امام حسین(ع) قبل از ولادت ... آغاز هجرت، هنوز امام حسین(ع) به دنیا نیامده بود. جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: «ای محمّد! خداوند تو را به نوزادی از فاطمه(س) مژده میدهد که به دنیا میآید و امّتت بعد از تو او را میکشند.»
پیامبر(ص) از این خبر نگران شد... بار دیگر جبرئیل نازل گردید و همین خبر را داد. باز پیامبر(ص) نگران شد.
جبرئیل به آسمان صعود کرد و سپس بازگشت و عرض کرد: «ای محمّد! پروردگارت سلام میرساند و مژده میدهد که مقام امامت و ولایت را در ذرّيه او قرار دادم.»
پیامبر (ص)از نگرانی بیرون آمد و گفت: «راضی شدم.»
پیامبر(ص) همین مطلب را به فاطمه(س) خبر داد. فاطمه(س) نگران شد. وقتی پیامبر(ص) به فاطمه(س) فرمود: «خداوند مقام امامت را در ذرّیه او قرار میدهد» فاطمه (س) شاد شد و گفت: «خشنود شدم.»[1]
ولادت امام حسین(ع) امام حسین(ع) بنا بر پارهای از روایات در روز پنجم شعبان سال چهارم هجرت، در مدینه دیده به جهان گشود.[2] ولادت آن حضرت را به پیامبر اکرم(ص) خبر دادند. آن حضرت نوزاد را به دست گرفته، در گوش راستش اذان و در گوش چپش جملههای اقامه را به زبان آورد و نامش را حسین گذاشت؛ سپس گوسفند (قوچی) را به عنوان عقيقه قربانی نمود.
فاطمه زهرا(س) به دستور رسول خدا(ص) موی سر حسين(ع) را تراشید و به اندازه وزن آن، نقره به فقير صدقه داد.[3]
مطابق بعضی از روایات، بعد از نماز ظهر، جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و مژده ولادت حسین(ع) را به پیامبر(ص) خبر داد. پیامبر(ص) فرمود: اللهاکبر.
و نیز روایت شده؛ جبرئیل به پیامبر(ص) تبریک و تسلیت گفت. تبریک به خاطر ولادت حسین(ع) و تسلیت به خاطر شهادت جانسوزش.[4]
گزارش دختر عُمَيس از اسماء بنت عمیس[5] نقل شده: حسين(ع) بعد از گذشت یک سال از ولادت برادرش حسن(ع) دیده به جهان گشود. پیامبر(ص) به خانه زهرا(س)آمد و به من فرمود پسرم را نزد من بیاور، من حسین(ع) را که در قنداقه سفیدی بود، به محضر رسول خدا(ص) بردم. از دیدار چهره حسین(ع) شاد و خندان شده ؛ در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس حسين(ع) را به دامن گرفت و گریه کرد. عرض کردم پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا(ص)، چرا گریه میکنی؟! فرمود: گریهام به خاطر مصائبی است که بعد از من به این نوزاد وارد میشود. به زودی گروه ستمگر او را میکشند و خداوند آن گروه را مشمول شفاعت من نخواهد کرد.
آنگاه پیامبر(ص) به على(ع) فرمود: آیا این نوزاد را نامگذاری کردهای؟
علی(ع) عرض کرد: من در نامگذاری او از شما پیشی نگیرم.
پیامبر(ص) به او فرمود: نامش را حسین بگذار.[6]
حسین(ع) پاره تن پیامبر(ص) أمّ أيمن از بانوان بسیار ارجمندی بود که پیامبر(ص) او را به بهشت مژده داد و پسر او أیمن در جنگ حنین به شهادت رسید.
این بانو قبل از ولادت امام حسین(ع) خوابی دید که از آن خواب وحشت کرده و به قدری محزون شد که گریه میکرد. پیامبر(ص) نزد او رفت و فرمود:
«چرا گریه میکنی؟»
- عرض کرد: «خواب بسیار وحشتناکی دیدهام.»
پیامبر(ص) فرمود: «آن را بازگو، که خدا و رسولش به تعبير آن آگاه است.»
أمّ أیمن عرض کرد: «نقل آن برایم ناگوار است.»
پیامبر(ص) فرمود: «خوابها، همانگونه که دیدهای نیست. (باطنی دارد) نترس و آن را نقل کن.»
أمّ أیمن گفت: «شب گذشته در خواب دیدم عضوی از بدن تو جدا شده و در خانه من افتاده است!»
پیامبر(ص) فرمود: «تعبیرش این است که دخترم فاطمه(س) فرزندی به نام حسین(ع) به دنیا میآورد. تو او را (مدّتی) پرستاری میکنی؛ بنابراین بعضی از اعضای من (که حسینم باشد) به خانه تو میآید.»
روز هفتم ولادت امام حسین(ع)، أمّ ايمن او را به بغل گرفت و نزد رسول خدا(ص) آورد. پیامبر(ص) با سرور و شادی فرمود:
«مَرْحَباً بِالْحَامِلِ وَ الْمَحْمُولِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَاكِ.»
«آفرین به حملکننده و حمل شده. این است تعبیر خوابی که دیدهای ای أمّأیمن!»[7]
نجات فُطرس (فرشته) در خرائج راوندی نقل شده؛ هنگامی که امام حسین(ع) متولّد شد، خداوند به جبرئیل فرمان داد با گروه بسیار از فرشتگان به حضور پیامبر(ص) آیند و تبریک بگویند. جبرئیل در مسیر فرود از آسمان به زمین، فرشتهای به نام «فُطرُس» را دید که در جزیرهای افتاده[8]، فطرس به جبرئیل عرض کرد: «به کجا میروید؟»
جبرئیل گفت: «به سوی محمّد(ص)»
فطرس عرض کرد: «مرا نیز با خود حمل و نزد آن حضرت ببر، شاید برایم دعا کند.»
جبرئیل خواستهی او را پذیرفت و با هم همراه فرشتگان دیگر به حضور پیامبر(ص) اسلام رسیدند و ولادت حسین(ع) را تبریک گفتند. آنگاه جبرئیل ماجرای فطرس را به عرض رساند.
پیامبر(ص) فرمود: «به او بگو پیکرش را به این نوزاد (حسین(ع)) بمالد.»
فطرس همین کار را کرد و هماندم خداوند فطرس را تندرست کرده، به حال اول بازگرداند. سپس فطرس همراه جبرئیل به سوی آسمان پر گشود.[9]
در روایت دیگری آمده؛ فطرس هنگام پرواز به سوی آسمان، به رسول خدا(ص) عرض کرد: اکنون که من به طفیل وجود حسين(ع) شفا یافتم، باید حق او را ادا و احسانش را جبران نمایم. هر کس حسین(ع) را زیارت کند، زیارتش را به او ابلاغ میکنم و هر کس در هر کجا به او سلام کند، یا درود بفرستد، سلام و درود او را به آن حضرت خواهم رساند.
* * *
طبق روایت دیگر؛ پیامبر(ص) از درگاه خدا خواست به خاطر حسین(ع) فطرس را آزاد کند، خداوند دعای پیامبر(ص) را به استجابت رسانید، فطرس به مرکز سکونت خود بازگشت و به فرشتگان افتخار میکرد و میگفت:
«مَنْ مِثْلِي وَ أَنَا عَتَاقَةُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ جَدِّهِ أَحْمَدٌ.»
«کیست مثل من؟! من آزادشده حسین فرزند علی(ع) و فاطمه (س) و جدّ حسین حضرت احمد(ص) هستم.»[10]
هدیه حضرت زهرا (س) به جابر، در جشن ولادت حسین(ع) جابر بن عبدالله انصاری میگوید: پس از ولادت امام حسين(ع)، برای عرض تبریک به محضر فاطمه زهرا (س) رفتم؛ تبریک گفتم. آنگاه در دست آن حضرت لوح (صفحه) سبزی دیدم که گمان کردم از زمرّد است. نوشتهای سفید در آن دیدم که همچون رنگ خورشید میدرخشید. عرض کردم: «پدر و مادرم به فدایت، این لوح چیست؟»
فرمود: «این لوح را خداوند به پدرم رسول خدا(ص) هدیه داده و پدرم آن را به عنوان مژدگانی[11] به من داده است. در این لوح نام پیامبر(ص) و علی(ع) و حسن و حسین Cتا امام قائم (عج) نوشته شده است...»
جابر، کلمات آن لوح را خواند و از آن رونویسی کرده نزد خود به عنوان امانت نگه داشت؛ تا در عصر امام باقر(ع) به آن حضرت تحویل داد.[12]
در حدیث لوح، وقتی که به نام مبارک حسین(ع) میرسد، خداوند آن حضرت را چنین توصیف میکند: «حسین(ع) را مخزن علم و وحی خود نمودم و او را به مقام شهادت گرامی داشتم و سرانجام کارش را قرین سعادت نمودم. او برترین شهیدان من و مقامش از همه شهیدان ارجمندتر است. کلمه تامه (معارف و حجّتها) و حجّت رسایم (براهین قطعی امامت) را در نزد او قرار دادم و با (توجّه به) عترت او (یعنی نسل او، امامان نهگانه) پاداش و کیفر میدهم...»[13]
چنانکه خواهیم گفت؛ یکی از ویژگیهای امام حسین(ع) نسبت به امام حسن(ع) این است که امامان نهگانه ، از امام سجاد(ع) تا حضرت مهدی (عج) از نسل پاک امام حسین(ع) هستند.
مقام ارجمند حسن و حسین(ع) در پیشگاه پیامبر(ص) در شماره قبل؛ در مورد فضایل امام حسن(ع)، روایات و گفتار بسیاری که در شأن امام حسن و حسین(ع) بود به طور مشترک بیان شد، که در اینجا به چند روایت در خصوص امام حسين(ع) بسنده میشود:
١- روزی پیامبر(ص) دست حسن و حسین(ع) را گرفته و فرمود: «کسی که من، این دو و پدر و مادر این دو را دوست بدارد؛ در قیامت کنار من خواهد بود.»[14]
۲- پیامبر(ص) فرمود: «در روز قیامت، عرش خدا به تمام زینتها آراسته میشود. امام حسن(ع) بالای یکی از منبرها و امام حسین(ع) بر بالای منبر دیگر قرار میگیرند. خداوند عرش را با وجود این دو بزرگوار میآراید، همچنان که دو گوشواره، زن را میآراید.»[15]
۳- روزی پیامبر(ص) به على(ع) فرمود:
«سَلاَمُ اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا اَلرَّيْحَانَتَيْنِ أُوصِيكَ بِرَيْحَانَتَيَّ مِنَ اَلدُّنْيَا.»
«سلام خدا بر تو ای پدر دو دستهگل خوشبو. تو را در دنیا به این دو دستهگل خوشبوی خودم (حسن و حسین(ع)) سفارش میکنم.»[16]
محبّت و تلقین، دو عامل مهم تربیت در میان عوامل تربیت صحیح کودک؛ دو عامل نقش مهم در پرورش و آموزش صحیح کودک دارد: محبّت؛ و تلقين ارزشهای عالی معنوی.
هدف پیامبر(ص) در محبّتهای سرشاری که نسبت به حسن و حسين(ع) داشت، هم برای آن بود که آنها بر اساس اصول صحیح تربیتی، رشد کنند و هم برای آن بود که مردم بدانند پیامبر(ص) آنها را بسیار دوست دارد. پس آنها را دوست بدارند و با برقرار کردن پیوند گرم دوستی با آنها، بر زندگی خود رونق و حیات معنوی ببخشند.
تلقينهای پیامبر(ص) نیز در همین راستا بود. پیامبر(ص) آغاز زندگی آنها را با ذکر توحید و خداشناسی، طراوت بخشید و بر این اساس آنها را بزرگ کرد.
نتیجه اینکه: دامنی که حسین(ع) را پرورانید، از سه شخصیّت ممتاز؛ یعنی پیامبر(ص)، على(ع) و زهرا (س) تشکیل یافته بود و بر سه مقام؛ نبوت، ولایت و امامت استوار شده بود.
داستانهایی از کودکی و نوجوانی امام حسین(ع) در دوران کودکی زندگی امام حسین(ع) سرگذشتهای جالبی نقل شده که در اینجا به ذکر چند نمونه میپردازیم:
۱- نخستین کلام حسین(ع) در آن هنگام که هنوز حسين(ع) زبان نگشوده بود، پیامبر(ص) برای انجام نماز مستحبی ایستاد. حسين(ع) نیز در کنارش بود. رسول خدا(ص) فرمود: اللهاکبر، حسین(ع) نتوانست این جمله را بگوید. پیامبر(ص) شش بار این جمله را تکرار کرد، ولی حسین(ع) همچنان توان گفتن این جمله را به طور کامل نداشت.
هنگامی که پیامبر(ص) برای بار هفتم فرمود: اللهاکبر، حسین(ع) زبان گشود و به طور کامل و شیوا جمله فوق را ادا نمود.
امام صادق(ع) میفرماید: از اینرو گفتن ۷ تکبیر در آغاز نماز (قبل از تكبيرة الاحرام) سنّت (مستحبّى) گردید.[17]
به این ترتیب نخستین کلام حسین(ع) هنگام زبان باز کردن، «اللهاکبر» بود و سرانجام خون پاکش را برای بزرگداشت «اللهاکبر»، سخاوتمندانه و قهرمانانه ایثار کرد.
درس بزرگی که این حدیث به ما میآموزد، این است که کودکان را هنگام زبان باز کردن، با نام خدا آموزش و تلقين دهیم و نسبت به آنها مهربانی کنیم، چرا که تلقین و مهربانی، دو اصل عميق در پرورش سالم روحی و جسمی کودک است.
۲- محبّت سرشار پیامبر(ص) به حسین(ع) روزی پیامبر(ص) با جمعی به نماز جماعت ایستاد. در آن هنگام حسين(ع) کودک خردسال بود. هنگامی که پیامبر(ص) به سجده رفت، حسین(ع) نیز به سوی پیامبر(ص) دوید و بر پشت آن حضرت سوار شد و پاهای خود را حرکت میداد و میگفت: حَلْ حَلْ.[18]
هنگامی که پیامبر(ص) میخواست سر از سجده بردارد، حسین(ع) را با دستهایش میگرفت و در کنارش بر زمین مینهاد. هنگامی که به سجده دوم میرفت، باز حسین(ع) بر پشت آن حضرت سوار میشد و پاهایش را حرکت داده و همان جمله را ادا میکرد!
این منظره چند بار تکرار شد تا پیامبر(ص) از نماز فارغ گردید.
یک نفر یهودی که شاهد این منظره بود، نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: «شما با فرزندان خود به گونهای رفتار میکنید که در میان ما چنین رفتاری نیست.»
پیامبر(ص) در پاسخ او فرمود:
«أَمَا لَوْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ لَرِحِمْتُمُ اَلصِّبْيَانَ.»
«آگاه باشید اگر شما ایمان به خدا و رسولش بیاورید، به کودکان مهر و محبّت میورزید.»
همین منظره و سخن، قلب آن یهودی را به اسلام جذب کرد و همان دم مسلمان شد.[19]
۳- بازی کودکانه و جالب ابو رافع (یکی از اصحاب نزدیک پیامبر(ص)) میگوید: «من در دوران کودکی، با حسین(ع) که او نیز کودک بود، سنگ بازی میکردیم (گودال کوچکی در زمین کنده و سنگی کروی شکل را از فاصله معیّن به طرف آن گودال میغلطاندیم، هرگاه سنگ هر کدام داخل گودال میافتاد، او برنده میشد) و شرط ما این بود که هر کس برنده شد، اندکی بر پشت بازنده (به صورت سجده) سوار گردد. - این بازی در آن عصر معمول بود - و هرگاه من برنده میشدم، به او عرض میکردم مرا به پشتت حمل کن. ایشان در پاسخ میفرمود: «آیا بر پشت کسی سوار میشوی که رسول خدا(ص) او را بر پشتش سوار کرده است؟!»
من با شنیدن این سخن، گذشت میکردم. بار دیگر به بازی ادامه میدادیم، وقتی که حسین(ع) برنده میشد، عرض میکردم تو را بر پشتم سوار نمیکنم، همانگونه که تو مرا سوار نکردی.
در پاسخ میفرمود: «آیا راضی نیستی که کسی را بر پشتت سوار کنی که رسول خدا(ص) او را بر پشتش سوار میکند؟!» در این هنگام او را بر پشتم سوار میکردم!»[20]
۴- محبّت پیامبر(ص) به دوست حسین(ع) روزی پیامبر(ص) با جمعی از اصحاب عبور میکردند. در مسیر راه دیدند چند نفر کودک با هم بازی میکنند. پیامبر(ص) کنار یکی از آنها نشسته و به او بسیار محبّت کرد و بین دو چشم او را بوسیده، سپس از آنجا گذشتند. بعضی از حاضران از پیامبر(ص) پرسیدند؛ «چرا در میان آن کودکان، به یکی از آنها آنهمه محبّت کردید؟!»
پیامبر(ص) فرمود: «روزی این کودک را دیدم با حسین(ع) بازی میکند و خاک زیر پای حسین(ع) را برمیدارد و به صورتش میمالد، از این رو که او پسرم حسین(ع) را دوست میدارد، من نیز او را دوست دارم و جبرئیل به من خبر داد که این کودک، از یاران امام حسین(ع) در حادثه کربلا خواهد شد.»[21]
از تقریرات عالم بزرگ، شیخ جعفر شوشتری نقل شده؛ احتمال دارد آن کودک، «حبیب بن مظاهر» بوده باشد.[22]
۵- مقام ارجمند حسین(ع) از زبان پیامبر(ص) روزی حسین(ع) در دوران کودکی در آغوش پیامبر(ص) بود و پیامبر(ص) از او نوازش میکرد و او را میخندانید. عایشه یکی از همسران پیامبر(ص) به آن حضرت عرض کرد: «ای رسول خدا! چقدر این کودک را دوست داری و با دیدار او شاد میشوی؟!»
پیامبر: چرا با او دوست نباشم و با دیدار او شاد نگردم، با اینکه او میوه قلب و نور چشمم میباشد و امتم او را خواهند کشت. کسی که بعد از وفاتش، مرقدش را زیارت کند، خداوند ثواب یک حج (مستحبی) از حجهای مرا برای زیارتکننده مینویسد.
عایشه: به راستی ثواب یک حج از حجهایت؟!
پیامبر: بلکه ثواب دو حج.
عایشه: به راستی ثواب دو حج؟!
پیامبر: بلکه ثواب سه حج.
این سؤال و جواب همچنان تکرار شد تا اینکه پیامبر(ص) فرمود: «خداوند ثواب ۹۰ حج من را، با ثواب عمرههای آنها، به زیارتکننده مرقد حسین(ع) خواهد داد.»[23]
6- پیروزی حسین(ع) در مسابقه کشتی روزی پیامبر(ص) از جایی عبور میکرد. در مسیر راه، حسن و حسین را دید که با کودکان مدینه بازی میکنند. پیامبر حسن و حسین(ع) را گرفت و یکی را بر دوش راست و دیگری را بر دوش چپش گذاشت و آنها را به طرف خانه فاطمه (س) حمل کرد. در مسیر راه ابوبکر با پیامبر(ص) ملاقات کرد و گفت: «تو نیکو سواری هستی.»
پیامبر (ص)فرمود:
«وَ نِعْمَ اَلرَّاكِبَانِ هُمَا، إِنَّ هَذَيْنِ اَلْغُلاَمَيْنِ رَيْحَانَتَايَ مِنَ اَلدُّنْيَا.»
«و این دو کودک نیز، نیکو سوارانی هستند. این دو، پسر دو دستهگل خوشبوی من در دنیایند.»
۷- امام حسین(ع) پدر ۹ امام سلمان میگوید: «به محضر رسول خدا (ص)رفتم. دیدم حسین(ع) را روی زانوی خود نشانده و چشمها و دهانش را میبوسد و میفرماید تو آقا، پسر آقایی، تو امام، پسر امامی، تو پدر امامی، تو حجّت، پسر حجّتی. تو پدر حجّتهای نهگانهای که «قائم» نهمین آنان است.»[24]
۸- علم حسین(ع) در دوران کودکی عصر رسول خدا(ص)، یکی از اصحاب حضرت به نام حُذَیفه میگوید: حسين(ع) را دیدم، فرمود؛ سوگند به خدا! طاغیان بنیامیه برای کشتنم اجتماع میکنند که در پیشاپیش آنها عمر بن سعد است.
از او پرسیدم آیا رسول خدا(ص) این موضوع را به تو خبر داد؟ فرمود «نه». به حضور رسول خدا(ص) رفتم و سخن حسين(ع) را به عرض آن حضرت رساندم، ایشان فرمود:
«عِلْمِي عِلْمُهُ وَ عِلْمُهُ عِلْمِي، لِأَنَّا نَعْلَمُ بِالْكَائِنِ قَبْلَ كَيْنُونَتِهِ.»
«علم من، علم حسین(ع) است و علم او علم من است و ما به آنچه رخ میدهد، قبل از آن که رخ دهد آگاه هستیم.»[25]
خودآزمایی
1- دو عامل که نقش مهم در پرورش و آموزش صحیح کودک دارد را نام ببرید.
2- درسی که حدیث نخستین کلام امام حسین (ع) {گفتن الله اکبر} به ما میآموزد چیست؟
3- هدف پیامبر(ص) در محبّتهای سرشاری که نسبت به حسن و حسين(ع) داشت، چه بوده است؟
پینوشتها [1]. اصول کافی، ج ۱، ص ۴۶۴.
[2]. بنا به مشهور آن حضرت در سوّم شعبان، متولد شد (علام الوری، ص ۲۱۳ - انوار ا البهيّه، ص ۱۳۹).
[3]. این امور در روز هفتم ولادتش انجام شد. کشف الغمّه، ج ۲، ص ۱۷۱ – ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۲۴.
[4]. انوارالبهيّه، ص ۱۳۹ – ۱۴۰.
[5]. نظر به اینکه اسماء (همسر جعفر طیّار) در این هنگام، در حبشه بوده، ظاهراً خدمتکار خانه زهرا(س) در این وقت، «سَلمَى بنت عمیس» (همسر حمزه) بوده است.
[6]. الائمّة الاثني عشر. ج ۲، ص ۹- اعلام الوری، ص ۲۱۷.
[7]. مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۷۰ - در روایت دیگری، چنین مطلبی به «ام الفضل» (همسر عباس، عموی پیامبر) نسبت داده شده است. (اعلام الوری، ص ۲۱۶) بعید نیست هر دو صحيح باشد.
[8]. خداوند او را مأمور کاری ساخته و او در آن کار کندی کرده و در نتیجه به کیفر شکسته شدن بالهایش، گرفتار شده است.
[9]. بحار، ج ۴۴، ص ۱۸۲.
[10]. مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۷۴ - ۷۵.
[11]. ظاهراً منظور مژدگانی، ولادت امام حسین(ع) است.
[12]. اصول کافي، ج ۱، ص ۵۲۷ - ۵۲۹ - حدیث لوح، از احادیث معتبر و بسیار مشروحی است که ما در اینجا خلاصهای از آن را ذکر کردیم.
[13]. همان مدرک و احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۸۵.
[14]. مسند امام احمد حنبل، ج ۱، ص ۷۷ - مناقب ابن مغازلی، ص ۳۷۰.
[15]. امالی صدوق، مطابق نقل ناسخ التواریخ امام حسین(ع)، ص ۳۱. با توجه به اینکه عرش خدا، مرکز مدیریت همه جهان هستی است، میفهمیم که تعبیر به «دو گوشواره عرش»، بیانگر آن است که حسن(ع) و حسین(ع) در درجه نهایی شکوه خلقت و جمال آفرینش هستند.
[16]. همان مدرک.
[17]. بحار، ج 43، ص 307.
[18]. این دو کلمه را عرب، هنگام راندن شتر به زبان میآورد.
[19]. مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۷۱ - ۷۲.
[20]. همان مدرک، ص ۷۲.
[21]. بحار، ج 44، ص 242.
[22]. منتخب التواریخ، ص ۲۷۸ - ولی با توجّه به سنّ حبیب بن مظاهر که در کربلا کمتر از ۷۵ سال نداشت، این احتمال بعید به نظر میرسد.
[23]. کامل الزیارات، ص ۶۸.
[24]. کشف الغمّه، ج ۳، ص ۲۹۸ - احقاق الحق، ج ۱۳، ص ۷۱.
[25]. دلائل الامامه طبری، ص ۷۵ - بحار، ج ۴۴، ص ۱۸۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی