امام جواد(ع) در دوران امامت| ۱۱
خداحافظی امام جواد(ع) هنگام تبعید با فرزندانش
هنگامی که امام جواد(ع) به دعوت اجباری معتصم عبّاسی مجبور شد که مدینه را به قصد سامرّا ترک کند و در حقیقت تبعید گردید؛ هنگامی که میخواست (در سال ۲۲۰ ﻫ . ق) از مدینه بیرون آید، فرزندش امام هادی(ع) را که در آن وقت حدود هشت سال داشت در مدینه، نزد مادرش گذاشت و به سفری که بازگشتی در آن نبود حرکت کرد. روشن است که چنین وداعی دشوار و جانسوز است.
امام جواد(ع) در این لحظهی سخت وداع، دو فرزندش حضرت هادی و موسی مبرقع را به حضور طلبید. حضرت هادی را در کنارش (یا در دامنش) نشاند و فرمود: «چه دوست داری تا در این سفر عراق به عنوان هدیه برای تو بیاورم؟»
حضرت هادی(ع) عرض کرد: «شمشیری که گویا به آتش شعلهور است.»
سپس امام جواد(ع) به پسر دیگرش موسی(ع) فرمود: «تو چه میخواهی تا برایت هدیه بیاورم.»
موسی عرض کرد: «یک اسب.»
امام جواد(ع) فرمود:
«اَشْبَهَنِی اَبُوالْحَسَنِ، وَ اَشْبَهَ هذا اُمَّهُ:
حضرت هادی(ع) به من شباهت دارد، ولی موسی به مادرش.»[1]
یعنی روش ما قاطعیّت در برابر دشمن و مبارزه با آنها است که شمشیر سمبل مبارزه و نبرد است و پسرم حضرت هادی(ع) با درخواست چنین هدیهای به من شباهت دارد و همواره در اندیشهی دفاع از حریم حقّ و مبارزه و جهاد با دشمن است، ولی موسی اسبِ سواری میخواهد که به آن سوار شود و این سو و آن سو برود.
او شباهت به مادرش دارد، اگر به من شباهت میداشت چنین هدیهای را درخواست نمیکرد.
امام جواد(ع) با این بیان، هم اشاره به جانشینی امام هادی(ع) از او نمود و هم اشاره به این مطلب کرد که امام، یک فرد شایسته و بلندهمّتی است که در برابر دشمن استوار و قاطع میباشد و در خصلت شجاعت و مقاومت و عزّت در سطح بالایی قرار دارد. با توجّه به اینکه مطابق روایات، رسول خدا(ص) فرمود:
«اَلْخَیْرُ کُلُّهُ فِیالسَّیْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّالسَّیْفِ، وَلا یُقِیمُ النّاسَ اِلاَّالسَّیْفَ:
تمام خیر و سعادت در شمشیر و زیر سایهی شمشیر است و مردم را در راه راست پابرجا نکند مگر شمشیر و قدرت اسلام.»[2]
آری، امام جواد(ع) با این روحیّه، از مدینه به سوی سامرّا هجرت میکرد تا به جنگ طاغوتها برود و با ارائهی مکتب ناب اسلام، فریبکاری طاغوتهای عبّاسی را افشا کند و مردم را بیدار سازد و سرانجام در همین راستا به شهادت رسید.
آگاهی امام جواد(ع) از توطئهی معتصم و معرّفی جانشین خود
عالم و محدّث بزرگ کلینی از اسماعیلبن مهران روایت کرده، گفت: هنگامی که امام جواد(ع) بار اوّل (در عصر مأمون) از مدینه به بغداد آمد، به آن حضرت عرض کردم: «فدایت گردم، من در مورد تو در این سفر ترس دارم (که تو را بکشند)، بعد از تو چه کسی عهدهدار امامت میشود؟»
آن حضرت، لبخندی زد و به من توجّه نمود و فرمود: آنچه را گمان میکنی در این سال، رخ نمیدهد.»
هنگامی که معتصم (در سال ۲۲۰ ﻫ . ق) آن حضرت را از مدینه به بغداد طلبید، به محضرش رفتم و عرض کردم: «فدایت گردم شما از مدینه میروید، امامِ بعد از شما کیست؟»، آن حضرت گریست بهطوری که محاسنش خیس شد، سپس به من متوجّه شد و فرمود:
«در این سال بر من نگران باش، امامت بعد از من از آنِ پسرم علی (امام هادی(ع)) است.»[3]
توطئهای که به شکست انجامید
یکی از توطئههای معتصم، تهمت و جوّسازی و تحریک مردم بر ضدّ امام جواد(ع) بود، از جمله اینکه او جماعتی از وزیران خود را طلبید و به آنها گفت: «برای من در مورد محمّدبن علی (حضرت جواد) گواهی دهید، و بنویسید که او تصمیم قیام و شورش دارد.» آنها چنین کردند، آنگاه معتصم دستور داد حضرت جواد(ع) را نزدش آوردند، به او گفت:
«تو میخواستی برضدّ حکومت من شورش کنی.»
امام جواد(ع) فرمود: «سوگند به خدا، چنین ارادهای نکردهام.»[4] معتصم گفت: فلانی و فلانی و... گواهی دادهاند، آنگاه آن جماعت را احضار کرد، آنها به امام جواد(ع) گفتند: »آری، این نامههایی است که از بعضی غلامان تو گرفتهایم.» (که مردم را با این نامهها دعوت به قیام نمودهای.)
معتصم در این هنگام با همراهان، در ایوان خانهاش نشسته بود، امام جواد(ع) دست به طرف آسمان بلند کرد و عرض کرد:
«خدایا! اگر اینها دروغ بر من میبندند، آنها را به عذابت بگیر.»
روایت کننده میگوید: به آن ایوان نگاه کردیم، دیدیم آنچنان میلرزد، که سخت به جلو و عقب میرود، و هر کدام از اطرافیان معتصم برمیخاستند، به زمین میافتادند، معتصم (که سخت ترسیده بود) به امام جواد(ع) عرض کرد: ای پسر رسول خدا! از گفته خود پشیمانم و توبه کردم، از خدا بخواه تا به ایوان آرامش دهد.
در این هنگام امام جواد(ع) چنین دعا کرد:
«اَللّهُمَ سَکِّنهُ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّهُمْ اَعْداؤُکَ وَ اَعْدائِی:
خدایا تو میدانی که اینها دشمنان تو و من هستند، ایوان را آرام کن.»
در این هنگام ایوان، آرام گرفت.[5]
به این ترتیب امام جواد(ع) در پرتو امداد غیبی، دشمن را به ذلّت وا داشت، و معتصم و کاسهلیسان دربارش را دشمن خدا و دشمن خود، معرّفی نمود.
سختگیریهای معتصم و مقاومت امام جواد(ع)
توطئهی معتصم در مورد تنظیم طومار برضدّ امام جواد(ع) خنثی شد، ولی او از امام دست نمیکشید، و با حیلههای مختلف میخواست نور وجود امام را خاموش کند، سختگیریهای معتصم در رابطه با امام جواد(ع) در حدّی بود که آن حضرت مرگ را فَرَج و گشایش میدانست که گویی آرزوی مرگ میکند، چنانکه ابن بزیع عطّار میگوید: آن حضرت فرمود:
«اَلْفَرَجُ بَعْدَ الْمَأْمُونِ بِثَلاثِینَ شَهْراً:
بعد از گذشت سی ماه از مرگ مأمون، فَرَج و گشایش برای ما حاصل خواهد شد.»
و ما منتظر شدیم، و حساب ماهها را نگه داشتیم، دیدیم آن حضرت بعد از گذشت سی ماه از مرگ مأمون، رحلت کرد.[6]
آنچه که قابل توجّه است اینکه امام جواد(ع) در میان این بحرانها و دشواری و سختیها، هرگز تسلیم طاغوت عصرش نشد، و همچنان در برابر او قرار گرفت، و با صبر و تدبیر انقلابی، به زندگی شرافتمندانه ادامه داد و میفرمود:
«اِتَّئِدْ تُصِبْ اَوْ تَکَدْ:
ثابت قدم باش تا به هدف برسی، یا به آن نزدیک گردی.»[7]
روایت شده: ریّانبن شبیب دائی معتصم عبّاسی توسّط خیران خادم قراطیسی، پیام فرستاد که برای من و پسرم دعا کن، خیران میگوید: پیام ریّان را به امام جواد(ع) رساندم، و عرض کردم: « ریّانبن شبیب غلام شما سلام رساند و عرض کرد برای من و پسرم دعا کن.»
امام جواد(ع) برای ریّان دعا کرد ولی برای پسر او (که از درباریان بود) دعا نکرد، بار دوم پیام ریّان را به عرض امام رساندم، باز امام برای ریّان دعا کرد ولی برای پسرش دعا نکرد، برای بار سوم، پیام ریّان را رساندم، باز امام برای او دعا کرد ولی برای پسرش دعا نکرد.
هنگامی از محضر امام جواد(ع) بیرون آمدم کنار درِ خانه سخنی از امام شنیدم، ولی آن را نفهمیدم چه بود؟ خدمتکار خانهی امام بیرون آمد، از او پرسیدم «امام جواد(ع) چه فرمود؟» خادم گفت:
امام جواد(ع) فرمود:
«این کیست (یعنی پسر ریّان کیست) که خود را رهنمای مردم میداند با اینکه در سرزمین شرک زاده شد، و چون از آن سرزمین بیرون آورده شد بهسوی گروهی (معتصم و اطرافیانش) بدتر از مشرکان پیوست، اگر خدا بخواهد هدایتش کند.»[8]
به این ترتیب میبینیم امام جواد(ع) حاضر نبود که هیچگونه سازشی با طاغوتیان و طرفدارانشان داشته باشد.
توکّل امام جواد(ع) به خدا در برابر طاغوت
معتصم عبّاسی و درباریانش، از راههای تطمیع و تهدید وارد شدند تا امام جواد(ع) را تسلیم دربار کنند، و بهعنوان یکی از تأیید کنندگان دربار درآوردند، ولی امام با کمال هوشیاری و صلابت و توکّل به خدا در برابر آنها ایستاد، و پیوسته با تصریح و کنایه، آنها را از خود طرد کرد.
رژیم خونخوار معتصم، همهی انقلابیها و شورشیان علوی و ... را سرکوب نمود، و با اقتدار عجیبی به نمایش قدرت پرداخت، ولی هرگز نتوانست امام جواد(ع) را در برابر خود به تعظیم وادارد، امام در پرتو توکّل به خدا و توجّه به قدرت مطلق الهی، هیچگونه توجّهی به قدرت ظاهری و پوشالی آنها ننمود، و در نگین انگشترش این جمله را نقش نموده بود:
«نِعْمَ الْقادِرُ اَللهُ:
ذات پاک خدا چه نیکو قدرتمندی است.»[9]
آری امام جواد(ع) در پرتو توحید، و اعتقاد خالص و استواری که به خدای یکتا و بی همتا داشت، هرگز در برابر طاغوتهای ضدّ خدا قد خم نکرد، و تسلیم هوسهای آنها نشد.
یکی از درباریان، عمربن فرج رُخجی نام داشت او در عصر متوکّل عبّاسی، از طرف متوکّل، فرماندار مدینه و مکّه شد، و به آل ابوطالب ظلم بسیار نمود.
روایت شده همین دژخیم خونخوار (از روی طعنه و طنز) به امام جواد(ع) عرض کرد: «شیعیان شما ادّعا میکنند که تو تمام آب دجله و وزن آن را میدانی.» در آن وقت، حضرت جواد(ع) در کنار دجله بود، امام جواد(ع) به او فرمود: »آیا خداوند قدرت آن را دارد که علم به آب دجله را به پشّهای از مخلوقاتش بدهد یا نه؟»
او گفت: «خدا قدرت دارد.»
امام فرمود: «من در نزد خدا از یک پشّه، بلکه از اکثر مخلوقات خدا گرامیتر هستم.»[10]
هشدارهای امام جواد(ع) در اجتناب از طاغوتیان بقدری بیداربخش و تکاندهنده بود که میفرمود:
«مَنْ اَصْغی اِلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَاِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَاللهَ وَ اِنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ اِبْلِیسٍ فَقَدْ عَبَدَ اِبْلِیسَ:
کسی که به سخن گویندهای گوش فرا دهد، اگر گوینده از طرف خدا سخن گوید، او خدا را پرستیده است، و اگر گوینده از زبان شیطان سخن گوید، او شیطان را پرستش نموده است.»[11]
به این ترتیب امام جواد(ع) توحید و شرک افعالی را به مردم میآموخت و آنان را از طاغوتپرستی برحذر میداشت.
خودآزمایی
1- امام جواد(ع)، با بیان تفاوت بین حضرت هادی(ع) و پسر دیگرش موسی(ع)، به چه مطالبی (به طور غیر مستقیم) درباره امام هادی(ع) اشاره کردهاند؟
2- یکی از توطئههای معتصم، بر ضدّ امام جواد(ع) چه بود؟
3- امام جواد(ع) با سخن « کسی که به سخن گویندهای گوش فرا دهد، اگر گوینده از طرف خدا سخن گوید، او خدا را پرستیده است، و اگر گوینده از زبان شیطان سخن گوید، او شیطان را پرستش نموده است» چه چیزی را به مردم میآموخت؟
پینوشتها
[1] بحار، ج ۵۰، ص ۱۲۳.
[2] وسائلالشّیعه، ج ۱۱، ص ۵.
[3] اصول کافی، ج ۱، ص ۳۲۳.
[4] منظور از قیام در اینجا قیام مسلّحانه است، که چنین شرایطی برای امام جواد (ع) فراهم نبود.
[5] مختار الخرائج، ص ۲۳۷ – بحار، ج ۵۰، ص ۴۶.
[6] کشف الغمّه، ج ۳، ص ۲۱۵ - بحار، ج ۵۰، ص ۶۴ – بنابراین قول، بعضی روز شهادت امام جواد (ع) را ششم ذیحجه سال ۲۲۰ هجری دانستهاند زیرا مأمون در ماه رجب سال ۲۱۸ وفات کرد.
[7] بحار، ج ۷۸، ص ۳۶۴.
[8] رجال کشّی، به نقل از بحار، ج ۵۰، ص ۱۰۷.
[9] اعیان الشّیعه، ط ارشاد، ج ۱، ص ۳۳.
[10] بحار، ج ۵۰، ص ۱۰۰.
[11] اعیان الشّیعه، ج ۲، ص ۳۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی