هدایت به وسیلهی قرآن
معلوم است نوری که همراه رسول نازل شده، قرآن است و از رسول اکرم(ص) نیز در سورهی احزاب به سراج منیر یعنی چراغ روشنیبخش تعبیر شده است.
«یا أیُّهَا النَّبِیُّ إنَّا أرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إلَی اللهِ بِإذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً»؛
و بدیهی است که تا خودش نور نباشد، منیر نیز نخواهد بود. حال اگر مراد از نور، قرآن باشد، عطف کتاب مبین عطف تفسیری میشود و اگر مراد از نور پیامبر اکرم(ص) باشد، عطف مغایر میشود و به هر حال در عالم انوار، قرآن و رسول اتّحاد دارند و نور واحدند.
«یهْدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ»؛
«خدا به وسیلهی این نور [قرآن یا رسول] کسانی را که در راه رضای خدا قدم برمیدارند، هدایت میکند».
«سُبُلَ السَّلامِ»؛
سبل جمع سبیل است و نشان میدهد که راهها متعدّد است؛ زندگی فردی راهی است و زندگی خانوادگی راهی و زندگی اجتماعی نیز راهی دیگر. هر کس در هر شغلی راهی دارد. تاجر، کشاورز و طبیب هر کدام راهی دارند. منتهی گاهی راه کج است و از مقصد منحرف میشود و گاهی درست و رو به مقصد است. قرآن همه را به راههای سالم میافکند و رو به مقصد حرکت میدهد.
راه سالم نیز گاهی تاریک است و گاهی روشن. ممکن است انسان رو به مکّه برود. راهش درست است ولی مزاحمات و ناملایماتی در این راه هست؛ از درّهها و تپّهها و موانع دیگر گرفته تا گزندگان و درندگان و راهزنان؛ و فضا هم تاریک است. این تاریکی هم مانع میشود از اینکه با سرعت و امنیّت برود. قرآن هم راهها را سالم از اعوجاج* و انحراف میکند هم تاریکیها را برطرف میسازد و فضا را روشن میکند.
«یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النُّورِ»؛[1]
«آنان را از تاریکی به سوی نور خارج میگرداند».
از ظلمت جهل و کفر و فسق نجات میدهد و به فضای روشن علم و ایمان و تقوی میافکند در نتیجه:
«یَهْدِیهِمْ إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛
«همه را به شاهراه مستقیم هدایت میکند».
قرآن کتاب هدایت
راههای فرعی که سُبُل است متعدّدند ولی راهروان از هر راهی که در پرتو نور قرآن میآیند، به صراط مستقیم که راه اصلی است منتهی میشوند و در این شاهراه، همه با هم با سرعت و امنیّت رو به مقصد میروند. آری، کار قرآن این است. اگر از ما بپرسند قرآن چه کتابی است، چه میگوییم؟ چون هر کتابی دربارهی موضوعی مخصوص از علمی مخصوص تدوین شده و موضوعات علوم مختلف است؛ علوم مختلف، مثل طبیعی، ادبی، ریاضی، روانشناسی، جامعهشناسی، پزشکی و ... داریم. علم قرآن از سنخ کدام یک از این علوم است و موضوع بحثش چیست؟ میگوییم قرآن، کتاب هدایت است. موضوع بحثش نیز انسان است.
قرآن دربارهی انسان بحث میکند؛ منتهی، جهت بحث حرکت به سوی خداست. علم طبّ نیز در مورد انسان بحث میکند؛ امّا در مورد بدن انسان بیماریهای آن و درمان این بیماریها. قرآن روح و جان انسان را مورد بحث قرار داده از آن نظر که بار سفر بسته و رو به خدا میرود. از چه راهی و چگونه باید برود؟ آفات و بلیّات* این راه چیست و راه خلاصی از آنها کدام است؟ قرآن کتاب هدایت است و اساساً کار تمام انبیاء و اولیای خدا(ع) هدایت است. مسألهی هدایت آن چنان مهمّ است که خدا آن را به خودش نسبت داده و نخست خودش را هادی معرّفی کرده و دیگران، یعنی از پیامبران و قرآن و امامان را وسیله و سبب هدایت میداند. در همین آیهی مورد بحث میفرماید:
«یَهْدِی بِهِ اللهُ»؛
«خدا هدایت میکند».
منتهی به وسیلهی آن نور که قرآن یا رسول است. کلمهی (به) در آیه دالّ بر سببیّت نور در امر هدایت است وگرنه فاعل اصلی هدایت، الله است و ملاحظه میفرمایید که در آیه، هم کلمهی (نور) تکرار شده هم کلمهی (یَهْدی).
«قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ»؛
سپس میفرماید:
«یَخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النُّورِ»؛
و همچنین:
«یَهْدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ»؛
و سرانجام میفرماید؛
«یَهْدِیهِمْ إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛
هدایت انسان با نور
معلوم میشود که هدف اصلی هدایت است، آن هم به وسیلهی نور. در آیات پایانی سورهی شوری هم میخوانیم:
«...وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إنَّکَ لَتَهْدِی إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛[2]
«... ما قرآن را نوری قرار دادیم و به سبب آن هدایت میکنیم».
بعد به پیامبر خطاب شده:
«...إنَّکَ لَتَهْدِی إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛
هادی در درجهی اوّل منم و در درجهی دوّم تو هستی که به صراط مستقیم هدایت میکنی. این نشان دهندهی عظمت مسألهی هدایت است که منحصراً کار خدا و اولیای خدا و کتاب خداست. در مورد قرآن فرموده است:
«إنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أقْوَمُ...»؛[3]
«همانا این قرآن به راهی که استوارتر است هدایت میکند...».
تمام انبیاء را هادی معرّفی میکند.
«وَ جَعَلْناهُمْ أئِمَّةً یَهْدُونَ بِأمْرِنا...»؛[4]
تمام آنها را پیشوایانی قرار دادیم که منصبشان منصب هدایت است. بعد از سورهی فاتحة الکتاب، سورهی بقره است. در دوّمین آیهی این سوره هم سخن از هدایت است.
«الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ»؛
همه جا بحث هدایت است؛ یعنی، هدف از آفرینش عالم و آدم هدایت است. آنچه هم که انسان فطرتاً طالب آن است، هدایت است؛ البتّه «انسان» نه موجود دو پایی که سرگرم آب و علف است! و به فرمودهی امام امیرالمؤمنین(ع):
«کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا...»؛[5]
انسان یعنی کسی که خودش را بشناسد و بیندیشد که کیست، از کجا آمده و به کجا میرود؟
واجبترین دعا، دعای هدایت
آری، اگر آدمی اندکی در خود فرو برود و بیندیشد، درمییابد که در بیابانی هولناک قرار گرفته است. در این بیابان فضا تاریک و راه باریک و دشمن فراوان است و مقصد ناپیدا. چنین آدمی در چنین بیابانی چه میخواهد؟ تنها چیزی که میخواهد هدایت است. دنبال راه و راهنما میگردد. آنچنان نگران و پریشان حال است که گرسنگی و تشنگی هم فراموشش میشود و با اضطرار تمام میگوید راه کدام است و راهنما کجاست؟ انسان خودشناس میفهمد که در بیابانی مخوف واقع شده و رو به مقصدی میرود، آن هم مقصدی بسیار بزرگ و حیاتی و او راه را گم کرده است و شدیداً نیازمند هدایت است، و لذا واجبترین دعا در ضمن واجبترین اعمال عبادی ما دعای هدایت است.
ما ما یک دعای واجب بیشتر نداریم. آن هم دعای هدایت در وسط نماز است:
«اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»؛
نماز تنها عبادت واجب بر همگان
تنها عبادت واجبی که همگانی و همیشگی است، نماز است. سایر عبادات همگانی نیست؛ یعنی، بر همه واجب نیست. روزه از بیماران و پیران و مسافران (اداءً) ساقط است. حجّ بر کسانی که استطاعت مالی و بدنی ندارند، واجب نیست. خمس و زکات بر کسانی که اجناس متعلّق زکات و درآمد زاید بر هزینههای سالشان ندارند، واجب نیست. جهاد بر همه واجب نیست و شرایطی دارد. امر به معروف و نهی از منکر نیز شرایطی دارد و بر همه کس واجب نیست. تنها عبادتی که بر همه واجب است، نماز است که:
«لا یُتْرَکُ بِحالٍ»؛
یعنی در هیچ حال تعطیل نمیشود، مگر زن در حال حیض. نماز علاوه بر همگانی بودن، همیشگی نیز هست. روزه فقط در ماه رمضان واجب است. خمس و زکات نیز همیشگی نیست؛ مالی که یک بار تخمیس* شد، دیگر خمس به آن مال تعلّق نمیگیرد. زکات به مالی که از حدّ نصاب کمتر باشد، تعلّق نمیگیرد. جهاد و امر به معروف و نهی از منکر نیز همیشگی نیست. تنها عبادتی که همگانی و همیشگی است، نماز است.
انسان مکلّف، در هر حالی که باشد، موظّف به خواندن نماز است. مسافر، حاضر، مریض، سالم، نشسته، ایستاده، گاهی خوابیده به پهلوی راست یا به پهلوی چپ، مستلقیاً* و تا آخرین لحظه که همهی حواسّ از کار افتاده و مشاعرش باقی است، در دل باید توجّه کند و نمازش را با اشاره انجام دهد. پس نماز در هیچ حال تعطیلبردار نیست.
«الصَّلوةُ عَمُودُ الدّینِ»؛[6]
«نماز ستون دین است».
همان طور که خیمه با ستون وسط سرپاست و اگر آن ستون وسط بیفتد دیگر خیمهای در کار نیست، دین هم به نماز سرپاست. اگر نماز بود آدمی دین دارد و اگر نبود، بیدین است. بنابراین واجبترین عبادات نماز است. در نماز هم آنچه قوام نماز محسوب میشود، سورهی فاتحة الکتاب است.
«لا صَلوةَ اِلاّ بِفاتِحَةِ الْکِتابِ»؛[7]
«نماز بدون فاتحة الکتاب [سورهی حمد] نماز نیست».
هیچ نمازِ بدون حمد نداریم؛ چه واجب چه مستحب.
نماز میّت هم که حمد ندارد، در واقع نماز نیست؛ دعا برای میّت است. لذا آن را بیوضو و بیغسل هم میتوان خواند؛ با بدن و لباس نجس هم میشود نماز میّت خواند؛ اگر نماز بود، بیوضو و بیغسل نمیشد خواند. خلاصه، نماز بدون سورهی حمد تحقّق نمیپذیرد. در سورهی حمد نیز آنچه مرکزیّت و محوریّت دارد، آیهی «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» است. آیات قبل از آن مقدّمه و آیهی بعد از آن متمّم است. پس آنچه در سورهی حمد مقصود است، دعای هدایت است.
خودآزمایی
1- قرآن چگونه کتابی است و موضوع بحثش چیست؟
2- واجبترین دعا، کدام است؟
3- در سورهی حمد مقصود چیست و کدام آیه مرکزیّت و محوریّت دارد؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی بقره، آیهی ۲۵۷.
*بلیّه: گرفتاری، سختی.
[2]ـ سورهی شوری، آیهی ۵۲.
[3]ـ سورهی اسراء، آیهی ۹.
[4]ـ سورهی انبیاء، آیهی ۷۳.
[5]ـ نهجالبلاغهی فیض، نامهی ۴۵، قسمت چهارم.
*تخمیس: خمس داده شده.
*مستلقیاً: خوابیده به پشت.
[6]ـ مستدرک الوسایل، جلد ٣، صفحهی ٢٩.
[7]ـ مستدرک الوسایل، جلد ۴، صفحهی ۱۵۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی