دو عامل اصلی هدایت
حالا مطلبی که از ابتدای سخن مورد بحث قرار گرفت این بود که ما شیعهی امامیّه با این که امتیازمان از سایر مذاهب این است که اعتقاد به امامت و خلافت بلافصل امام امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(ع) پس از رحلت رسول خدا(ص) داریم و در واقع ما شیعهی علوی هستیم و مذهبمان نیز مذهب علوی است، پس چگونه شده که به عنوان دارندگان مذهب جعفری شناخته شدهایم و لذا برای توضیح مطلب به طور اجمال، اصول اعتقادی خود را بیان کردیم و رسیدیم به اینجا که پیامبر اکرم(ص) به امر خدا عترت و اهلبیت خود(ع) را که در رأس آنها امام امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(ع) قرار گرفته است به عنوان «مبیّن قرآن» و «عدیل قرآن» معرّفی کرده و اعلام فرمود که این دو عامل اصلی هدایت امّت، باید برای همیشه در کنار یکدیگر قرار گیرند تا امّت از انحراف و کجروی مصون و محفوظ بماند.
دو رکن اساسی برای تحقّق حکومت عدل الهی
ولی پس از رحلت آن پیامبر بزرگوار خدا(ص) گروه منافق دنیادار جاهطلب با انحاء توطئهها و دسیسههای شیطانی، امام معصوم منصوب از جانب خدا را منزوی کردند و زبان گویای قرآن را از قرآن جدا ساختند و امّت را به انحرافی عمیق و وسیع انداختند، البتّه میدانیم این انزوای امام، نه از آن جهت بود که او نمیتوانست به مقابلهی با گروه منافق برخیزد و زمین را از لوث وجود آن نامردان پاک سازد و حقّ مسلّم خود را به دست آورد.
او که قوّت بازو و شجاعتش زبانزد دوست و دشمن بود و میدان جنگهای هولانگیز زمان حیات پیامبر اکرم(ص) با شَجعان نامی عرب که نام علی(ع) رعب و وحشت در دل آنها میافکند در خاطر همهی امّت اسلامی از مهاجرین و انصار بود و لذا میتوانست با همان شهامت و شجاعت بینظیرش به پاخیزد و آن روبهصفتان خائن را از سر راه بردارد و مسند حکومت را به تصرّف خود درآورد و جمعیّتها را ساکت و آرام و مطیع خود گرداند.
این عمل به طور مسلّم در حدّ توانایی او بود امّا با شأن الهیاش سازگار نبود، او بزرگمردی است که منطقش منطق خداوند علیم قدیر حکیم است که در قرآنش فرموده است:
﴿لا إکْراهَ فِی الدِّینِ...﴾.[1]
دین، یعنی عقیده و ایمان که یک امر قلبی است؛ با اِکراه و اِجبار و اِعمال زور و قدرت تحقّق نمییابد. احتیاج به تفکّر و تعقّل و استدلال منطقی دارد. او میخواهد حکومت عدل الهی در میان امّت تأسیس کند و چنین حکومتی، نیاز به دو رکن اساسی دارد:
۱- وجود امام عادل.
۲- رأی و خواست مردم و اطاعتشان از امام.
اگر امام عادل بود ولی اطاعت مردم به دنبالش نبود، طبیعی است که حکومت عادلهای تحقّق نخواهد یافت. پس از رحلت رسول اکرم(ص) امام عادل معصوم منصوب از جانب خدا و رسولش «علی(ع)» حاضر بود ولی مردم به علل گوناگون از اطاعت فرمانش سرباز زدند؛ او هم دید دوّمین رکن تأسیس حکومت عدل الهی یعنی «اطاعت مردم» فراهم نیست، طبعاً کنار رفت و منزوی شد.
صبوری جانگداز امام علی(ع)
چنان که آن حضرت در سوّمین خطبه از نهجالبلاغه فرموده است:
«أمَا وَ اللهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى».
به خدا سوگند، پسر ابی قحافه [ابوبکر] لباس خلافت را بر خود پوشید در حالی که میدانست من برای خلافت مانند قطب وسط سنگ آسیا هستم.
آنگونه که گردش سنگ آسیا، قائم به آن میخ آهنی وسط است و بدون آن نمیچرخد و خاصیّت خود را که آرد کردن دانههای گندم است از دست میدهد، آسیای خلافت هم بر حسب امر و تقدیر خدا باید بر محور وجود من بچرخد تا خاصیّت خود را که هدایت امّت است ایفا نماید.
وقتی دیدم چنین شد و دیگری جای من تکیه بر مسند خلافت زد:
«فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً».
من هم جامهی خلافت را رها کرده و از آن پهلو تهی نمودم.
«وَ طَفِقْتُ أرْتَئِي بَيْنَ أنْ أصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أوْ أصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ».
نشستم و به فکر رفتم که آیا با دست خالی [و نداشتن یار و یاور از مردم] حمله کرده [حقّ مسلّم خود را مطالبه نمایم] یا آن که بر تاریکی کوری [گمراهی خلق از مسیر حق] صبر کنم.
«فَرَأیْتُ أنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أرَى تُرَاثِی نَهْباً».
دیدم صبر کردن (و در واقع سوختن و ساختن در این شرایط پیش آمده عاقلانهتر است زیرا قیام برای مبارزه با منافقان سبب پیدایش اختلاف و شکافی عمیق میان امّت میشد و زمینه برای نفوذ مستکبران خارجی که در کمین نشسته و انتظار فرصت برای هدمِ اساس اسلام میکشیدند فراهم میگردید) و لذا صبر کردم با حالتی که در چشمم خاشاک و در گلویم استخوان گیر کرده بود (شدیداً ناراحت و سرشار از غصّه و غم بودم، زیرا مردم را در ضلالت انحراف وسیع و عمیقی میدیدم و نمیتوانستم به خاطر نداشتن یار و یاور سخنی بگویم و کاری انجام دهم).
میراثم را به تاراج رفته میدیدم (که روز روشن، حقّ مسلّمم را میبرند و سازمان ظلم و فساد را در میان جامعهی بشری تا قیام حضرت قائم(عج) پایهگذاری مینمایند).
چگونگی قبول خلافت از سوی امام علی(ع)
بیست و پنج سال امام(ع) در زمان حکومت آن سه نفر غاصب منزوی بود و پس از مرگ سوّمین آنان، انبوه جمعیّت مردم برای بیعت با امام(ع) به خلافت بر در خانهاش هجوم آوردند، آنگونه که خودش فرموده است:
«فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ».[2]
هیچ چیزی مرا به رنج و تعب نینداخت مگر این که مردم مانند موی گردن کفتار به دورم ریخته از هر طرف به سوی من هجوم آوردند به طوری که از ازدحام آنان و بسیاری جمعیّت، حسن و حسین(ع) زیر دست و پا رفتند و ردای من از دو طرف پاره شد و برای بیعت کردن اطرافم را مانند گلهی گوسفند که در جایگاه خود گِرد آید گرفتند.
ولی یاللاسف:
«فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ اُخْرَى وَ قَسَطَ آخَرُونَ».[3]
همین که بیعتشان را بر اساس اظهار طاعت خودشان پذیرفتم و به تدبیر امور خلافت پرداختم، گروهی [طلحه و زبیر و همفکرانشان] بیعتم را شکستند و گروهی [خوارج نهروان] از زیر بار بیعتم بیرون رفتند و گروه دیگر [معاویه و پیروانش] از اطاعت خدا سر باز زدند.
انحراف شرمآور مردم از صراط مستقیم
و سرانجام همان مدّعیان کاذب در امر اطاعت و بیعت، امام(ع) را کشتند و بار دیگر پس از قریب به پنج سال حکومت عدل الهی، مبتلا به حکومت ظالمانهی جبّاران گشتند و امامان معصوم از اهل بیت رسول(ع) را آن چنان از متن جامعه و امّت اسلامی کنار زدند که نه تنها آنها را صالح برای حکومت نمیدانستند بلکه به مرجعیّت برای احکام دینی هم نمیپذیرفتند. از باب نمونه به این جریان حزنانگیز بنگرید:
نقل شده در مجلسی که امام سیّدالشّهدا(ع) با عبدالله بن عبّاس حاضر بودند، مردی وارد شد و رو به اِبن عبّاس کرد و از او یک مسألهی دینی سؤال کرد؛ او از این که با بودن امام حسین(ع) در مجلس از او مسألهی دینی سؤال کردهاند خجالت کشید و جواب نداد.
امام(ع) به آن مرد سؤال کننده فرمود: بیا نزدیک من جواب مسألهات را بدهم، او با کمال جسارت گفت: من که از تو نپرسیدم؛ اِبن عبّاس از این گفتار جسورانهی آن مرد برآشفت و گفت: ای مرد مؤدّب باش و حرف خود را بفهم، او حجّت خدا و امام بر ماست، ما همه باید در پیشگاه او زانوی ادب بر زمین زده از او احکام دینی خود را بیاموزیم. مرد عذرخواهی کرد و از امام جواب خود را گرفت و رفت.
منظور این که مردم به یک چنین انحراف شرمآور از صراط مستقیم حق افتاده بودند. این انحراف و کجروی در تمام مدّت حکومت جائرانهی بنیامیّه و بنیمروان ادامه داشت تا زمانی رسید که بنیمروان رو به انقراض رفتند و بنیعبّاس بنای روی کار آمدن گذاشتند.
تلاش امام باقر(ع) برای تأسیس فقه شیعه
در این گیر و دارِ میان آن دو گروه (بنی مروان و بنیعباس)، فُرجهای برای حضرت امام محمّد باقر(ع) پیدا شد که مزاحمتی از طرف دستگاه حکومت نداشت و توانست درِ خانهاش را به روی مردم باز کند و شیفتگان علوم آسمانی قرآن را دور خود گِرد آورد و به تبیین و تشریح معارف و احکام الهی بپردازد؛ تا آنجا که شرط زمان اقتضا میکرد امام باقر(ع) در تأسیس فقه مذهب شیعه اقدام و سعی و تلاش بسیار مؤثر فرمود.
راویان و محدّثان کثیری تربیت کرد و پس از آن حضرت فرزند بزرگوارش حضرت امام جعفر صادق(ع) راه و رسم پدر را به گونهای وسیعتر تعقیب نمود. حوزهی علمیّهی بسیار پرباری بهوجود آورد و هزاران نفر اهل علم و تحقیق و مناظره با ملحدان و پیشوایان دیگر مذاهب پرورش داد. اساس و پایههای مکتب تشیّع را در ابعاد گوناگون علمی از فقه و کلام، ریاضی و طبیعی و... هر چه بیشتر استوارتر و محکمتر فرمود. در واقع احکام و معارف دینی رانده شدهی از متن جامعهی اسلامی و اسکان داده شدهی در حاشیه را بار دیگر به متن جامعه آورد؛ آنگونه که در هر مسجد و محفلی راویان و محدّثان شیعی نقل حدیث میکردند و ندای قالالباقر و قالالصّادق(ع) از خود سر میدادند.
توسعهی چشمگیر مکتب اسلام در زمان امام صادق(ع)
البتّه این آزادی دینی تا وقتی ادامه داشت که هنوز حاکمان عبّاسی استقرار بر مسند حکومت نیافته بودند؛ ولی همین که آنها مستقرّ شدند و تسلّط بر مردم پیدا کردند، بار دیگر دوران خفقان تجدید شد و امام(ع) از متن جامعه کنار رفت و با شدّتی هر چه تمامتر در حصر حکومت جور و ستم قرار گرفت. پس سرّ این که شیعهی امامیّه به عنوان دارندگان مذهب جعفری شناخته شدهاند، این بوده که هیچ کدام از امامان دیگر(ع) بر اثر سلطهی حاکمان جبّار از بنیامیّه و بنیعبّاس مجال این را پیدا نکردند که با مردم در تماس باشند و آنها را از معارف و احکام اسلامی آن چنان که هست آگاه سازند.
تنها امام صادق(ع) به سبب دوران فَترَتی[4] که بین بنیامیّه و بنیعبّاس پیش آمد که یکی در حال سقوط و دیگری هنوز استقرار نیافته بود، امام(ع) از این فرصت خالی از مزاحمت حاکم جائر استفاده کرد و با جدّ تمام به تعمیم و توسعهی مکتب اسلام پرداخت و به طور چشمگیری معارف و احکام الهی را منتشر ساخت و وسیلهی جامع کاملی برای استنباط احکام از کتاب و سنّت به عالمان و محقّقان دینی تا زمان ظهور امام مهدی(عج) تحویل داد که هماکنون قسمت عمدهی قریب به کلِّ احکام فقهی شیعه، مستند به روایات منقولهی از حضرت امام محمّد باقر و حضرت امام جعفر صادق(ع) میباشد.
اگرچه امام امیرالمؤمنین علی(ع) پس از حکومت غاصبانهی آن سه نفر قریب به پنج سال زمام حکومت را به دست گرفت؛ ولی در همین مدّت کوتاه، چهار جنگ مزاحم داخلی از جنگ جمل و صفّین و نهروان پیش آمد و امام(ع) مجالی نیافت که معارف و احکام را آنچنان که لازم بود منتشر بنماید و سرانجام به دست مردم جاهل زمان که مدعّی اسلام و ایمان هم بودند به شهادت رسید.
خودآزمایی
1- دو عامل اصلی هدایت امّت اسلامی را بیان کنید.
2- دو رکن اساسی حکومت عدل الهی را نام ببرید.
3- سرّ این که شیعهی امامیّه به عنوان دارندگان مذهب جعفری شناخته شدهاند، چیست؟
پینوشتها
[1] - سورهی بقره، آیهی ۲۵۶.
[2] - شرح نهجالبلاغهی فیض، جلد ۱، صفحهی ۲۰۰.
[3] - شرح نهجالبلاغهی فیض، جلد ۱، صفحهی ۲۰۰.
[4] - فاصله، مدّت، در اینجا به مفهوم خالی از مزاحم.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی