش به خوبی ارضا گردد، ایمان و آرامش روانی در دل کودک پایهگذاری میشود.
پیغمبر اسلام(ص) فرمود:
کودکان را برای گریه کردن کتک نزنید، بلکه نیازشان را برطرف سازید، زیرا گریهی کودک تا چهار ماه، شهادت به پروردگار جهان و یگانگی اوست.[8]
نوزاد قبل از چهارماهگی، هنوز یک موجود اجتماعی نشده است و کسی را نمیشناسد، حتی بین مادرش با دیگران فرقی نمیگذارد و به قول مادران، غریبی نمیکند. در همین چهارماه است که کودک به یک قدرت مطلق توجه دارد و بس.
اما کودکی که در اثر غفلت و سهلانگاری مادر، از مراقبتهای لازم و تغذیهی صحیح و منظم محروم گشت، ناچار است گاه و بیگاه گریه کند و فریاد بزند تا به دادش برسند.
اعصاب و مغز چنین کودکی همیشه در معرض تأثر و دگرگونی است و آرامش ندارد و رفته رفته، موجودی عصبانی و تندخو بار آمده، حس بیاعتمادی و پریشانی در او به وجود میآید. به تدریج او موجودی نامنظم و لجباز خواهد شد.
خودآزمایی
1- کدام عوامل باعث تندخویی، کج خلقی، دلهره و اضطراب کودک میشوند؟
2- حساسترین و مهمترین دوران زندگی کدام است؟ چرا؟
3- چگونه ایمان و آرامش روانی در دل کودک پایهگذاری میشود؟
پینوشتها
[1]. ج. آ. هادفيلد، روانشناسى كودك و بالغ، ترجمهی مشفق همدانى، ص 106.
[2]. روانشناسى كودك، ص 302.
[3]. ارثر جيتس، علم النفس التربوى، ج 1، ص 19.
[4]. در تربيت، ص 79.
[5]. وسائل الشيعه، ج 21، ص 478، باب استحباب تعليم الأوْلاد في صغَرِهم ...، ح 6: عليُّ بن موسى بن طاووس في كتاب كشف المحجّة لثمرة المهجة ... في وصيّةِ أميرالمؤمنين لولده الحسن(ع)...: «... وإنّما قلب الحدث كالأرض الخالية، ما ألقى فيها من شيءٍ قَبِلَتْهُ، فبادرتك بالأدب قَبْلَ أنْیقسو قلبك ويشتغل لبّك».
[6]. نحل(16) آيهی 78: «والله أخرجكم من بُطوُنِ أُمَّهاتكم لا تَعْلَمونَ شيئاً وجَعَلَ لكم السَمْعَ والأبْصارَ والأفئدةَ لَعَلَّكم تشكرون».
[7]. غرر الحكم، ص 70: «الأيّامُ تُوضِحُ السرائر الكامنة».
[8]. بحارالأنوار، ج 101، ص 103، باب فضل الأولاد ...، ح 96: عن ابن عمر، قال: قال رسولالله(ص): «لا تضربوا أطفالكم على بكائهم؛ فإنَّ بكاءَهم أربعة أشهر شهادة أنْ لا إله إلّا الله و ...».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی