جابر و حدیث لوح
یکی از افتخارات بزرگ جابر بن عبدالله انصاری آن است که راوی حدیث لوح است. حدیث لوحِ حضرت فاطمهی زهرا سلامالله علیها، از احادیث قدسی بسیار معتبری است که در روز ولادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام بهعنوان مژدگانی از جانب رسول خدا صلّی الله علیه و آله، در لوحی سبزرنگ مانند زمرّد، با نوشتههایی سفید شبیه به نور خورشید، به حضرت صدّیقه علیها السّلام هدیه شد.
جابر بن عبدالله انصاری که در آن روز خجسته جهت عرض تبریک به منزل حضرت زهرا سلامالله علیها مشرّف شده بود، توفیق پیدا کرد تا از این لوح رونویسی کند. سالها بعدازاین ماجرا حضرت باقر علیه السّلام میراث گرانقدری که از پدران بزرگوار خود دربارهی حدیث لوح به یادگار داشتند را با مکتوب جابر مقابله نموده و بدین ترتیب بر اعتبار این حدیث قدسی بیشازپیش افزوده شد.
حدیث لوح علاوه بر سند بسیار قوی و فراوانی نقل آن در منابع مختلف، صراحت کمنظیری در ذکر نام یکایک جانشینان رسول خدا صلّی الله علیه و آله داشته، و به همین دلیل جایگاه ویژهای در مباحث اثبات امامت و خلافت ائمهی دوازدهگانهی شیعه علیهم السّلام دارد. از آنجایی که حدیث لوح حدیث مفصّلی است و این مختصر گنجایش بیان آن را ندارد، تنها به ذکر برخی از فرازهای آن اکتفا میکنیم.
جابر میگوید: (پس از دیدن لوح) به حضرت زهرا علیها السّلام عرض کردم: پدر و مادرم فدای تو ای دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم! این لوح چیست؟ حضرت فرمودند: «هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ ص فِيهِ اسْمُ أَبِي وَ اسْمُ بَعْلِي وَ اسْمُ ابْنَيَّ وَ اسْمُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي وَ أَعْطَانِيهِ أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِك»، این لوح را رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به من هدیه داده است. در آن اسم پدرم، شوهرم، دو پسرم و نام تمام اوصیاء از فرزندانم وجود دارد. رسول خدا آن را به من دادند تا بهوسیلهی آن به من بشارت دهند.
امام صادق علیه السّلام میفرمایند: «پدرم حدیث لوح را با آنچه جابر کتابت نموده بود، تطبیق دادند و حتّی یک حرف آن باهم اختلاف نداشت. جابر گفت: خدا را شاهد میگیرم که در لوح اینگونه دیدم نوشتهشده است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ... إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ وَ سِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ .../ به نام خدای بخشندهی بخشایشگر، این کتابی است از خدای عزیزِ علیم برای محمّد، نبیّ، نور، سفیر، حجاب و راهنمایش. روحالامین آن را از نزد پروردگار عالمین به او نازل کرده ... همانا من نبیّی را مبعوث نکردم که روزگارش کامل شد و مدّتش به پایان رسید مگر آنکه برای او وصیّ و جانشینی قراردادم و همانا من تو را بر تمام انبیاء برتری بخشیدم و وصیّ تو را بر تمام اوصیاء فضیلت دادم، و تو را به دو بچه شیرت و دو نوهات حسن و حسین تکریم نمودم ...». تا آخر حدیث که به ترتیب نام و اوصاف یکیک ائمّهی دوازدهگانه را میآورد و با نام حضرت مهدی علیه السّلام و ویژگیهای آن بزرگوار ختم مینماید.
بیاعتنایی به معاویه
جابر در زمان حکومت معاویه چون روزگار بر او سخت میگذشت و بااینکه میدانست معاویه مسلمان نمیمیرد امّا بهناچار قصد شام کرد تا با معاویه ملاقات نماید و با مساعدت او به زندگی خود و خانوادهاش سروسامانی بخشد، امّا معاویه به سببِ عناد و کینهای که از خاندان پیامبر و اصحاب و شیعیان آنان داشت، چند روزی جابر را پشت در نگه داشت و اجازه ورود نمیداد تا بدینوسیله او را خوار و سبک نماید.
جابر پسازآن که اجازهی ورود یافت، به معاویه گفت: مگر از رسول خدا نشنیدی که فرمود: «مَن حَجَبَ ذا فاقةٍ وَ حاجةٍ، حَجَبَهُ اللّهُ یومَ فاقتِهِ وَ حاجَتِهِ/ هر کس به روی حاجتمند و بیچارهای در را ببندد، خداوند درِ رحمتش را در قیامت به روی او میبندد». معاویه از شنیدن اعتراض جابر بسیار خشمناک شد و گفت: من هم از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: «إنّکُم سَتلقونَ بعدی إمرةً فاصبِری حَتّی تُرَدُّوا عَلَیَّ الحَوضَ/ بعد از من شماها به زمامدارانی مبتلا خواهید شد (که به شما اذیت و آزار میرسانند) صبر کنید تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوید»، ای جابر چرا صبر نکردی و اینجا آمدی؟ جابر گفت: آری مرا به یاد چیزی که فراموش کرده بودم، انداختی؛ لذا صبر میکنم. این را گفت و با بیاعتنایی از کاخ معاویه خارج شد و بر مرکب خود سوار شد و به مدینه بازگشت. معاویه از این برخورد پشیمان شد و شش صد دینار طلا برای جابر فرستاد، امّا جابر نپذیرفت و به فرستاده او گفت: به معاویه بگو: «وَ اللّهِ یا بنَ آکلةِ الأکبادِ! لا وَجَدتَ فِی صَحیفَتِکَ حسنةً أنا سَبَبُها أبداً/ به خدا قسم ای پسر زن جگرخوار! در نامهی اعمالت خیری نخواهی دید که من سبب آن شده باشم.
البته ناگفته نماند: از شخصیّتی مثل جابر انتظار نمیرفت که حتّی در سختترین شرایط، از مراجعه به اهلبیت علیهم السّلام غافل شده و به دشمنان ایشان مراجعه کند. ائمّه اطهار علیهم السّلام که از عنایت و توجّه حتّی به دشمنان خود فروگذار نمیکنند، قطعاً نیاز جابر را که از دوستان ایشان بود، به نحو اَحسن برطرف مینمودند. درهرصورت اگر نقل این جریان دربارهی جابر صحیح باشد، این لغزش و خطایی از جانب او بوده که خدای متعال به برکت دوستی او با خاندان رسالت و امامت، او را از این مهلکه رهایی بخشیده است.
ابلاغ سلام پیامبر صلّی الله علیه وآله به امام باقر علیه السّلام
جابر عمر طولانی و بابرکتی داشت. یکی از برکات عمر جابر جریان مشهوری است که ازاینقرار است: جابر میگوید که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به من فرمودند: «يُوشِكُ أَنْ تَبْقَى يَا جَابِرُ حَتَّى تَلْقَى وَلَداً لِي مِنَ الْحُسَيْنِ يُقَالُ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ يَبْقُرُ عِلْمَ الدِّينِ بَقْراً فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ/ ای جابر تو زنده میمانی تا فرزندی از من را که از اولاد حسین است و او را محمّد بن علی میگویند و علم دین را به بهترین وجه میشکافد، ملاقات مینمایی؛ پس آنگاهکه او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان».
لقب باقر نیز از همین حدیث شریف برای حضرت ابا جعفر امام باقر علیه السّلام اتّخاذ شده است. جابر از آن روزی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله مژدهی زیارت امام باقر علیه السّلام را به او دادند، در انتظار این لحظهی فرخنده بود و پیوسته در مسجد رسول خدا نام امام باقر علیه السّلام را صدا میزد.
از امام صادق علیه السّلام روایتشده است که فرمودند: «إِنَّ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ يَقْعُدُ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ وَ هُوَ مُعْتَجِرٌ بِعِمَامَةٍ سَوْدَاءَ فَكَانَ يُنَادِي يَا بَاقِرَ الْعِلْمِ وَ كَانَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَقُولُونَ جَابِرٌ يَهْجُرُ فَكَانَ يَقُولُ لَا وَ اللَّهِ مَا أَهْجُرُ وَ لَكِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ إِنَّكَ سَتُدْرِكُ رَجُلًا مِنِّي اسْمُهُ اسْمِي وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِي يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً فَذَاكَ الَّذِي دَعَانِي إِلَى مَا أَقُولُ/ جابر بن عبدالله در مسجد رسول خدا صلّی الله علیه و آله مینشست و عمامهی سياهى دور سرش میبست و فرياد میزد: يا باقر العلم! اهل مدينه میگفتند: جابر هذيان میگوید، جابر میگفت: نه به خدا من هذيان نمیگویم، بلكه من از پيغمبر اکرم صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم که میفرمودند: تو مردى از خاندان مرا درک خواهی کرد كه هم نام و هم شمائل من است و علم را بهخوبی میشکافد، اين است سبب آنچه میگویم». عاقبت روزی انتظار جابر به سررسید و به زیارت امام باقر علیه السّلام نائل شد. پسازآن که از گرمای وجود، عطر خوش امامت و حال ملکوتی امام ایشان را شناخت، از نام مبارکش پرسید. پس از شنیدن نام مقدّسش بند دلش پاره شد و از شوق زیارت امام و تحقّق وعدهای که سالیان پیشتر از رسول خدا شنیده بود، مأموریّتش را به سرانجام رسانده و سلام رسول خدا صلّی الله علیه و آله را به حضرت باقر علیه السّلام ابلاغ نمود.
اوّلین زائر اباعبدالله الحسین علیه السّلام در اربعین
چهل روز از شهادت مولایمان سیّد الشّهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام گذشته بود که جابر بن عبد الله انصاری درحالیکه پیرِ سالخوردهای بود، با چشمانی نابینا، به همراه عطیّة بن سعد بن جنادةی عَوفِیّ، که از دلدادگان مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام و دانشمندان و مفسّرین بنام اسلامی بود، در روز بیستم صفر سال 61 هجری (همان سال شهادت حضرت اباعبدالله علیه السّلام)، به زیارت مولای شهید خود به کربلای معلّی آمد و اینگونه بود که جابر بهعنوان اوّلین زائر امام حسین علیه السّلام پس از تدفین بدن مقدّس امام علیه السّلام، شناخته شد و هرساله اربعین از او، کیفیّت زیارتش و جملات ماندگاری که کنار مضجع شریف امام علیه السّلام به زبان آورده، سخن به میان میآید.
علما و بزرگان شیعه مثل شیخ طوسی رحمه الله در مصباح المتهجّد، شیخ حرّ عاملی در وسائل الشّیعه، علّامه مجلسی در بحار و دیگران به این مطلب که جابر اوّلین زائر حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام است تصریح داشته و گفتهاند: «وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي وَرَدَ فِيهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَرَامٍ الْأَنْصَارِيُّ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ رَضِيَ عَنْهُ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى كَرْبَلَاءَ لِزِيَارَةِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ زَارَهُ مِنَ النَّاسِ/ و اربعین روزی است که جابر بن عبد الله بن حرام انصاری صحابی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برای زیارت اباعبدالله علیه السّلام از مدینه به کربلا آمد و او از میان مردم اوّلین نفری بود که حضرت اباعبدالله علیه السّلام را زیارت نمود».
کیفیّت زیارت اربعین جابر در کربلا
عطیّة میگوید: وقتی به کربلا رسیدیم، جابر در شریعهی فرات غسل کرد و پاکترین لباسهایش را به تن نمود. پسازآن با مقداری سُعد (نوعی گیاه که از آن به مُشک زمین هم تعبیر میشود و علاوه بر خاصیت خوراکی، بهعنوان عطر نیز استعمال میگردد) بدن و سرخود را آغشته کرد، سپس با پای پیاده حرکت کرد و قدمی از قدم برنمیداشت مگر آنکه ذکر خدا میگفت، تا به کنار قبر مقدّس ابی عبد الله علیه السّلام رسید. از من خواست تا دست او را به روی قبر بگذارم، وقتیکه قبر مطهّر را با دستان خود لمس نمود، غش کرد و روی قبر مقدّس سیّدالشّهداء علیه السّلام افتاد. من قدری آب به صورتش پاشیدم، همینکه به هوش آمد سه مرتبه صدا زد: یا حسین! پسازآن به حضرت عرض کرد: حَبِيبٌ لَا يُجِيبُ حَبِيبَهُ! دوستی که جواب دوست خود را نمیدهد! (چرا پاسخ ندای مرا نمیدهی؟!) سپس به خود نهیبی زد و گفت: چگونه پاسخم را بدهی درحالیکه رگهای مقدّس گلویت روی شانه و پشتت ریخته و از هم متفرّق شده و بین بدن و سر مبارکت فاصله افتاده است. و پسازآن شروع کرد به زیارت امام حسین علیه السّلام با عباراتی پرمغز و جانسوز، تا به اینجا رسید که: وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ فِيمَا دَخَلْتُمْ فِيهِ. قسم به کسی که به حقّ محمّد را به پیامبری مبعوث کرد، ما با شما (شهدای کربلا) در هر آنچه داخلش شدید (از مصائب و اجر و فضیلت) شریک هستیم. این کلام بر عطیّه گران آمد و به جابر گفت: چگونه چنین چیزی ممکن است درحالیکه نه در منزلی نزول کردیم و نه از کوهی بالا رفتیم و نه با شمشیر خود جنگیدیم و این در حالی است که این قوم (شهدای کربلا) میان سرها و بدنهایشان فاصله افتاده و فرزندانشان یتیم و همسرانشان بیشوهر گشتهاند؟! جابر گفت: ای عطیّه! از حبیبم رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیدم که میفرمودند: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ- هر کس قومی را دوست بدارد با ایشان محشور میشود و هر آنکس که عمل قومی را دوست داشته باشد در عمل ایشان شریک خواهد بود». و قسم به آنکه محمّد (صلّی الله علیه و آله) را به حقّ به پیامبری مبعوث داشت، نیّت من و همراهانم مطابق همان نیّتی است که حسین علیه السّلام و اصحابش با آن به شهادت رسیدند.
و در روایتی دیگر آمده است: جابر به زیارت حضرت اباعبدالله علیه السّلام پرداخت و پسازآن حضرت علیاکبر علیه السّلام را زیارت نمود و سپس به زیارت حضرت عبّاس علیه السّلام مشرّف شد و در زیارت آن بزرگواران از جملاتی نورانی- که در تاریخ ثبتشده است- استفاده کرد که نشانهی معرفت و شناخت بالای او نسبت به مقام و جایگاه حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام و شهدای کربلا میباشد.
نکتهی قابل تأمّل
ازجمله افرادی که با امام حسین علیه السّلام در واقعه عاشورا همراه نبودند، جابر بن عبد الله انصاری است. برخی از مورّخین دربارهی عدم همراهی او با حضرت سیّد الشّهدا علیه السّلام مینویسند که او نهتنها همراه امام علیه السّلام نرفت بلکه ایشان را از این سفر نهی نموده و حتّی از عبارت بیادبانهای همچون «إتَّقِ اللهَ/ از خدا بترس»! (و از این سفر منصرف شو) در سخنان خود خطاب به امام حسین علیه السّلام استفاده نموده است. ولی با توجّه به قرائن و شواهدی که پیشازاین دربارهی قرابت جابر نسبت به ائمّه علیهم السّلام بیان گردید، میتوان حدس زد که این نسبت به جابر بن عبد الله انصاری از سوی مورّخین دربارِ اموی بوده تا بابیان اینکه صحابی بزرگی چون جابر مخالف حرکت امام حسین علیه السّلام بوده است، وجههی قیام امام علیه السّلام را در نظر مردم مخدوش سازند. به همین دلیل عدم همراهی او باوجود مقدّس ابی عبد الله علیه السّلام در کربلا، بهاحتمال بسیار قوی به خاطر عذری مانند نابینائی و ناتوانیاش و یا چیز دیگری بوده است که توفیق مصاحبت با آن بزرگوار و شهادت در رکابشان را از او سلب نموده است. حضور سوزناک و با حسرت او در روز اربعین بر مزار حضرت سیّد الشّهدا علیه السّلام نیز اِشعار به همین حقیقت دارد، و الّا حضور او در میان یاران امام حسین علیه السّلام در روز عاشورا میتوانست دلیل و شاهد دیگری بر حقّانیّت و مظلومیّت آن امام همام و بطلان سپاه دشمن شود. درهرصورت از شخصیّتی چون جابر انتظار میرفت اگر همراهی با امام حسین علیه السّلام حتّی با سختی و مشکلات فراوان و چشمان نابینا مقدور بود، از مصاحبت امام علیه السّلام غفلت نورزد. همچنین در جریان این مصاحبت توفیق زیارت امام باقر علیه السّلام را نیز پیدا میکرد چراکه یکی از شاهدان کربلا حضرت باقر علیه السّلام بودند که در واقعه کربلا حدوداً سه سال داشتند.
وفات
جابر سرانجام در سن 94 سالگی در سال 74 یا 77 هجری درحالیکه چشمانش را ازدستداده بود در مدینه دار فانی را وداع گفت و حاکم مدینه بر او نماز خواند. او آخرین صحابی از میان اصحاب و شرکتکنندگان در عقبهی دوّم بود که از دنیا رفت. امام صادق علیه السّلام درباره او فرمودند: «إِنَّ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ كَانَ آخِرَ مَنْ بَقِيَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَانَ رَجُلًا مُنْقَطِعاً إِلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ/ جابر بن عبد الله انصاری آخرین بازماندهی یاران پیامبر خدا و مردی از همه بریده و به ما اهلبیت پیوسته بود». روحش شاد و یادش گرامی باد.
پینوشت
برگرفته از کتابهای: الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص469و527/ علل الشرائع ج1 ص142/ قرب الإسناد (ط - الحديثة) ص79/ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج2 ص25/ روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج۱ ص۲۰۲/ إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القديمة) ص۲۶۸/ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص787/ وسائل الشيعة ج14 ص479/ بحار الأنوار (ط - بيروت) ج98 ص335/ العدد القوية لدفع المخاوف اليومية ص219/ بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ص74/ زاد المعاد - مفتاح الجنان ص529/ اصحاب امام علی علیه السّلام ص259/ دانش نامه امیرالمؤمنین (محمّد محمّدی ری شهری) ج13 ص121.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی زاده