کد مطلب: ۳۰۲۵
تعداد بازدید: ۱۴۲۶
تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۷:۰۱
آیین وهابیت| ۲۹
شفاعت اولياى خدا براى گنهكاران در ظاهر اين است كه عزيزان الهى، روى قرب و موقعيّتى كه در پيشگاه خداوند دارند، (البته به اذن خدا و تحت ضوابط خاصّى كه جنبه كلّى دارد نه فردى) مى‌توانند براى مجرم‌ها و گنهكاران وساطت كنند و از طريق دعا و نيايش، از خداوند بزرگ بخواهند كه از تقصير و گناه آنان در گذرد...
فصل ١٣: طلب شفاعت از اولياى خدا
همگى با واژه «شفاعت» آشنايى كامل داريم، هنگامى كه سخن از جرم و گناه و محكوميّت يك فرد به ميان مى‌آيد و شخصى پا درميانى و وساطت مى‌كند تا او را از مرگ و اعدام يا زندان و توقيف نجات بخشد، مى‌گوييم:
فلانى در حق او شفاعت كرد.
«شفاعت» از ماده «شفع» به معناى جفت، در مقابل «وتر» به معناى طاق، گرفته شده است. علّت اين كه به وساطت شخص براى نجات گنهكار شفاعت گفته مى‌شود، اين است كه مقام و موقعيّت شفاعت كننده و نيروى تأثير او، با عوامل نجاتى كه در وجود شفاعت شونده هست (هر چند كم و اندك باشد) به ضميمه و كمك هم، موجب خلاص شخص گنهكار مى‌گردند.
شفاعت اولياى خدا براى گنهكاران در ظاهر اين است كه عزيزان الهى، روى قرب و موقعيّتى كه در پيشگاه خداوند دارند، (البته به اذن خدا و تحت ضوابط خاصّى كه جنبه كلّى دارد نه فردى) مى‌توانند براى مجرم‌ها و گنهكاران وساطت كنند و از طريق دعا و نيايش، از خداوند بزرگ بخواهند كه از تقصير و گناه آنان در گذرد، البته شفاعت كردن و پذيرفته شدن شفاعت آنان، در گرو يك رشته شرايطى است كه برخى مربوط به شخص گنهكار و برخى مربوط به مورد شفاعت (گناه) مى‌باشد.
به عبارت ديگر، شفاعت همان كمك كردن اولياى خدا است با اذن خدا، به افرادى كه در عين گنهكار بودن پيوند معنوى خود را با خدا و پيوند روحى خويش را با اولياى خدا قطع نكرده‌اند و اين ضابطه پيوسته بايد محفوظ باشد.
و به يك معنا شفاعت اين است يك موجود مادون كه استعداد جهش و پيشرفت دارد، از موجود بالا، به صورت يك امر قانونى، يارى و مدد مى‌طلبد، البته مدد خواه از نظر كمال روحى بايد به حدّى سقوط نكند كه نيروى جهش و تكامل را از دست بدهد و امكان تبديل او به يك انسان پاك، از ميان برود.
از زمان پيامبر گرامى(ص) تا زمان‌هاى بعد، روش مسلمانان درخواست شفاعت از شافعان راستين بوده، و پيوسته از آنان در حال حيات و ممات، درخواست شفاعت مى‌كردند و چنين درخواستى را هيچ يك از دانشمندان اسلامى، با هيچ يك از مبانى و اصول اسلام مخالف نمى‌دانستند.
تا اين كه در قرن هفتم اسلامى ابن تيميّه ديده به جهان گشود و با طرز تفكّر خاصّى با اين مسأله و بسيارى از سنن و روش‌هاى مستمر ميان مسلمانان مخالفت كرد، و سه قرن پس از وى محمّد بن عبدالوهاب نجدى مجدداً پرچم مخالفت را برافراشت و مكتب ابن تيميّه را به گونه‌اى شديد از نو زنده كرد.
يكى از نقاط اختلاف وهابي‌ها با ديگر فرقه‌هاى اسلامى اين است كه آنان با اين كه بسان ديگر مسلمانان شفاعت را به عنوان يك اصل اسلامى پذيرفته‌اند و مى‌گويند كه روز قيامت شافعان درباره گنهكاران امّت شفاعت خواهند كرد و پيامبر گرامى در اين قسمت سهم بزرگترى را دارد، در عين حال مى‌گويد: اما هرگز حق نداريم در اين جهان از آنان طلب شفاعت كنيم و در اين موضوع به اندازه‌اى تند رفته‌اند كه نقل متن سخنان آنان مايه ناراحتى روحى است، خلاصه گفتار آنان اين است كه:
پيامبر اسلام و ديگر پيامبران و فرشتگان و اوليا در روز رستاخيز حق شفاعت دارند ولى بايد شفاعت را از مالك شفاعت و اذن دهنده آن، كه خدا باشد، خواست و گفت:
«أَللّهُمَّ شَفِّعْ نَبِیَّنا مُحمَّداً فِینَا یَوْمَ الْقیامِهِ أَوْ أَللّهُمَّ شَفِّعْ فِینَا عِبادَکَ الصَّالِحینَ أَوْ مَلائِکَتَکَ أوْ نَحْوُ ذلِکَ مِمَّا یُطْلَبُ مِنَ اللَّهِ لا مِنْهُمْ فَلا یُقالُ: یا رَسُولَ اللَّهِ أوْ یا وَلِیَّ اللَّهِ أَسْأَلُکَ الشَّفاعَهَ أوْ غَیْرَها مِمَّا لا یَقْدِرُ عَلَیْهِ اِلَّا اللَّهُ فَإذا طَلَبْتَ ذلِکَ فی أیَّامِ الْبَرْزَخِ کانَ مِنْ أَقْسامِ الشِّرْکِ[1].»
«پروردگارا! پيامبر و ديگر بندگان صالح خود را شفيعان ما در روز قيامت قرار ده، ولى ما حق نداريم بگوييم: اى پيامبر خدا، يا اى ولى خدا، در حق من شفاعت نما؛ زيرا شفاعت چيزى است كه جز خدا كسى بر آن قادر نيست، هرگاه چنين چيزى را از پيامبر، كه در برزخ به سر مى‌برد، بخواهى شرك ورزيده‌اى.»
وهابي‌ها با يك رشته پندارها درخواست شفاعت از شافعان راستين را تحريم كرده و درخواست كننده را مشرك و عمل او را شرك مى‌نامند.
ما پيش از آن كه دلائل آنان را رسيدگى كنيم خود مسأله را از نظر كتاب و سنّت و سيره مسلمين مورد بررسى قرار مى‌دهيم، آنگاه به دلائل آنان رسيدگى مى‌نماييم.
 
دلائل ما بر استوارى درخواست شفاعت
دليل ما بر جواز درخواست شفاعت، مركّب از دو چيز است و با ثبوت آن دو، مطلب كاملاً روشن مى‌گردد:
الف - درخواست شفاعت، همان درخواست دعا است:
ب - درخواست دعا از افراد شايسته امرى مستحب است.
 
درخواست شفاعت همان درخواست دعا است
شفاعت پيامبر گرامى و ديگر شافعان راستين، جز دعا و نيايش به درگاه الهى نيست و در سايه قرب و مقامى كه آنان در پيشگاه خداوند دارند، بر اثر دعايى كه درباره گنهكاران انجام مى‌دهند، خداوند مهربان لطف و مهر گسترده خود را شامل حال افراد گنهكار نموده و آنان را مى‌بخشد و درخواست دعا از برادر مؤمن - چه رسد به پيامبر - امرى است مستحسن و هيچ يك از علماى اسلام؛ اعم از وهابى و غير وهابى، در صحّت آن ترديدى نكرده است.
البته نمى‌توان گفت: كه حقيقت شفاعت در تمام مواقف محشر، همان دعا به درگاه الهى است امّا مى‌توان گفت كه يكى از معانى روشن آن همان دعا است و كسانى كه مى‌گويند: «یا وَجیهاً عِنْدَاللَّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّه[2]» همين معنا را قصد مى‌كنند.
«نظام الدين نيشابورى» در تفسير آيه: «مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها[3]»  از مقاتل نقل مى‌كند كه:
«الشَّفاعَةُ اِلَی اللَّهِ انَّما هِیَ الدَّعْوةُ لِمُسْلِمٍ»
«حقيقت شفاعت همان دعا كردن براى مسلمان است.»
و از پيامبر(ص) نقل شده است كه هر كس براى برادر مسلمان خود دعا كند، مستجاب مى‌شود و فرشته‌اى مى‌گويد: «براى تو نيز مانند آن خواهد بود.»
ابن تيميّه از جمله افرادى است كه درخواست دعا از شخص زنده را صحيح مى‌داند. بنابراين درخواست شفاعت اختصاص به پيامبر و اوليا ندارد بلكه مى‌توان از هر مؤمنى كه در پيشگاه خدا ارج و ارزشى داشته باشد، چنين درخواستى را نمود.
فخر رازى از جمله كسانى است كه شفاعت را به دعا و نيايش به درگاه الهى تفسير كرده و در تفسير آيه:
«وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً[4]» مى‌گويد: اين آيه گواهى مى‌دهد كه شفاعت حاملان عرش تنها درباره گنهكاران است[5]. 
همچنان كه شفاعت پيامبر و پيامبران ديگر نيز درباره همين گروه است؛ زيرا خداوند چنين دستور مى‌دهد:
«وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ[6]» 
«نسبت به گناهان خود و افراد با ايمان طلب آمرزش بنما.»
حضرت نوح نيز درباره خود و والدينش و كسانى كه به او ايمان آورده و همه افراد با ايمانى كه تا دامنه قيامت مى‌آيند طلب آمرزش كرده و از اين طريق رسالت شفاعت خود را انجام داده‌ است[7]. 
اين بيان فخر رازى گواه بر آن است كه وى شفاعت را همان دعاى شفيع در حق گنهكار تلقى كرده و درخواست شفاعت را همان درخواست دعا دانسته است.
در احاديث اسلامى بسيار آمده است كه دعاى مسلمان در حق مسلمان را شفاعت مى‌داند.
ابن عباس از پيامبر نقل مى‌كند:
«ما مِنْ رَجُلٍ مُسْلِمٍ یَمُوتُ فَیَقُومُ عَلی جَنازَتِهِ اَرْبَعُونَ رَجُلاً لایُشْرِکُونَ باللَّهِ شَیئاً الّا شَفَّعَهُمُ اللَّهُ فِیهِ[8]» 
«هرگاه مسلمانى بميرد و بر جنازه او چهل مرد - كه شرك نمى‌ورزند - نماز بگزارند، خداوند شفاعت آنها را درباره وى مى‌پذيرد.»
در اين حديث دعا كننده به عنوان شافع معرّفى شده است. حال اگر كسى در حال حيات خود از چهل دوست با وفايش بخواهد كه پس از مرگش براى گزاردن نماز بر جنازه‌اش حاضر گردند و در حق وى دعا نمايند، در واقع از آنها طلب شفاعت كرده و مقدّمات شفاعت، بندگان خدا را فراهم كرده است.
در صحيح بخارى بابى است با عنوان:
«اِذَا اسْتَشْفَعُوا اِلَی اْلإمامِ لَیَسْتَسْقِیَ لَهُمْ لَمْ یَرُدَّهُمْ»
«هنگامى كه مردم از امام خود درخواست شفاعت كنند كه براى آنان باران بطلبد، درخواست آنان را رد نمى‌كند.»
و نيز بابى دارد با عنوان:
«اِذَا اسْتَشْفَعَ المُشْرِکُونَ بِالْمُسْلِمِینَ عِنْدَ الْقَحْطِ[9]»
«هنگامى كه مشركين در مورد قحطى طلب شفاعت نمايند.» 
روايات اين دو باب گواهى مى‌دهند كه درخواست شفاعت، همان درخواست دعا است و نبايد آن را به صورت ديگر تفسير كرد.
تا اينجا يك پايه استدلال روشن گشت و آن اين كه: حقيقت «شفاعت طلبى» جز «دعا خواهى» نيست.
اكنون به تشريح پايه دوّم استدلال مى‌پردازيم و آن اين كه درخواست از برادر مؤمن - چه رسد به اولياى الهى - كاملاً امر مطلوب و مستحب است.
 
درخواست دعا از افراد شايسته امرى است مستحب
* قرآن و درخواست دعا از افراد شايسته:
آيات قرآن گواهى مى‌دهند كه طلب آمرزش پيامبر در حق افراد، كاملاً مؤثّر و مفيد مى‌باشد مانند آيه‌هاى زير:
١ - «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ[10]» 
براى گناه خود و افراد با ايمان طلب آمرزش نما.»
٢ - «وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ[11]»
«در حق آنان دعا كن، دعاى تو مايه آرامش آنها است.»
هرگاه دعاى پيامبر چنين نفعى به حال انسان دارد، چه مانعى دارد كه از او خواسته شود در حق انسانى چنين دعايى كند و از طرف ديگر درخواست دعا جز درخواست شفاعت، چيز ديگرى نيست.
٣ - «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً[12]» 
«اگر آنان، هنگامى كه بر خويش ستم كردند، پيش تو مى‌آمدند و از خداوند طلب آمرزش مى‌كردند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مى‌كرد، خدا را توبه‌پذير و رحيم مى‌يافتند.»
مقصود از «جاءوكَ»؛ «به سوى تو مى‌آمدند» اين است كه: مى‌آمدند و درخواست دعا و طلب آمرزش از پيامبر مى‌كردند و اگر هدف غير از اين بود، آمدن آنان لغو مى‌شد و شرفيابى حضور پيامبر و درخواست دعا، خود گواه است بر انقلاب روحى، كه براى استجابت دعا زمينه را آماده مى‌سازد.
۴ - قرآن مجيد از فرزندان يعقوب نقل مى‌كند كه آنان از پدر خواستند در حق‌شان طلب آمرزش كند و يعقوب درخواست آنان را پذيرفت و به وعده خود عمل نمود.
«قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئِينَ قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي[13]» 
«گفتند: پدرجان! در حق ما طلب آمرزش كن، ما خطاكار بوديم، و او گفت: به همين زودى براى شما طلب آمرزش خواهم كرد.»
همه اين آيات، حاكى از آن است كه طلب دعا از پيامبر و ديگر صالحان، كه همان طلب شفاعت است، از نظر موازين اسلامى كوچك‌ترين ايرادى ندارد.
و روايات درخواست دعا از صالحان را براى فشرده گويى نقل نكرديم.
 
احاديث اسلامى و سيره صحابه
محدّث معروف ترمذى، نويسنده يكى از صحاح اهل تسنّن، از انس نقل مى‌كند:
«سَأَلْتُ النَّبِیَّ اَنْ یَشفَعَ لِی یومَ القِیامَةِ فَقالَ أَنَا فَاعِلٌ، قُلْتُ فَأَیْنَ اَطْلُبُکَ؟ فَقالَ: عَلَی الصِّراطِ[14]....»
«(انس مى‌گويد:) از پيامبر درخواست كردم كه در روز قيامت در حق من شفاعت كند. وى پذيرفت و گفت شفاعت خواهم كرد. گفتم كجا تو را پيدا كنم؟ فرمود: كنار صراط.»
انس با ظرافت طبع از پيامبر گرامى درخواست شفاعت مى‌كند، وى نيز مى‌پذيرد و نويد عمل به او مى‌دهد.
سواد بن قارب از ياران پيامبر است، در ضمن اشعارى از پيامبر درخواست شفاعت مى‌كند و مى‌فرمايد:
فكُنْ لي شَفِيعاً يَوْمَ لا ذُوشَفاعَةٍ             بِمُغْنٍ فَتِيلاً عَنْ سَوادِ بنِ قاربٍ[15]
«اى پيامبر گرامى، روز رستاخيز شفيع من باش. روزى كه شفاعت ديگران به حال سواد قارب مفيد و سودمند نخواهد بود.»
مردى به نام «تبع» از قبيله «حمير» پيش از تولّد پيامبر شنيده بود كه به همين زودى پيامبرى از سرزمين عربستان، از جانب خدا برانگيخته خواهد شد. وى پيش از مرگ نامه‌اى تنظيم كرد و از نزديكان خود درخواست نمود كه اگر روزى چنين پيامبرى مبعوث به رسالت شد، نامه مرا به او برسانيد و در آن نامه چنين نوشته بود:
«وَ اِنْ لَمْ اُدْرِکْکَ فَاشْفَعْ لِی یَوْمَ القِیامَةِ وَ لاتُنْسِنِی»
«اگر عمرم وفا نكرد و پيش از درك تو درگذشتم، روز قيامت درباره من شفاعت نما و مرا فراموش مكن.»
وقتى نامه به دست پيامبر رسيد سه مرتبه فرمود:
«مَرحَباً بِتُبَّعٍ الأَخِ الصَالِحِ[16]»
«آفرين بر تبّع برادر صالح من.»
پس اگر درخواست شفاعت شرك بود، هرگز پيامبر او را برادر خود نمى‌خواند و سه مرتبه بر او آفرين نمى‌گفت.
 
طلب شفاعت در حال مرگ
اين بخش از احاديث حاكى است كه طلب شفاعت از شفيع راستين، در حال حيات و زندگانى او، كاملاً بى‌اشكال است.
از يك رشته روايات و احاديث استفاده مى‌شود كه صحابه پيامبر پس از وفات وى، از روح پاك او طلب شفاعت مى‌كردند. از باب نمونه:
١ - ابن عبّاس گويد: هنگامى كه اميرمؤمنان از غسل و كفن پيامبر فارغ گرديد روى او را باز كرد و گفت:
«بِأبِی أَنْتَ وَ أُمِّی طِبْتَ حَیّاً وَ طِبْتَ مَیِّتاً ... وَ اذْکُرنَا عِندَ رَبِّکَ[17]...»
«پدر و مادرم فداى تو باد، در حال حيات و ممات پاك و پاكيزه هستى، از ما پيش پروردگار خود يادى كن.»
٢ - هنگامى كه پيامبر گرامى درگذشت، ابوبكر در منزل چهره او را باز كرد و بوسيد و گفت پدر و مادرم فداى تو باد در حال حيات و ممات پاك و پاكيزه هستى، از ما پيش پروردگار خود ياد كن و به خاطر داشته باش[18]. 
روايات مذكور مى‌رساند كه در طلب شفاعت ميان حال حيات و مماتِ شفيع، تفاوتى نيست. پس با توجّه به اين آيات و روايات و سنّت جارى در ميان مسلمانان در تمام اعصار، موضوع درخواست شفاعت به صورت يك مسأله بديهى درمى‌آيد كه هرگز نبايد درباره آن كوچك‌ترين شك و ترديدى به خود راه داد. گذشته از اين، صحابه پيامبر پس از درگذشت او، از او طلب دعا مى‌كردند و اگر درخواست دعا پس از وفات وى صحيح باشد، طلب شفاعت نيز كه نوعى درخواست دعا است، صحيح خواهد بود[19]. 
 
خودآزمایی
1- دليل ما بر جواز درخواست شفاعت چه چیزهایی است؟
2- مقصود از «جاءوكَ»؛ در آیه «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً» چیست؟
3- از روایت حضور ابوبکر در منزل پس از رحلت پیامبر(ص) چه چیزهایی استنباط می­‌شود؟

 پی‌نوشت‌ها
[1] الهدية السنيّه، رساله دوّم، ص ۴٢.

[2] «اى كسى كه در پيشگاه خدا جاه و مقامى دارى، نزد خدا براى ما شفاعت كن.»

[3] نساء: ٨۵

[4] «حاملان عرش درباره افراد با ايمان طلب آمرزش مى‌كنند و مى‌گويند: پروردگارا! رحمت تو همه‌چيز را فرا گرفته است.» (غافر: ٧)

[5] زيرا در آخر آيه دارد «وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ» «آنان را از عذاب جهنّم باز دار.»

[6] محمّد: ١٩. از آنجا كه دلائل قطعى بر عصمت پيامبر گرامى و ديگر رسولان گواهى مى‌دهد، طبعاً مقصود از «ذنب» درباره آنان معناى ديگرى خواهد داشت و تفصيل اين قسمت را در جلد پنجمِ تفسير «منشور جاويد» كه نخستين تفسير موضوعى به زبان فارسى است نگاشته‌ايم.

[7] نوح: ٢٨، «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ»

[8] صحيح مسلم، ج ٣، ص ۵۴.

[9] صحيح بخارى، ج ١.

[10] محمّد : ١٩.

[11] توبه : ١٠٣.

[12] نساء : ۶۴.

[13] يوسف : ٩۶.

[14] سنن ترمذى، ج ۴، ص ۴٢ باب مَا جَاء فِى شَأن الصِّراطِ.

[15] قاموس الرجال ذيل ماده «سواد».

[16] مناقب ابن شهر آشوب، ج ١، ص ١٢؛ بحار الانوار، ج ١۵، ص ٣١۴.

[17] نهج البلاغه، خطبه ٢٣٠.

[18] كشف الارتياب، ص ٢۶۵ به نقل از خلاصة الكلام.

[19] جهت اطلاع بيشتر به كتاب شفاعت در قلمرو عقل قرآن و حديث (تأليف نگارنده) مراجعه شود كه در آنجا با يكصد حديث (چهل و پنج حديث از كتاب‌هاى اهل تسنّن و پنجاه و پنج حديث از كتاب‌هاى شيعه) آشنا مى‌شويد.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: