کد مطلب: ۲۲۰۶
تعداد بازدید: ۲۵۷۵
تاریخ انتشار : ۰۴ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۸:۵۶
زنان برجسته اسلام| ۲۹
حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها دختر جناب حسن بن زید بن امام حسن مجتبی علیه السلام و عمّه‌ی حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام، در  سال 145 ق در مکّه ی معظّمه متولّد شد و در مدینه ی منوّره با زهد و عبادت به سر برد.
زندگانی
حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها دختر جناب حسن بن زید بن امام حسن مجتبی علیه السلام و عمّه‌ی حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام، در  سال 145 ق در مکّه ی معظّمه متولّد شد و در مدینه ی منوّره با زهد و عبادت به سر برد. عدّه ای از علمای انساب و مورّخان، او را دختر زید بن حسن علیه السّلام دانسته اند که این قول بنا بر تحقیق اشتباه می باشد. ایشان با اسحاق مؤتمن، پسر حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام ازدواج کرد.
با ازدواج نفیسه خاتون با جناب اسحاق، دو نور در خانه ی ایشان جمع شد، نور حضرت ابا محمّد حسن بن علی و نور حضرت ابا عبد الله حسین بن علی صلوات الله علیهم اجمعین، دو آقا و سرور جوانان بهشت، چراکه بانوی خانه از نوادگان امام مجتبی علیه السّلام بود و آقای خانه از نوادگان حضرت حسین علیه السّلام. اسحاق بن جعفر علیه السّلام مردى بود از اهل فضل و صلاح و ورع و اجتهاد. اسحاق محدّثى جليل القدر بود، «ابن كاسب» هر گاه از او حديثى نقل مى ‏كرد، مى‏ گفت حديث كرد مرا ثقه ی رضىّ، اسحاق بن جعفر عليه السّلام.
با وجود آن که برخی از شیعیان گمراه شده و معتقد به امامت اسحاق شدند، امّا او هرگز از مسیر حقّ منحرف نشده و همیشه به امامت برادرش موسى بن جعفر عليهما السّلام قائل بود و از پدر بزرگوارش امام صادق علیه السّلام نصِّ بر امامت برادرش حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام را نقل می نمود. صاحب کتاب عمدة الطّالب گفته است: او شبیه ترین مردم به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود و از مادر با امام کاظم علیه السّلام مشترک بوده و به قول معروف برادر تنی امام محسوب می شد.
نفیسه علیها السّلام از آن صلب پاک، یک پسر و یک دختر به نام های قاسم و امّ کلثوم به دنیا آورد. گفته شده است که ایشان با شوهر و فرزندان خود از مدینه به مصر رفته و هفت سال در آن جا به سر برد.
 
حالات نفیسه خاتون
در ایّام طفولیّت به تنهایی تلاوت قرآن می کرد و برای حفظ نمودن کلام خدا همّت گماشت و در کم تر از یک سال قرآن کریم را حفظ کرد. نمازهای فریضه را ه همراه پدر و مادر خود در مسجد الحرام به جای می آورد در حالی که شش سال بیشتر نداشت. و این گونه نزد پدر و مادری بزرگوار رشد نمود تا این که در قدرت حفظ، صفای نفس و اندیشه ای زلال، یکی از آیات الهی گشت. طبیعی است که او در چنین حالتی با تمام وجود رو به قرآن بیاورد و در تفسیر و تأویل قرآن و باز نمودن پیچیدگی های این کتاب شریف سرآمد روزگار باشد. برای تعلیم و تربیت شوق فراوان داشت و در بررسی و نقل روایات رسول خدا صلّی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام بسیار کوشا بود. به قدری در علم و دانش غور کرد که به «نفیسة العلم» شهرت یافت.
حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها به زهد و عبادت و صیام روزها و قیام شب ها مشهور روزگار خود بود. او با وجود آن که صاحب مال زیادی بود، ولی به خوراک کم بسنده می کرد به طوری که نقل می کنند هر سه روز یک بار غذا می خورد و در عوض به درماندگان، مریضان و عموم مردم احسان می کرد. حاجتمندان را جمع می کرد و به سخنانشان گوش می داد، به همین جهت خانه ی او پُر بود از زوّاری که از تمام مناطق سرزمین اسلام به آن جا می آمدند. سی مرتبه به حج مشرّف شد که بیشتر آن پیاده بود و در این عمل به جدّ بزرگوار خود امام مجتبی علیه السّلام اقتدا نمود که می فرمود: «إِنِّي‏ لَأَسْتَحْيِي‏ مِنْ‏ رَبِّي‏ أَنْ‏ أَلْقَاهُ‏ وَ لَمْ أَمْشِ إِلَى بَيْتِهِ». به درستی که من از پروردگارم حیا می کنم از این که او را ملاقات کنم در حالی که پیاده به سوی خانه‌اش نرفته‌ام.‏
نفیسه خاتون در مسجد الحرام در حالی که پرده های خانه خدا (کعبه) را می گرفت، اشک می ریخت و ناله و فریاد می کرد، و این جملات را می گفت: «الهی و سیدی و مولای متّعنی و فرّحنی برضاک عنّی...».
زینب دختر یحیی متوّج (برادر نفیسه خاتون) درباره ی عبادت او می گوید: «چهل سال در نزد عمّه ام نفیسه خاتون خدمت می کردم و هرگز ندیدم که وی شب ها بخوابد و روزها افطار کند. به او گفتم: اما ترفقین بنفسک؟ آیا مراعات حال خود را نمی کنی؟! در جواب گفت: کیف أرفق بنفسی و قدّامی عقبات لا یقطعها الاّ الفائزون؛ چگونه مراعات کنم در حالی که پیش روی من عقباتی است که جز فائزون و رستگاران نمی توانند آن را بپیمایند.
با وجود زهدی که در دنیا داشت -بر خلاف برخی که به طور کلّی دنیا را رها می کنند- هرگز در انجام وظایف و مسئولیّت های خود در قبال همسر و فرزندان کوتاهی نمی کرد و هیچ چیز مانع از ادای حقوق خانواده توسّط ایشان نمی شد تا جایی که همسرش اسحاق به او افتخار می کرد.
 
شوق زیارت ابراهیم خلیل الله علیه السّلام
نفیسه خاتون هوای زیارت حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام را در سر داشت. زینب بنت یحیی می گوید: «كانت عمّتي نفيسة تحفظ القرآن و تفسيره، و كانت تقرأ القرآن و تبكي، و تقول: إلهي و سيدي يسّر لي زيارة خليلك إبراهيم عليه السّلام». عمّه ام نفیسه قرآن را به همراه تفسیرش حفظ می نمود و در حال قرائت قرآن گریه می کرد و می گفت: پروردگار و آقای من‏! زیارت دوستت ابراهیم علیه السّلام را برای من آسان بگردان (توفیق زیارت او را نصیبم کن).
به همین جهت با شوهرش به زيارت حضرت ابراهيم عليه السّلام مشرّف شد. وقتی به مزار نورانی ابراهیم خلیل علیه السّلام رسید، در مقابل جدّش ابراهیم علیه السّلام ایستاد و گفت: «ما أن بلغت المقام الكريم و الضريح العظيم حتى أجهشت بالبكاء، بكاء السرور لتحقيق أمنيتي في زيارة الخليل، ثم جلست في خشوع أقرأ من آيات اللّه ما ورد في خليل اللّه/ به مقام کریم و ضریح بزرگی نرسیدم تا این که برای گریه مهیّا شدم، گریه ی شوق و شادمانی از این که آرزویم در باره ی زیارت ابراهیم خلیل به وقوع پیوست. سپس در حالت خشوع نشستم و از آیات خدا آن چه در باره ی خلیل الله وارد شده بود تلاوت نمودم».
و (پس از آن این آیات را) تلاوت کرد: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ* رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ* رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ ...».‏
 
شفای چشم دختر یهودی
نفیسه خاتون و اسحاق در مراجعت، به مصر رفتند و مورد استقبال گرم مردم آن دیار قرار گرفتند. مردم فوج فوج برای استقبال و زیارت آن بزرگوار به خدمتش می رسیدند و از او طلب دعا می کردند. نفیسه خاتون و اسحاق پس از استقرار در مصر، در خانه ‏اى منزل نمودند که در همسايگى آن خانه، دختر يهودي نابينایی زندگی می کرد. دختر وقتی استقبال گرم مردم و موقعیّت معنوی حضرت نفیسه را مشاهده کرد، با الهام خدایی از آب وضوی ایشان به قصد تبرّک برداشت و به محض تبرّک جستن به آن، چشمانش بینا شد و شفا گرفت. به برکت این جریان فرخنده و کرامتی که از حضرت نفیسه به وقوع پیوست، يهوديان زیادی اسلام آوردند. همین امر باعث شد که اهل مصر بیش از پیش نسبت به آن حضرت عقیده پیدا کنند و از او خواهش کنند تا نزد ایشان بماند و از آن دیار نرود.
سیّده نفیسه خواسته ی ایشان را نپذیرفت و از اشتیاق خود به اشتغال به عبادت و طاعت در جوار حرم جدّشان رسول خدا صلّی الله علیه و آله به ایشان خبر داد. مردم که دیدند در کسب رضایت آن بزرگوار موفّق نشدند به حاکم خود مراجعه کردند و جریان را با او در میان گذاردند. حاکم نیز از نفیسه خاتون تقاضا کرد تا ایشان در تصمیم خود تجدید نظر کنند. امّا آن حضرت به حاکم فرمود که به جهت کثرت مراجعات مردمی از انجام عبادات و برنامه های معنوی خود باز مانده و تصمیم دارد به مدینه بازگشته و در کنار حرم پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به طاعت و عبادت خود ادامه دهد.
حاکم به ایشان عرضه داشت که مکان مناسبی را در اختیار آن بزرگوار قرار خواهد داد تا بتواند به برنامه ی خود برسد و ترتیبی می دهد تا مراجعات مردمی تنها دو روز در هفته یعنی روز شنبه و چهارشنبه انجام شود تا نفیسه خاتون دیگر روزهای هفته را برای عبادت و بندگی به کار گیرد. با اصرار حاکم ایشان پذیرفتند. از آن به بعد مصریان به قصد زيارت او مشرّف مى ‏شدند و از او بركات (فراوانی) مى ‏ديدند، و نفیسه خاتون در مصر بود تا در آن جا از دنیا رفت.
 
نذرِ نفیسه خاتون برای رفع حاجت
شیخ عبّاس قمی در کتاب سفینة البحار به نقل از شعرانی می نویسد: ابو المواهب شاذلی رسول خدا صلّی الله علیه و آله را در عالم رؤیا زیارت کرد. حضرت به او فرمودند: «یا محمّد! اذا کانَ لَکَ إلَی اللهِ تَعالی حاجةً فَانذِر لِنَفیسَةِ الطّاهِرَةِ وَ لَو بِدِرهَمٍ یَقضَی اللهُ تَعالی حاجَتَکَ». ای محمّد! (نام ابو المواهب محمّد بوده است) هر گاه از خدای متعال حاجتی داشتی پس برای نفیسه ی پاک، ولو به اندازه ی یک درهم نذر کن که خداوند تعالی حاجتت را برآورده خواهد ساخت.
 
وفات
نفیسه خاتون پس از عمری بندگی و طاعت حق تعالی، در ماه رمضان سال 208 ق در سن 63 سالگی به سرای قرب الهی شتافت. آن مخدّره قبرى براى خود به دست خود كنده بود و پيوسته در آن قبر داخل مى ‏شد و نماز مى‏ خواند و قرآن تلاوت مى‏كرد تا آن كه شش هزار ختم قرآن در آن قبر نمود. آن بزرگوار در وقت احتضار روزه بود، (به خاطر حال احتضاری که داشت) به او گفتند روزه ات را افطار کن (بشکن). فرمود: وا عجبا سى سال است تا به حال كه از خداوند تعالى مسألت مى ‏كنم كه با حالت روزه از دنيا بروم و حال كه روزه هستم افطار كنم؟! پس شروع كرد به خواندن سوره ی انعام و چون رسيد به آيه مباركه‏ ی: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِم»، روح ملکوتیش از قفس تن رها شد و به آسمان قرب خدا اوج گرفت.‏
به علّت وفات این جلیله ی مخدّره، ماتم بزرگی سراسر مصر را فرا گرفت و این روز از أیام مشهور روزگار شد. با اعلام این خبر از بلاد و نواحی اطراف، مردان و زنان برای تشییع جنازه ی او به مصر آمدند و دسته دسته با جمعیّتی که از حیث کثرت تا بدان روز مانندش دیده نشده بود، بر وی نماز گذاشتند. در آن شب به احترام این سیّده ی جلیله، شمع ها برافروخته شد و از هر خانه که در مصر بود، صدای گریه و شیون به گوش می آمد و تأسّفی عظیم بر مردم مصر هویدا شد.
 
سفارش رسول خدا صلّی الله علیه و آله
هنگامی که نفیسه خاتون از دنیا رفت، اسحاق بن جعفر علیه السّلام خواست بدن همسرش را از مصر به مدینه آورد و در بقیع به خاک سپارد. مردم نزد امیر شهر رفتند تا وی اسحاق را از این امر باز دارد، امّا اسحاق نپذیرفت. مصریان اموال بسیاری برای او جمع کردند تا از آن فکر برگردد، اسحاق هم چنان قبول نکرد.
مردم مصر شب را با اندوه و سختی به روز آوردند و چون بامداد رسید، خدمت اسحاق جمع شدند و حال او را دگرگون دیدند. سبب را از او سؤال کردند، گفت: دیشب رسول خدا صلّی اللّه علیه وآله را در خواب دیدم که به من فرمودند: «یا اسحاقُ! لا تُعارِض اهلَ مصرَ فِی نفیسةَ، لِأنَّ الرّحمةَ تَنزِلُ عَلَیهِم بِبَرَکاتِها/ ای اسحاق! با اهل مصر در باره ی (ماندنِ) نفیسه مخالفت نکن، چون رحمت خدا به برکت وجود او بر اهل مصر نازل می شود». سرانجام نفیسه خاتون علیها السّلام را در مزار «درب السباع» همان جا که خودش با دستانش حفر کرده بود، دفن کردند و اسحاق مؤتمن با دو فرزند خود عازم مدینه شد. نفیسه خاتون علیها السّلام در حال احتضار ابیاتی را زیر لب زمزمه می کرد که آن ها را به عنوان حسن ختام ذکر می کنیم:
اصرفوا عنّی طبیبی| و دعونی و حبیبی
زادنی شوقی الیه  | و عزامی فی لهیبٍ
طاب هتکی فی هواه | بین واشٍ و رقیبٍ
لا ابالی بفواتٍ  | حین قد صار نصیبی
لیس من لامٍ بعذلٍ | عنه فیه بمصیبٍ
جسدی راضٍ بِسُقمی | و جفونی بنحیبی
1-طبیبم را از من دور کنید و مرا با حبیبم وا گذارید. 2-چراکه اشتیاقم به سوی او شدّت یافته و عشق و محبّت من اکنون این است که در لهیب سوزان او بگدازم. 3-از میان رفتن آبرویم در میان جمعی سخن چین و رقیب در عشق، در هوای حبیبم بر من گواراست. 4-اگر چیزی از دستم برود باکی ندارم چون به معشوق خود می رسم. 5-کسی که مرا از علاقه ی به او ملامت می کند هرگز دستش به دامن او نمی رسد. 6- بدنم به ناتوانی و بیماری خشنود است و از این بابت گلایه ای ندارد و آن گاه ایشان به من فشار می آورند که باید بدنت را حفظ کنی.
 
پی‌نوشت:
برگرفته از کتاب های: مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج‏4 ص14/ منتهی الآمال فی تواریخ النّبیّ و الآل (مترجَم- انتشارات دلیل ما) ج2 ص1415تا1418/ سفینة البحار ج8 ص301/ أهل البيت في مصر ص226تا242/ نفیسه خاتون بانوی ممتاز از نوادگان امام حسن علیه السّلام ص13تا28.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی‌زاده
 
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: