منشأ سکوت و قیام امام معصوم(ع)
منظور این که امام منصوب از جانب خدا، با اذن خدا و تقدیر خدا، دارای علم محیط به همه چیز و قدرت بر ایجاد همه چیز است ولی در عالم طبع از جانب خدا موظّف است مانند سایر افراد بشر روی موازین عادی حرکت کند و لذا گفتیم اگر مردم به دعوتش لبّیک اجابت گفتند و به یاریاش برخاستند، او وظیفه دارد زمام حکومت را به دست گیرد و با مستکبران دشمن حق به مبارزه برخیزد و تا حدّ بذل جان و ریخته شدن خون خود و عزیزانش هم پیش برود.
ولی اگر مردم تن به قبول دعوتش ندادند و به قدر لازم و کافی به یاریاش برنخاستند، در این صورت او وظیفهی سکوت و تسلیم شدن در مقابل حوادث و وقایع دارد تا آنجا که ممکن است به دست حاکم جائری محکوم به تبعید و یا زندانی شدن گردد و یا احیاناً خود و عزیزانش کشته شوند و لذا دیدیم یک روز، شرایط خاصّی مقتضی شد که حضرت امام صادق(ع) با یک فرمان معالواسطه علیّ بن هُبَیره استاندارِ سفّاک را خاضع در پیشگاه خود سازد و عجیبتر از آن، منصور دوانیقی سلطان جبّار مستکبر را تصمیم بر قتل گرفته و احضارش کرده بود، با ارائهی یک صحنهی هولانگیز آن چنان مرعوبش گرداند که لرزه بر اندامش بیفتد و توانایی کمترین رفتار و گفتار خلاف احترام و ادب نسبت به امام(ع) را در خود نبیند.
ولی روز دیگر آن امام قادر، آن چنان سکوت از خود نشان داد که شبانه مأمور منصور از دیوار خانهاش بالا رفت و آن حضرت را که در حال نماز بود دستگیر کرد و اجازهی پوشیدن لباس هم به آن حضرت نداد و با سر و پای برهنه به قصر منصور آورد. او بیحرمتیها نسبت به امام(ع) از خود نشان داد و سرانجام مسمومش نمود.[1]
آخرین سفارش امام صادق(ع) به هنگام شهادت
راوی میگوید، در ساعات آخر عمر شریفش به عیادتش رفتم. دیدم امام(ع) آنقدر لاغر شده که گویی تنها سر در بدن شریفش باقی مانده. گریان شدم. فرمود: چرا گریه میکنی؟ گفتم: مولای من! شما را در این حال میبینم متأثّرم. فرمود: تقدیر خدا دربارهی بندهی مؤمنش خیر است. اگر مالک مابین مشرق و مغرب شود؛ خیر است و اگر بدنش قطعه – قطعه هم بشود، باز برای او خیر است.
دستور داد همهی بستگانش را کنار بسترش جمع کردند. در آخرین لحظات عمر شریفش نگاهی به چهرهی همه افکند و فرمود:
«اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفاً بِالصَّلوةِ».[2]
به یقین، شفاعت ما نمیرسد به کسی که نماز را سبک بشمارد!
توجّه دارید که نفرمود، تارک الصّلوة و بینماز مشمول شفاعت نمیشود، بلکه فرمود، نمازخوانی که نماز را سبک بشمارد! مثلاً گاهی بخواند و گاهی نخواند یا از اوّل وقت تأخیر بیاندازد و رعایت احترام و ادب به هنگام ادای نماز را ننماید، از شفاعت ما محروم میگردد.
آنگاه اسم چند نفر از بستگانش را برد و فرمود: فلان مبلغ پول به فلان شخص و فلان مبلغ به فلان آدم بدهید و... یکی از حُضّار گفت: آقا! آن کسی که با کارد به شما حمله کرد و میخواست شما را بکشد، دستور میدهید به او پول بدهند؟! فرمود: آیا میخواهی من از کسانی نباشم که خدا فرموده:
﴿وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أمَرَ اللهُ بِهِ أنْ یُوصَلَ...﴾.[3]
پیوندهایی را که خدا به برقرار داشتن آن فرمان داده است، برقرار میدارند...[4]
یعنی این کار من «صلهی ارحام» است و خدا دستور صلهی ارحام داده است...!
مدینه و قیامت عظیم
امام کاظم(ع) فرموده است: من جنازهی پدرم را با دو قطعه جامهی احرام – که موقع احرام میپوشید – کفن پوشاندم و عمّامهای هم که از امام سجّاد(ع) مانده بود – بر سرش بستم ...
در کربلا آیا کفن به غیر بوریا نبود که پیکر مولای عزیزمان حسین(ع) را در آن بپوشانند؟! نه تنها کفن نکردند، بلکه آن پیراهن چسبیده به تنش را هم از بدن غرق در جراحتش بیرون کشیدند...!
در مدینه روز بیست و پنجم شوّال در تشییع جنازهی امام صادق(ع) غوغا شد و رستاخیز عظیم بهوجود آمد امّا در کربلا نه تنها از جنازهی حسین عزیز(ع) تشییع نکردند بلکه پسر نانجیب سعد دستور داد اسبها را نعل تازه زدند و...
وَ اَنَا السِّبْطُ الَّذِی مِنْ غَیْرِ جُرْمٍ قَتَلُونِی/ وَ بِجُرْدِ الْخَیْلِ بَعْدِ الْقَتْلِ عَمْداً سَحَقوُنِی
مدینه چند روز قیامتی عظیم به خود دیده است، یکی از آنها روزی بود که پیکر پاک و مقدّس امام صادق(ع) روی دوش مردم به سمت بقیع میرفت تا به خاک سپرده شود؛ از غوغا و ازدحام جمعیّت تشییع کننده، رستاخیزی عظیم بهوجود آمده بود. در آن میان شاعری از دوستداران اهل بیت(ع) با دلی سوخته و چشمی گریان میگفت:
اَ تَدْرُون ماذا یَحْمِلُونَ اِلَی الثَّرَی/ بثیراً ثَوَی مِنْ رَأسِ عُلْیا شاهِقٍ
آیا میدانید مردم، چه پیکر پاک و مقدّسی را روی دوش گرفته میبرند خاکش کنند، دریای علم و قدس و طهارت فرود آمده از بلندترین قلّهی عزّ و جلال کرامت.
غَداةَ حَثَی الحاثُون فَوْقَ ضَرِیحِهِ/ تُراباً وَ اَوْلَی کانَ فَوقَ الْمَفارِقِ
صبگاهی خاک روی بدنی ریختند که ای کاش، آن خاک بر سر آدمیان ریخته میشد.
یک روز دیگری هم مدینه به خود دید که قیامتی برپا شده و آه و ناله و افغان از زمین و آسمان برخاست؛ آن روزی بود که کاروان اسیران کربلا از شام به مدینه باز میگشتند. یکی جامهی سیاه بر تن کرده روی اسب نشسته بود و پرچم سیاه به دست گرفته میان کوچههای مدینه میگشت و نالهکنان و اشکریزان میگفت:
یا اَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ بِها/ قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَاَدْمُعِي مِدْرارُ
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِكَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ / وَ الرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناةِ يُدارُ
ای اهل مدینه دیگر مدینه جای ماندن نیست، حسین شما را کشتند و پیکر آغشته به خونش را در کربلا گذاشتند. سر بریدهاش را در بیابانها و شهرها چرخاندند.
خودآزمایی
1- اگر مردم تن به قبول دعوت امام معصوم(ع) ندادند و به قدر لازم و کافی به یاریاش برنخاستند، وظیفه امام معصوم(ع) چیست؟
2- آخرین سفارش امام صادق(ع) به هنگام شهادت چه بود؟
3- به چه دلیل امام صادق(ع) دستور داد به آن کسی که با کارد به ایشان حمله کرد پول بدهند؟
پینوشتها
[1] - منتهی الامال، جلد ۲، صفحهی ۱۰۳.
[2] - منتهی الامال، جلد ۲، صفحهی ۲.
[3] - سورهی رعد، آیهی ۲۱.
[4] - بحارالانوار، جلد ۴۷، صفحهی ۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی