أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
«وَ وَصَّیْنَا الْإنْسانَ بِوالِدَیْهِ إحْساناً حَمَلَتْهُ اُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إذا بَلَغَ أشُدَّهُ وَ بَلَغَ أرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أوْزِعْنِی أنْ أشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِی أنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ وَ أنْ أعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إنِّی تُبْتُ إلَیْكَ وَ إنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»؛[1]
«به انسان توصیه كردیم كه به پدر و مادرش نیكی كند؛ مادرش او را با ناراحتی حمل كرد و با ناراحتی بر زمین گذارد و دوران حمل و از شیر گرفتن او سی ماه است تا توان و قدرت او كامل شود و چون به چهل سالگی برسد بگوید: پروردگارا! مرا موفّق كن تا شكر نعمتی را كه به من و پدر و مادرم دادی به جا آورم و عمل صالحی را كه تو از آن، خشنود باشی انجام دهم و فرزندانم را برایم صالح كن، من به سوی تو بازگشتم و من از مسلمانانم».
حضرت سیّدالشهداء(ع) مصداق آیهی ١٥ سورهی احقاف
در ایّام اعیاد بسیار مباركی هستیم. روز سوّم شعبان ولادت پربركت حضرت سیّدالشهداء(ع) و روز چهارم شعبان ولادت حضرت ابوالفضل العبّاس(ع) و روز پنجم شعبان، عید ولادت امام سیّدالسّاجدین زینالعابدین(ع) است. از این جهت آیهی پانزدهم سورهی مباركهی احقاف در نظر گرفته شد كه دربارهی آن بحث شود؛ زیرا بر حسب روایات، حضرت سیّدالشهداء(ع) از مصادیق این آیه هستند. این آیه نشان میدهد مجموع دوران حمل و شیرخوارگی هر مولود، سی ماه است:
«حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً»؛
حَمْل یعنی مدّت بارداری مادر. فِصال یعنی زمان از شیر گرفتن كودك، كه جمعاً سی ماه میشود.
آیهی دیگری هم در سورهی بقره داریم كه میفرماید:
«وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ كامِلَیْنِ لِمَنْ أرادَ أنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ...»؛[2]
«مادرانی كه بخواهند به طور كامل به فرزندان خود شیر بدهند، دو سال تمام شیر میدهند...».
آیهی ١٥ سورهی احقاف میفرماید: مجموع دوران بارداری و شیرخوارگی سی ماه است و این آیه میگوید: دوران شیرخوارگیِ كودك دو سال یعنی بیست و چهار ماه است. اگر بیست و چهار ماه را از سی ماه كم كنیم، شش ماه میماند. از اینجا میفهمیم از نظر قرآن، كمترین مدّت دوران بارداری كه ممكن است در ظرف آن مدّت، اعضا و جوارح جنین در رحم مادر تكمیل شده و روح در آن دمیده شود و یك بچّهی سالم و كامل انسانی از مادر متولّد شود، شش ماه است. امّا گفتهاند: بیشترِ بچّههایی كه شش ماهه به دنیا میآیند، نمیمانند! در روایات آمده است كه دو تن از اولیاءالله شش ماهه به دنیا آمده و زنده ماندهاند. یكی امام سیّدالشهداء(ع) و دیگری حضرت مسیح عیسیبن مریم(ع) است. هر چند در مورد حضرت مسیح(ع) بعضی گفتهاند: مدّت حمل آن حضرت نُه ساعت بوده است! چون خلقت حضرت مسیح(ع) از ابتدا خارقالعاده بوده است؛ یعنی از مادر، بدون پدر و از دَمِ روحالقدس آفریده شده است. چنانکه خدا میفرماید:
«... فَأَرْسَلْنا إلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا...»؛[3]
«ما روح خود را [که بنابر بعض تفاسیر حضرت جبرئیل امین(ع) بوده است] به سوی او [مریم(س)] فرستادیم و او به صورت یک بشر کامل برای وی [مریم(س)] متمثّل شد».
«قالَ إنَّما أنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِیًّا»؛[4]
«[روحالقدس] گفت: من فرستادهی پروردگار تو هستم، آمدهام به تو پسری پاکیزه ببخشم»!
«... لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا...»؛[5]
«... تا او را آیت و نشانهای [از علم و قدرت و حكمت خود] و رحمتی از خودمان در میان مردم قرار دهیم...».
مدّت حمل حضرت مریم به حضرت مسیح(ع) مورد اختلاف از نُه ساعت تا شش ماه است ولی دربارهی حضرت امام سیّدالشهداء(ع) اختلافی نیست که مدّت حمل حضرت صدّیقه(س) به آن حضرت، شش ماه بوده است.
اقرار عمر به صلاحیّت مولا علی(ع)
در زمان حكومت عمربن خطاب، مردی ازدواج كرد. بعد از شش ماه همسرش بچّهای آورد. مرد دچار شك شد و گفت: بچّه كه شش ماهه به دنیا نمیآید! پس معلوم میشود قبلاً او از مرد دیگری حمل برداشته است. برای قضاوت نزد عمر رفتند. او نیز نظر داد كه این زن منحرف بوده و از مرد دیگری باردار شده است. دستور داد رَجْمَش* کنند. امام امیرالمؤمنین(ع) باخبر شد و سریعاً نزد عمر آمد و فرمود: این زن پاك و بیگناه است و بچّه از شوهرِ شرعی اوست! چرا چنین دستوری دادهای؟ عمر گفت: آقا! مگر ممكن است بچّهای شش ماهه به دنیا بیاید؟
فرمود: بله، قرآن كتاب خداست كه میفرماید، ممكن است. آنگاه همین دو آیه را برای او تلاوت کردند که یک جا فرموده است:
«حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً...»؛
دوران بارداری [مادر] و شیرخوارگی [بچّه] جمعاً سی ماه است و در جای دیگر فرموده است:
«وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ كامِلَیْنِ....»؛
مدّت شیرخوارگی بچّه، دو سال یعنی بیست و چهار ماه است. وقتی بیست و چهار ماه را از سی ماه كم كنیم شش ماه میماند كه كمترین مدّت حمل از نظر قرآن است.
اینجا نیز از مواردی بود که عمر گفت:
(لَوْ لا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَرْ)؛[6]
«اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود».
و از روی جهل و نادانی به حُكم قرآن، آدم بیگناهی را اعدام كرده بود. از این رو ما شیعهی امامیّه میگوییم در كنار كتاب خدا باید علی، ولیّ خدا باشد تا احكام خدا را آن چنان كه هست، بیان كند وگرنه مَسندنشینانِ نادان، امّت را به درّههای هولناك تباهی سوق خواهند داد.
حزن حضرت زهرا(س) به هنگام تولّد فرزندش حسین(ع)
باری! حضرت جبرئیل امین(ع) بر رسول خدا(ص) نازل شد و پیام خدا را به رسول مکرّمش ابلاغ کرد که فاطمه(س) باردار است و پسری خواهد آورد که بعد از تو امّتت او را میکشند! رسول خدا(ص) این پیام را به فاطمه(س) ابلاغ کرد و فاطمه(س) از این محزون شد. با توجّه به روایتی از حضرت امام صادق(ع) آیه به این حزن اشاره دارد که:
«... حَمَلَتْهُ اُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً...»؛[7]
«مادرش او را با ناراحتی حمل كرد و با ناراحتی او را بر زمین گذارد»!
یعنی حمل و وضع حملش با غم و غصه و اندوه همراه بود. آنگاه امام صادق(ع) فرمود:
(هَلْ فِی الدُّنیا اُمٌّ تَلِدُ غُلاماً تَكْرَهُهُ وَ لكِنَّها كَرِهَتْهُ لِانّها تَعْلَمُ اَنَّهُ سَیُقْتَلُ)؛[8]
«آیا هست مادری كه پسری به دنیا بیاورد و از آمدنش محزون شود؟ امّا فاطمه(س) با به دنیا آوردن [حسین(ع)] محزون شد. چون میدانست او کشته خواهد شد».
این نكته را هم باید در نظر داشت كه هیچگاه غم و اندوه اولیای خدا به هنگام نزول بلیّات و مصائب، منافاتی با رضایت و كاملاً تسلیم بودن در مقابل خواست خدا ندارد. زیرا موضوع ایمان و یقین داشتن به مقدّرات حكیمانهی خدا و رضا به قضای خدا دادن و تسلیم امر خدا بودن، موضوعی است كه سراسر زندگی اولیای خدا نمایانگر آن است و اساساً شرف و كرامت خود را در همان میدانند! امّا موضوع تأثّرات روحی و تحرّك عواطف قلبی كه مقتضای طبع بشری است، موضوع دیگری است و هیچگونه منافاتی با مسئلهی یقین و ایمان ندارد.
عاطفهی سرشار اولیای خدا
اولیای خدا همانگونه كه در قوّت یقین و ایمان در رتبهی اعلا قرار دارند، در لطافت عواطف قلبی نیز در درجهی اعلا هستند؛ زیرا قلبشان از سنگ و آهن و پولاد و چدن نیست كه هیچ تأثّری به خود نگیرد و نشكند.
فرزند هجده ماههی رسول خدا(ص) به نام ابراهیم كه هنوز دو سالش تمام نشده بود از دنیا رفت؛ آن حضرت در كنار جنازهاش نشسته بود و اشك میریخت.
اصحاب گفتند: یا رسول الله! شما كه ما را به صبر امر میكردید! فرمود:
(اَلْقَلْبُ یَحْزَنُ وَ الْعَیْنُ تَدْمَعُ وَ لا نَقُولُ ما یُسْخِطُ الرَّبَّ)؛[9]
«قلب محزون میشود و چشم میگرید ولی هرگز چیزی نمیگوییم كه خدا را به خشم آورد»!
رضا به قضای خدا دادن لازمهی ایمان است و هیچ منافاتی با دل سوختن و اشك ریختن ـ كه لازمهی عاطفهی لطیف انسانی است ـ ندارد. انسانی كه محبوبش را از دست داده است طبیعی است كه در فراقش بسوزد و بگرید و در عین حال رضا به قضای خدا داده و تلخی فراق محبوب را در راه تحصیل رضای خدا تحمّل كند و اساساً انفاق در راه خدا وقتی ارزش پیدا میكند كه آنچه از خود جدا میكند؛ محبوب و مورد علاقهاش باشد. چنان كه فرموده است:
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ...»؛[10]
«هرگز به نیكی نخواهید رسید تا از آنچه كه دوست دارید انفاق كنید...».
در سورهی «هل اتی» خاندان امیرالمؤمنین(ع) از آن جهت مورد مدح خدا قرار گرفتهاند كه غذای مورد علاقهی خود را در راه خدا انفاق كردهاند:
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِیناً وَ یَتِیماً وَ أسِیراً»؛[11]
ضمیر «حبّه» به «الطعام» بر میگردد و طبیعی است كسانی كه سه شبانهروز گرسنه ماندهاند، اشتها و علاقهی فراوانی به غذا دارند و ایشان طعام محبوب خود را «لِوَجهِ الله» اطعام كردهاند و به زبان حالشان گفتهاند:
«إنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ...»؛[12]
غذا، محبوب طبیعیشان بود كه در راه خدا، محبوبِ قلبیشان را انفاق کردهاند. حضرت سیّدالشهداء(ع) وقتی فرزند جوان و محبوبش را در راه خدا مقابل نیزه و شمشیرها میفرستاد، از پشت سر به او نگاه میكرد و اشك میریخت. اشكش مظهر عاطفه اش و به میدان فرستادنش، مظهر ایمانش بود.
در قرآن کریم میخوانیم که حضرت یعقوب(ع) پیامبر بزرگوار خدا در فراق فرزندش یوسف(ع) متجاوز از سی سال آه و ناله داشت آنگونه که:
«... قالَ یا أسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ»؛[13]
«...ای دریغا بر یوسف! آن قدر غصّه خورد و گریست تا هر دو چشمش سفید [و نابینا] شد و در عین حال [آن پیامبر بزرگوار خدا] صبر [جمیل] داشت و تسلیم امر خدا بود و اظهار كوچكترین نارضایی از تقدیر خدا نمینمود. آری، لطافت عاطفه، حسابی دارد و رضا به قضای الهی دادن نیز حساب دیگری. صدّیقهی کبری(س) نیز عاطفهی فوقالعاده لطیف به عزیزش دارد؛ وقتی، آگاه میشود كه او كشته خواهد شد طبعاً متأثّر و غمگین میشود و در عین حال از آن نظر كه میداند او قربانی راه خدا میشود و احیا كنندهی دین خدا خواهد بود، تسلیم امر پروردگارش گشته و از عمق جان، راضی به قضای خدایش میباشد. آری:
«...حَمَلَتْهُ اُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً...»؛
«مادرش او را با غصّه و اندوه، حمل كرد و با غصّه و اندوه به دنیا آورد».
خودآزمایی
1- چه کسی از مصادیق آیهی پانزدهم سورهی مباركهی احقاف است؟
2- چرا شیعهی امامیّه میگوید در كنار كتاب خدا باید ولیّ خدا باشد؟
3- آیا غم و اندوه اولیای خدا به هنگام نزول بلیّات و مصائب، منافاتی با رضایت و كاملاً تسلیم بودن در مقابل خواست خدا دارد؟ مختصری شرح دهید.
پینوشتها
[1]. سورهی احقاف، آیهی ۱۵.
[2]. سورهی بقره، آیهی ۲۳۳.
[3]. سورهی مریم، آیهی ۱۷.
[4]. همان، آیهی ۱۹.
[5]. سورهی مریم، آیهی ۲۱.
* رَجم: سنگسار.
[6]. تفسیر برهان، جلد ٤،صفحهی ١٧٤.
[7]. سورهی احقاف، آیهی ۱۵.
[8]. تفسیر نورالثقلین، جلد ٥، صفحهی ۱۳.
[9]. بحارالانوار،جلد ٧٧ ،صفحهی ۱۴۰.
[10]. سورهی آل عمران، آیهی ۹۲.
[11]. سورهی انسان، آیهی ۸.
[12]. همان، آیهی ۹.
[13]. سورهی یوسف، آیهی ۸۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی