عید مبعث روز تجلّی رحمت
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ»؛[1]
«اوست همان کسی که در میان درس نخواندهها رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را [از آلودگیهای اعتقادی و اخلاقی و عملی] پاک گرداند و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند آنها پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».
روز بیست و هفتم ماه رجب، روز عید مبعث، پربرکتترین اعیاد اسلامی و انسانی و منشأ تمام خیرات و برکات آسمانی است. اگر ما در دین مقدّس اسلام عید فطر و عید قربان و عید غدیر و ماه مبارک رمضان و شب قدر و شب و روز عرفه و بیتاللهالحرام و منا و عرفات و مشعر، از زمانها و مکانهای مقدّس داریم، همه از برکات «عید مبعث» است که روز تجلّی رحمت است. در دعایی که برای شب و روز عید مبعث وارد شده میخوانیم:
«اَللّهُمَّ اِنّی اَسْألُکَ بِالتَّجَلِّی الْاَعْظَمِ فِی هذِهِ اللَّیْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ وَ الْمُرسَلِ الْمُکَرَّمِ اِنّا نَسْألُکَ بِالْمَبْعَثِ الشَّریفِ وَ السَّیِدِ اللَّطیفِ وَ الْعُنْصُرِ الْعَفیفِ»؛
«خدایا، از تو میخواهم به حرمت بزرگترین تجلّی در این شب از ماه معظّم و به حرمت رسول مکرّم؛ از تو میخواهیم به حرمت مبعث شریف و سیّد و سرور مهربان و شخصیّت منبع عفاف».
دعای جالب و پرمحتوای مبعث
از جملات پرمحتوایی که در همین دعا هست و بسیار خوب است که آنها را به ذهن بسپاریم و در قنوتها و تعقیبات نمازها بخوانیم، این چند جمله است:
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ اَوْسَعَ اَرْزاقِنا عِنْدَ کِبَرِ سِنِّنا وَ اَحْسَنَ اَعْمالِنا عِنْدَ اقْتِرابِ آجالِنا... وَ لا تَکِلْنا اِلَی اَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ فَیَمُنَّ عَلَیْنا»؛
«خدایا، وسیعترین رزق ما را در دوران پیری ما و نیکوترین اعمال ما را به هنگام نزدیک شدن مرگ ما قرار بده و ما را به احدی از خلقت وانگذار که بر ما منّت بگذارد».
پروردگارا، چنانم کن که در سنّ پیری مبتلا به فقر و تهیدستی نشوم و به وقت نزدیک شدن مرگم موفّق به نیکوترین عمل در پیشگاه اقدست باشم و تا زندهام زیر بار منّت احدی از بندگانت نباشم.
فقر در سنّ پیری و بدعملی نزدیک مردن و زیر بار منّت مردم رفتن واقعاً دردناک است. از خداوند منّان میخواهیم که به حرمت صاحب این روز شریف، ما را مبتلا به این صحنههای دردناک ذلّتبار نفرماید و همچنین از لطف و عنایت کریمانهاش مسئلت داریم اوّلاً توفیق شناخت معارف دین و ثانیاً توفیق عمل به تعلیمات رسول مکرّمش(ص) را به ما عنایت بفرماید و شرّ دشمنان دین و قرآن را از سر امّت مسلمان دفع و رفع کند.
«اِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ و بِالاِجابَةِ جَدیر»؛
رسالت رسول اکرم(ص) همراه با بیّنات
امّا آیهای که در ابتدای سخن ذکر شد، آیهی دوّم از سورهی جمعه است:
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ»؛
در آیهی اوّل، خداوند حکیم ذات اقدس خود را به صفات کمال میستاید:
«یسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ»؛[2]
تمام آنچه در آسمانها و زمین است، خدا را تسبیح میکنند و با هستی خود، هستی خالق خود را و با صفات نیک خود، صفات کمال خالق خود را نشان میدهند.
خدایی که «مَلِک» است یعنی فرمانروای عالم است؛ «عزیز» است یعنی قدرتمند شکستناپذیر است و «حکیم» است یعنی تمام افعالش بر اساس حکمت و برای نیل به هدف و مقصدی عاقلانه است. از این رو، انسان به حکم عقل خود را موظّف میداند که در برابر آن خالق ملک عزیز حکیم سر تسلیم فرود آورده مطیع فرمان او گردد و برنامهی زندگی خود را از او بگیرد تا به هدف و مقصد خلقتش نایل شود؛ و این برنامه که از آن تعبیر به دین میشود، باید به وسیلهی رسول مبعوث از جانب حضرت خالق به دست انسان برسد؛ آن هم رسولی که برای اثبات رسالت خود دارای بیّنه و دلیلی روشن باشد؛ یعنی کار خارقالعادهای که از عهدهی بشر عادی بیرون است، انجام بدهد تا دلیل بر این باشد که او از طرف خالق جهان تأیید میشود و در ادّعای رسالت از سوی خدا، صادق است. خدا هم فرموده است:
«لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ...»؛[3]
«ما به یقین، رسولان خود را همراه با بیّنات فرستادهایم...»
«...وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أنْ یَأتِیَ بِآیَةٍ إلاّ بِإذْنِ اللهِ...»؛[4]
«...و هیچ رسولی جز به اذن خدا، قادر به آوردن آیت و بیّنهای نیست...».
امّی بودن رسول اکرم(ص) بیّنهای در کنار رسالت و نبوّت
از جمله بیّنات حضرت رسول خاتم(ص) امّی بودن آن حضرت است که خداوند حکیم آن را در کنار رسالت و نبوّت آن جناب قرار داده و فرموده است:
«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ...»؛[5]
«آن کسانی [رستگارند] که از رسول نبیّ امّی تبعیّت میکنند...».
و در واقع امّی بودن آن حضرت را دلیل بر رسول و نبیّ بودنش قرار داده است. دربارهی امّی معانی متعدّدی ذکر شده: اوّلاً اینکه منسوب به امّ القُری یعنی مکّه است و امّی یعنی مکّی، کسی که زادگاه و خاستگاهش مکّه است. ثانیاً منسوب به امّت است یعنی از میان تودهی مردم برخاسته و به اصطلاح امروز «مردمی» است و طاغوتی نیست. ولی این دو معنی، صلاحیّت این را ندارند که در کنار نبوّت و رسالت ذکر شوند و دلیل بر صحّت آن دو منصب آسمانی باشند. ثالثاً، معنی سوّمی که منطقی و عقلانی بهنظر میرسد، این که امّی منسوب به امّ است و «امّ» یعنی مادر و «امّی» یعنی کسی که درسی نخوانده و استاد و معلّمی به خود ندیده و از احدی اکتساب علم و دانش نکرده است و به همان بساطت* که از مادر متولّد شده، باقی مانده و در این عالم طبیعت، با هیچ مکتبی جز مکتب دامن مادر آشنایی نداشته است و در نتیجه تمام علوم و دانشهایش از طریق وحی و افاضات حضرت ربّالعالمین به او رسیده است و او هر چه دارد از علوم و معارف غیر قابل اِحْصاء از مکتب «عَلَّمَهُ شَدِیدُالْقُوی»[6] و آموزشگاه «عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ...»[7] فراگرفته است و بسیار روشن است که این معنای امیّ صلاحیّت این را دارد که در کنار عنوان رسول و نبیّ قرار گیرد و دلیل بر صحّت ادّعای رسالت و نبوّت باشد؛ زیرا فردی که در یک محیط عاری از علم و فرهنگ و تمدّن زندگی کرده و در تمام مدّت عمرش تا سنّ چهل سالگی نه کتابی خوانده نه مکتبی رفته و نه معلّمی داشته است، اگر ناگهان سخنانی سرشار از علم و دانش بر زبانش جاری گردد و کتابی مشحون از علوم و معارف توأم با قوانین جامع زندگی به عالم عرضه کند، هر عقل سلیم عاری از لجاج و عناد پی میبرد که این یک جریان خارقالعاده و بیرون از مقتضیات عالم مادّه و طبیعت است. هیچگاه عالم طبیعت نمیتواند در دامن خود یک فرد امّی ـ یعنی درسنخواندهی ـ عالم و معلّم بپروراند. تنها راه توجیهش اثبات مسئلهی وحی و نبوّت و ارتباط با عالم ماورای طبیعت است و لذا خداوند حکیم پس از این که خود را ملک قدّوس عزیز حکیم معرّفی میکند، میفرماید:
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ»؛
آری، آن خداست که در میان امّیها و درس نخواندهها [که فاقد همهگونه کمالات بودند] از خودشان [نه از خارج محیطشان، فی الامّییّن من الامّییّن] رسولی را برانگیخت که:
«یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»؛
«آیات آسمانی خدا را بر آنها بخواند و آنها را [ازآلودگیهای اخلاقی و عملی] پاکیزه گرداند و به آنها کتاب و حکمت تعلیم کند».
دانستنیها و معارف عقلانی یادشان بدهد و بایستنیها و مقرّرات زندگی صحیح انسانی را به آنها بیاموزد؛ یعنی این توهّم برای کسی پیش نیاید که پیامبر هم بشری همانند دیگران است و پیروی از او خلاف حکم عقل است آنگونه که خدا از قول مشرکان نقل میکند:
«فَقالُوا أبَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إنَّا إذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ»؛[8]
«گفتند: آیا ما پیروی کنیم از یک فرد بشری که از جنس خود ماست؟ در این صورت به گمراهی و جنون افتادهایم».
البتّه این حرف در حدّ خود حرف درستی است! زیرا تبعیّت بشر از بشری همانند خود خلاف منطق عقل است. امّا جوابش همان است که قرآن فرموده است:
«قُلْ إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إلَیَّ...»؛[9]
«بگو: درست است که من هم بشری همانند شما هستم، ولی بشری هستم که مخاطب وحی خدا قرار گرفتهام...».
من بشر مُوحی اِلَیه هستم. من از خودم چیزی نمیگویم:
«...إنْ أتَّبِعُ إلاّ ما یُوحَی إلَیَّ...»؛[10]
«... پیروی نمیکنم جز آنچه را که به من وحی میشود...».
«وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إنْ هُوَ إلاّ وَحْیٌ یُوحَیً»؛[11]
«[او] از جانب خود سخنی نمیگوید؛ مگر آنچه به او وحی میشود».
او از روی خواهش دل سخن نمیگوید. او گفتاری جز آنچه به او وحی میشود ندارد و دلیل بر صدق این ادّعا، همان امّی بودن اوست. سایر انبیاء(ع) آیتشان غیر کتابشان بود. حضرت موسی(ع) آیتش عصای مبدّل به اژدها بود و کتابش تورات؛ حضرت مسیح(ع) آیتش زنده کردن مردهها بود و کتابش انجیل؛ و لذا نیازی به امّی بودنشان نبود. امّا آیت حضرت خاتم(ص) عین کتاب اوست و لذا اگر توانایی خواندن و نوشتن داشت، دستاویزی برای فتنهانگیزان میشد و متّهمش میکردند و میگفتند: این کتابی که به نام قرآن آورده، از جانب خدا نیست؛ بلکه از کتابهای پیشینیان خوانده و رونویسی کرده است و به عنوان وحی آسمانی تحویل مردم میدهد! چنان که قرآن نقل میکند که چنین تهمتی را به آن حضرت زدند:
«وَ قالُوا أساطِیرُ الْأوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أ صِیلاً»؛[12]
«گفتند: [اینها که این میگوید] همان افسانههای پیشینیان است که او آنها را رونویسی کرده و هر صبح و شام این کلمات بر او املا میشود».
با اینکه روایات تاریخی قطعی از زندگانی پیامبر اکرم(ص) نشان میدهد که در تمام مدّت عمرش کتابی نخوانده و خطّی ننوشته است، او را متّهم کردند که هر صبح و شام کتابهای پیشینیان را میخواند و از آنها رونویسی میکند! پس اگر واقعاً توانایی خواندن و نوشتن داشت، دستاویز شیطانی خطرناکی به دست توطئهگران میافتاد. چنان که خداوند حکیم میفرماید:
«وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ»؛[13]
تو قبل از نزول قرآن، هرگز کتابی را نمیخواندی و هرگز با دست خود چیزی نمینوشتی و اگر چنین بودی [یعنی خواندن و نوشتن داشتی] آن کسانی که با تو دشمنی دارند و در صدد ابطال دعوت تو هستند از این راه ارتیاب و شکّ و تردید در دلها ایجاد میکردند و قرآن را نتیجهی مطالعهی کتب پیشین و نسخهبرداری از آنها قلمداد میکردند. این جملهی «إذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ» در آیهی شریفه دلیل روشنی است بر اینکه پیامبر اکرم(ص) هم قبل از بعثت دارای سواد خواندن و نوشتن نبوده هم بعد از بعثت؛ زیرا پس از بعثت هم اگر میخواند و مینوشت، دستاویزجویان میگفتند: او قبلاً هم خوانا و نویسا بوده ولی اظهار نمیکرده و خود را امّی و درسنخوانده نشان میداده است.
اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که آنها که نمیتوانند این سخن را باور کنند که رسول الله الاعظم(ص) با داشتن تمام کمالات عالی و عالم بودن به تمام علوم اوّلین و آخرین، توانای بر خواندن و نوشتن نبوده است، باید به این حقیقت توجّه کنند که اصلاً خواندن و نوشتن به خودی خود کمال محسوب نمیشود.
خودآزمایی
1- از جملات پرمحتوای دعای مبعث که بسیار خوب است آن را در قنوتها و تعقیبات نمازها بخوانیم را بیان کنید.
2- از جمله بیّنات حضرت رسول خاتم(ص) چیست؟ توضیح دهید.
3- جملهی «إذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ» در آیهی شریفه دلیل روشنی بر چیست؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی جمعه، آیهی ۲.
[2]ـ سورهی جمعه، آیهی ۱.
[3]ـ سورهی حدید، آیهی ۲۵.
[4]ـ سورهی رعد، آیهی ۳۸.
[5]ـ سورهی اعراف، آیهی ۱۵۷.
*بساطت: صافی و بیآلایشی.
[6]ـ سورهی نجم، آیهی ٥.
[7]ـ سورهی نساء، آیهی ١١٣.
[8]ـ سورهی قمر، آیهی ۲۴.
[9]ـ سورهی کهف، آیهی ۱۱۰.
[10]ـ سورهی انعام، آیهی ۵۰.
[11]ـ سورهی نجم، آیات ۳و۴.
[12]ـ سورهی فرقان، آیهی ۵.
[13]ـ سورهی عنکبوت، آیهی ۴۸.
*مفتاح العلوم: کلید دانشها.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی