جلسه ششم: بررسى حوزههاى تبعیت از عقل و وحى| ۱
نگاهى به نقش عقل در تقلید و الگوگزینى صحیح
درباره جایگاه الگوپذیرى در تربیت و شرایطى كه الگو باید دارا باشد سخن گفتیم و در این ارتباط، به پارهاى از شبهات پرداختیم كه متاسفانه كمتر در حوزههاى علمیه طرح و بدانها پاسخ داده مىشود. یكى از شبهاتى كه امروزه به صورت جدّى مطرح مىكنند این است كه هر انسانى عقل دارد و باید به تشخیص و صلاحدید عقل خود عمل كند و نباید از دیگران تبعیت و تقلید كند و اساساً تقلید از دیگران، كار انسان عاقل نیست و «تقلید كار میمون است». گفتیم كه این شبهه مبتنى است بر مغالطه خاص و عام و تعمیم حكم رفتار و كارهایى كه تقلید از آنها روا نیست یعنى از آن مواردى كه عقل و منطق، تقلید در آنها را نمىپذیرد تسرى داده مىشود به تقلید در حوزه احكام شرعى، و بدین ترتیب، تقلید در این حوزه از مصادیق تقلید مذموم معرفى مىگردد. سپس شبهه را توسعه مىدهند و مىگویند: اساساً تبعیت از دیگران و حتى تبعیت از انبیاى الهى صحیح نیست و در هر صورت، انسان باید به تشخیص عقل خود عمل كند.
از جمله مطالبى كه در بحثها و سخنرانىهاى خود طرح كردهاند و به صورت كتاب نیز در آمده، نقدپذیر بودن قرآن است و برخى از به اصطلاح روشنفكران مذهبى ادعا مىكنند كه برخى از گزارههاى قرآن درست نیست و ما درستی یا نادرستى گزارههاى قرآن را باید با محك دلیل علمى بسنجیم و اگر منطبق با گزارههاى علمى بود بپذیریم و الا آن را كنار نهیم. صرف نظر از انگیزهها و سیاستهاى داخلى و خارجى كه در وراى طرح این مباحث وجود دارد، وظیفه ما به عنوان كسانى كه از علوم و معارف اسلام و اهلبیت بهرهمند گشتهایم، این است كه به این شبهات پاسخ دهیم.
چنانكه گفتیم شبههافكنان با استناد به موارد تقلید احمقانه و زیانبار به طور كلى تقلید از دیگران را محكوم مىكنند و مىگویند: انسان تنها باید به عقل خود تكیه كند. پاسخ ما به این مغالطه و شبهه این بود كه بى شك در مواردى تقلید مذموم است و قرآن نیز آن را مذمت مىكند؛ اما در مواردى تقلید نه تنها مذموم نیست بلكه واجب نیز هست. ملاك درستى و یا نادرستى تبعیت از گفتار، نظر و رفتار دیگران در این است كه آیا دلیل عقل پسندى براى آن تبعیت وجود دارد، یا نه تنها دلیل عقلى بر تقلید و تبعیت وجود ندارد بلكه دلیل عقلى بر خلاف آن وجود دارد. در جایى ما معتقد به درستى تقلید و تبعیت از دیگران مىشویم كه عقل آن را تأیید كند و آن تقلید به جهت حكم عقل صورت پذیرد، نه در جهت كسب رضاى مردم و كسب اعتبار و وجهه نزد دیگران و یا كسب موقعیت اجتماعى و یا تأمین منافع دنیوى؛ كه در این صورت چون تقلید نادرست و مبتنى بر انگیزههاى غیر عقلایى است، از نظر ما مطرود است. قرآن در نكوهش چنین تقلیدى مىفرماید: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ؛[1] و چون به آنان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده پیروى كنید، گویند بلكه از چیزى كه پدران خود را بر آن یافتهایم پیروى مىكنیم؛ آیا هر چند پدرانشان چیزى را درك نمى كرده و به راه صواب نمىرفتهاند [باز هم در خور پیروى هستند]؟»
در جاى دیگر خداوند مىفرماید: قَالَ أَو لَوْ جِئتُكُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَیْهِ ءَ اَباءَكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ؛[2] گفت: هر چند هدایت كنندهتر از آنچه پدران خود را بر آن یافتهاید براى شما بیاورم؟ گفتند: ما به آنچه بدان فرستاده شدهاید كافریم. در این دو آیه از آن جهت، از تقلید از نیاكان مذمت و نكوهش شده كه آن تقلید در مورد رفتارى صورت پذیرفته كه بر خلاف عقل است و با اینكه رفتار نیاكان مشركان بر خلاف عقل و منطق بوده است، آنان خود را ملزم به پیروى نیاكان خویش مىدانستند و از این جهت، قرآن آنها را دعوت به پیروى عقل مىكند و از پیروى رفتارى كه دلیل عقلى بر درستى آن نیست باز مىدارد. همچنین قرآن آنان را مورد نكوهش قرار مىدهد كه حتى اگر راهى و روشى بهتر، سالمتر و هدایت یافتهتر از روش نیاكان خود یافتند، باز بر پیروى از روش نیاكان خویش پافشارى دارند و حاضر نیستند دست از مرام آنها بردارند؛ در حالى كه چنین شیوهاى بر خلاف منطق عقل است، و عقل انسان را دعوت مىكند كه از مرام و مسلكى پیروى كند كه هدایت یافتهتر است و بهتر انسان را به مقصد مىرساند. مذمت قرآن از آن روست كه نیاكان آنان دلیلى بر مرام و رفتار خود نداشتند و یا دلیلى كه بر مرام خویش مىآوردند نادرست بود و از این جهت نباید از آنها پیروى كنند، نه اینكه صرف تقلید از اجداد و نیاكان یا اشخاص دیگر حتى اگر بر خلاف عقل نباشد مستحق مذمت و نكوهش است. قرآن مىگوید اگر مرامى و روشى فراروى شما نهاده شد كه دلیل معتبرى بر آن بود و مورد تأیید عقل قرار گرفت آن را بپذیرید. پس اگر دلیل و برهانى بر روش نیاكانتان نبود و عقل آن را تأیید نكرد، آن را نپذیرید و در این صورت شما از عقلتان پیروى كردهاید. اما اگر روشى كه ما به شما پیشنهاد مىكنیم مورد تأیید عقل است، آن را بپذیرید و اگر از پذیرش آن سرباز زنید، پا روى عقل خود نهادهاید و باید به لوازم و تبعات راه ناصوابى كه برگزیدهاید ملتزم باشید و آماده گرفتار شدن به آتش جهنم گردید.
حاصل آن كه در مواردى عقل تقلید را ضرورى مىداند و حكم به تقلید مىكند، نه اینكه حكم به لزوم تقلید ادعاى گزافى باشد و ما به دلخواه و میل خود در مواردى توصیه به تقلید مىكنیم و هرگاه دلمان نخواست تقلیدرا مردود مىشماریم.
محدودیت بُرد عقل
حاصل پاسخ شبهه این است كه انسان در درجه اول باید به تشخیص عقل خود عمل كند. البته در اینجا منظور ما این است كه به چیزى عمل كنیم كه درستى آن با برهان و دلیل عقلى كه به بدیهیات منتهى مىشود قابل اثبات باشد، دلیلى كه براى هر عاقلى، پس از ارائه توضیحات لازم، قابل پذیرش است. البته امروزه مفاهیم اصالت خویش را از دست داده است، از جمله مفهوم عقل و عقلانى به امور ظنى، وهمى و هوسهاى نفسانى نیز تعمیم داده مىشود و از آنها نیز به عنوان امور عقلانى یاد مىشود و از این جهت تشخیص عقل هر كسى با تشخیص عقل دیگرى متفاوت مىگردد. در صورتى كه اگر چیزى منطبق با دلیل عقلى بود، نباید در آن اختلافى رخ دهد و اختلاف از آن جهت است كه چیزى به تایید عقل نرسیده است و گرنه ممكن نیست در حكم عقل سالم اختلاف رخ دهد؛ مگر اینكه عقل آفت ببیند و به شبهات یا وسواس مبتلا گردد.
اما در مواردى عقل به تنهایى به نتیجه نمىرسد و مستقلاً راهى براى اثبات امرى نمىیابد، خواه آن امر مربوط به امور حسى باشد و خواه به امور معنوى، و خواه به قوانین اجتماعى و ارزشها. مثلاً عقل ما نمىتواند ثابت كند كه در فلان خانه چه مىگذرد، و چنین دركى تنها از طریق حس حاصل مىگردد. یا اگر از ما سؤال شود كه اسكندر مقدونى در چه زمانى مىزیست و یا ذوالقرنین كه در قرآن از آن یاد شده همان اسكندر است، و یا كورش و یا شخص دیگرى است؟ در اینجا عقل ما هیچ پاسخى ندارد و ارائه چنین پاسخى كار عقل نیست و پاسخ به آن پرسشْ مربوط به اسناد و منقولات تاریخى است. همچنین درباره آنچه به علوم طبیعى مربوط مىشود و مجراى تجربه است عقل حكمى ندارد. مثلاً عقل ما نمىتواند تشخیص دهد كه فلان دارو چه اثرى دارد، و تشخیص تاثیر مثبت و یا منفى آن دارو بر عهده تجربه است. همچنین در ادیان الهى ادعا شده كه خداوند موجوداتى به نام فرشتگان دارد و یا چهار فرشته به نام جبراییل، میكاییل، اسرافیل و عزراییل دارد؛ اما عقل نمىتواند وجود آنها را ثابت كند. همچنین عقل نمىتواند ثابت كند كه خداوند چند پیغمبر داشته است. پس عقل حق قضاوت در بسیارى از مسایل را ندارد و تشخیص احكام، قوانین اخلاقى و اجتماعى بر عهده عقل نیست. مثلاً اگر كسى دزدى كرد، عقل مستقلاً نمىتواند مجازات خاصى را براى او مشخص كند.
برخى از اعتقادات را نیز نمىتوان به وسیله عقل ثابت كرد. به عنوان نمونه یكى از مسایل اعتقادى اختلافى بین شیعه و سنى مسأله جانشینى حضرت پیامبر(ص) است: شیعه معتقد است كه حضرت على(ع) جانشین پیامبر است و اهل سنت منكر این مطلب مىباشند. در اینجا نمىتوان به وسیله عقل ثابت كرد كه شخصى به نام على(ع) وجود داشته و ایشان جانشین پیامبر بوده است. بلكه این مسألهاى است تاریخى و به وسیله نقل براى ما ثابت مىشود كه حضرت على وجود داشته است و توسط وحى و كلام تعبدى مسأله جانشینى ایشان ثابت مىگردد، و به هیچ وجه عقل نمىتواند مستقلاً در باره این موضوع شخصى و زمانى، نظرى داشته باشد. پس از آنكه معلوم شد كه شخصى به نام على(ع) وجود داشته است و داراى امتیازات و ویژگىهایى بوده كه دیگران فاقد آن بودهاند،: عقل به كمك این مفروضات نقلى ثابت مىكند كه او براى امامت و جانشینى پیامبر اكرم(ص) از دیگران سزاوارتر است.
خودآزمایی
1- نقش عقل در تقلید و الگوگزینى صحیح را شرح دهید.
2- در آیات 170 بقره و 24 زخرف، به چه دلیل تقلید از نیاكان مذمت و نكوهش شده است؟
3- چرا عقل حق قضاوت در بسیارى از مسایل را ندارد و تشخیص احكام، قوانین اخلاقى و اجتماعى بر عهده عقل نیست؟
پینوشتها
[1]. بقره، ۱۷۰.
[2]. زخرف، ۲۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی