یکی از اصول قطعی که در شیوهی زندگی امامان(ع) دیده میشود، «سیاستمدار بودن» است. سیاست آن چنان با زندگی آنان آمیخته است که جدا کردن آن، ممکن نیست. باید به این اصل، اهمیّت فراوان داد؛ چرا که طاغوتیان و استعمارگران، برای چپاول دنیا و دین مردم، همواره تز «جدایی دین از سیاست» را مطرح میکنند.
از این رو، احیاگر آیین ناب اسلام، امام خمینی(ره) در یکی از بیاناتش میفرماید: وَالله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفی کردهاند.[1]
نیز میفرماید:
فَمَنْ تَوَهَّمَ أنَّالدّینَ مُنْفَکٌّ عَنِ السِّیاسَۀِ فَهُوَ جاهِلٌ لَمْ یَعْرِفِ الإْسلامَ وَ لا السِّیاسَۀَ؛[2]
آن که خیال کند دین از سیاست جداست، ناآگاهی است که نه اسلام را شناخته و نه سیاست را.
اکنون برای روشن شدن مطلب، باید به چند موضوع توجّه کرد:
الف) معنای سیاست
سیاست از واژهی «سوس» گرفته شده و به معنای مملکت داری، اصلاح امور مردم و اداره کردن کارهای کشور است.[3]
لغت شناس معروف، «طُرَیحی» در مجمعالبحرین میگوید:
سیاست اقدام برای سامان دادن چیزی، به وسیلهی اموری است که آن را اصلاح کند و سامان بخشد.
در فرهنگ عمید آمده است:
سیاست، اصلاح امور خَلق و اداره کردن کارهای مملکت، رعیت داری و مردمداری است.
سیاستمدار کسی است که در کارهای سیاسی و امور مملکت داری، بصیر و دانا و کارآزموده باشد.[5]
سیاست یعنی تدبیر هوشمندانه و جامع برای اجرای عدالت و حفظ کشور و افراد آن، به منظور جلوگیری از فروپاشی و بینظمی و نابسامانیِ داخلی و خارجی.
سیاست یعنی به کار گرفتن آگاهانه و صحیح عوامل رشد و تکامل و استفاده از اهرمهای نیرومند برای نابودی عوامل رشد و تکامل و استفاده از اهرمهای نیرومند برای نابودی عوامل ضد تکامل.
البته چنین کاری در پرتو حکومت عادلانه و شناخت ارزشها و ضد ارزشها به دست میآید.
سیاستمدار کسی است که:
1. توان ادارهی مملکت و مردم را داشته باشد.
2. زیرک و باهوش باشد و مسائل داخلی و خارجی را بشناسد؛ دشمنان را شناسایی کند و برای جلوگیری از ضربهی آنان، پیشبینی نماید.
3. با تدابیر هوشمندانه، اقدام به برنامهریزی جامع در راستای پاکسازی و بهسازی جامعه کند و بتواند مواهب و امکانات کشور را به نفع مردم، به کار گیرد.
ب) سیاست مثبت و منفی از دیدگاه امامان
سیاست مثبت، سیاست صحیح و جامع و فراگیر است که بیان گردید، ولی برداشت دیگری از سیاست شده است. برداشت دیگر «سیاست منفی» است که سیاستهای دنیای استعمار، از این نوع است. این سیاست وسیلهای برای نیرنگ و ترفند در راه اجرای اهداف شوم استعماری شده است.
سیاست به معنای پولتیک، پدرسوختگی، تزویر و خدعه نیز هست. بر همین اساس، باید سیاست و سیاستها را شناخت؛ چنان که روایات اسلامی بیانگر دوگونگی سیاست است و ما را به سیاست صحیح فرا میخواند و از سیاست باطل برحذر میدارد.
امام علی(ع) فرمود:
زیبایی سیاست، رعایت عدالت در رهبری و عفو هنگام قدرت است.
نیز فرمود:
ستمکاری، سیاست زشتی است.
در سخن دیگر فرمود:
سیاست عادلانه و صحیح، در سه گونه رفتار است:
1. نرمش هنگام دوراندیشی؛
2. کنجکاوی در اجرای عدالت؛
3. بخشش در میانه روی.
شخصی از امام حسن مجتبی(ع) پرسید: سیاست چیست؟ حضرت فرمود:
سیاست یعنی؛ رعایت حقوق خداوند و حقوق زندگان و مردگان. حقوق خداوند آن است که از آنچه امر فرموده، اطاعت کنی و از آنچه نهی کرده، بپرهیزی. حقوق زندگان آن است که در مورد برادران دینی، وظایف خود را انجام دهی و در خدمتگذاری به همکیشان، درنگ نکنی و نسبت به ولیّ امر تا وقتی که نسبت به مردم اخلاص دارد، اخلاص داشته باشد و هرگاه از راه راست منحرف شد، در برابر او فریادت را بلند کنی.
حقوق مردگان آن است که: خوبیهای آنان را ذکر کنی و از بیان گناه و لغزشهایشان خودداری نمایی؛ زیرا آنان را خدایی است که به اعمالشان رسیدگی میکند.
امام صادق(ع) فرمود:
خداوند متعال پیامبرش را نیکو تربیت کرد. وقتی تربیت او را تکمیل نمود، فرمود: «تو دارای اخلاق نیک عظیمی هستی». سپس امر دین و امت را به او واگذار فرمود تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد.
رسول خدا به روحالقدس، استوار و مؤیّد و موفق بود؛ به گونهای که نسبت به سیاست و تدبیر خلق، لغزش و خطا نکرد.
امام علی(ع) فرمود:
از خدا بترسید و تقوا پیشه کنید که در پیشگاه خداوند، مسئول بندگان و حتی شهرها و آبادیها و حیوانات هستید.
نیز فرمود:
آفت زمامداران، ضعف و سستی سیاست است.
همچنین فرمود:
اساس حکومت، سیاست است.
نیز فرمود:
سیاست نیک، موجب دوام زمامداری است.
تدبیر شایسته و دوری از اسراف، نشانهی سیاست نیک است.
رسول خدا فرمود:
خداوند مرا به پیامبری مبعوث کرد تا همهی شاهان دنیا را نابود کنم.
(زیرا سلطنت پادشاهان و حکومت آنان همیشه همراه با ظلم و جور و تضییع حقوق رعیت بوده است.)
امام صادق(ع) فرمود:
از همنشینی با شاهان دوری کن.
نیز ذیل گفتاری فرمود:
کسی که برای قضاوت در مورد حق یا باطلی، به حاکم یا قاضیِ حکومت ظالمان مراجعه کند، محاکمه را نزد طاقوت برده، هرگاه به حکم او چیزی بگیرد، گرچه حق ثابت وی باشد، مال حرامی را گرفته است؛ زیرا به حکم طاغوت رفتار کرده، با این که خداوند در قرآن فرمان داده است به طاغوت، کافر شوند:
يُريدُونَ اَن يَتَحاكَمُوا اِلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ اُمِرُوا اَنْ يَكْفُرُوا بِهِ؛[17]
میخواهند طاغوت را به داوری بطلبند، با این که به آنان دستور داده شده است، به طاغوت، کافر شوند.[18]
از مجموع احادیث مذکور و احادیث دیگر به دست میآید سیاست بر دو گونه است؛ پسندیده و ناپسند: سیاستی که در راه اجرای عدالت و ادای حقوق و رعایت ارزشهای اخلاقی، به کار رَوَد، مثبت و پسندیده است، اما سیاستی که در راه ظلم و باطل و مفاسد و نیرنگ به کار رود، منفی و ناپسند است. اگر سیاست، وسیلهی سعادت فردی و اجتماعی گردد، پسندیده است، اما اگر وسیلهای برای اهداف شیطانی قرار گیرد، ناپسند است.
دنیاطلبی
اگر دخالت در سیاست برای رهبران الهی و مؤمنان لازم باشد، برخلاف زُهد است و یک نوع دنیاخواهی است؛ با این که اسلام بر زهد بسیار تأکید میکند و از دنیاطلبی برحذر میدارد!
امام علی میفرماید:
نیز میفرماید:
ای دنیا، غیر مرا فریب بده! من تو را سه طلاقه کردم و رجوعی در آن نیست.
بنابراین، چگونه دخالت در سیاست که یک نوع دنیاطلبی است، روا است، با این که با زهد و بیاعتنایی به دنیا منافات دارد؟![21]
پاسخ: دنیا بر دو گونه است؛ مذموم و ممدوح (ناپسند و پسندیده). هرگاه دنیا از راه حلال به دست آمد و وسیله برای اهداف معنوی گردید، پسندیده است، اما اگر از راه ناصحیح به دست آمد و خود هدف قرار گرفت، دنیای ناپسند است؛ چنان که آیات و روایات متعدد، بر این مطلب تصریح دارند.
سرزنش امام علی از دنیا، مربوط به دنیای مذمومی است که هدف قرار گیرد و موجب دین فروشی شود.
اگر امام علی «دنیا را ناچیزتر از آب دهان گوسفند میداند» منظورش دنیای منافقان است که دنیاخواهی، آنان را به غصب مقام رهبری بعد از پیامبر وا داشت. خطبهی سوم نهجالبلاغه که «شقشقیه» نام دارد، در همین باره ایراد شده است.
امام علی که میفرماید: «ای دنیا! غیر مرا فریب بده. من تو را سه طلاقه کردهام». مربوط به دنیایی است که از بیتالمال سوء استفاده شود و امکانات آن به طور عادلانه و مساوات تقسیم گردد؛ چنان که حضرت، این سخن را هنگام تقسیم بیتالمال فرمود.
اما منافات ندارد انسان از راه حلال، ثروت کلانی به دست آورد و آن را در مصارف صحیح به مصرف برساند. اگر چنین کند، دنیاطلب نیست؛ بلکه وسیلهی طلب، برای آرمانهای عالی اسلامی و انسانی است. چنین شیوهای با زهد هماهنگ است.
به عنوان مثال: سرما، زمینهی بیماری سرماخوردگی است، نه علّت آن. بنابراین، انسان میتواند با حفظ و مراقبت، در سرمای شدید زمستان، سرما نخورد. برخی بر اثر بیانضباطی و عدم مراقبت در فصل تابستان، سرما میخورند و بیمار میشوند!
ثروت دنیا، زمینه است که بعضی بر اثر آن مغرور و منحرف میشوند، نه علّت که همگان را منحرف کند. بنابراین، انسان ثروتمند میتواند با حفظ و مراقبت، بر اثر ثروت، مغرور و منحرف نگردد.
دو نمونه سرمایهدار در قرآن
قرآن که کتاب کامل انسانسازی است دو الگوی سرمایهدار به ما نشان میدهد:
1. قارون، عامل فساد و الگوی انحراف؛
2. سلیمان، عامل نجات انسانها و الگوی سعادت.
قارون، سرمایه و ثروت را، وسیلهی غرور و انحراف و مخالفت با پیامبر زمانش حضرت موسی قرار داد و موجب فساد شد و خداوند بر او غضب کرد:
فَخَسَفْنا بِه وَ بِدارِهِ الْاَرْضَ؛[22]
ما او و خانهاش را در کام زمین فرو بردیم.
سلیمان، سرمایه را وسیلهی سعادت، شکر و عبودیّت در برابر خدای بزرگ قرار داد. بینش او از سرمایه و امکانات این بود:
هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِيَبْلُوَنی ءَاَشْكُرُ اَمْ اَكْفُرُ؛[23]
این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید آیا شکر او را به جا آورم یا کفران میکنم.
سلیمان، سرمایه را وسیلهی شکر و سپاس ظاهری و باطنی و عملی قرار داد، نه کفران و ناسپاسی. برای روشن شدن مطلب به روایت زیر توجه کنید:
روزی حضرت سلیمان با اسکورت و شکوه پادشاهی عبور میکرد، در حالی که پرندگان بر سرش سایه افکنده بودند و جنّ و انس با کمال ادب در برابرش رژه میرفتند. او در مسیر راه دید عابدی در گوشهای مشغول عبادت است. عابد هنگامی که موکب با عظمت سلیمان را دید، پیش آمد و گفت:
ای پسر داود! به راستی خداوند سلطنت و شکوه و امکانات عظیمی در اختیارت نهاده است!
حضرت سلیمان که هرگز به جاه و مقام، دل نبسته بود و مقامات ظاهری باعث غرور او نشده بود، به عابد پاسخ داد:
ارزش تسبیح خاص در نامهی عمل مؤمن، از ارزش همهی آنچه خداوند به پسر داود (سلیمان) داده، بیشتر است، زیرا ثواب ذکر در نامهی عمل باقی میماند، ولی سلطنت سلیمان نابود میشود.
نتیجه: امکانات دنیا و ثروت کلان اگر در اختیار فردی مثل سلیمان قرار گیرد، نعمت است، نه نقمت؛ مایهی سعادت و نجات است، نه شقاوت و سقوط.
ج) امام خمینی(ره) منادی بزرگ مشارکت در سیاست مثبت
حضرت امام خمینی(ره) که شاگرد برجستهی قرآن و اسلام ناب است و گفتارش از متن و مغز اسلام نشأت میگرفت، کراراً تذکر میداد: سیاست از دیانت، جدا نیست. وی سیاست به معنای تدبیر و اداره و اصلاح امور را جزء جدانشدنی اسلام میدانست. زندگی او با سیاست آمیخته بود.
او خطاب به ائمه جمعهی شهرستانها فرمود:
این مطلب لازم است، بلکه فرض است که مردم را بیدار کنید و به مردم بفهمانید این معنا را که این نغمه [جدایی دین از سیاست] ای که در همهی ممالک اسلامی بلند است که علما نباید در ساست دخالت کنند، این یک نقشهی است مال ابرقدرتها... . به حرف اینها گوش ندهید و بخوانید به گوش ملت، که ملت بفهمد این معنا را که این نغمه، نغمهای است که میخواهند علما را از سیاست کنار بزنند و آن بکنند که در زمانهای سابق بر ما گذشته است. بیدار باشیم و همه توجه به این معنا داشته باشیم.[25]
سیاست برای روحانیون انبیا و اولیای خدا، حقّی است. آیۀالله کاشانی (سید ابوالقاسم کاشانی) در قلعهی فلک الافلاک، محبوس بود. رئیس زندان روزی در گفت و گو با آقای کاشانی گفته بود: «چرا در سیاست دخالت میکنید؟! سیاست شأن شما نیست...». ایشان (آقای کاشانی) به او گفتند... اگر من دخالت در سیاست نکنم کی دخالت بکند؟!
امام خمینی(ره) در ادامه فرمود:
مرا نزد رئیس سازمان امنیّت شاه در آن وقت که در قیطریه حصر بودم، بردند. او ضمن صحبتهایش گفت: آقا! سیاست عبارت از دروغگویی است. عبارت از خدعه است. عبارت از فریب است. عبارت از پدرسوختگی است. این را بگذارید برای ما! من به او گفتم؛ این سیاست مال شما است... البته این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد، اما سیاست به معنای این که جامعه را ببرد و هدایت کند به آن جایی که صلاح جامعه و صلاح افراد است، این در روایات ما برای نبی اکرم(ص) با لفظ سیاست ثابت شده است... در آن روایت هم هست که پیغمبر اکرم مبعوث شد که سیاست امت را متکفل باشد.[26]
د) سیاست امامان
همان گونه که در معنای سیاست گفته شد، با توجه به سیاست مثبت، نتیجه میگیریم همهی امامان سیاستمدار بودند و هرگز گول سیاست بازان را نخوردند. آنان میکوشیدند امور و شئون زندگی مردم را بر اساس سیاست هوشمندانه و عدالت و ارزشهای اسلامی، تدبیر و اداره نمایند و جامعه را از هر گونه آلودگی، انحراف، ظلم و نیرنگ پاکسازی کنند. چنین سیاستی عین دیانت است و آن چنان با دستورهای دینی آمیخته است که هرگز نمیتوان آن را از دین، جدا کرد. برای روشن شدن مطلب، به چند حدیث توجه کنید:
علّامه طُریحی میگوید:
در وصف امامان گفته شده است: أْنْتُمْ ساسَۀ الْعِباد؛ شما سیاستمداران بندگان خدا هستید.[27]
نیز در وصف آنان گفته شده است:
الإمامُ عارِفٌ بِالسِّیاسَۀِ؛ امام به امور سیاست شناخت دارد.
امور دین و ملّت، از جانب خداوند به پیامبرش واگذار شد تا پیامبر، بندگان خدا را براساس سیاست خود، تربیت و اصلاح کند (لِیِسُوسَ عِبادَهُ).
در حدیث آمده است:
کانَ بَنُو اسرائیل تُسُوسُهُمْ اَنْبیاؤُهُمْ، أی تَتَولی أمْرَهُمْ کالأُمَراءِ؛[28]
پیامبران، بنیاسرائیل را سیاست میکردند؛ یعنی زمام امور رهبری آنها را مانند رؤسا و فرمانروایان، به دست میگرفتند و شئون زندگی آنها را اداره و اصلاح مینمودند.
سخن علاّمه مجلسی و ابن ابیالحدید دربارهی سیاست امام علی
علاّمه مجلسی در شأن حضرت علی(ع) مینویسد:
علی(ع) در سیاست امور، سختکوش بود. یک نمونه از سیاست حضرت، سیاست در جنگهایی است که در عصر خلافتش رخ داد، مانند جنگ جَمَل و صفّین و نهروان، که برای آشنایی به سیاستمداری او، توجه به بخش اندکی از حوادث این جنگها کافی است که تاکتیک و خشم و انتقام هر سیاستمداری در دنیا به اندازهی 10/1 کارهای سیاسی حضرت در جنگها، کاربرد نداشت و ندارد.
در مورد تدبیر و رأی امام علی که رکن سیاست اسلامی است، مینویسد:
حضرت علی(ع) دارای استوارترین رأی و نظریه و صحیحترین و سالمترین تدبیر بود... دشمنانش او را متهم کردند که رأی ندارد، ولی راز اتهام این بود که آنان پیش خود میپنداشتند انسان باید در رأی، یله و رها باشد و هیچ مرز و حریمی نداشته باشد و کاری را که برخلاف دین بود، انجام نمیداد. خلفای دیگر به مقتضای صلاح ظاهری مردم رأی میدادند و کارها را بر این اساس انجام میدادند، خواه با شرع اسلام، موافق باشد یا مخالف، ولی امام علی شریعت را میزان قرار داده بود [و سیاست را در خدمت شریعت به کار گرفت]. حضرت بر همین اساس فرمود:
اگر دین و تقوا نبود، زیرکترین فرد عرب بودم.
ابن ابیالحدید، دانشمند معروف اهل تسنن نیز به همین مطلب تصریح کرده است:
بعضی ناآگاهان که حقیقت فضائل حضرت علی(ع) را نشناختهاند، میپندارند عمر بن خطّاب سیاستمدارتر از علی بود، گرچه علی داناتر از عمر بود.
دشمنان پرکینهی علی میپندارند معاویه، سیاستمدارتر از علی بود و تدبیر صحیح داشت. سیاست و تدبیر امام علی یله و رها نبود، بلکه بر اساس شریعت بود و از مرز و حریم آن تجاوز نمیکرد. وی مانند خلفا نبود که به دلخواه خود به تدبیر امور مردم بپردازد و رضایت ظاهری [و کوتاه مدّت] مردم را در نظر بگیرد، هرچند برخلاف شرع باشد... .[31]
امام علی(ع) فرمود:
سوگند به خدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست، ولی او نیرنگ میزند و مرتکب گناه میشود. اگر نیرنگ، خصلت زشتی نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم.
چکیده سخن ابن ابیالحدید در این باره، پس از طرح چند سؤال و پاسخ آنها، این است:
اگر سیاست به معنای تألیف قلوب رعیّت، با هر نیرنگ و حیله و تعطیل حدود الهی [و به اصطلاح امروز، پدرسوختگی] باشد، معاویه سیاستمدار بود. اگر سیاست به معنای حقیقیاش یعنی تدبیر امور بر اساس عدل و دستورهای اسلام باشد که هر مسلمانی باید پیرو چنین سیاستی باشد، علی(ع) سیاستمدارتر بود.[33]
نهجالبلاغه، گنجینهای از معروف و سیاست اسلامی
نهجالبلاغه، مجموعهای از گفتار امام علی است. این مجموعه گنجینهای از معارف و سیاست اسلامی است. در خطبههای حضرت که در نهجالبلاغه آمده، بخشهای بسیار سازنده و بالندهای از امور سیاسی آمده است. نامههای امام علی که غالباً برای کارگزاران و فرمانروایان شهرها نوشته شده، آمیخته با سیاست است و نمیتوان سیاست را از آنها جدا نمود. اگر نهجالبلاغه را کتاب سیاست بدانیم، گزاف نیست.
به عنوان مثال، عهدنامه مالک اشتر (نامهی 53 نهجالبلاغه) الفبای سیاست اسلامی و شیوهی حکومتداری و ارتباط حاکم و امت را بیان میکند. در بخشی از آن میخوانیم:
از میان مردم، برترین فرد نزد خود را برای قضاوت برگزین؛ از کسانی که مراجعهی فراوان، آنان را در تنگنا قرار ندهد و برخورد مخالفان با یکدیگر، او را به خشم و کجخُلقی وا ندارد و در اشتباهاتش پافشاری نکند... .
آنان که سیاست را از دین جدا میدانند و گاهی زیر پوشش ولایت علی(ع) با سیاست مخالفت مینمایند، خوب است ـ گرچه یک بار ـ عهدنامهی مالک اشتر را در نهجالبلاغه بخوانند. اگر انصاف را رعایت کنند، خواهند گفت: یک جمله از این نامه را که از سیاست دور باشد نیافتیم.
امام علی(ع) در صفّین فرمود:
وَ اَعْظَمُ ما افْتَرضَ سُبْحانَهُ مِنْ تِلْکَ الحُقُوق، حَقُّ الوالي عَلَي الرَّعيَّۀ، وَ حَقُّ الرُّعيَّۀ عَلَي الوالي، فريضَۀًّ فَرَضَها اللهُ سُبْحانَهُ لِکُلٍّ عَلَي کُلٍّ، فَجَعَلُها نظاماً لأُلفَتهمْ، و عزّّاً لِدِينِهمْ، فَلَيْسَتْ تُصْلحُ الرَّعيَّۀُ الّا بِصَلاحِ الوُلاۀِ، و لاتَصْلُحُ الولاۀُ إلّا بِاستقامَۀ الرَّعيَّۀ... ؛[35]
از میان حقوق خداوند، بزرگترین حقّی را که واجب شمرد، حقّ والی و زمامدار بر رعیّت و حق رعیت بر والی و حاکم است. این فریضهای است که خداوند برای هر یک از زمامداران و رعایا بر دیگری قرار داده و آن را نظام الفت و پیوستگی آنان با یکدیگر و عزّت و نیرومندی دینشان گردانیده است. رعیت (ملت) هرگز اصلاح نمیشود جز با اصلاح شدن والیان و زمامداران، و زمامداران اصلاح نمیگردند جز با رویه راه بودن رعایا. پس آنگاه که رعیت، حق حکومت را ادا کند و حکومت حق رعایا را مراعات نماید. حق میانشان قوی و نیرومند خواهد شد و جادههای دین، صاف و بیدستانداز میگردد.
پیروزی حق و برقراری جادهی صاف دین، برای رهروان حق، و اجرای مظاهر عدالت و... بستگی به اصلاح روابط رهبر و امت، و مردم و حکومت دارد. اگر سیاست اسلامی نباشد، هرگز حق پیروز نمیشود و جادهی صاف دین برقرار نمیگردد. امام میفرماید:
در پرتو این امور، زمان صالح میشود(ناگواریهای عصر سامان مییابد) و امید به بقای دولت است و دشمنان طمّاع از چپاول و دستدرازی به منافع مسلمانان، مأیوس خواهند گردید.
هـ) امامان، مجری اهداف پیامبران
امامان شیعه اوصیای پیامبر اسلام هستند و اجرای آیین و شیوهی زندگی پیامبر، از اهداف پیامبران الهی بوده است؛ در نتیجه، امامان بیان کننده و مجری اهداف پیامبران بودهاند.
امام علی(ع) میفرماید:
مانند شتربچّهای که به دنبال مادرش میرود، دنبالهرو پیامبر بودم.
در سخن دیگر میفرماید:
نسبت به پیامبر همچون روشنی هستم که از روشنایی دیگر گرفته شده، و همچون ذراع [دست تا آرنج] نسبت به بازو میباشیم.
در عهدنامهی سیاسی خود به مالک اشتر میفرماید:
اموری که بر تو مشتبه میشود، به خدا و پیامبرش ارجاع ده؛ چرا که خداوند بزرگ به گروهی که به ارشادشان علاقه داشت، فرمود: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت خداوند کنید و اطاعت پیامبرش و اطاعت اولیالامر که از شما هستند، و اگر در چیزی نزاع کردید، آن را به خدا و رسولش باز گردانید».
بازگرداندن امر به خدا، متمسک شدن به قرآن کریم و یافتن دستور از آیات محکم (روشن) است، و بازگرداندن به پیامبر تمسک به سنّت قطعی و مورد اتفاق حضرت است.
نیز میفرماید:
هرگز حتی به اندازهی یک لحظه، با خدا و رسولش مخالفت ننمودم.
امامان دیگر نیز به همین منوال، راهی را میپیمودند که پیامبر اسلام پیمود. فرهنگ آنان، فرهنگ پیامبر اسلام بود.
اینک باید اهداف پیامبران را شناخت، تا با بررسی شیوهی زندگی آنان، مبانی زندگی امامان را شناخت.
اساس زندگی پیامبران، نفی هرگونه معبودهای باطل و طاغوتها، سپس اثبات و برقراری فرمان خدای یکتا و بیهمتا بود. محور زندگی آنان در آیات بیان شده است:
ما رسولان را با دلایل روشن فرستادیم، تا مردم به عدالت و قسط قیام نمایند.
رحمتشدگان، کسانی هستند که از فرستادهی خدا پیامبر امّی (درس نخوانده) پیروی میکنند، که صفاتش را در تورات و انجیل که نزدشان است مییابند، و آنان را امر به معروف و نهی از منکر میکند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنان بود [تسلط طاغوتها و...] بر میدارد.
الر كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النّـاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ بِاِذْنِ رَبِّهِمْ اِلی صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ؛[44]
الر، این کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیهای [شرک و ظلم و طغیان] به سوی روشنایی [ایمان و عدل و صلح] به فرمان پروردگارشان، در آوری؛ به سوی راه خداوند عزیز و حمید.
فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها؛[45]
کسی که به طاغوت، کافر شد و به خدا ایمان آورد، به دستگیرهی محکمی دست زده است که گسستن برای آن نیست.
از این آیات فهمیده میشود هدف از بعثت پیامبران، اجرای عدالت، ارشاد مردم از تاریکیهای گمراهی به سوی نور هدایت و کمال، آزادی از اسارت طاغوتها و بیرون رفتن از زیر پرچم طاغوت به پرچم ایمان است.
به دست آوردن چنین هدف بزرگی، بدون تشکیل حکومت و کسب امکانات و قدرت، ممکن نیست.
نتیجه: اگر بخواهیم شیوهی زندگی امامان را بشناسیم، باید با بررسی و شناخت اهداف پیامبران الهی، این مسیر را بپیماییم.
پینوشتها
[1]- صحیفهی نور، ج 1، ص 65 ، 21/1/1343.
[2]- تحریرالوسیله، ج 1، ص 234.
[3]- منجد الطلاب، ص 263.
[4]- مجمعالبحرین، ج 4، ص 78.
[5]- فرهنگ عمید، واژهی سیاست.
[6]- غررالحکم، ج 1، ص 374.
[7]- همان، ص 341.
[8]- همان، ص 434.
[9]- باقر شریف القرشی، حیاۀالحسن، ج 1، ص 42.
[10]- قلم (68) آیهی 4.
[11]- اصول کافی، ج 1، ص 266.
[12]- نهجالبلاغه، صبحی صالح، خطبهی 167.
[13]- غررالحکم، ج 1، ص 305.
[14]- میزانالحکمه، ج 4، ص 582.
[15]- غررالحکم، ج 1، ص 377.
[16]- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 310.
[17]- نساء (4) آیهی 60.
[18]- اصول کافی، ج 1، ص 67، باب اختلاف الحدیث، ح 10.
[19]- نهجالبلاغه، خطبه 3.
[20]- الغارات، ج 1، ص 83 .
[21]- صوفیّه، بر همین اساس در سیاست دخالت نمیکنند. از این رو، همیشه مورد تأیید طاغوتها و چپاولگرها بوده و هستند.
[22]- قصص (28) آیهی 81 .
[23]- نمل (27) آیهی 40.
[24]- المحجة البیضاء، ج 5، ص 355
[25]- صحیفهی نور، ج 13، ص 219، 30/10/1359.
[26]- همان، ص 217 و 216.
[27]- چنان که در بخشی از «زیارت جامعه کبیره» آمده است.
[28]- مجمعالبحرین، ج 4، ص 78.
[29]- بحارالأنوار، ج 41، ص 150.
[30]- همان، ص 149 و 150.
[31]- شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج 10، ص 212.
[32]- نهجالبلاغه، صبحی صالح، خطبهی 200، ص 318.
[33]- شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج 10، ص 212.
[34]- نهجالبلاغه، نامهی 53.
[35]- همان، خطبهی 216.
[36]- همان، خطبهی 216.
[37]- همان، خطبهی 192.
[38]- همان، خطبهی 45.
[39]- نساء (4) آیهی 53.
[40]- نهجالبلاغه، نامه 53.
[41]- همان، خطبه 196.
[42]- حدید (57) آیهی 25.
[43]- اعراف (7) آیهی 157.
[44]- ابراهیم (14) آیهی 1.
[45]- بقره، (2) آیهی 256.
محمّدتقی عبدوس ـ محمّد محمّدی اشتهاردی