فصل دوم: رابطهی دین با سیاست | ۳
همان گونه كه اشاره كردیم دربارهی رابطهی دین و سیاست برخى گفتهاند ما باید این مسئله را از نگاه بروندینى بررسى كنیم و قبل از اینكه به سراغ دین و محتواى آن برویم باید ببینیم اصولاً ما چه انتظارى از دین باید داشته باشیم و پاسخ دادهاند كه ما باید حداقّل مطالب را از دین انتظار داشته باشیم؛ اینكه چه كنیم كه به بهشت برویم و دچار جهنّم و عذاب اخروى نشویم و در یك كلمه اینكه انتظار ما از دین باید تبیین مسائل مربوط به آخرت باشد و امور مربوط به دنیا را دین نه وظیفه دارد براى ما بیان كند و نه اینكه بیان كرده است. در این گونه مسائل بشر باید به عقل و علم خودش مراجعه كند.
در رابطه با این نظریه باید بگوییم حقیقت این است كه ما گرچه زندگیمان در دو وجه حیات دنیوى و حیات اخروى متبلور مىشود؛ یعنى ما یك دورانى داریم كه متولّد مىشویم و در این عالم، زندگى دنیایى ما شروع مىشود و با مرگ خاتمه مىیابد و دوران دیگرى كه وارد عالم برزخ مىشویم تا آن گاه كه قیامت كبرى بر پا گردد (البته ممكن است ما عالم جنین و یا حتى قبل از آن را هم از مراحل وجود انسان به حساب آوریم ولى به هر حال این مقدار واضح و مسلّم است كه دو بخش از حیات ما یكى مشتمل بر زندگى در این دنیاى مادّى تا هنگام مرگ و دیگرى پس از مرگ و عالم آخرت است.) امّا باید توجه داشته باشیم كه معناى این سخن آن نیست كه امور زندگى و رفتارهاى ما هم در دنیا دو بخش دارد كه یك قسمت از آن مربوط به زندگى دنیاست و قسمت دیگرش مربوط به آخرت است. اصولاً آنچه انسان مىتواند از اعمال انجام دهد و رفتارهایى كه چگونگى زندگى آخرتى او را رقم مىزنند فقط مربوط به همین دنیاست:
اَلْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لا عَمَلَ؛[1]
امروز هنگام عمل است و حسابى در كار نیست و فردا هنگام حساب است و عملى در كار نیست.
بنابر این اساساً دین به این منظور آمده كه براى رفتارهاى ما در همین دنیا دستورى بدهد نه اینكه دین براى این است كه ما پس از آن كه از این دنیا رفتیم آن وقت دستورى خواهد داد! اكنون سؤال این است كه این مدّتى را كه ما در این دنیا (مثلاً 60 سال) زندگى مىكنیم آیا این مدت دو بخش دارد كه یك بخش آن مربوط به دنیا و بخش دیگرش مربوط به آخرت است؛ مثلاً سى سال اولش مربوط به دنیا و سى سال دومش مربوط به آخرت است؟! یا اینكه هر شبانه روز كه 24 ساعت است دو بخش دارد و مثلاً روزش مربوط به دنیا و شب نیز مال آخرت است؛ یا در هر شبانه روز بصورت متناوب یك ساعتش مال دنیا و یك ساعتش مال آخرت است؟! یا اینكه ما اصولاً در دنیا چیزى كه مربوط به آخرت نباشد نداریم و همهی رفتارها و لحظههاى ما در دنیا مىتواند شكل آخرتى داشته باشد؛ یعنى به گونهاى باشد كه براى آخرت مفید است و مىتواند به گونهاى باشد كه براى آخرت مضّر است و به هر حال در آخرت ما تأثیر دارد؟
بینش اسلامى این است كه زندگى آخرت را باید در همین جا و با رفتارها و اعمالى كه در همین دنیا انجام مىدهیم، بسازیم:
اَلدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْاَخِرَة؛[2]
این دنیا كشتزار آخرت است.
در اینجا باید بكاریم و در آن جا درو كنیم و چنین نیست كه ما زندگى دنیایى جداى از آخرت داشته باشیم. همه كارهایى كه ما در این عالم انجام مىدهیم مثل نفس كشیدن، چشم بر هم زدن، قدم برداشتن، نشستن، خوابیدن، برخاستن، نگاه كردن، معاشرت كردن، سخن گفتن و سخن شنیدن، غذا خوردن، روابط زناشویى و خانوادگى، روابط بین افراد جامعه، رابطهی بین حكومت و مردم، همه و همه مىتواند به گونهاى باشد كه براى آخرت ما سودمند و مفید است و مىتواند هم به گونهاى باشد كه در آخرت ما تأثیر منفى و سوء داشته باشد.
پس زندگى ما در این دنیا دو بخش مستقل و دو قلمرو جداگانه ندارد كه یكى براى دنیا و دیگرى براى آخرت باشد.
مثلاً غذا خوردن درست است كه مربوط به زندگى دنیاست امّا مىتواند به گونهاى باشد كه آتش جهنّم را در پى داشته باشد و مىتواند این گونه نباشد:
اِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ اَمْوَالَ الیَتَامَى ظُلْماً اِنَّمَا یَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً؛[3]
همانا كسانى كه به ناحق اموال یتیمان را مىخورند قطعاً آتش در شكمهایشان تناول مىكنند و زود است كه به آتش جهنّم واصل شوند.
ظاهر امر این است كه دارند غذا مىخورند و شكمشان سیر مىشود اما واقع این است كه همین چیزى را كه مىخورند در واقع آتشى است كه در قیامت ظاهر خواهد شد و با آن خواهند سوخت و همین غذایى را كه مىخورند عذاب جهنّم آنها خواهد شد. و اگر كسى همین غذایى را كه مىخورد براى این باشد كه بدنش نیرو و قوّت بگیرد تا بتواند خدا را عبادت و اطاعت كند، خودِ این غذا خوردن عبادت مىشود و شخص به سبب آن مستوجب ثواب مىگردد و برایش بهشت مىسازد. ما هیچ فعلى كه از هیچ اندامى سر بزند نداریم مگر اینكه مىتواند اثرى در سعادت آخرت ما داشته باشد (اگر براى خدا باشد) و مىتواند اثرى در شقاوت ما داشته باشد (اگر بر خلاف دستور و رضایت خدا باشد) و احیاناً مىتواند بىتفاوت باشد (اگر از مباحات و كارهاى حلالى باشد كه هیچ جهت رجحانى در فعل و ترك آن لحاظ نشود). به هر حال چنین نیست كه زندگى ما دو بخش مستقل داشته باشد؛ یك بخش آن در مسجد و معبد و حسینیه انجام بگیرد كه آن مربوط به آخرت است و بقیهاش مربوط به خودمان است و كارى به آخرت ندارد، ربطى به خدا ندارد. این همان تفكّر غلطى است كه در مغرب زمین چند قرن است رواج پیدا كرده و ذهنهایى را به خود مشغول داشته است و كم كم در كشور ما و بین مسلمانان هم رواج پیدا كرده و چنین القا مىشود كه اصلاً جاى دین در عبادتگاه است و اثرش هم در آخرت است و سایر مسائل از حوزهی دین خارج است. اما حقیقت این است كه در اسلام چنین چیزى نیست (البته در سایر ادیان هم نبوده است و بعد از تحریفها یا تفسیرهاى غلط است كه چنین چیزى پیدا شده) و آنچه كه از اسلام فهمیده مىشود این است كه انسان در این عالم آفریده شده تا سعادت و یا شقاوت را براى خودش بسازد و سعادت و شقاوتش در سایهی رفتارهاى همین جهانى او حاصل مىشود. اگر رفتارهایش طبق دستور خداوند باشد سعادت ابدى، و اگر خلاف دستورهاى خداوند باشد شقاوت ابدى برایش در پىخواهد داشت.
مغالطهی نظریهی دین اقّلى یا اكثرى این است كه مىگوید در پاسخ به این سؤال كه «انتظار ما از دین چه باید باشد؟» دو گزینه بیشتر وجود ندارد؛ یك گزینه اینكه حداكثر مطالب را، غذا پختن و غذا خوردن را، خانه ساختن را، هواپیما و كشتى ساختن را، و... از دین بخواهیم، كه روشن است این گزینه باطل و غلط است، و گزینهی دیگر اینكه آنچه مربوط به دین است یك حداقلّى است كه همان نماز و روزه و خلاصه رابطهی فرد با خدا و مسئلهی آخرت است، امّا یك حداكثرى هم وجود دارد كه مربوط به دنیا مىشود و از جملهی آنها مسئلهی ادارهی حكومت و سیاست است و اینها ربطى به دین ندارد. و چون گزینهی اول قطعاً قابل قبول نیست، خود بخود گزینهی دوم اثبات مىشود. مغالطه در این است كه این مسئله فقط دو راه حل و دو گزینه ندارد بلكه گزینهی سومى نیز مىتوان در نظر گرفت، كه گزینهی صحیح هم همین گزینه است، و آن این است كه نه چنین است كه ما باید همه چیز را از دین یاد بگیریم حتى نوع و طریق غذا پختن و لباس پوشیدن و خانه ساختن را و نه چنان است كه دین تنها منحصر به رابطهی انسان با خدا و حالات و شرایط خاص باشد بلكه حق این است كه همهی امور آن آگاه كه رنگ ارزشى پیدا كند، آن گاه كه تأثیر و رابطهاش با آخرت سنجیده شود، آن گاه كه اثر آنها در كمال نهایى انسان و قرب و بعد به خداوند لحاظ گردد، اینجاست كه دین قضاوت مىكند و به زبان ساده، حلال و حرام افعال ما را بیان مىنماید ولى به كیفیت آنها كارى ندارد. مثلاً در مورد غذاخوردن، به اینكه در ظرف چینى باشد یا غیر آن، كارى ندارد امّا مىگوید اگر بعضى غذاها را بخورید حرام است و گناه كردهاید. خوردن گوشت خوك حرام است، خوردن گوشت سگ حرام است، آشامیدن مشروبات الكلى حرام است. درست كردن مشروبات الكلى یا پرورش خوك كار دین نیست اما خوردن گوشت خوك و مشروبات الكلى در تكامل انسان اثر منفى دارد لذا بار ارزشى منفى پیدا مىكند و این نوع از خوردنى و آشامیدنىها حرام و ممنوع مىشود. پس خوردن و آشامیدن گر چه یك امر دنیایى است امّا از آن جهتى كه بار ارزشى پیدا مىكند و به كمال نهایى انسان مربوط مىشود دین به آن پرداخته و دربارهی آن دستور صادر كرده است. یا مثلاً در مورد خانه ساختن، اسلام به اینكه درب و پنجرهی خانهی شما آلومینیم باشد یا آهن، نماكارى با سنگ چینى باشد یا با آجرنما و نظایر آنها كارى ندارد اما مىگوید خانه را در زمین غصبى نسازید، خانه را طورى نسازید كه مشرف به خانهی دیگران باشد و اشراف بر ناموس دیگران پیدا كنید، با پول ربوى و حرام خانه نسازید. براى لباس پوشیدن و زینت كردن، اسلام كارى به مدل دوخت و رنگ پارچهی شما ندارد امّا مىگوید اگر مرد هستید پوشیدن لباس ابریشم یا طلاى خالص براى شما حرام است؛ چه زن و چه مرد باید طورى لباس بپوشند كه ساتر عورت باشد؛ اگر مرد هستید انگشترى و سایر زینتهاى طلا براى شما حرام است. اسلام درباره اینكه براى تفریح و سرگرمى، به پارك یا به نقاط خوش آب و هواى اطراف شهر و یا به كنار دریا بروید دخالتى نمىكند، امّا اسلام مىگوید سرگرمى شما نباید قمار باشد قمار حرام است؛ نباید لهو باشد، لهو حرام است. پس اسلام در هر فعلى از وجههی ارزشى آن نظر مىكند و سخن مىگوید. ارزش مثبت و منفى آن را، و این را كه موجب كمال یا سقوط انسان است بیان مىكند. البته این جهت ارزشى و تأثیر مثبت و منفى یك فعل در كمال انسان گاهى آن قدر روشن است كه عقل انسان هم بخوبى آن را درك مىكند؛ در این گونه موارد بیان تعبّدى از ناحیهی دین لازم نیست و حكم خدا را از راه عقل هم مىتوان فهمید. و این همان بحثى است كه تحت عنوان «مستقلات عقلیه» در میان فقها مشهور است كه فرمودهاند عقل در برخى مسائل مستقلاً مىتواند قضاوت كند و حسن و قبح آن را درك كند و كشف نماید كه ارادهی خداوند بر چه چیز تعلّق گرفته است. مثلاً عقل هر كسى تشخیص مىدهد كه گرفتن یك لقمه نان از دست یك كودك خردسال یتیم و خوردن آن كارى زشت و ناپسند است، اینجا لازم نیست حتماً یك آیهاى، یك روایتى داشته باشیم بلكه همان درك عقل مىتواند كاشف از ارادهی خداوند باشد. ولى در اكثر موارد، عقل این توانایى را ندارد كه وجوه ارزشى افعال و مقدار تأثیرى را كه در سعادت و شقاوت ما دارد درك كند تا مابفهیم كه این كار (بسته به منفى و مثبت بودن و درجهی ارزش آن) واجب است یا حرام، مستحب است یا مكروه؛ و یا از مباحات است. اینجاست كه دین باید دخالت كند و نوع و درجهی تأثیرى را كه این فعل مىتواند در كمال نهایى ما داشته باشد بیان نماید. پس دین و اسلام، طبق آنچه كه طرفداران نظریهی دین اقلّى، مىگویند تنها به آخرت نپرداخته بلكه در كسب و تجارت، رهن و اجاره، ازدواج و طلاق، خوردنى و آشامیدنى، مسكن و لباس، تفریح و سرگرمى، و... هم وارد شده و دستورات متعدّدى بیان كرده است. بلكه بالاتر، حتى در تعیین سال و ماه هم تكلیف ما را روشن كرده و ما را به خودمان وانگذاشته است. فرض كنید كسى قرارى گذاشته كه یك سال خانهاى را اجاره كند. سؤال مىشود یك سال چند ماه است، چند روز است؟ آیا كسى مىتواند بگوید كه سال نوزده ماه است و هرماهى هم نوزده روز (مجموعاً 361 روز) یا اینكه قرآن و اسلام در این زمینه نظرى دارد؟ پاسخ این است:
اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اِثنَا عَشَرَ شَهْرَاً فِى كِتَابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاَرْضَ مِنْهَا اَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّیْنُ الْقَیِّم؛[4]
همانا تعداد ماهها در نزد خداوند دوازده ماه در كتاب خداوند در روزى كه آسمانها و زمین را خلق كرد تعیین شده كه چهار ماه آن از ماههاى حرام است. دین استوار و درست این است.
قرآن و اسلام راجع به هلال ماه در آسمان و فایدهی آن براى مسلمانان هم پیام دارد:
یَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ؛[5]
از تو در مورد هلالهاى ماه سؤال مىكنند بگو با آن اوقات مردم و زمان حج تعیین مىشود.
این ماهى كه به اشكال (هلالهاى) مختلف در آسمان دیده مىشود براى روشن شدن مسائل عبادى و حقوقى مردم مفید است كه هم در مورد نماز و روزه و حجّشان آن را ملاك قرار دهند و هم در مورد كارهاى حقوقىاشان كه مثلاً گفتهاند این مبلغ را دوماهه به تو قرض مىدهم یا این مغازه را نُه ماهه اجاره مىكنم.
اكنون انسانهاى عاقل و منصف قضاوت كنند كه آیا دینى كه از نماز و روزه و حجّ و طهارت و نجاست گرفته تا خرید و فروش، رهن و اجاره، ازدواج و طلاق، روابط زن و شوهر، روابط فرزند با پدر و مادر، جنگ و صلح، روابط با سایر ملل و تا خوردن و آشامیدن، لباس پوشیدن و زینت كردن، خانه ساختن و تفریح كردن و حتى تعیین ماههاى سال سخن گفته و دخالت كرده، دین اقلّى است یا دین اكثرى؟ چنین دینى سیاسى است یا غیر سیاسى؟ در امور اجتماعى و مربوط به ادارهی جامعه دخالت كرده یا تنها به امور فردى و عبادى پرداخته است؟ آیا هیچ انسان عاقلى مىتواند بپذیرد كه خوردن گوشت خوك و یا مشروبات الكلى در سعادت و شقاوت انسان اثر دارد و بنابراین دین باید به آن بپردازد امّا نوع حكومت و ادارهی امور جامعه هیچ تأثیرى در این زمینه ندارد و اسلام دربارهی آن و ابعاد ارزشى آن نظرى مثبت یا منفى ندارد؟ مثلاً حكومت یزید با حكومت امیرالمؤمنین(ع) هیچ تفاوتى ندارد و اسلام هیچ نظرى دربارهی آنها ندارد و مىگوید اینها صرفاً دو روش هستند؛ او آن گونه مىپسندید و رفتار مىكرد و دیگرى هم گونهاى دیگر را مىپسندید و رفتار مىكرد و این ربطى به دین ندارد. نحوهی حكومت على و نحوهی حكومت یزید نه در سعادت و شقاوت خودشان و نه در سعادت و شقاوت جامعهاى كه بر آن حكومت مىكردند، نه در كمال و انحطاط خودشان و نه در كمال و انحطاط اجتماعشان هیچ تأثیرى ندارد و این مسئله در حیطهی امور مربوط به دنیاست و من كه دین هستم كارم فقط آخرت و بیان بهشت و جهنّم آدمیان است؟! و یا در همین زمان كنونى آیا دین مىگوید آن حكومتهایى كه بچّههاى بىگناه را كه در هیچ مكتب و مرامى گناهى ندارند سر مىبرند یا زنده زیر خاك مىكنند و یا بر سر آنها بمب مىریزند و آنان را نابود مىكنند با آن حكومتهایى كه با تمام وجودشان در خدمت محرومان و مستضعفان و ستم دیدگان هستند، در نظر من مساوىاند و این دو شكل حكومت هیچ تأثیرى در بهشت و جهنّم آنها ندارد؟! پاسخ دشوار نیست؛ اندكى خردورزى كافى است:
اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَاللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ؛[6]
همانا بدترین جنبندگان در نزد خداوند كرها و لالها هستند؛ كسانى كه عقل خود را به كار نمىگیرند.
1- اساساً دین به کدام منظور آمده است؟
2- آنچه كه از اسلام فهمیده مىشود را بیان کنید.
[1]. بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۴۱۹.
[2]. عوالیاللئآلی، ج۱، ص ۲۶۸.
[3]. نساء(۴)، ۱۰.
[4]. توبه(۹)، ۳۶.
[5]. بقره(۲)، ۱۸۹.
[6]. انفال(۸)، ۲۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی