فلسفهی حجاب| ۱
بزرگترین نعمتی که خداوند متعال به بندگان خود ارزانی داشته است، عقل است. از بدیهیاتی که مورد اتّفاق نظر همگان است، این است که انسان در تمامی امور، هرگاه بر محور عقلانیت حرکت کند، قطعاً موفّق و پیروز خواهد بود و هرگز ضرر نخواهد کرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله میفرمایند: «مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ وَ إِفْطَارُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ صَوْمِ الْجَاهِلِ وَ إِقَامَةُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجَاهِلِ وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا وَ لَا نَبِيّاً حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ عُقُولِ جَمِيعِ أُمَّتِهِ وَ مَا يُضْمِرُ النَّبِيُّ فِي نَفْسِهِ أَفْضَلَ مِنِ اجْتِهَادِ جَمِيعِ الْمُجْتَهِدِينَ وَ مَا أَدَّى الْعَاقِلُ فَرَائِضَ اللَّهِ حَتَّى عَقَلَ مِنْهُ وَ لَا بَلَغَ جَمِيعُ الْعَابِدِينَ فِي فَضْلِ عِبَادَتِهِمْ مَا بَلَغَ الْعَاقِلُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ».
خداوند چیزی باارزشتر از عقل در میان بندگان تقسیم نکرد. ازاینرو خواب عاقل از بیداری نادان، و خوردن عاقل از روزهی نادان، و بر جا بودن (مقیم بودن) عاقل از بلند شدن (و به حرکت درآمدن) نادان برتر است. خداوند هیچ رسول و پیامبری را مبعوث نکرد، مگر آن زمان که عقلش کامل گشت و عقلش از عقلهای همهی امّتش بیشتر میباشد. آنچه (از عقل) پیامبر در خود نهان میدارد، از کوشش تمام کوشندگان برتر است. و هیچ بندهای نمیتواند واجبات الهی را بهجا آورد مگر آنکه دربارهی آنها تعقّل کند، و همهی عبادتکنندگان در فضل و برتری عبادتهایشان به (پای) عقل نمیرسند. بهراستیکه عقلا همان اولوالالباب (صاحبان خرد) هستند که خداوند دربارهی آنان فرماید: تنها خردمندان متذکّر میشوند (و پند میگیرند – زمر/ آیه 9).[1]
خداوند متعال عقل را برای انسانها آفرید تا در کنار کتب آسمانی و انبیاء و اولیاء الهی، همچون چراغی مسیر حق را به او نشان دهد و او را به سمت هدایت و سعادت راهنمایی کند. به همین جهت است که در روایتی از امام کاظم علیه السّلام میخوانیم: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ». همانا برای خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّتی ظاهری و حجّتی باطنی. و امّا حجّت ظاهری پس رسولان و انبیاء و ائمّه علیهم السّلام هستند و امّا حجّت باطنی، عقلها میباشند.[2]
بنابراین، حال که عقل بر مملکت جان آدمی حکومت میکند، پس بر هر انسانی لازم است در برخورد با هر اتّفاق و جریانی از عقل خود بهره گیرد تا در انتخاب مسیر دچار اشتباه نشود. در رابطه با مسئلهی حجاب نیز با پرهیز از هرگونه تعصّب و واهمهای، باید قوّهی عاقله را به کار انداخت و با بررسی جوانب مختلف آن، دربارهاش تصمیمگیری کرد و قضاوت نمود. پیشازاین دربارهی مفاسد بیحجابی و عدم رعایت عفت سخن گفتیم. حال بر آنیم تا با بررسی فلسفهی حجاب و بهعبارتدیگر ثمرات آن، راه را برای تفکّر و شناخت بهتر از این واجب الهی بازکنیم. حجاب ثمرات فردی و اجتماعی، و روحی و جسمی فروانی دارد که ان شاء الله در خلال بحث از فلسفهی حجاب، با آنها آشنا خواهیم شد.
تبلور عقلانیت در رعایت حجاب و عفت
بر اساس حکم عقل، هر گوهر ارزشمند و دوستداشتنی باید از دستبرد بیگانه محفوظ بماند وگرنه از دست میرود و یا آسیب میبیند؛ ازاینرو زن هم که در ظاهر جنس لطیف و در باطن حقیقت شگرفی است، دارای محبوبیت و ارزش والایی است و باید در صدف عفاف و پوشش اسلامی قرار بگیرد، تا عظمت و ارزش و محبوبیت او حفظ و از تماس بیگانه و نگاه او در امان باشد، بهبیاندیگر عقل درمییابد که هر انسانی طبیعتاً تحت تأثیر لطافتها و زیباییها قرارگرفته و مجذوب آنها میشود و ازآنجاکه زن از لطافت و زیبایی خاصی برخوردار است، باعث ایجاد هوس و تحریک مردان گردیده و منزلت و شخصیت او مورد غفلت واقع میگردد و این موضوع، زمینه را برای جذب غیر مشروع به زن فراهم میآورد و زیانها و فاجعههای جبرانناپذیری به وجود میآید؛ به همین دلیل باید در پرتو حجاب و پوشش عفیفانه، از انحرافات جنسی در جامعه جلوگیری شود که این بهترین خدمت به زن و حفظ منزلت، شرافت و حرمت اوست.
از نگاه عقل، آزادیهای جسمی در جامعه باید بهاندازهای باشد که به آزادیهای روحی و معنوی آسیب نرساند. لازمهی آزادی بیقیدوشرط، اسارت عقل و زندان روح و از میان رفتن استعدادها و تواناییهای والای انسانی افراد جامعه است. لذا ازآنجاکه پوشش کامل و عفاف، زمینهی رشد استعدادهای فطری و آرامش روحی و روانی و تکامل زن و افراد جامعه را فراهم میکند، فضیلتی است که نباید مورد غفلت مردم و مسئولین قرار گیرد.[3]
ورود به عالم حیات
قرآن کریم میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ». اى كسانى كه ايمان آوردهاید! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامیکه شما را بهسوی چيزى میخواند كه شما را حيات میبخشد! و بدانيد خداوند ميان انسان و قلب او حائل میشود، و همهی شما (در قيامت) نزد او گردآورى میشوید.[4] آیهی فوق با صراحت میگوید كه دعوت اسلام، دعوت بهسوی حيات و زندگى است. حيات معنوى، حيات مادّى، حيات فرهنگى، حيات اقتصادى، حيات سياسى به معناى واقعى، حيات اخلاقى و اجتماعى، و بالاخره حيات و زندگى در تمام زمینهها.
اين تعبير کوتاهترین و جامعترین تعبيرى است كه دربارهی اسلام و آئين حق آمده است. اگر كسى بپرسد اسلام هدفش چيست؟ و چه چيز میتواند به ما بدهد؟ در يك جملهی كوتاه میگوییم هدفش حيات در تمام زمینههاست و اين را به ما میبخشد. آيا مردم قبل از طلوع اسلام و دعوت قرآن، مرده بودند كه قرآن آنها را دعوت به حيات میکند؟! پاسخ اين سؤال اين است كه آرى آنها فاقد حيات به معنى قرآنیاش بودند، زيرا میدانیم حيات و زندگى مراحل مختلفى دارد كه قرآن به همهی آنها اشاره كرده است.
گاهى به معناى حيات گياهى آمده، آنچنانکه میگوید: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها». بدانيد خدا زمين را پس از مرگ زنده میکند. (حديد/ آيه 17) و گاهى به معناى حيات حيوانى ذکرشده، مانند: «إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى». خداوندى كه آن (زمين) را زنده كرد، مردگان را نيز زنده مىكند. (فصلت/ آیه 39) و زمانى به معناى حيات فكرى و عقلانى و انسانى آمده است، مانند: «او مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ ...». آيا آنکس كه مرده و گمراه بود و هدايتش كرديم همانند گمراهان است؟ (انعام/ آیه 122) و گاهى به معناى حيات جاودان جهان ديگر آمده، مانند: «يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي». ایکاش براى زندگى امروز (روز رستاخيز) چيزى از پيش فرستاده بودم. (فجر/ آيه 24) و زمانى به معناى علم و توانايى بیحد و انتها میآید، آنچنانکه دربارهی خدا میگوییم: «هو الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ». او زندهای است كه برايش مرگ وجود ندارد. (فرقان/ آیه 58).
با توجه به آنچه در اقسام حيات گفتيم، روشن میشود كه مردم عصر جاهلى گر چه زندگى مادّى حيوانى داشتند، امّا از زندگى انسانى و معنوى و عقلانى محروم بودند، قرآن آمد و آنها را دعوت به حيات و زندگى كرد. و ازاینجا بهخوبی معلوم میشود آنها كه دين و مذهب را در يك سلسله برنامههای خشك و بیروح و خارج از محدودهی زندگى و در حاشیهی برنامههای فكرى و اجتماعى میپندارند، چقدر در اشتباهاند. يك دين راستين آن است كه حركت در همهی زمینههای زندگى ايجاد كند، روح بدهد، فكر و انديشه بدهد، احساس مسئوليت بيافريند، همبستگى و اتّحاد و ترقّى و تكامل در همهی زمینهها ايجاد كند و به تمام معنى حيات آفرين بوده باشد.[5]
دستورات پروردگار متعال موجب حیات بشر است. انسان منهای کمال و فضیلت، چون جسم مردهی متحرّکی است که نبود آن از بودنش بیشتر سود میرساند، زیرا اگر بشر بر مبنای تعالیم خالق خود، تربیت نیابد و از نعمتهای خدادادی و استعدادها و ظرفیتهای بینظیرش بهره نبرده و صاحب کمالات انسانی نشود، نهتنها از رتبهی انسانیت ساقط میگردد، بلکه آنچنان نزول پیدا می کند که از حیوانات نیز پستتر میشود، چنانکه پروردگار متعال میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ». بهیقین، گروه بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم. آنها دلها [عقلها]يى دارند كه با آن (انديشه نمیکنند، و) نمیفهمند و چشمانى كه با آن نمیبینند و گوشهایی كه با آن نمیشنوند. آنها همچون چهارپایاناند بلكه گمراهتر! اينان همان غافلاناند (چرا كه با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهاند).[6]
از سوی دیگر «دین» بهعنوان یک برنامهی جامع و کامل برای زندگی بشر، با هدفِ سعادت و کمال او، مجموعهای از دستورالعملهاست که باید همهی آن در کنار هم انجام شود تا نتیجهی لازم و هدف موردنظر را تأمین نماید. بنابراین اگر در تعالیم دینی دربارهی نماز و روزه سخن به میان میآید، تنها بدین معنا نیست که دین در نماز و روزه خلاصه میشود و بس. بلکه در کنار نماز و روزه، برنامههای دیگری هم وجود دارد که بر هر مرد و زن مؤمن لازم است، آنها را آموخته و رعایت کنند. ازجملهی این دستورات و برنامهها، بحث حجاب و عفت ورزی است. مرد و زن مؤمن با رعایت حجاب در کنار سایر برنامههای دین، خود را در طریق کمال و پیشرفت قرار داده و بدینوسیله، گامبهگام در مسیر حیات طیبهای که قرآن کریم از آن سخن گفته است، قدم برمیدارند.
بدون شک خودنمایی، بیبندوباری و هر کاری که با روح حجاب و عفت ورزی در تعارض است، نه در حیات طبیعی و نیازهای واقعی جسمی ضرورت دارد و نه پاسخ گوی نیازهای روحی و روانی و تکاملبخش زندگی معنوی میباشد، بلکه به هر دو بعد حیات مادی و معنوی آسیب میرساند و سلامت جسمی و روحی افراد را به مخاطره میاندازد. بهراستی چه کسی توانسته با پوششها و رفتارهای ناهنجار، حرکت تکاملی و رشد معنوی داشته و به خداوند تقرّب یافته باشد. حتّی بیشتر زنان و مردانی که در زندگی شخصیشان، حریمهای عفت و حیا را رعایت نمیکنند، به هنگام ازدواج خود و یا نزدیکان، راضی نمیشوند کسی را بهعنوان شریک زندگی خود انتخاب کنند که اهل هتک پردههای عفت و حیا باشد. اساساً نمیشود به چنین افرادی بهعنوان شریک زندگی و تکیهگاه، اعتماد کرد، و هرلحظه احتمال خیانت و بیمهری وجود دارد. بنابراین، حجاب و رعایت عفت، بهعنوان یک رفتار ارزشمند و اخلاقی برای همگان بسیار حیاتبخش و تکامل ساز است و مسیر رشد و تعالی را برای آنان هموار میسازد.[7]
خودآزمایی
1-به حکم عقل آزادیهای جسمی تا چه اندازهای مجاز است؟
2-رابطهی حجاب و عفاف با حیات طیبه را بیان کنید؟
پینوشتها:
[1] المحاسن (ترجمه علیرضا زکی زاده رنانی) ج 1 ص 286.
[2] الكافي (ط - الإسلامية) ج 1 ص 16.
[3] برگرفته از: حجاب حریم پاکیها ص 84.
[4] سوره انفال/ آیه 24 (ترجمه مکارم).
[5] تفسير نمونه ج 7 ص 127 و 128.
[6] سوره اعراف/ آیه 179 (ترجمه مکارم).
[7] برگرفته از: حجاب حریم پاکیها ص 86.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده