رابطه عقیده به ظهور حضرت مهدی (ع) با وحدت جامعه و حکومت جهانی
اجتماعات دنیا همواره در تحوّل و تغییر است و اوضاع اجتماعی ملل دائماً عوض میشود. روابط بین ملل، پیوسته در حال توسعه و گسترش است.
کوشش حکومتها برای بالا بردن سطح تجهیزات نظامی و دستیافتن به اسلحههای ویرانکنندهتر و خطرناکتر، هر روز بیشتر میشود و ترس و وحشت از جنگ، ساکنان کره زمین را هرروز ناراحتتر مینماید.
هماکنون طبق یک آمار، در دنیا هردقیقه هزارمیلیون دلار - که در هرساعت معادل شصتهزارمیلیون دلار میشود - مخارج تسلیحاتی حکومتهای جهان است.[1]
اگر اغراض شخصی، گروهبندیها، منطقه سازیها و سیاستهای خاص و اِعمال نفوذ متنفّذین بزرگ - که بشر را به اختلاف و تعصّبات ناروا واداشتهاند – و حرص و جاه و استثمارطلبی و اندیشه استکبار و استضعاف میگذاشت و فطرت بشر راهنمای او میشد، اکثریت مردم این گروهبندیهای منطقهای و این هزینههای سرسامآور جنگی را محکوم میکردند و خواهان آزادی از این ملّیتها و وطنها میشدند و بهسوی برادری و برابری گام برمیداشتند و عضو یک خانواده و تابع یک جامعه میشدند و شرق و غرب و آسیا و اروپا و آمریکا باهم متّحد شده و یک جامعه مشترکالمنافع تشکیل میدادند.
کارشناسان اتمی دانشگاه «هاروارد» و انستیتوی تکنولوژی «ماساچوست» اعلام داشتند: دنیا قبل از سال ۲۰۰۰ میلادی، محکوم به یک جنگ اتمی است، مگر آنکه کلیه کشورهای جهان از حاکمیت ملّی خود چشم پوشیده و یک دولت جهانی تشکیل دهند؛ امّا تشکیل چنین دولتی درحال حاضر امکانپذیر بهنظر نمیرسد.[2]
بنابراین از هر نظر که روی جامعه مطالعه شود، این حقیقت معلوم میشود که جامعه باید توسعه و گسترش یابد، چنانکه گسترش یافته است. از زندگی و اجتماع خانواده به اجتماع قبیله و از اجتماع قبیله به اجتماع منطقهای و کشوری و بالاخره به اینجا رسیده است که وحدت جهانی جامعه را مطرح کرده است.
یک روز، یک خانواده تحت ریاست یک فرد بود. جلوتر که آمد، یک قبیله تحت سرپرستی یک رئیس اداره شده و امروز صدها میلیون نفر تحت یک حکومت و یک قانون اداره میشوند. فاصلههای فرهنگی متعدد به تدریج از بین میروند و دنیا به سوی وحدتی اجتماعی حرکت میکند.
به طور یقین، هرکس سعادت یک ملّت را فقط بخواهد و برای رفاه و ترقی و پیشرفت یک جامعه خاص تلاش کند، طبعاً بدبختی و بردگی و عقبماندگی جامعههای دیگر را خواهد خواست، یا اگر خیلی شریف باشد، نسبت به دیگران بیتفاوت خواهد بود.
تعلیمات اسلام، بشر را بهسوی جامعه جهانی میبرد، و اصولاً پیاده کردن تعالیم اسلام در جامعههای بزرگتر، هدفهای این دین را عملیتر میسازد.
اسلام قبل از آنکه دین جامعههای کوچک باشد، دین جامعه جهانی است، و قبل از آن که دین یک خانواده باشد، جامعههای کوچک را بهسوی جامعه بزرگ حرکت میدهد و این امتیازات و اعتباراتی که از آن، جامعههای گوناگون به وجود آمده است، در اسلام رسمیت ندارد. اسلام افراد بشر را معارض یکدیگر و در برابر یکدیگر قرار نمیدهد، و تضادها و برخوردها و مزاحمتهایی که از اسمورسم این جامعهها به وجود آمده است، همه باید در جامعه جهانی اسلام که فقط به خدا تعلّق دارد، و هیچ رنگ و نژاد و خصوصیات وطنی در آن وارد نیست، و همه در آن مشترک میباشند، ادغام گردد، تا آنجا که غیر از مملکت خدا، که منزه از هرگونه ستمی بر اهل مملکت خود میباشد، کشور دیگری وجود نداشته باشد.
«سُبْحانَ مَنْ لا یَعْتَدِی عَلی أَهْلِ مَمْلِکَتِهِ»؛[3]
«منزه و پاک است خدایی که بر اهل قلمرو و مملکت خود ستم روا نمیدارد».
یکی از دانشمندان محقق میگوید: فکر گنجاندن بشریت در وطن واحد، بدون توجّه به جنس، رنگ، زبان و حدود جغرافیایی، هدیهای است که اسلام آن را به مدنیت بشر اهدا کرده است.
این وحدت جهانی، یگانه عامل نابودگر کینههای دولتها، و دشمنی و اختلافی است که مدنیت و آبادانی را بهسوی نیستی و زوال کشانده است.
مسیحیت اگرچه مانند اسلام، دین دولت است (از این جهت که دین بسیاری از امم و اقوام است)؛ امّا از جهت مساوات و برابری بین ملل و اقوام و نشر انسانیت بین آنها، اسلام دینی عام و همگانی است و شکست مسیحیت در این ناحیه آشکار است.
مسیحیهای سفیدپوست همواره تابهامروز با مسیحیان سیاهپوست، بااینکه در یک منطقه زندگی میکنند، دشمنی دارند. در آمریکا نیز بااینکه بهاصطلاح مرکز دموکراسی است، وضعیت به همینگونه است، و سفیدپوست نمیتواند با سیاهپوست در زیر یک سقف زندگی کند و همواره مسیحیان غرب اعتقاد دارند که از مسیحیان شرق، بالاترند و اجازه نمیدهند که در کنیسهها و معبدهای مخصوص (معبدهای مسیحیان غرب) با آنها به عبادت بپردازند.
کما اینکه آنانکه از طوایف پست و پایین هندی به مسیحیت گرویدهاند، مورد تحقیر آنان که از طوایف بهاصطلاح عالی هستند، میباشند و از اینجا معلوم میشود که مسیحیت، امروز از تألیف و اتّحاد جامعه انسانی عاجز است، درحالیکه اسلام توانسته است نظامی جهانی بر اساس برادری همگانی بین غربی و شرقی، سفید و سیاه و آریایی، سامی و هندی و زنگی ایجاد کند و مساوات را بین آنها برقرار نماید.
سیاه پوست و کسی که از طبقه پست باشد، با سفیدپوست و طبقات بهاصطلاح عالیه برابر است و مانند هرمسلمان دیگری محترم میباشد و به مجرد اسلام آوردن با همه افراد رابطه برادری خواهد داشت و در هر مسجدی بخواهد میتواند خدا را عبادت کند؛ بلکه میتواند دوشبهدوش بزرگترین برادران مسلمان خود، از جهت مقام و موقعیت اجتماعی بایستد و با او بر سر یکسفره بنشیند.
این بههمپیوستگی و مساوات اسلامی، در هیچ جمعیت و دین و نظامی در تمام عالم شناخته نشده است و غیر از اسلام، هیچ مکتب و آیینی نمیتواند دموکراسی جهانی را بهصورتی صحیح و با رعایت مساوات بین جمیع بشر برقرار نماید.[4]
دیگر جوامع و نظامات، اگر در ماهیتشان اختصاص به یکمنطقه یا یکنژاد یا اهل یکزبان و یککشور نباشد، حداقل قابل اختصاص هستند. مثلاً نظام دموکراسی هماکنون رنگ مملکتی و قارهای پیدا کرده است؛ میگویند: دموکراسی فرانسوی، دموکراسی انگلیسی، دموکراسی آمریکایی. بااینکه همه آنها دموکراسی است؛ امّا مثلاً نظام دموکراسی انگلیسی، با نظام دموکراسی سوئدی در برابر یکدیگر قرار دارند و باهم، رقابت اقتصادی و سیاسی میکنند.
در جامعه و نظام کمونیسم نیز این اختصاص و رنگ ملّی حفظ شده است. کمونیسم چین، شوروی، یوگسلاوی، بلغار، مجار و کمونیسم کوبا با یکدیگر فرق داشته و هرکدام اختصاص به منطقهای دارند. پس کمونیسم هم قابل اختصاص است و این رژیمهای کمونیستی در برابر هم و مقابل یکدیگر قرار گرفته و تضاد و اصطکاک منافع دارند.
پس ماهیت رژیم دموکراسی و کمونیسم، جهانی بودن و یک جامعه بودن نیست؛ امّا دین اسلام دینی جهانی است و هرگز جوامع و حکومتهای متعدد اسلامی، امکان اختلاف ندارند.
نظام سعودی، نظام سوری، نظام مصری و... با نظام جهانی اسلام قابل تعقّل و تصور نیست، فقط یک شناسنامه است و آنهم شناسنامه مسلمانی و بس و برای غیرمسلمان هم شناسنامه در حمایت نظام اسلامی.
اسلام و نظامش را نمیتوان به اهل یکمنطقه اختصاص داد که اهل آن منطقه در برابر منطقه دیگر قرار گرفته و حکومت آنها درصدد استضعاف و استعمار حکومت مجاور برآمده و با مردم خویش، بیش از مسلمانان دیگر مناطق برادری نمایند.
امّت اسلام، امّت واحده است و همه باید خدا را پرستش بنمایند، و تعدد جوامع و امم و پرستش افراد و الهههایی غیرخدا و اتّخاذ معبودهای متعدد موجب شرک بوده و باطل میباشد.
در قرآن مجید میفرماید:
﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾؛[5]
«به تحقیق که این امّت شما امّت واحده است و تنها من پروردگار شمایم، پس مرا پرستش کنید».
قرآن برای ناس (مردم) آمده است، و به مردم خطاب کرده است:
«کعبه» اولین خانهای است که برای مردم بنیاد شده است:
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً﴾؛[6]
«نخستین خانهای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است؛ که پربرکت است».
استفاده از آنچه در زمین است، برای عموم مردم حلال و مباح میباشد:
﴿یا أَیُّها النّاسُ کُلُوا مِمّا فِی الاَرْضِ حَلالاً طَیِّباً﴾؛[7]
«ای مردم از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید».
قرآن، بیان و هدایت برای همه مردم است:
﴿هذا بَیانٌ لِلنّاسِ﴾؛[8]
«این بیانی است برای عموم مردم».
﴿هُدیً لِلنّاسِ﴾؛[9]
«برای راهنمایی و هدایت مردم».
فرستادن پیامبران و نزول کتاب بر آنان برای این است که مردم قسط را برپا دارند:
﴿لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾؛[10]
«تا مردم قیام به عدالت کنند».
پیغمبر برای مردم فرستاده شده است:
﴿وَأَرْسَلْناکَ لِلنّاسِ رَسُولاً﴾؛[11]
«و ما تو را رسول برای مردم فرستادیم».
پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم، خدای تعالی است:
﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ * مَلِکِ النّاسِ * إِلهِ النّاسِ﴾؛[12]
«بگو: پناه میبرم به پرودگار مردم. به مالک و حاکم مردم. (به خدا و) معبود مردم».
امامت نیز که یک بعد آن، زمامداری و تنظیم و تدبیر امور جامعه است، پیشوایی و رهبری مردم است:
﴿إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً﴾؛[13]
«من تو را پیشوا و امام مردم قرار دادم».
قرآن در همهجا و در هر مورد، تسلیم به خدا و اسلام را که دین فطرت و دین جهانی است، پیشنهاد نموده است:
﴿قُولُوا آمَنّا بِاللهِ وَ ما أُنزِلَ إِلَیْنا وَما أُنزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ وَإِسْماعِیلَ وَإِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَالاَسْباطِ وَما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾؛[14]
«بگویید: به خدا و آنچه بهسوی ما نازل شده و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و آنچه به موسی و عیسی داده شد و آنچه به پیغمبران از جانب پروردگارشان عطا شده، ایمان آوردهایم و بین احدی از آنها فرقی نمیگذاریم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم».
جهان یک خدا دارد و به این لحاظ واحد است، جامعه نیز باید واحد باشد؛ یعنی خدا در آن حاکم باشد و با نظام الهی و قانون الهی، سیر الیالله داشته باشد.
مردم باید بکوشند تا در یک جامعه واحد زندگی کنند، و تعدد جوامع و افتراقات و استثمارهای موجود در آنها را ریشهکن ساخته و خود یک امّت واحده گردند.
عقیده به ظهور مهدی موعود(ع)؛ یعنی عقیده به محقق شدن حکومت جهانی، عقیده به مجتمع واحد انسانی، عقیده به ملّیت و قومیت همگانی و دین فطری انسانی، آخرین و بلندپایهترین اجتماع انسانی در مقابل بشر است و کاروان بشریت بهسوی آن نقطه میرود و بشر باید خواهان آن جامعه باشد.
هرکس چنین عقیدهای دارد، فکرش وسیع و مقصدش وسیع است. برای نفع یک جامعه، جامعه دیگر را استثمار نمیکند و برای سیادت یک گروه، گروههای دیگر را برده و بیچاره نمیپسندد و برای خاطر نژادی، نژاد دیگر را از حقوق انسانی محروم نمیسازد.
برای اینکه یک طبقه مرفه باشد، طبقات دیگر را غارت نمینماید و برای اینکه مردم یک کشور، تنعّم بیشتر و تجمّل زیادتر و عیاشی و شهوترانی بیشتر نمایند، مردم کشورهای دیگر را عقبمانده نمیخواهد و از ترقی علم و صنعت و برخورداری آنها از مواهب و نعمتهای خدا جلوگیری نمیکند.
چنانکه میبینید امروز ابرقدرتها با دیگران چنین معامله مینمایند و ملّتها و حکومتهای ابرقدرت - بلکه ملل و حکومتهای ضعیف هم اگر بتوانند - همه خود را میبینند و میخواهند دیگران را ببلعند.
چنانکه یهود، خود و نژادش را «حزب برگزیده خدا» میشمارد و تمام افراد دیگر را که نژادشان اسرائیلی نباشد، بنده و برده و خادم یهود میداند.
چنانکه نژادپرستان بیرحمِ بیشرف، سیاهپوستان را در شکنجه قرار میدهند، از هواپیما به زمین میاندازند و ابرقدرتهایی هم که اعلامیه حقوق بشر را امضا کردهاند، از این جنایتها پشتیبانی مینمایند.
از نظر معتقدین به ظهور حضرت مهدی(ع)، بدترین جامعهها و حکومتها، جامعههای استعمارگر و استضعافطلب است که باید با آنها مبارزه کرد و فکر و هدف و سازمان و رفتارشان را کوبید. این جامعهها درست در قطب مخالف جامعه مورد انتظار ظهور حضرت مهدی(ع) هستند و از زمین تا آسمان باهم فاصله دارند. اینها جهان را برای همه میخواهند و آنها جهان و همه را برای خود. اینها برای همه خوشبختی و سعادت میخواهند و آنها برای دیگران بدبختی و فقر و جهل. اینها بیداری و رشد فکری بشر را دوست دارند و آنها از بیداری و رشد فکری بشر بیمناکاند و تا بتوانند از آن جلوگیری مینمایند.
ولی هرطور هست، سرانجام ستمگران نابود میشوند و پیروزی با اهلحقّ است و دیوارها و فاصلههای جغرافیایی، فرهنگی و فکری، یکی پس از دیگری از میان برداشته میشود و شرک به مظاهر گوناگونش که در اجتماعات متعدد و مختلف بهصورت وطنپرستی،[15] نژادپرستی و فردپرستی جلوه دارد، به توحید تبدیل میشود و سرانجام خداوند آن موحّد حقیقی، آن یگانه وارث ابراهیم بتشکن(ع) و فرزند عزیز و گرامی پیامبر اکرم(ص)، حضرت ولی عصر(ع) را استقرار میدهد.
مردمی که منتظر مهدی(ع) و تشکیل جامعه واحد جهانی هستند، باید فکرشان نسبت به سازمان جهان، روشن باشد و ملتفت باشند که این عقیده، آنها را بهسوی چه هدفی میبرد. این پراکندگیهایی که در جهان کنونی اسلام است، مخالف روح اسلام و دعوت قرآن است و نمیتوان آنها را شرعی و اسلامی شمرد؛ چون برنامه اسلام، یکی شدن جامعه و جهانی شدن آن است و اکنون اگرچه اسلام، گسترش نیافته است، باید جامعه اسلامی موجود، نمونه آن جامعه جهانی باشد.
سراسر جهان اسلام کنونی هم باید یک شکل حکومت، یک شعار و یک روز عید، یک تاریخ و یک قانون داشته باشند و این سرزمینهای پهناور حجاز، نجد، تهامه، یمن، اردن، سوریه، لبنان، فلسطین، مصر، لیبی، تونس، الجزایر، سودان، عمان، کویت، بحرین، عراق، ایران، افغانستان، قفقاز، ترکستان، ترکیه، پاکستان، بنگلادش، مالزی، اندونزی و نقاط دیگر، همه باید ید واحد باشند که هیچ یک از آنها از دیگری جدا نبوده و این اختلافات در بین آنها نباشد.
ظهور حضرت مهدی(ع) کاملاً با این وحدت جامعه ارتباط دارد و آیات و روایات، این نوید را دادهاند و اوضاع جهان نیز، آماده شدن جهان را از هر جهت برای آن حکومت جهانی نوید میدهد. حکومتی که شاید عملی شدن آن در چهارده قرن پیش، یک محال عادی بود؛ زیرا با نقص وسایل ارتباط در آن زمان، اداره جهان در زیر یک پرچم و یک حکومت غیرممکن بهنظر میرسید.
در صدر اسلام، حکومتهای به ظاهر اسلامی آن زمان که بر ممالک گسترده، تحت لوای اسلام و به نام اسلام حکومت یافتند، با الهام از تعالیم اسلام، امکان این وحدت را ثابت کردند، درحالی که وسایل ارتباط جمعی که هم اکنون توسط آنها، تمام عالم بهمنزله یک مملکت و بلکه یک شهر شده است، امکان آن حکومت موعود را بیشتر کرده است و تا بدانجا که بسیاری از مردان مشهور دنیا هم از آن سخن میگویند و آن را به عنوان یک طرح مهم و ممکن و علاج نابسامانیها پذیرفتهاند.
آینده هرچه بشود، هرچه اتفاق افتد؛ جنگ یا صلح، بهسوی این هدف نزدیکتر و نزدیکتر خواهد شد.
در حدیث آمده است:
«إِذا قامَ الْقائِمُ الْمَهْدِیُّ، لا یَبْقی أَرْضٌ إِلاّ نُودِیَ فِیها شَهادَةَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»؛[16]
«وقتی حضرت قائم(ع) قیام فرماید، زمینی باقی نمیماند مگر آنکه شهادت «لا اله الاّ الله و محمّداً رسول الله» در آن ندا داده میشود».
خودآزمایی
1- از هر نظر که روی جامعه مطالعه شود، کدام حقیقت معلوم میشود؟
2- چگونه معلوم میشود که مسیحیت، امروز از تألیف و اتّحاد جامعه انسانی عاجز است؟
3- از نظر معتقدین به ظهور حضرت مهدی(ع) بدترین جامعهها و حکومتها کدام است؟
پینوشتها
1. روزنامه رستاخیز، شماره ۸۹۹، نقل از سالنامه سال ۱۹۷۸ میلادی انستیتوی بینالمللی پژوهش که مقرّ آن استکهلم سوئد است.
2. این مسئله در سمینار کارشناسان اتمی دانشگاه هاروارد، و انستیتوی تکنولوژی ماساچوست و مجلّه ماهانه هاروارد (شماره ماه نوامبر) عنوان شده بود که گزارش آن را نقل کرده است. روزنامه اطلاعات، شماره ۱۴۸۶۰، ص ۲، ۲۴ آبان ۱۳۵۴ش.
3. طوسی، مصباحالمتهجد، ص۴۴۸؛ قطب راوندی، الدعوات، ص۹۳؛ ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج۱، ص۱۸۴.
4. نوفل، محمّد رسولا نبیاً، ص۱۴۲ - ۱۴۳، نقل به مضمون.
5. انبیاء، ۹۲.
6. آل عمران، ۹۶.
7. بقره، ۱۶۸.
8. آل عمران، ۱۳۸.
9. بقره، ۱۸۵. آل عمران، ۴.
10. حدید، ۲۵.
11. نساء، ۷۹.
12. ناس، ۱ - ۳. در قرآن مجید در ۲۴۱ مورد، کلمه ناس آمده است، خواننده عزیز، خود میتواند آیاتی را که با وحدت جامعه و نظام واحد جهانی ارتباط دارد، از بین آنها استخراج نماید.
13. بقره، ۱۲۴.
14. بقره، ۱۳۶.
15. گاهی میگوییم: «وطندوستی» و مقصود این است که هرکسی برای عمران آب و خاک و شهر و دیاری که در آن بزرگ شده و پرورش یافته، کوشش کند، به ابنای وطن خود خدمت کند، برای پیشرفت علمی، صنعتی و ترقی اجتماعی آنها تلاش نماید. این نوع وطندوستی بسیار پسندیده است.
انسان مدیون اجتماعی است که در آن پرورش یافته و اگر دین خود را به آن ادا نکند، خائن است. این نوع وطندوستی، معنایش کوشش برای برتر بودن شهر و زادگاه خود، بر شهر برادر دیگر و بیتفاوت بودن نسبت به آنها، یا استثمار آنها نیست.
گاهی میگویند: «وطنپرستی» و غرضشان کوشش برای بیشتر بهرهمند گردانیدن یک جامعه است، هرچند که به بیچاره کردن و استثمار جامعه دیگری منتهی شود. یا غرضشان نگاه داشتن یک رژیم یا حکومت یک شخص یا غرضهای کثیف دیگر است. اینگونه وطنپرستی است که از مظاهر شرک بوده و ترویج و دفاع از آن پوچ و بیهوده میباشد.
گاهی یک نفر سرباز، برای اینکه حمله گروهی متجاوز و غارتگر را از جامعه و وطنش دفع کند، فداکاری میکند. این کار، اگر وطندوستی نامیده شود یا اسم دیگری داشته باشد، افتخار است. گاهی هم یک نفر جنگ میکند، سرسختی نشان میدهد، برای اینکه تجاوز کند و قلمرو حکومت یک فرد یا یک رژیم فاسد را گسترش دهد، یا فلان حزب و فلان حاکم را بر مردم تحمیل کند، این کار اگر هم وطندوستی نامیده شود، جنایت است. چنانکه بهعکس، گاهی شما کالای یک منطقه را نمیخرید، برای اینکه میبینید در آنجا سرمایهداری رشد یافته و آنها قصد استثمار دارند و میخواهند شما را غارت کنند و هرچه بیشتر بدوشند و یا با نفوذ اقتصادی بر شما مسلط گردند، خود را قوی و شما را ضعیف سازند و برابری انسانی را از بین ببرند. اینجا باید مبارزه کرد، باید کالا را نخرید و مبارزه منفی را ادامه داد، باید خودتان دست بهکار شوید از آب و نان خود هم اگر شده کم بگذارید، مؤسسات صنعتی بسازید و خود را از آنان بینیاز نمایید.
16. عیاشی، کتابالتفسیر، ج۱، ص۱۸۳؛ قندوزی، ینابیعالموده، ج۳، ص۲۳۶؛ صافی گلپایگانی، منتخبالاثر، ص۲۹۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی