در یازدهم ذی القعده سال 148 قمری در مدینه منوّره«1» خورشیدی پا به کره خاکی نهاد و عالم را غرق در نور کرد که عرشیان و فرشیان او را «علیّ بن موسی» ملقّب به «رضا» می خواندند. كنيه آن حضرت ابو الحسن و القاب آن حضرت رضا و صابر و فاضل و رضىّ و وفىّ و قرّة اعين المؤمنين و غيظ الملحدین است که مشهورترین این القاب «رضا» می باشد. امام جواد(ع) فرمودند: حق تعالی او را به رضا مسمّی گردانید برای آن که پسندیده خدا بود در آسمان و رسول خدا و ائمه هدی(علیهم السلام) در زمین از او خشنود بودند و او را برای امامت پسندیدند.«2» پدر بزرگوارشان امام هفتم حضرت «موسی بن جعفر(ع)» و مادر مکرّمه ایشان، بانوئی با فضیلت به نام، حضرت «تُکتَم» یا «نجمه» می باشند. (در باب نام ایشان، در روایات اسم های دیگری نیز ذکر شده که به جهت اطاله کلام از ذکرشان خودداری می کنیم)«3»
حضرت رضا(ع) شخصیّتی هستند که جدّشان حضرت صادق(ع) آرزوی دیدارشان را داشتند. حضرت کاظم(ع) فرمودند: شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد(ع) که مکرّر به من می فرمود: عالم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) درصلب تو است و کاشکی من او را درک می کردم، همانا او هم نام امیرالمؤنین علی(ع) است. شيخ صدوق روايت كرده از يزيد بن سليط كه گفت: حضرت صادق(ع) را در راه مكّه ملاقات کردم و ما جماعتى بوديم، به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم فداى تو باد، شما امامان پاكيد و مرگ چيزى است كه هيچ كس را از آن گريزى نيست پس به من چیزی بیاموزید تا به بازماندگان بعد از خودم برسانم. حضرت فرمودند: آرى اين ها فرزندان منند و اين بزرگ ايشان است (و اشاره كردند به پسرشان موسى(ع)) و در او است علم و حلم و فهم و جود و معرفت به آنچه که مردم در امر دين خود در آن اختلاف دارند و بدان محتاجند، و در اوست خُلق و حسن جوار (همسایه داری نیکو) و او درى است از درهاى خداوند تعالى، و در او صفتى است بهتر از اينها. پس عرضه داشتم: پدر و مادرم فداى تو باد آن صفت چيست؟ فرمودند: بيرون مى آورد خداى عزّ و جلّ از او دادرس و فريادرس اين امّت را و نور و فهم و حكم اين امّت را، بهترین زاييده شده و بهترین نو رسيده، خداى تعالى به سبب او محفوظ می دارد خونها را، و به واسطه او نزاع ها را در ميان مردم اصلاح مىكند، و به وسیله او پراکندگی ها را جمع می کند، و التيام مى دهد به او شكسته ها را، و مى پوشاند به او برهنه را، و سير مى كند به او گرسنه را و ايمن مى سازد به او ترسان را، و فرود مى آورد به سبب او باران را، و مطيع و فرمانبردار او شوند بندگان، بهترين مردم باشد در هر حال، چه در حال كهولت و ميان سالگى و چه در حال كودكى و جوانى، به سبب او سيادت پيدا مى كند عشيره او پيش از آن که به بلوغ برسد، سخن او حكمت است و خاموشى او علم است، بيان مى كند براى مردم آن چه را كه در آن اختلاف است.«4»
حضرت نجمه مادر حضرت رضا(ع) می فرماید: چون حامله شدم به فرزند بزرگوار خود، به هيچ وجه سنگینی حمل را در خود احساس نمى كردم، و چون به خواب مى رفتم صداى تسبيح و تهليل و تمجيد حقّ تعالى از شكم خود مى شنيدم، و خائف و ترسان مى شدم و چون بيدار مى شدم صدايى نمى شنيدم. زمانی که آن فرزند سعادتمند از من متولّد شد، دست هاى خود را بر زمين گذاشت و سر مطهّر خود را به سوى آسمان بلند كرد، و لب هاى مباركش حركت مى كرد، و سخنى مى گفت كه من نمى فهميدم، در آن ساعت حضرت امام موسى(ع) به نزد من آمدند و فرمودند كه: «گوارا باد تو را اى نجمه كرامت پروردگار تو». پس آن فرزند سعادتمند را در جامه سفيدى پيچيده و به آن حضرت دادم، حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و آب فرات طلبيده و كامش را به آن آب برداشتند، پس به دست من دادند و فرمودند: بگير اين را كه اين بقيّه خدا است در زمين و حجّت خدا است بعد از من.«5»
بسیاری از مورّخین معتقدند که حضرت رضا(ع) به شدّت شباهت به جدّ بزرگوارشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)داشتند و هر کس که رسول الله(صلی الله علیه و آله) را در خواب می دید به چهره امام رضا(ع) ایشان را رؤیت می نمود. همچنین نوشته اند همان گونه که حضرت رضا(ع) در نمکین بودن شباهت به جدّشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشتند، به همان گونه در مکارم اخلاقی که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به آن ها بر تمام انبیاء امتیاز داشتند، شبیه ایشان بودند. در هیبت نیز به درستی که هیبت انبیاء و اولیاءI، همان کسانی که خداوند نور خود را بر قامتشان پوشانده بود، در وجود نازنین حضرت(ع) آشکار بود. چنان چه هر گاه امام علیه السّلام به نزد مأمون می رفتند، تمامی خدمه و غلامان مأمون به خدمت ایشان می رسیدند و پرده ها را برای ایشان به کنار می زدند. تا این که وقتی فهمیدند که مأمون می خواهد ولایتعهدی خود را به آن حضرت واگذار کند، باهم قرار گذاشتند که دیگر به هنگام ورود حضرت از ایشان تکریم و استقبالی که قبلاً داشتند، ننمایند. تا این که امام(ع) تشریف آوردند. هیبت امام(ع) آن ها را گرفت و لذا مانند گذشته به تکریم امام(ع) پرداختند. بعد از آن به سرزنش یکدیگر پرداختند و قسم خوردند که در مراجعه بعدی حضرت، دیگر از ایشان تکریم نکنند. زمانی که در روز دوّم، امام(ع) آمدند، همه برای حضرت برخواسته و به ایشان سلام کردند ولی کسی پرده را برای ایشان به کنار نزد. در همین هنگام بادی وزیدن گرفت و پرده را برای امام(ع) کنار زد و درست در بازگشت هم همین اتّفاق افتاد. پس (با دیدن این صحنه) بعضی به بعض دیگر گفتند: به درستی که این مرد (نزد خدا) صاحب جایگاهی است و خداوند به او عنایت ویژه ای دارد، بازگردید تا خدمت او را به جای آورید.«6»
حضرت رضا(ع) وارد حمام شدند. شخصى گفت: مرا دلّاكى كن. آن حضرت شروع كردند به كيسه كشيدن. در اين بين آن حضرت را شناخت. آن مرد عذرخواهى مي كرد، ولى امام(ع) در ضمن اين كه او را دل خوش مي نمودند، او را كيسه مي كشيدند.«7»
حضرت جواد(ع) فرمودند: يكى از اصحاب حضرت رضا(ع) مريض شد. امام(ع) به عيادت او رفتند و به او فرمودند: چه مى بينى؟ عرض كرد: مرگ را بعد از شما ديدم، منظورش شدّت ناراحتى بود كه از مرض مي ديد. فرمودند: چگونه يافتى مرگ را؟ گفت: سخت و دردناك. فرمودند: هنوز مرگ را نديده اى، آن چه ديدى مقدّمه مرگ بود كه نشانه اى از آن را به تو نشان دادند. مردم دو نوع هستند: بعضى به وسيله مرگ آسوده مى شوند، گروهى مرگ شكنجه ايست براى آن ها. ايمان خود را به خدا و ولايت ائمه تجديد كن تا به وسيله مرگ آسوده شوى. همان كار را كرد. در اين موقع عرض كرد: يا ابن رسول اللَّه فرشته هاى خدا آمدند با تهنيت و تحفه، سلام مي كنند و در مقابل شما ايستاده اند، اجازه بفرمائيد بنشينند. حضرت رضا(ع) فرمودند: بنشينيد ملائكه خدا. آن گاه به مريض فرمودند: بپرس دستور به آن ها داده اند كه مقابل من بايستند؟ پرسيدم گفتند: اگر تمام ملائكه در خدمت شما بيايند همه مى ايستند و نمى نشينند مگر به آن ها اجازه دهید، اين چنين خداوند به آن ها امر كرده. در اين موقع آن مرد چشم فرو بست، عرض كرد: السّلام عليك يا ابن رسول اللَّه، اينك شما را در مقابل خود مى يابم با حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و پيشوايان بعد از او، در اين موقع از دنيا رفت.«8»
علي بن محمّد كاشانى گفت: يكى از اصحاب گفت: مال زيادى را خدمت حضرت رضا(ع) بردند. از آوردن آن مال شاد نشدند. از اين وضع غمگين شده با خود گفتم چنين پولى را براى امام آوردم ولى خوشحال نشدند. امام(ع) فرمودند: غلام طشت با آب بياور و روى صندلى نشستند. دستور دادند به غلام كه آب بريزد. از بين انگشتان حضرت طلا مى ريخت. بعد توجّهى به من نموده فرمودند: كسى كه چنين باشد اهميت نمى دهد به آن چه برايش بياورند.«9»
از على بن مهزيار نقل شده است که گفت: محضر ابى جعفر (امام جواد(ع)) عرض كردم: فدايت شوم زيارت حضرت رضا(ع) افضل است يا زيارت ابى عبد اللَّه حسين بن على(ع) حضرت فرمودند: زيارت پدرم افضل است زيرا حضرت ابا عبد اللَّه الحسين(ع) را هر گروهى از مردم زيارت مى كنند ولى پدرم را زيارت نمى كند مگر شيعيان خاص و خالص ما.«10»
قَالَ(ع): «إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ الْفِقْهِ: الْحِلْمَ وَ الْعِلْمَ وَ الصَّمْتُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْر». همانا از نشانه هاى فهم دين حلم است و علم، و سکوت يكى از درهاى حكمت است، به درستی که خاموشى محبّت را جلب می کند و همو راهنماى بر هر خيرى است.«11»
برگرفته از کتابهای:
1-منتهی الآمال ج3 ص1611.
2-جلاء العیون ص925.
3-عیون اخبار الرضا(ع) ج1 ص14/اثبات الهداة ج4 ص293.
4-منتهی الآمال ج3 ص1611و1612.
5-همان ص1617.
6-حیاة الامام الرضا(ع)(القرشی) ج1 ص27/الدرّ النظیم ص677.
7-زندگی حضرت امام رضا(ع)(ترجمه بحار الانوار) ص91.
8-همان ص63.
9-همان ص55.
10-ترجمه کامل الزیارات(ذهنی تهرانی) ص926.
11-تحف العقول ص445.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده