قرآن كريم انسان را ستوده و برايش امتيازاتى ذكر كرده است كه در ذيل به آنها اشاره مىشود:
1. مورد تكريم و تفضيل خدا قرار گرفته و دربارهاش مىگويد:
ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و بر مركب خشكى و دريا سوار كرديم و از غذاهاى لذيذ و پاكيزه روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات برترى و فضيلت بخشيديم.[1]
انسان در اثر خلقت ويژهاش استعداد درك علومى را دارد كه حتى ملائكه از چنين استعدادى برخوردار نيستند. در قرآن آمده:
و خدا همهی اسما را به آدم تعليم داد، آن گاه حقايق آنها را بر ملائكه عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگوييد اسماى اينها را بيان كنيد. فرشتگان در پاسخ عرض كردند: خدايا تو پاك و منزهى و ما جز آنچه كه تو به ما تعليم دادهاى نمىدانيم، تويى دانا و حكيم. (خداوند) فرمود: اى آدم! اسماى اين حقايق را براى ملائكه بيان كن، وقتى آدم اسما را به آنها گفت خدا فرمود: اى فرشتگان! آيا به شما نگفتم كه من بر غيب آسمانها و زمين و بر آنچه آشكار و پنهان داريد آگاهم.[2]
2. در اثر امتياز وجودى و لياقت ذاتى، شايستهی آن شده تا در زمين خليفهی خدا باشد. خداوند در قرآن مىفرمايد:
به ياد آر آنگاه را كه پروردگار تو به ملائكه گفت: من در زمين خليفهاى قرار خواهم داد. فرشتگان عرض كردند: آيا كسى را در زمين خليفه مىكنى كه در زمين فساد كند و خونها بريزد، در حالى كه ما حمد تو را مىگوييم و تسبيح و تقديس مىكنيم؟ (خدا در پاسخ آنها) فرمود: من در آفرينش انسان اسرارى را مىدانم كه شما آگاه نيستيد.[3]
3. در اثر همين مقام شامخ انسانى، شايستهی آن شده كه ملائكه برايش تواضع و سجده كنند. قرآن مىفرمايد:
آن گاه كه پروردگارت به ملائكه گفت: من بشرى را از گل خلق مىكنم، هنگامى كه او را تسويه كردم و از روح (منسوب به) خودم در آن دميدم شما به سويش سجده كنيد.[4]
4. آفرينش انسان به گونهاى است كه مىتواند از نيروى عقلى و توان جسمى خويش بهره بگيرد و از اسرار و شگفتىهاى جهان پرده بردارد و همه را مسخّر خود گرداند.
خداوند مىفرمايد:
آيا نمىبينى كه خدا آنچه را در زمين است مسخّر شما نمود؟[5]
و مىفرمايد:
آيا نمىبينيد كه خدا همهی موجودات آسمان و زمين را مسخّر شما گردانيد؟[6]
و نيز مىفرمايد:
همهی آنچه را در زمين و آسمان است مسخّر شما كرد.[7]
نيز مىفرمايد:
او خدايى است كه دريا را در اختيار شما قرار داد تا از گوشتهاى تازهاش ميل كنيد و از زيورهاى آن استخراج كرده، تن خود را به آنها بياراييد و كشتىها را در دريا مشاهده مىكنى كه آبها را مىشكافند و به پيش مىروند، براى اين كه از فضل خدا روزى بگيريد، شايد خداى را سپاس بگوييد.[8]
5. انسان از جهت روح مجرد ملكوتى، كمال آشناست و از يك نوع وجدان اخلاقى و درك مكارم و ارزشهاى انسانى برخوردار است. اگر به باطن ذات و روح ملكوتى خويش بنگرد و خويشتن را خوب بشناسد مشاهده مىكند كه از عالم قدرت، كرامت، علم، رحمت، نور، احسان، خير، عدالت و به طور كلى از عالم كمال آمده و با آن عالم سنخيت و تناسب دارد.
در اين جا انسان نظر ديگرى پيدا مىكند و به عالم برترى مىنگرد. كمال مطلق را مىبيند و به ارزشهاى آن علاقهمند مىشود. چون آنها را با مقام شامخ انسانىِ خود متناسب مىيابد، تناسب آنها را با نيازمندىهاى استكمالى خويش درك مىكند و مىگويد: بايد به وسيلهی اينها خودم را كامل سازم. اينها براى تعالى و تكامل ذات من سودمند هستند و من بايد به اين اعتلا برسم.
همهی انسانها در شناخت اين ارزشها و ضد ارزشها متشابه آفريده شدهاند. انسان اگر به فطرت پاك و كمال دوست خود مراجعه كند و به دور از هوا و هوسها خوب بينديشد و خويشتن را بشناسد مىتواند فضايل و ارزشهاى اخلاقى و همچنين رذايل اخلاق و ضد ارزشها را دريابد. فطرت پاك هر انسان چنين اقتضا دارد. اگر بعضى انسانها از چنين درك مقدسى محروماند بدين جهت است كه تمايلات شديد حيوانى، نور عقلشان را خاموش ساخته و از خود بيگانه شدهاند. قرآن كريم نيز چنين درك و وجدانى را فطرى انسانها دانسته و مىفرمايد:
قسم به نفس و آن كه او را نيكو بياراست و راه انحراف و تقوا را به او الهام كرد. پس هر كس كه نفس خويش را پرورش داد و تهذيب كرد، به فلاح و رستگارى رسيد و هر كس كه آن را آلوده ساخت زيان برد.[9]
6. انسان فطرتى خدا آشنا و خداجو دارد. آفرينش ويژهی او به گونهاى است كه طبعاً به سوى مبدأ هستى و نيروى فوقالعادهی غيبى كشيده مىشود و در برابر عظمتش خضوع و كرنش مىكند، در بحرانها و مشكلات به او پناه مىبرد و استمداد مىجويد. انسان از يك شعور مذهبى برخوردار است و خداجويى، خداخواهى و خداپرستى به صورت يك غريزه در ذاتش نهاده شده است.
بعضى دانشمندان نوشتهاند كه همهی انسانها؛ حتى بتپرستان، مشركين و ماديين از يك چنين جذبهی معنوى و گرايش باطنى برخوردارند؛ در باطن، ذات خود را به يك نيروى مرموزى وابسته مىدانند و در برابرش خضوع و كرنش مىكنند. دل انسان بدون خدا نمىتواند آرام بگيرد، گرچه در تعيين مصداقش بعضى وقتها به خطا مىافتد. قرآن نيز پرستش و ديندارى و توجه به خدا را يك امر فطرى مىداند و مىفرمايد:
تمام توجه خود را استوار به سوى دين معطوف بدار و اين فطرت خداست كه مردم بر آن آفريده شدهاند و آفرينش خدا تغييرپذير نيست. اين است دين استوار، ولى اكثر مردم نمىدانند.[10]
نيز مىفرمايد:
به ياد آر هنگامى را كه پروردگار تو، از پشت فرزندان آدم ذريّهی آنها را برگرفت و آنان را بر نفس خودشان گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ آنها جواب دادند: بلى به خدايى تو شهادت مىدهيم. (اين گواهى را گرفتيم) تا در قيامت نگوييد: ما از وجود خدا غافل بوديم.[11]
اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد:
پس خداى متعال پيامبران خود را پى در پى براى آنها فرستاد تا عهد و پيمان خدا را كه فطرى آنان بود مطالبه كنند و نعمتهاى فراموش شده (توحيد فطرى) را تذكر دهند و از راه تبليغ با آنها احتجاج كرده و خزينههاى عقول را برايشان آشكار سازند.[12]
هم چنين مىفرمايد:
واى خدايى كه قلبها را بر فطرت (توحيد) آفريدى؛ هم در انسانهاى شقى و هم در انسانهاى سعيد.[13]
قرآن عقيده و اعتراف به وجود خدا را براى بشر يك امر فطرى مىداند كه همهی انسانها؛ حتى مشركان بدان اقرار دارند، به همين جهت در آيات فراوان چنين آمده كه اگر از مشركان سؤال كنيد: خالق زمين و آسمان كيست؟ پاسخ مىدهند: خدا؛ مثلاً مىفرمايد:
اگر از آنها بپرسيد چه كسى زمين و آسمان را آفريده و خورشيد و ماه را مسخّر ساخته؟ در پاسخ مىگويند: الله.[14]
نيز مىفرمايد:
اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آب را از آسمان نازل كرد و با آن زمين مرده را احيا كرد؟ جواب مىدهند: خدا.[15]
و مىفرمايد:
و اگر از آنها سؤال كنى چه كسى زمين و آسمان را آفريد؟ پاسخ مىدهند: الله.[16]
از اين آيات استفاده مىشود كه همهی انسانها در مقام فطرت، به وجود آفريدگارى دانا و توانا براى جهان اعتراف دارند. گرچه گاهى در مقام جدال با زبان انكار كنند، امّا در هنگام هجوم مشكلات و شدت اضطرار و يأس از همهی راهها، فطرتشان بيدار مىشود و به سوى نيروى فوق العادهی غيبى توجه پيدا مىكنند و از او استمداد مىجويند؛ حتى به وسيلهی زبان هم به وجود الله اعتراف مىكنند.
به هر حال فطرت بشر با خدا آشناست و توجه به مبدأ هستى و پرستش و خضوع در برابر او، در نهاد انسانها گذاشته شده است. شعور و احساس مذكور از ابتداى كودكى در فطرت انسان بوده است، ليكن در آغاز كاملاً خفته و نهفته است و به صورت قوه و استعداد وجود دارد و كمكم بيدار و شكوفا مىشود. كودك در باطن ذات، خود را نيازمند و وابسته مىداند و فطرتاً به سوى وجود مستقل و بىنيازى توجه دارد كه مىتواند نيازهايش را تأمين كند، ليكن قدرت تشخيص او را ندارد؛ گاهى وجود مادر را مصداق چنين قدرت فوقالعادهاى مىپندارد.
حضرت باقر(ع) از پيامبر اكرم نقل كرده كه فرمود:
هر مولودى بر فطرت، يعنى معرفت به اين كه خداى متعال خالق اوست، متولد مىشود. به همين جهت خداى سبحان در قرآن مىفرمايد: و اگر از آنها سؤال كنى كه خالق زمين و آسمان كيست؟ جواب مىدهند: الله.[17]
زراره مىگويد:
از حضرت باقر(ع) در بارهی آيهی «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» سؤال كردم، فرمود: خدا آنها را بر معرفت و شناخت خودش آفريد و اگر چنين نبود وقتى از آنها سؤال مىشد پروردگار و رازق شما كيست؟ از جوابش آگاه نبودند.[18]
همين راوى مىگويد:
از امام باقر(ع) درباره آيهی «حُنَفاءَ لِلّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» پرسيدم كه مراد از حنفيت چيست؟ فرمود: يعنى فطرتى كه مردم بر آن آفريده شدهاند و خدا آنها را بر معرفت خودش آفريد.[19]
رسول خدا(ص) فرمود:
هر مولودى بر فطرت (توحيد) آفريده مىشود، مگر اين كه پدر و مادرش او را به يهودىگرى يا مسيحيت بكشانند.[20]
عبدالله بن سنان مىگويد:
از حضرت صادق(ع) تفسير آيهی «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» را پرسيدم و عرض كردم: فطرت مذكور در آيه چيست؟ فرمود: فطرت اسلام است، خداى سبحان هنگام اخذ ميثاق، آنها را بر توحيد آفريد و گفت: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و در بين آنها مؤمن و كافر وجود داشت.[21]
علاء مىگويد:
از حضرت صادق(ع) تفسير آيهی «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» را سؤال كردم، فرمود: فطرت، يعنى توحيد.[22]
حضرت على(ع) فرمود:
كلمهی اخلاص، فطرت است.[23]
از اين قبيل احاديث كه تعداد آنها زياد است استفاده مىشود كه همهی انسانها با فطرت معرفت خدا و توحيد آفريده شدهاند.
1- امتيازهاى انسان در قرآن را بیان کنید.
2- چرا انسان به عالم برترى مىنگرد، كمال مطلق را مىبيند و به ارزشهاى آن علاقهمند مىشود؟
3- از آیات 61 سوره عنکبوت و 25 سوره لقمان چه چیزی نتیجه میشود؟
[1]. اسراء (17) آيه 7: «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِى البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً».
[2]. بقره (2) آيات 32 ـ 33: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى المَلائِكَةِ فَقالَ أَنبِئُونِى بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أنْتَ الْعَلِيمُ الحَكِيمُ * قالَ ياآدَمُ أَنبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمواتِ وَالْأَرضِ وَأَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما كُنتُمْ تَكْتُمُونَ».
[3]. همان، آيه 30: «وَ إِذ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرضِ خَلِيفَةً قالُوا أتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّى أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ».
[4]. فجر (89) آيه 29: «إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ * فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ».
[5]. حج (22) آيه 65: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِى الأَرْضِ».
[6]. لقمان (31) آيه 20: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِىالسَّمواتِ وَما فِى الأَرْضِ».
[7]. جاثيه (45) آيه 13: «وَسَخَّرَ لَكُمْ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ».
[8]. نحل (16) آيه 14: «وَهُوَ الَّذِى سَخَّرَ البَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَتَرىَ الفُلكَ مَواخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ».
[9]. شمس (91) آيات 7 ـ 10: «وَ نَفْسٍ وَما سَوّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها * وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاها».
[10]. روم (30) آيه 30: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذ لِكَ الدِّينُ القَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لايَعْلَمُونَ».
[11]. اعراف (7) آيه 172: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّك مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ القِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ».
[12]. نهج البلاغه، خطبه 1: «فَبعَثَ فيهم رسُلَه، و واتَر إليهم أنبياءَهُ لِيَسَتأْدوهم ميثاقَ فِطَرتِه، و يُذَكِّروهم مَنْسيَّ نِعمتِه، و يَحتَجُّوا عليهم بالتبليغِ، و يُثيروا لهم دفائِنَ العقولِ».
[13]. همان، خطبه 72: «و جابلَ القلوب على فطرتها، شقيّها و سعيدها».
[14]. عنكبوت (29) آيه 61: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَالأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللهُ».
[15]. همان، آيه 63: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللهُ».
[16]. لقمان (31) آيه 25: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ».
[17]. بحارالأنوار، ج 3، ص 279: عن أبي جعفر(ع) قال: «قال رسولالله(ص): كُلُّ مَولودٍ يُوَلدُ على الفطرةِ، يعني على المعرفة بأنّ اللهَ عزّوجّل خالِقُه فذلك قوله «و لئن سئلتهم من خلق السماوات و الارض ليقولنّ الله».
[18]. همان، ج 3، ص 279: [عَن] زرارة، قال: سألت أبا جعفر(ع) من قول الله «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» قال: «فَطَرهم على معرفة أنّه ربُّهم، ولولا ذلك لم يَعلمُوا إذاسُئِلوا من ربّهم ولا من رازقِهم».
[19]. همان، ج 3، ص 279: [عن] زرارة، قال: سألت أبا جعفر(ع) من قول الله «حُنَفاءَ لِلّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» ما الحنيفيّة؟ قال: « هي الفطرةُ التي فَطَرَ الناسَ عليها، فَطَر اللهُ الخلقَ على معرفِته».
[20]. همان، ج 3، ص 281: قال النبي(ص): «كلّ مَولودٍ يُولَدُ على الِفطرةِ حتّى يكونَ أبواه يهوِّدانِه و يُنَصِّرانِه».
[21]. همان، ج 3، ص 278: عبدالله بن سنان عن أبي عبدالله(ع) قال: سألته عن قول الله عزّوجل «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» ما تلك الفطرة؟ قال: «هي الإسلام، فَطَرَهم اللهُ حين أَخذَ ميثاقَهم على التوحيدِ فقال: «الست بربكم»؟ و فيهم المؤمنُ و الكافرُ».
[22]. همان، ج 3، ص 277. علاء بن الفضيل عن أبي عبدالله(ع) قال: سألته عن قولالله «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» قال: «التوحيد».
[23]. نهج البلاغه، خطبه 11: قال أميرالمؤمنين(ع): و « كلمةُ الإخلاصِ فإنّها الفطرةُ».