کد مطلب: ۳۱۵۰
تعداد بازدید: ۱۹۷۹
تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۳۹۸ - ۱۳:۰۴
قصه‌های قرآن(۷۳)
یونس(ع) از پیامبران بنی‌اسرائیل است كه بعد از سلیمان ظهور كرد، و بعضى او را از نوادگان حضرت ابراهیم(ع) دانسته‌اند[1]، و به خاطر این‌ که در شكم ماهى قرار گرفت، با لقب «ذوالنّون» (نون به معنى ماهى است) و «صاحب الحوت» خوانده می‌شد.

حضرت یونس(ع)| ۱


حضرت یونس(ع) یكى از پیامبران و رسولان خداست، كه نام مباركش در قرآن، چهار بار آمده، و یک سوره قرآن (سوره دهم) به نام او است.
یونس(ع) از پیامبران بنی‌اسرائیل است كه بعد از سلیمان ظهور كرد، و بعضى او را از نوادگان حضرت ابراهیم(ع) دانسته‌اند[1]، و به خاطر این‌ که در شكم ماهى قرار گرفت، با لقب «ذوالنّون» (نون به معنى ماهى است) و «صاحب الحوت» خوانده می‌شد.
پدر او «متَّى» از عالمان و زاهدان وارسته و شاكر الهى بود، به همین جهت خداوند به حضرت داوود(ع) وحى كرد كه همسایه تو در بهشت، متّى پدر یونس(ع) است.
داوود(ع) و سلیمان به زیارت او رفتند و او را ستودند (چنان ‌که داستانش در ضمن داستان‌های حضرت داوود(ع) ذكر شد.)
به گفته بعضى، او از ناحیه پدر از نواده‌های حضرت هود(ع)، و از ناحیه مادر از بنی‌اسرائیل بود.[2]
ماجراى حضرت یونس(ع) غم‌انگیز و تکان‌دهنده است، ولى سرانجام شیرینى دارد. آن حضرت به اهداف خود رسید و قومش توبه كرده و به دعوت او ایمان آوردند، و تحت رهنمودهاى او، داراى زندگى معنوى خوبى شدند.

 
یونس(ع) در میان قوم خود در نَینَوا


به گفته بعضى یونس(ع) در حدود 825 سال قبل از میلاد، در سرزمین نینوا ظهور كرد. نینوا شهرى در نزدیك موصل (در عراق كنونى) یا در اطراف كوفه در سمت كربلا بود. هم‌اکنون در نزدیك كوفه در كنار شطّ، قبرى به نام مرقد یونس(ع) معروف است.
شهر نینوا داراى جمعیّتى بیش از صد هزار نفر بود. چنان ‌که در آیه 147 سوره صافات آمده: «و یونس را به‌سوی جمعیّت یكصد هزار نفرى یا بیشتر فرستادیم.»
مردم نینوا بت‌پرست بودند و در همه ابعاد زندگى در میان فساد و تباهی‌ها غوطه می‌خوردند. آنان نیاز به راهنما و راهبرى داشتند تا حجّت را بر آن‌ها تمام كند و آنان را به‌ سوی سعادت و نجات دعوت نماید. حضرت یونس(ع) همان پیامبر راهنما بود كه خداوند او را به‌ سوی آن قوم فرستاد.
یونس(ع) به نصیحت قوم پرداخت و با برنامه‌های گوناگون آن‌ها را به ‌سوی توحید و پذیرش خداى یكتا، و دورى از هرگونه بت‌پرستی فراخواند.
یونس همچنان به مبارزات پى‌گیر خود ادامه داد، و از روى دلسوزى و خیرخواهى مانند پدرى مهربان به اندرز آن قوم گمراه پرداخت، ولى در برابر منطق حكیمانه و دلسوزانه چیزى جز مغلطه و سفسطه نمی‌شنید. بت‌پرستان می‌گفتند: ما به چه علّت از آیین نیاكان خود دست بكشیم و از دینى كه سال‌ها به آن خو گرفته‌ایم جداشده و به آیین اختراعى و نو تازه اعتقاد پیدا كنیم.
یونس(ع) می‌گفت: بت‌ها اجسام بی‌شعور هستند و ضرر و نفعى ندارند، و هرگز نمی‌تواند منشأ خیر گردند چرا آن‌ها را می‌پرستید؟ ...
هر چه یونس(ع) آن‌ها را تبلیغ و راهنمایى می‌کرد، آن‌ها گوش فرا نمی‌دادند، و یونس(ع) را از میان خود می‌راندند و به او اعتنا نمی‌کردند.
یونس(ع) در سی‌سالگی به نینوا رفته و دعوتش را آغاز نموده بود. سی ‌و سه سال از آغاز دعوتش گذشت امّا هیچ ‌کس جز دو نفر به او ایمان نیاوردند، یكى از آن دو نفر دوست قدیمى یونس(ع) و از دانشمندان و خاندان علم و نبوت به نام «روبیل» بود و دیگرى، عابد و زاهدى به نام تنوخا بود كه از علم بهره‌ای نداشت.
كار روبیل دامدارى بود، ولى تنوخا هیزم كن بود، و از این راه هزینه زندگى خود را تأمین می‌کرد.
یونس(ع) از هدایت قوم خود مأیوس گردید و كاسه صبرش لبریز شد، و شكایت آن‌ها را به‌ سوی خدا برد و عرض كرد: «خدایا! من سی ‌ساله بودم كه مرا به‌ سوی قوم براى هدایت‌شان فرستادى، آن‌ها را دعوت به توحید كردم و از عذاب تو ترساندم و مدّت 33 سال به دعوت و مبارزات خود ادامه دادم، ولى آن‌ها مرا تكذیب كردند و به من ایمان نیاوردند، رسالت مرا تحقیر نمودند و به من اهانت‌ها كردند. به من هشدار دادند و ترس آن دارم كه مرا بكشند، عذابت را بر آن‌ها فرو فرست، زیرا آن‌ها قومى هستند كه ایمان نمی‌آورند.»
یونس(ع) براى قوم عنود خود تقاضاى عذاب از درگاه خدا كرد، و آن‌ها را نفرین نمود، و در این راستا اصرار ورزید، سرانجام خداوند به یونس(ع) وحى كرد كه: «عذابم را روز چهارشنبه در نیمه ماه شوال بعد از طلوع خورشید بر آن‌ها می‌فرستم، و این موضوع را به آن‌ها اعلام كن.»
یونس(ع) خوشحال شد و از عاقبت كار نهراسید و نزد تنوخا (عابد) رفت و ماجراى عذاب و وقت آن را به او خبر داد.
سپس گفت: «برویم این ماجرا را به مردم خبر دهیم.» عابد كه از دست آن‌ها به ستوه آمده بود، گفت: «آن‌ها را رها كن كه ناگهان عذاب سخت الهى به سراغ‌شان آید»، یونس گفت: «به جاست كه نزد روبیل (عالِم) برویم و در این مورد با او مشورت كنیم، زیرا او مردى حكیم از خاندان نبوّت است.» آن‌ها نزد روبیل آمدند و ماجرا را گفتند.
روبیل از یونس(ع) خواست به‌ سوی خدا بازگردد، و از درگاه خداوند بخواهد كه عذاب را از قوم به‌ جای دیگر ببرد، زیرا خداوند از عذاب كردن آن‌ها بی‌نیاز و نسبت به بندگانش مهربان است.
ولى تنوخا درست بر ضدّ روبیل، یونس(ع) را به عذاب رسانى تحریص كرد، روبیل به تنوخا گفت: ساكت باش تو یك عابد جاهل هستى.
سپس روبیل نزد یونس(ع) آمد و تأكید بسیار كرد كه از خدا بخواه عذاب را برگرداند، ولى یونس(ع) پیشنهاد او را نپذیرفت و همراه تنوخا به ‌سوی قوم رفتند و آن‌ها را به فرا رسیدن عذاب الهى در صبح روز چهارشنبه در نیمه ماه شوال، هشدار دادند. مردم با تندى و خشونت با یونس و تنوخا برخورد كردند، و یونس(ع) را با شدّت از شهر نینوا اخراج نمودند. یونس همراه با تنوخا از شهر بیرون آمد، تا از آن منطقه دور گردند، ولى روبیل در میان قوم خود ماند.
 

ترك اولى یونس و قرار گرفتن او در شكم ماهى


حضرت یونس(ع) حقّ داشت كه ناراحت گردد زیرا 33 سال آن‌ها را دعوت كرد، تنها دو نفر به او ایمان آوردند، از این‌رو به ‌طور کلّی از آن‌ها ناامید شد و بر ایشان نفرین كرد، و از میان آن‌ها بیرون آمد كه از عذاب آن‌ها نجات یابد، ولى اگر او در میان قوم می‌ماند و باز آن‌ها را دعوت می‌کرد بهتر بود، چرا که شاید در همان روزهاى آخر، ایمان می‌آوردند، ولى یونس كه كاسه صبرش لبریز شده بود، آن كار بهتر را رها كرد و از میان قوم بیرون آمد، همین ترك اولى باعث شد كه دچار غضب سخت الهى گردید.[3]
یونس از نینوا خارج شد و به راه خود ادامه داد تا به كنار دریا رسید. در آنجا منتظر ماند، ناگاه یك كشتى مسافربرى فرا رسید. آن كشتى پر از مسافر بود و جا نداشت، امّا یونس(ع) از ملوان كشتى تقاضا و التماس كرد كه به او جا بدهند، سرانجام به او جا دادند، و او سوار كشتى شد و كشتى حركت كرد. در وسط دریا ناگاه ماهى بزرگى[4] سر راه كشتى را گرفت، در حالی‌ که دهان باز كرده بود، گویى غذایى می‌طلبید، سرنشینان كشتى گفتند به نظر می‌رسد گناهكارى در میان ما است كه باید طعمه ماهى گردد. بین سرنشینان كشتى قرعه زدند، قرعه به نام یونس(ع) اصابت كرد، حتى سه ‌بار قرعه زدند، هر سه ‌بار به نام یونس(ع) اصابت نمود. یونس را به دریا افكندند، آن ماهى بزرگ او را بلعید در حالی ‌که مستحق ملامت بود.[5]
ماهى یونس(ع) را به دریا برد، طبق روایتى كه از امام صادق(ع) نقل شده است:
یونس(ع) چهار هفته (28 روز) از قوم خود غایب گردید، هفت روز هنگام رفتن به ‌سوی دریا، هفت روز در شكم ماهى، هفت روز پس از خروج از دریا زیر درخت كدو، و هفت روز هنگام مراجعت به نینوا.[6]
در مورد این ‌که: یونس(ع) چند روز در شكم ماهى بود، روایات گوناگون وارد شده، از نُه ساعت، سه روز، تا چهل روز گفته شده است، و این موضوع به‌ خوبی روشن نیست.
یونس در درون تاریکی‌های سه‌گانه: تاریكى درون دریا، تاریكى درون ماهى و تاریكى شب قرار گرفت، ولى همواره به ‌یاد خدا بود، و توبه حقیقی كرد، و مكرّر در میان آن تاریکی‌ها می‌گفت:
«لا اِلَهَ اِلَّا اَنتَ سُبحانَكَ اِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمینَ»؛
«اى خداى بزرگ معبودى یكتا جز تو نیست، تو از هر عیب و نقصى منزّه هستى و من از ستمگران می‌باشم.»
سرانجام خداوند دعاى او را به استجابت رسانید، و توبه او را پذیرفت و به ماهى بزرگ فرمان داد تا یونس(ع) را كنار دریا آورده و او را به بیرون اندازد، و او فرمان خدا را اجرا نمود.
آرى یونس حقیقتاً توبه كرد و تسبیح خدا گفت و اقرار به گناه خود نمود تا نجات یافت، و در غیر این صورت، همچنان در شكم ماهى می‌ماند، چنان‌ که در آیه 143 و 144 سوره صافات می‌خوانیم:
«فَلَولا اَنَّهُ كانَ مِنَ المُسَبِّحینَ - لَلَبِثَ فِى بَطنِهِ اِلى یومِ یُبعَثُونَ»؛
«و اگر از تسبیح كنندگان نبود تا روز قیامت در شكم ماهى می‌ماند.»[7]


نقش دانشمند حكیم در نجات قوم از بلاى حتمى


یونس(ع) به قوم خود گفته بود كه عذاب الهى در روز چهارشنبه نیمه ماه شوال بعد از طلوع خورشید نازل می‌شود، ولى قوم، او را دروغ‌گو خواندند و او را از خود راندند و او نیز همراه عابد (تنوخا) از شهر بیرون رفت، ولى روبیل كه عالمى حكیم از خاندان نبوت بود در میان قوم باقى ماند. هنگامی ‌که ماه شوال فرا رسید، روبیل بالاى كوه رفت و با صداى بلند به مردم اطلاع داد و فریاد زد:
«اى مردم! موعد عذاب نزدیك شد، من نسبت به شما مهربان و دلسوز هستم، اكنون تا فرصت دارید استغفار و توبه كنید تا خداوند عذابش را از سر شما برطرف كند.»
مردم تحت تأثیر سخنان روبیل قرار گرفته و نزد او رفتند و گفتند: «ما می‌دانیم كه تو فردى حكیم و دلسوز هستى، به نظر تو اكنون ما چه ‌کار كنیم تا مشمول عذاب نگردیم؟»
روبیل گفت: كودكان را همراه مادرانشان، به بیابان آورید و آن‌ها را از همدیگر جدا سازید، و همچنین حیوانات را بیاورید و بچّه‌هایشان را از آن‌ها جدا كنید، و هنگامی‌ که طوفان زرد را از جانب مشرق دیدید، همه شما از كوچك و بزرگ، صدا به گریه و زارى بلند كنید و با التماس و تضرع، توبه نمایید و از خدا بخواهید تا شما را مشمول رحمتش قرار دهد...
همه قوم سخن روبیل را پذیرفتند هنگام بروز نشانه‌های عذاب، همه آن‌ها صدا به گریه و زارى و تضرع بلند كردند و از درگاه خدا طلب عفو نمودند. ناگاه دیدند هنگام طلوع خورشید، طوفان زرد و تاریك و بسیار تندى وزیدن گرفت، ناله و شیون و استغاثه انسان‌ها حیوانات و كودكان‌شان از كوچك و بزرگ برخاست و انسان‌ها حقیقتاً توبه كردند.
روبیل نیز شیون آن‌ها را می‌شنید و دعا می‌کرد كه خداوند عذاب را از آن‌ها دور سازد. خداوند توبه آن‌ها را پذیرفت و به اسرافیل فرمان داد كه طوفان عذاب آن‌ها را به کوه‌هاى اطراف وارد سازد. وقتى مردم دیدند عذاب از سر آن‌ها برطرف گردید به شكر و حمد خدا پرداختند، روز پنجشنبه یونس و عابد، جریان رفع عذاب را دریافتند، یونس به ‌سوی دریا رفت و از نینوا دور شد و سرانجام سوار بر كشتى شده در آنجا ماهى بزرگ او را بلعید (كه در داستان قبل ذكر شد) و تنوخا (عابد) به شهر بازگشت و نزد روبیل آمد و گفت: «من فكر می‌کردم به خاطر زهد بر تو برترى دارم، اكنون دریافتم كه علم همراه تقوا، بهتر از زهد و عبادت بدون علم است.» از آن ‌پس عابد و عالم رفیق شدند و بین قوم خود ماندند و آن‌ها را ارشاد نمودند.[8]
 

پی‌نوشت‌ها

 
.[1] تفسیر آلوسى، ج 7، ص 184؛ دائرة المعارف فرید وجدى، ج 10، ص 1055.

.[2] تاریخ انبیاء، عمادزاده، ص 686.

.[3] بحار، ج 14، ص 393 - 395.

.[4] در مورد این ماهى بزرگ مطالبى گفته شده مانند این كه نهنگ یا بالِن بوده است، در فرهنگ عمید آمده: بالِن ماهى بزرگى است كه درازى بدنش تا سى متر، و وزنش تا سى تُن مى رسد، معده اش بسیار بزرگ است كه چند خروار غذا در آن جاى مى گیرد، براى تنفس همیشه روى آب حركت مى كند، و بیش از یك ساعت نمى تواند در زیر آب بماند. در روایتى آمده: خداوند به آن ماهى وحى كرد كه هیچ استخوانى را از یونس مشكن، و هیچ پیوندى را از او قطع نكن. (تفسیر فخر رازى، ج 26، ص 165) ناگفته نماند كه زنده ماندن یونس در شكم ماهى به اعجاز الهى است و نمى توان آن را از نظر طبیعى حل كرد.

[5]. صافات، 139 - 141؛ بحار، ج 14، ص 400.

[6]. بحار، ج 14، ص 398.

[7]. تفسیر برهان، ج 4، ص 35 - 37.

[8]. تلخیص از بحار، ج 14، ص 379 به بعد؛ تفسیر برهان، ج 4، ص 35 - 37.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّد محمّدی اشتهاردی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: