در طول روز، به خاطر مشغله های فراوان، بسیاری از مردم آن چنان درگیر کسب و کار می شوند که از احسان و خیر به دیگران غافل می شوند، امّا اهل تقوا در مکتب قرآن و عترت طوری تربیت شده اند که یاد خدا در هر لحظه، مانع از غفلت ایشان می شود و آن ها همچون امامانشان اهل خیر و احسان هستند.
«وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ». و امّا در روز بردباران، عالمان، نیکوکارانِ با تقوا هستند.
توضیح کلمه ابرار
«ابرار» جمع «بَرّ» (بر وزن رَبّ) در اصل به معنى وسعت و گستردگى است، و به همين جهت صحراهاى وسيع را «برّ» مى گويند، و از آن جا كه افراد نيكوكار اعمالشان نتائج گسترده اى در سطح جامعه دارد اين واژه بر آن ها اطلاق مى شود، و «بِرّ» (به كسر باء) به معنى «نيكو كارى» است.[1]
اين معنا در مورد كسى صادق است كه عمل خود را نيكو بسازد، و از نيكو ساختن آن هيچ نفعى (که عائدش شود) در نظر نگرفته باشد، نه جزايى كه در مقابل عملش به او بدهند، و نه حتّى تشكّرى را. و خلاصه كلمه «بَرّ»- به فتح باء- به معناى كسى است كه خير را بدان جهت كه خير است مى خواهد، نه بدان جهت كه اگر انجام دهد نفعى عايدش مى شود، بلكه حتّى در صورتى هم كه خودش آن را دوست نمى دارد صرفاً به خاطر اين كه خير است انجام مى دهد، و بر تلخى آن كه مخالف با خواهش نفسش است صبر مى كند، هر چند به زحمت و ضرر خود تمام شود، نظير وفاى به نذر، و يا بدان جهت كه براى ديگران نافع است انجام مىدهد مانند غذا دادن به بندگان مستحقّ خدا.
و با در نظر گرفتن اين كه هيچ خير و صلاحى در هيچ عملى نيست مگر با ايمان به خدا و رسولش و ايمان به روز جزا، لذا «ابرار» كسانى هستند كه عمل خير را به خاطر ايمان به خدا و رسول او و روز جزا انجام مى دهند، چون ايمانشان ايمان رشد و بصيرت است، يعنى خود را بنده و مملوك پروردگار خود مىدانند، و معتقدند كه خلق و امرشان به دست او است، و خودشان مالك نفع و ضررى براى خود نيستند، قهراً معتقدند كه نبايد اراده كنند مگر چيزى را كه پروردگارشان اراده كرده، و انجام ندهند مگر عملى را كه او بپسندد، در نتيجه اراده او را بر اراده خودشان مقدّم مى دارند، و براى خشنودى او عمل مى كنند، هر چند كه به ضرر خودشان تمام شود، بر آن ضرر و ناسازگارى با ميل درونى خود صبر مى كنند، و زحمت اطاعت او را تحمّل نموده، آنچه مى كنند به خاطر خشنودى او مى كنند، و در نتيجه در مرحله عمل، عبوديّت را براى خدا خالص مى سازند.[2]
علّامه طبرسی در تفسیر مجمع البیان، «ابرار» را این گونه تفسیر می کند: «و هو جمعُ البَرِّ المطيعُ للهِ المُحسِنُ فِي أفعالِهِ». ابرار جمع کلمه بَرّ است و بَرّ به کسی گویند که مطیع خدا بوده و در افعالش نیکوکار باشد.[3]
پس در بَرّ و نیکوکار بودن تنها احسان در عمل کافی نیست، بلکه ایمان به خدا و اطاعت از پروردگار نیز لازم است.
ابرار در قرآن
در ضمن توضیح کلمه ابرار مقداری با جایگاه ابرار آشنا شدیم. امّا لازم است بدانیم که خداوند عزّ و جلّ هم در مدح ایشان، آیات متعدّدی در قرآن کریم آورده است. در سوره آل عمران خدای متعال وقتی از اولوالالباب (صاحبان عقل و خرد) سخن می گوید و ایشان را مدح وتمجید می کند، بیان می فرماید که ایشان از خداوند تقاضا دارند تا آن ها را در زمره ابرار قرار دهد و این خود نشانگر مقام والای ابرار نزد خداوند متعال است: «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ». پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنيديم كه به ايمان دعوت مى كرد كه: «به پروردگار خود، ايمان بياوريد!» و ما ايمان آورديم؛ پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدي هاى ما را بپوشان! و ما را با ابرار (و در مسير آن ها) بميران.[4] در سوره انسان می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً». به يقين ابرار (و نيكان) از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است.[5] در جای دیگر می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ». به يقين نيكان در نعمتى فراوانند.[6] در سوره مطفّفین آمده است: «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ». اين چنين نيست [كه اين سبك مغزان درباره ابرار مى پندارند] بلكه پرونده آنان در عليّين است.[7]
در سوره انسان از آیه 7، خدای متعال اوصاف و ویژگی های ابرار را بر می شمرد تا مؤمنین بدانند این همه پاداشی که برای ایشان مهیّا گشته، نتیجه این چنین صفاتی است که ابرار را مزیّن نموده است:
1-وفای به نذر. «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ» آن ها به نذر خود وفا مى كنند.
2-ترس از قیامت. «وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً» و از روزى كه شرّ و عذابش گسترده است مى ترسند.
3-اطعام (رسیدگی) به فقراء و ایتام و اسیران. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» غذاى (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند، به «مسكين» و «يتيم» و «اسير» مى دهند.
4-اخلاص. «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» (و مىگويند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى كنيم.
5-توقّع نداشتن در قبال کمک به دیگران. «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم.
6-ترس از (عقاب) خداوند. «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً» ما از پروردگارمان در روزى كه روز عبوس و بسيار هولناكى است مى ترسيم.
در تفسیر فرات درباره علّت و شأن نزول این آیات شریفه از سوره انسان آمده است: حسنین علیهما السّلام بیمار شدند و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السّلام به همراه خادمه ایشان فضّه نذر کردند برای شفاء آن دو آقازاده سه روز روزه بگیرند و موقع افطار که می شد در هر سه روز به ترتیب، مسکین، یتیم و اسیری از ایشان تقاضای طعام کرد و آن بزرگواران همگی طعام خود را به ایشان بخشیدند و هر سه روز را تنها با آب افطار کردند. پس از پایان سه روز روزه نذر این آیات شریفه در فضیلت ایشان نازل گردید.[8] پس در واقع مصداق حقیقی این آیات کریمه وجود نازنین آن بزرگواران هستند.
اهل بیت علیهم السّلام مصداق اکمل و اتمّ ابرار
مقام ابرار جایگاهی است که دست یافتن به آن نیازمند تلاش و ریاضات شرعی فراوان است ولی این بدان معنا نیست که مقدور انسان نباشد، همان طور که خداوند می فرماید: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى * وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى». و اين كه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست * و اين كه تلاش او به زودى ديده مى شود.[9] و به تحقیق که پروردگار متعال به اهل تزکیه وعده رستگاری داده است و فرموده: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى».به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد)، رستگار شد.[10]
امّا هر مقام و جایگاهی دارای درجات مختلفی است و انسان ها بسته به میزان تلاش و تزکیه ای که دارند، درجاتشان متفاوت از یکدیگر است. اهل بیت علیهم السّلام که نگین آفرینش و اشرف مخلوقات خدای متعال و صاحب مقام عصمت کبری الهی هستند، نه تنها در جایگاه ابرار بلکه درتمامی مقامات الهی، مصداق اکمل و اتمّ هر مقام بوده و ابرارِ عالم به یُمن توجّهات ایشان و تحت آموزش و پرورش آن بزرگواران، در مقام ابرار قرار می گیرند. امام حسن مجتبی علیه السّلام می فرمایند: «كُلُّ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ الْأَبْرارَ فَوَ اللَّهِ مَا أَرَادَ بِهِ إِلَّا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَ فَاطِمَةَ وَ أَنَا وَ الْحُسَيْنَ لِأَنَّا نَحْنُ أَبْرَارٌ بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ قُلُوبُنَا عَلَتْ بِالطَّاعَاتِ وَ الْبِرِّ وَ تَبَرَّأَتْ مِنَ الدُّنْيَا وَ حُبِّهَا وَ أَطَعْنَا اللَّهَ فِي جَمِيعِ فَرَائِضِهِ وَ آمَنَّا بِوَحْدَانِيَّتِهِ وَ صَدَّقْنَا بِرَسُولِهِ». هر جای قرآن که خدا فرموده: «إِنَّ الْأَبْرارَ»، قسم به خدا اراده نکرده است مگر علی بن ابی طالب علیه السّلام و فاطمه و من و حسین را، زیرا ما نیکوکاران به پدران و مادرانمان هستیم و قلوب ما به سبب طاعات و نیکوکاری به مقامی والا دست یافته و از دنیا و محبّتش برائت جسته است و ما خدا را در تمامی واجباتش اطاعت کرده ایم و به وحدانیّت و یگانگی او ایمان آورده و رسولش را تصدیق نموده ایم.[11]
علامات ابرار
هر چیزی در عالم علامت و نشانه ای دارد که با آن شناخته می شود. حال باید دید علامت انسان هایی که به مقام ابرار راه یافته اند چیست و ایشان چه نشانه ای دارند تا از آن راه بتوان اهل برّ و نیکی را شناخت؟
پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله برای انسانی که اهل برّ و نیکی است، ده نشانه معرّفی فرموده اند که از قرار زیر است:
«عَلَامَةُ الْبَارِّ فَعَشَرَةٌ يُحِبُّ فِي اللَّهِ وَ يُبْغِضُ فِي اللَّهِ وَ يُصَاحِبُ فِي اللَّهِ وَ يُفَارِقُ فِي اللَّهِ وَ يَغْضَبُ فِي اللَّهِ وَ يَرْضَى فِي اللَّهِ وَ يَعْمَلُ لِلَّهِ وَ يَطْلُبُ إِلَيْهِ وَ يَخْشَعُ لِلَّهِ خَائِفاً مَخُوفاً طَاهِراً مُخْلِصاً مُسْتَحْيِياً مُرَاقِباً وَ يُحْسِنُ فِي اللَّهِ». نشان نيكوكار ده چيز است: 1- دوست مى دارد براى خاطر خدا، 2- و دشمن مى دارد فقط براى خدا، 3- دوستى مى كند براى خدا، 4- جدا مى شود براى خدا، 5- خشم مى گيرد براى خدا، 6- خشنود مى شود براى خدا، 7- كار مى كند محض رضاى خدا، 8- خواسته اش نزديكى به اوست، 9- فروتنى مى كند براى خدا با حال ترس، طهارت، خلوص، حیاء و شرمندگى و هشيارى، 10- در راه خدا و تقرّب به او احسان و نيكى مى كند.[12]
ملاحظه می شود که در هر ده علامت، ملاک و محور کارهای «ابرار» خدای متعال است. یعنی ابرار کسانی هستند که در یک جمله: خداوند تعالی را سر لوحه اعمال و رفتار خویش قرار داده و جز اندیشه رضای پروردگار را در سر نمی پرورانند. و مؤیّد آن چه بیان شد این کلام رسول دو سرا صلوات الله علیه و آله است که فرمودند: «تَمامُ البرِّ أَنْ تَعْمَلَ فِي السِّرِّ عَمَلَ الْعَلَانِيَةِ». تمام نیکی آن است که در خلوت آن چنان عمل کنی که در آشکار انجام می دهی.[13]
آری انسان هایی که در آشکار و حضور مردم برای حفظ آبرو و منافع خویش و نه به خاطر خدا، به گونه ای عمل کرده و در خلوت چون خداوند بزرگ را غایب پنداشته و خود را از کمین او مخفی می دانند، طور دیگری رفتار می کنند، این گونه دچار تضاد و تفاوت عملکرد در خلوت و جلوت هستند، ولی ابرار چون پروردگار عالم را محور کردار و نصب العین خود قرار داده اند، همه جا را محضر خداوند تعالی دانسته و خلوت و آشکار برایشان فرقی ندارد.
و امّا تقوا
«وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ». و امّا در روز بردباران، عالمان، نیکوکارانِ با تقوا هستند.
یکی دیگر از صفات متّقین در طول روز، تقوای پروردگار است. امّا از آن جا که تمام صفاتی که در این خطبه بیان می شود، اوصاف متّقین است، مراد از تقوا در این جا غیر از تقوائی است که محور بحث در تمام فراز های خطبه امام علیه السّلام می باشد. شارحین نهج البلاغه منظور از این تقوا را معنای خاص آن می دانند که همان خوف و ترس از (عقاب) پروردگار است.[14]
مقام خوف
سپس در ادامه امیر کلام علی علیه السّلام به آثار خوف ایشان که در وجودشان هویدا گشته اشاره نموده و می فرمایند:
«قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ». ترس و خوف بدن هاى آن ها را همچون چوبه تيرى لاغر ساخته.
گرچه ذیل مقام خوف اهل تقوا و همچنین در شرح عبارت «و اجسادُهُم نَحیفَةٌ» به برّرسی خوف و فضیلت آن و آثار خوف پرداختیم ولی با توجّه به جایگاه والای خوف در شریعت اسلام، مختصری بدان می پردازیم به این امید که تحت توجّهات مولایمان امیر المؤمنین علیه السّلام به این مقام راه یافته و بدین واسطه به مقام قرب خداوند متعال نزدیک شویم.
«وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى». و آن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى بازدارد * قطعاً بهشت جايگاه اوست.[15]
از حضرت صادق علیه السّلام منقول است که فرمودند: «مَنْ عَلِمَ أَنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَرَاهُ وَ يَسْمَعُ مَا يَقُولُهُ وَ يَفْعَلُهُ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ فَيَحْجُزُهُ ذَلِكَ عَنِ الْقَبِيحِ مِنَ الْأَعْمَالِ فَذَلِكَ الَّذِي خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى» هر کس که بداند خدای عزّ و جلّ او را می بیند و آنچه را که می گوید و انجام می دهد چه خیر باشد و چه شرّ، می شنود، و در نتیجه همین امر باعث شود تا میان او و اعمال قبیح فاصله بیافتد (از ارتکاب اعمال قبیح پرهیز کند)، پس این جایگاه کسی است که از مقام پروردگار خویش ترسیده و نفس خود را از هوی و هوس باز داشته است.[16]
در روایتی از مولای متّقیان علی علیه السّلام آمده است: «الْخَشْيَةُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ شِيمَةُ الْمُتَّقِينَ». ترس از عذاب خدا خلق و خوی متّقین است.[17] آری کسی که عذاب و قهر پروردگار را باور نموده و در نهاد جانش محبّت خدا جای گرفته، لحظه ای از خوفِ عصیان خدای متعال و دوری از رحمتش فارغ نشده و همیشه حزنی سراسر سرزمین دلش را فرا گرفته است. انسان از عاقبت خویش بی خبر است. چه بسیار انسان هائی که زمانی از مقرّبان درگاه خدا بودند امّا این امر موجب مصونیت ایشان از گناه و عاقبت بخیریشان نشد؛ از دنیا رفتند در حالی که مشمول خشم و عذاب پروردگار متعال گشتند. مؤمن همیشه در هراس است از عاقبتی که از آن اطّلاعی ندارد تا روزی که روح از بدنش مفارقت می کند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: «لَا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ، لَا يَتَيَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى يَكُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَكِ الْمَوْتِ لَهُ وَ ذَلِكَ أَنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ يَرِدُ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ هُوَ فِي شِدَّةِ عِلَّتِهِ، إِلَى أَنْ قَالَ: ثُمَّ يَقُولُ: انْظُرْ فَيَنْظُرُ فَيَرَى مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ آلِهِمَا فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ فَيَقُولُ: أَوَ تَرَاهُمْ؟ هَؤُلَاءِ سَادَاتُكَ وَ أَئِمَّتُكَ، هُمْ هُنَاكَ جُلَّاسُكَ وَ آنَاسُكَ». پیوسته مؤمن از سوء عاقبتش ترسان است، (چرا که) یقین به ورود به بهشت و رضوان خدا ندارد تا وقتی که زمان خروج روحش فرا رسد و ملک الموت برای او ظاهر گردد. ملک الموت بر مؤمن وارد می شود در حالتی که او در شدّت بیماری خود به سر می برد، ... ملک الموت به او می گوید: نگاه کن. او نگاه می کند و (حضرات) محمّد و علی و معصومان از فرزندان آن دو بزرگوار صلوات الله علیهم اجمعین را در اعلی علیّین مشاهده می کند. ملک الموت به او می گوید: آیا ایشان را می بینی؟ ایشان آقایان و امامان تو هستند، ایشان در آنجا همنشینان و انیسان تو می باشند.[18]
این روایت شریف از طرفی دلالت بر خوف همیشگی اهل ایمان دارد و از طرفی بشارتی است برای مؤمنینی که ایمان خود را تا دم مرگ نگاه داشته و با ایمان از این دنیا به سرای دیگر کوچ می کنند. جایگاه خوف از خدا نزد اهل ایمان و تقوا، جایگاهی بس وسیع و ضروری است. بدون این ترس، رسیدن به بسیاری از مراتب و درجات قرب پروردگار امکان پذیر نیست، چراکه امام باقر علیه السّلام فرمودند: «لَا مُصِيبَةَ كَعَدَمِ الْعَقْلِ وَ لَا عَدَمَ عَقْلٍ كَقِلَّةِ الْيَقِينِ وَ لَا قِلَّةَ يَقِينٍ كَفَقْدِ الْخَوْفِ وَ لَا فَقْدَ خَوْفٍ كَقِلَّةِ الْحُزْنِ عَلَى فَقْدِ الْخَوْف». هیچ مصیبتی مانند فقدان عقل نیست و هیچ فقدان عقلی مانند کاستی یقین نیست و هیچ کاستی یقینی مثل نبود خوف نیست و هیچ نبود خوفی هچون کمبود حزن و اندوه بر فقدان خوف نمی باشد.[19] از این روایت شأن و جایگاه خوف به خوبی آشکار می گردد. خوف یکی از لوازم رسیدن به مقام متّقین است و بدون خوف، انسان در این مسیر کاری از پیش نمی برد. بنا به فرمایش حضرت باقر علیه السّلام، بالاترین مصیبت فقدان عقل است و جالب است بدانیم که بالاترین میزان عقل از آنِ خائف ترین انسان هاست، در روایتی از امام امیرالمؤمنین علیه السّلام می خوانیم: «أَتَمُّكُمْ عَقْلاً أَشَدُّكُمْ لِلّهِ خَوْفاً». کامل ترین شما از حیث عقل، کسی است که خوفش از خدا بیشتر باشد.[20]
حضرت امیر علیه السّلام می فرمایند: «وَ اخْشَوْهُ خَشْيَةً يَظْهَرُ أَثَرُهَا عَلَيْكُمْ»و و از خدا بترسید، ترسیدنی که اثر آن بر شما آشکار گردد.[21] یکی از آثار این خوف آن است که باعث لاغر شدن جسم اهل تقوا می شود همان طور که مولا امیر المؤمنین علیه السّلام بدن های اهل تقوا را از حیث لاغر بودن به چوبه های تیر تشبیه می کنند. البته -چنان که قبلاً ذیل عبارت «اجسادهم نحیفة» بیان شد- نباید فراموش کرد که لاغر بودن برای اهل تقوا حکمی کلّی نیست بلکه این ویژگی غالباً در متّقین بروز پیدا می کند و گرنه ممکن است که برخی از اهل تقوا به جهت بیماری و یا عواملی دیگر، دارای جسمی سمین باشند ولی این دلالت بر آن نمی کند که ایشان در زمره متّقین نیستند.
روایت شده است: در شبی مهتابی امیر المؤمنین علیه السّلام از مسجد خارج شده و به سمت صحرا حرکت کردند، عدّه ای به دنبال حضرت به راه افتادند، امام توقّف نموده و فرمودند: مَنْ أَنْتُمْ؟ شما کیستید؟ عرض کردند: شِيعَتُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، از شیعیان شما هستیم. حضرت با دقّت در چهره ایشان نگریستند و فرمودند: فَمَا لِي لَا أَرَى عَلَيْكُمْ سِيمَاءَ الشِّيعَةِ؟! پس چرا در شما چهره و سیماء (نشانه های) شیعیان را نمی بینم؟ عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! سیماء (و نشانه های) شیعه چیست (که در ما نمی بینید)؟ حضرت فرمودند: «صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ، عُمْشُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ، حُدْبُ الظُّهُورِ مِنَ الْقِيَامِ، خُمُصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، عَلَيْهِمْ غُبْرَةُ الْخَاشِعِينَ». زردی چهره ها به خاطر سحر خیزی و شب زنده داری، ضعف دیدگان از گریه (های فراوان از خوف خدا)، خم شدن پشت ها به جهت قیام (به عبادت)، تهی بودن شکم ها به خاطر روزه گرفتن، خشک و چروکیده شدن لب ها از دعا کردن (فراوان)، بر ایشان غبار اهل خشوع نشسته است.[22]
منشأ خوف از خدا
امّا آیا خوف از خدا معنا دارد؟ آیا خداوند متعال موجودی است ترسناک که اگر این چنین باشد، چگونه بندگانش با او ارتباط بر قرار کرده و انس بگیرند؟! آن چه مسلّم است آن است که چون پروردگار عزّ و جلّ منشأ خیرات و محسّنات است و ذات مقدّسش از هرگونه پلیدی و زشتی مبرّاست، لذا ترسیدن از خدا بدین معنا جایگاهی ندارد بلکه او تنها موجودی است که سزاوار انس بندگان با اوست. پس خوف از خدا چه معنایی دارد؟ برای روشن شدن این موضوع، اساساً باید دید که منشأ این ترس از کجاست. همان طوری که در آیات (40و41) سوره نازعات ملاحظه شد، قرآن کریم خوف از خدا را به ترس از «مقام خدا» نسبت داده نه ذات مقدّس حضرت حق. مقام خداوند چنان است که عدالتش اقتضاء می کند کوچک ترین ظلمی از سوی بنده موجب عقاب و جزای پروردگار باشد و وای بر بندگان اگر خداوند متعال با عدل خویش با ایشان رفتار نماید.
خوف از پروردگار سرچشمه هاى دیگری هم دارد: گاه مقرّبان به خاطر قرب به ذات پاك خدای تعالی، كم ترين ترك اولى و غفلتی از سوی ایشان مايه وحشت آن ها می شود، و گاه بدون همه اين ها هنگامى كه تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى انتها را مى كنند، در مقابل او احساس حقارت كرده و حالت خوف به ایشان دست مى دهد، اين خوفى است كه از نهايت معرفت پروردگار حاصل مى شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه او است.[23]
درباره منشأ خوف اهل تقوا در روایتی از وجود نازنین امام ششم حضرت صادق علیه السّلام می خوانیم:«الْمُؤْمِنُ بَيْنَ مَخَافَتَيْنِ ذَنْبٍ قَدْ مَضَى لَا يَدْرِي مَا صَنَعَ اللَّهُ فِيهِ وَ عُمُرٍ قَدْ بَقِيَ لَا يَدْرِي مَا يَكْتَسِبُ فِيهِ مِنَ الْمَهَالِكِ فَهُوَ لَا يُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْفُ». مؤمن بین دو ترس است: یکی گناهی که گذشته است و او نمی داند که خداوند درباره آن گناه چه کرده است و دیگری عمر باقی مانده که او نمی داند در آن چه (گناهان) مهلکی انجام خواهد داد پس او صبح نمی کند مگر آن که ترسان است و چیزی جز ترس موجب اصلاح او نمی گردد.[24]
واژه خوف از خدا با توضیحی که بیان شد، بسیار پسندیده و ممدوح است و به عنوان یک ارزش و صفت پسندیده و لازم، برای اهل تقوا محسوب می شود. روزی امير مؤمنان علی علیه السّلام نشانه های ترس را در چهره مردى ديدند، حضرت از او پرسیدند: چه اتّفاقی برایت پیش آمده (که آثار ترس در تو هویداست)؟ مرد گفت: از خدا مى ترسم. امام علیه السّلام فرمودند: اى بنده خدا! از گناهانت بترس و از عدل خدا بر تو در برابر ظلمی كه بر بندگان او نموده ای خائف باش؛ در برابر فرامین الهی مطیع باش، و در آنچه باعث اصلاح توست از پروردگار نافرمانى مكن، و پس از آن ديگر از خدا مترس، كه او بر هيچ كس ستم نمى كند، و هرگز بيش از آن كه كسى مستحقّ عذاب باشد، او را عذاب نخواهد داد؛ مگر اين كه از سوء عاقبت (سرانجام بد) بترسى يعنى در تو تغييرى (در اعتقاد و ایمان و یا اطاعت پروردگار) ایجاد شود، حال اگر مى خواهى خدا تو را از سوء عاقبت ایمن کند، بدان كه هر كار خیری كه انجام می دهی به فضل خدا و توفيق اوست، و هر بدى كه مرتکب می شوی، به جهت مهلت و فرصتى است كه خدا به تو مى دهد (و تو را زود عذاب نمى كند) و به خاطر حلم و عفو و گذشت اوست.[25]
مقام خوف برای اهل تقوا مقامی بس عظیم و حیاتی است و همین امر موجب شده تا برای اتمام بحث و به جهت پرهیز از اطاله سخن در این مقام، به مدد پروردگار متعال و عنایات مولایمان علی علیه السّلام، ادامه کلام را به جزوه بعد واگذار کنیم ان شاء الله.
پی نوشتها:
[2] ترجمه تفسير الميزان ج 20 ص199.
[3] مجمع البيان فى تفسير القرآن ج 10 ص616.
[4] سوره آل عمران /آیه 193 (ترجمه مکارم).
[5] سوره انسان /آیه 5 (ترجمه مکارم).
[6] سوره انفطار /آیه 13 (ترجمه مکارم).
[7] سوره مطفّفین /آیه 18 (بر گرفته از ترجمه انصاریان).
[8] تفسير فرات الكوفى ص 519.
[9] سوره نجم /آیه 39 و 40 (ترجمه مکارم).
[10] سوره اعلی /آیه 14 (ترجمه مکارم).
[11] تفسير نور الثقلين ج 5 ص 473.
[12] بر گرفته از تحف العقول (ترجمه جعفرى) ص 27.
[13] نهج الفصاحة ص 390.
[14] ترجمه شرح نهج البلاغه (ابنميثم) ج 3 ص 759/ شرح نهج البلاغه (مدرس وحيد) ج 12 ص 44/ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 129.
[15] سوره نازعات /آیه 40 و 41 (ترجمه مکارم).
[16] الكافي (ط - الإسلامية) ج 2 ص 80.
[17] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 190.
[18] الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل) ج 1 ص 310.
[19] تحف العقول ص 286.
[20] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج 10 ص 146.
[21] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج 75 ص 70.
[22] الأمالي (للطوسي) ص 216.
[23] تفسير نمونه ج 23 ص 162.
[24] الكافي (ط - الإسلامية) ج 2 ص 71.
[25] التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام ص 265.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی زاده