امام جواد(ع) قبل از امامت| ۳
فکر طولانی امام جواد درباره ستمهایی که به حضرت زهرا شد
از زکریّا بن آدم(ره) روایت شده، گفت: من در محضر حضرت رضا(ع) بودم، ناگاه حضرت جواد(ع) را که کمتر از چهار سال داشت، آوردند، دستهایش را بر زمین زد و سر به آسمان بلند نمود و در فکر فرو رفت و فکرش طولانی شد، امام رضا(ع) به او فرمود: «جانم به قربانت، چرا فکر کردن تو، طولانی شد؟»
حضرت جواد(ع) گفت: «درباره ستمهایی که به مادرم فاطمه عَلیهَا السَّلام کردند، فکر میکنم، سوگند به خدا آن دو تن را از قبر بیرون میآورم و میسوزانم، و سپس خاکسترشان را بر باد میدهم و به سوی دریا، میپراکنم.»
حضرت رضا(ع) به او نزدیک شد، و بین دو چشم او را بوسید، و سپس به او فرمود: «پدر و مادرم به فدایت تو سزاوار مقام امامت هستی.»[1]
شفای نابینا
محمّد بن میمون میگوید: در مکه در آن هنگام که هنوز امام رضا(ع) به خراسان نرفته بود، من به محضر آن حضرت رسیدم، عرض کردم: میخواهم به مدینه بروم نامهای برای حضرت جواد(ع) در مورد من بنویس (تا از لطف و عنایت او برخوردار گردم).
امام رضا(ع) خندید و نامهای نوشت و به من داد، من آن نامه را به مدینه آوردم و در این وقت از هر دو چشم نابینا شده بودم، به خانه حضرت جواد(ع) رفتم، خدمتکار خانه به نام موفّق، حضرت جواد را که (در آن هنگام کودک شیرخوار بود) در گهواره نهاد، من نامه را به موفّق دادم، حضرت جواد به موفّق فرمود: نامه را بگشا، او نامه را گشود و در برابر چشم حضرت جواد(ع) قرار داد، حضرت جواد(ع) به آن نامه نگریست و به من فرمود:
«يَا مُحَمَّدُ مَا حَالُ بَصَرِكَ؟
ای محمّد! چشمت چطور است؟»
عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا، به چشم درد مبتلا شدم، هر دو چشمم چنان که میبینی نابینا شده است.»
حضرت جواد(ع) فرمود: «نزدیک من بیا.» نزدیک رفتم، دستش را دراز کرد و بر چشمم کشید، همان دم، چشمانم سلامتی خود را بازیافتند و بینا شدند. دست و پای حضرت جواد(ع) را بوسیدم، و در حالی که بینا بودم از محضرش بیرون آمدم.[2]
نشانهای از امام کاظم(ع) در وجود حضرت جواد(ع)
حسن بن جهم میگوید: در محضر امام رضا(ع) نشسته بودم، دیدم پسرش حضرت جواد(ع) را که در آن هنگام کودک بود، طلبید و بر دامنش نشانید و به من فرمود: «او را برهنه کن و پیراهنش را بیرون بیاور.» من پیراهنش را از تنش بیرون آوردم، حضرت رضا(ع) به من فرمود: بین دو شانهاش را نگاه کن، نگاه کردم دیدم روی یک شانهاش همانند مهری هست که در گوشت فرو رفته است، آنگاه امام رضا(ع) به من فرمود:
«أَتَرَى هَذَا كَانَ مِثْلُهُ فِي هَذَا اَلْمَوْضِعِ مِنْ أَبِي:
آیا این مهر را میبینی؟ پدرم مانند همین علامت را در همین جا داشت.»[3]
محبوب دل حضرت رضا و غم فراق
در آن سالی که امام رضا(ع) عازم خراسان بود، همراه پسرش حضرت جواد(ع) برای انجام حج عمره به مکه رفتند، حضرت رضا(ع) با چشمی گریان در کنار کعبه ایستاده بود و با خانه خدا وداع میکرد، و پس از طواف، به مقام ابراهیم(ع) رفت و در آنجا به نماز ایستاد.
موفّق خدمتکار حضرت رضا(ع) میگوید: حضرت جواد(ع) را کنار حجر اسماعیل دیدم نشسته و به راز و نیاز مشغول است، نشستن آن حضرت به طول کشید، به او عرض کردم: «فدایت شوم برخیز!» او در این هنگام بسیار غمگین بود، نزد حضرت رضا(ع) رفتم و ماجرا را گفتم، امام رضا(ع) نزد حضرت جواد(ع) آمد و فرمود:
«ای محبوب دلم برخیز!»
حضرت جواد(ع) عرض کرد: «نمیخواهم از این مکان برخیزم.»
امام رضا(ع) فرمود: چرا برنمیخیزی؟ او عرض کرد: «چگونه برخیزم با این که شما را میبینم به گونهای با خانه خدا وداع میکنی که گویی دیگر به اینجا بازنمیگردی.»
حضرت رضا(ع) فرمود: محبوب دلم برخیز، در این هنگام او برخاست و همراه پدر حرکت کرد، با توجه به این که آن حضرت در آن هنگام کمتر از پنج سال داشت.[4]
روابط امام رضا(ع) در خراسان با حضرت جواد(ع)
هنگامی که حضرت علی بن موسی الرّضا(ع) به دعوت اجباری مأمون، در سال 200 هجرت، مدینه را به قصد خراسان ترک نمود، هیچ یک از افراد خانوادهاش را با خود به خراسان نیاورد، با آنها وداعی جانسوز کرد، وداعی که نشان میداد برای سفری که مراجعت در آن نیست، حرکت میکند.
حضرت رضا(ع) به خراسان آمد و حدود سه سال در خراسان زیست، با اینکه فاصله بین مدینه و خراسان، به خصوص با توجه به وسایل نقلیه آن زمان، بسیار دور بود، حضرت رضا(ع) همواره از یگانه فرزندش حضرت جواد(ع) یاد میکرد، و برای او نامه مینوشت، و توسط قاصدها و واسطهها و مسافران، روابط خود را با فرزندش حفظ میکرد، در این مورد نیز در روایات اسلامی مطالبی آمده که هر کدام به نحوی از شخصیّت حضرت جواد(ع) حکایت دارد، نظر شما را به چند روایت زیر جلب میکنم:
1- احترام و تجلیل مخصوص امام رضا(ع) از پسرش
محمّد بن عباد میگوید: امام رضا(ع) در خراسان، همواره با احترام و تجلیل از فرزندش حضرت جواد(ع) یاد میکرد، و او را همواره با کنیه «ابوجعفر» (که یک نوع احترام بود) میخواند، و میفرمود: نامه به ابوجعفر نوشتهام، و نامه ابوجعفر از مدینه به من رسیده است، نامههای حضرت رضا(ع) با نهایت فصاحت و بلاغت، و تجلیل، از خراسان به مدینه، برای حضرت جواد علیْهِ السَّلام فرستاده میشد، و آن حضرت پاسخ آنها را میداد و شنیدم امام رضا(ع) میفرمود:
«أَبُوجَعْفَرٍ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي مِنْ بَعْدِي:
ابوجعفر (حضرت جواد) وصیّ و جانشین من پس از من در میان اهل بیت من است.»[5]
2- سفارش امام رضا(ع) درمورد توجّه به نیازمندان
به امام رضا(ع) خبر رسید که اطرافیان حضرت جواد(ع) در مدینه، آن حضرت را از ناحیه در کوچک خانه اندرونی وارد و خارج میکنند، تا نیازمندان کمتر مزاحم آن حضرت گردند، امام رضا(ع) در ضمن نامهای فرزندش را از این کار نهی کرد، احمدبن محمد بَزَنطی (فقیه بزرگ، از شاگردان برجسته امام رضا) میگوید: نامه امام رضا(ع) را که برای حضرت جواد(ع) نوشته بود، خواندم، نوشته بود: «ای ابوجعفر! به من خبر رسیده، وقتی که غلامان میآیند و میخواهی سواره به جایی بروی، از در کوچک خانه، تو را بیرون میآورند، و این به خاطر بخل آنها است که نمیخواهند از جانب تو خیری به نیازمندان برسد، به حقی که به گردنت دارم سوگندت میدهم که پیوسته از در بزرگ، رفت و آمد کن، وقتی که سوار شدی، درهم و دینار، همراهت باشد، سپس به هر کسی که از تو درخواستی نکرد، از آن بده، اگر عموهایت از تو، کمک خواستند، عطای تو به آنها کمتر از پنجاه دینار نباشد، اگر بیشتر دادی، مختار هستی، و اگر عمههایت درخواست کمک نمودند، کمتر از 25 دینار به آنها نده، اگر بیشتر دادی، مختار هستی، همانا من میخواهم خداوند مقام تو را بالا ببرد، پس انفاق کن، و از کم شدن در درگاه خداوند صاحب عرش، نترس.»[6]
3- سفارش دیگر امام رضا(ع) در مورد توجه به مستمندان
در یکی از نامهها، امام رضا(ع) به فرزندش حضرت جواد(ع) چنین نوشته بود:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ – خداوند عمر طولانی به تو دهد، و تو را در پناه خود از گزند دشمن حفظ فرماید، ای پسرم! پدرت فدایت گردد، من در حال زندگی و سلامتی، اموالم را در اختیار تو نهادم، به امید آن که خداوند در پرتو صله رحم و کمکهای مالی تو به بستگان و غلامان آزاد شده امام صادق و امام کاظم علیْهِ السَّلام بر برکت اموالت بیفزاید... خداوند میفرماید:
«مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً:
کیست که به خدا قرض الحسنهای دهد (و از اموالی که خدا به او داده انفاق کند) تا آن را برای او چندین برابر نماید.» (بقره/ 245)
و نیز میفرماید:
«لِیُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِن سَعَتِهِ وَ مَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ:
آنان که امکانات وسیعی دارند، باید انفاق کنند، و آنها که تنگدستند از آنچه خدا به آنها داده انفاق نمایند.» (طلاق/ 7)
ای پسرم! پدرت فدایت گردد، همانا خداوند به تو وسعت بسیار بخشیده است، مبادا حب به چیزی تو را از پاداشهای فراوان که نتیجه انفاق و توجه به مستمندان است، محروم سازد.[7]
خودآزمایی
1- نشانهای از امام کاظم(ع) که حضرت جواد(ع) نیز آن را داشت، چه بود؟
2- زمانی که امام رضا(ع) در خراسان بودند، چگونه روابط خود را با فرزندش حفظ میکرد؟
3- چرا اطرافیان حضرت جواد(ع) در مدینه، آن حضرت را از ناحیه در کوچک خانه وارد و خارج میکردند؟
پینوشتها
[1] . دلائل الامامه، طبری – بحار، ج 50، ص 59.
[2] . الخرائج و الجرایح قطب راوندی، ج 1، ص 334 – بحار، ج 50، ص 46.
[3] . اصول کافی، ج 1، ص 321.
[4] . کشف الغمّه، ج 3، ص 215 و 216.
[5] . عیون اخبار الرّضا، ج 2، ص 240.
[6] . عیون اخبار الرّضا، ج 2، ص 8 – بحار، ج 50، ص 102.
[7] . بحار، ج 50، ص 103 – در این نامه کوتاه، امام رضا(ع) دو بار میفرماید: فَدٰاکَ اَبُوکَ: «پدرت به فدایت گردد.»، و این تعبیر هم بیانگر نهایت احترام امام رضا(ع) به یگانه فرزندش حضرت جواد(ع) است، و هم درس ادب و شیوۀ اخلاق نیک را درمورد روابط نیک پدر و فرزند میآموزد.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی