کد مطلب: ۳۹۳۶
تعداد بازدید: ۲۹۰۹
تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۵:۱۲
معاد و جهان پس از مرگ| ۲
نقطه‌ی آغاز زندگى فقر باشد یا ثروت، در محیط جهل باشد یا دانش، با خوشبختى توأم باشد یا بدبختى، به هنگام مرگ ناگهان به طرز عجیبى همه در یک سطح قرار مى‌گیرند و مساوات کامل - که هیچ کس نتوانسته آن را پیاده کند - برقرار مى‌شود.

آیا مرگ پایان زندگی است یا سرآغاز زندگی نوین دیگر؟
 


مردم غالباً در زمان حال زندگى مى‌کنند، و تنها به آنچه امروز دارند دلخوشند و به اصطلاح «گنجشک روزى» هستند.
کسانی که در زمان ماضى زندگى دارند نیز کم نیستند، این دسته همواره پیکرهاى پوسیده‌ی حوادث تلخ و شیرین گذشته را از زیر خاکهاى فراموشى بیرون کشیده و به تشریح آنها مى‌پردازند، در واقع عمرشان به «نبش قبر گذشته‌ها» مى‌گذرد. دائماً یا بر حوادث تلخ آن اشک مى‌ریزند و یا روى استخوانهاى نیاکان قدرتمندشان بالانس مى‌روند و الکى خوشند! در این میان، آنها که به زمان آینده، آن هم «آینده‌ی دور» بیندیشند بسیار کمند.
این خوددارى از بررسى حوادث آینده که گاهى شکل «فرار» به خود مى‌گیرد به خاطر چیست؟
آیا به خاطر آن است که آینده از دسترس حس ما بیرون است و مردم بیشتر «فرزندان حس‌اند» و تنها به این مادر، انس و علاقه دارند؟
یا اینکه پرده‌هاى ابهامى که روى آینده را پوشانیده، قیافه‌ی آن را مخوف ساخته. لذا از نزدیک شدن به آن وحشت مى کنند؟
و یا اینکه «آینده» خواه ناخواه با نام پیرى، فرسودگى، و بالاخره مرگ و نابودى آمیخته است و اینها همان چیزهائى هستند که آدمى با تمام وجودش از آنها مى‌گریزد.
ولی به هر حال، على رغم تمام این دورکشی‌ها و وحشت‌ها، سر و کار ما با آینده هاست، و این آینده است که سرنوشت ما در آن نهفته شده، «گذشته‌ها» گذشته‌اند، «حال» هم تا چشم به هم بزنیم به دریاى گذشته فرو مى‌ریزد، پس ما مى‌مانیم و آینده‌ها، آینده‌اى طولانى و اسرارآمیز که ناخوانده به سراغ ما مى‌آید، پس چرا آن را در نیابیم و به آن نیندیشیم؟
 


مرگ آنقدر وحشتناک نیست
 


با تمام اختلافاتى که در میان مردم جهان هست، و با همه‌ی اختلاف مسیرها و روشهایى که دارند، از هر کجا و هر نقطه شروع کنند بالاخره در یک جا به هم مى‌رسند و آن نقطه‌ی مرگ و پایان این زندگى است.
نقطه‌ی آغاز زندگى فقر باشد یا ثروت، در محیط جهل باشد یا دانش، با خوشبختى توأم باشد یا بدبختى، به هنگام مرگ ناگهان به طرز عجیبى همه در یک سطح قرار مى‌گیرند و مساوات کامل - که هیچ کس نتوانسته آن را پیاده کند - برقرار مى‌شود.
به همین دلیل در مقدار عمر و طول زندگى مى‌توان بحث کرد، ولى در مرگ جاى بحث نیست، حتى اگر آب حیات را از ظلمات بیرون آوریم و لا جرعه سر بکشیم زندگى ابدى ممکن نیست. زیرا طول عمر به مفهوم ابدیّت نمى‌باشد.
روی همین جهات است که مردم جهان با تمام تفاوتهائى که در طرز تفکر دارند، در ایمان به مرگ اتفاق نظر دارند. و شاید انتخاب نام «یقین» در دو آیه از آیات قرآن براى «مرگ» اشاره به همین حقیقت است یکى از این دو آیه مى‌گوید: «پروردگار خود را تا لحظه‌ی یقین (مرگ) بندگى کن».[1]
و آیه‌ی دیگر از قول بدکارن مى‌گوید: «ما تا لحظه‌ی یقین (مرگ) روز جزا را تکذیب مى‌کردیم».[2]
یعنی؛ هم نیکوکاران و هم بدکاران در این لحظه قطعى و یقینى به هم مى‌رسند.
 


در لحظه‌ی مرگ چه احساسی به انسان دست می‌دهد؟
 


هیچ کس نمى‌داند در لحظه‌ی مرگ چه احساسى به انسان دست مى‌دهد، چون کسى از این راه برنگشته است که احساس خود را در آن لحظه‌ی خاص براى دیگران شرح دهد.
آیا وداع با این زندگى همچون کشیدن یک دندان در حال سِر شدن و بى حسى کامل است بدون هیچ ناراحتى، بلکه بازوال تدیجى همه‌ی ناراحتیها و در میان آرامش کامل.
و یا آنکه دردناک‌ترین رنج و عذابى که زبان از شرح آن عاجز است به انسانها دست مى‌دهد؟
و یا بستگى به روحیات و اخلاقیات و صفات و اعمال افراد دارد؟
برای بعضى به آسانى و سادگى بوئیدن یک گل، و براى بعضى به اندازه‌ی کشیدن بار سنگینى به عظمت یک کوه.
و شاید احساس دیگرى غیر از آنچه به فکر و اندیشه‌ی ما مى‌گنجد و در شرایط این زندگى ابداً براى ما قابل درک نیست در لحظه‌ی مرگ به انسان دست مى‌دهد، بطورى که اگر مردگان به این جهان باز گردند نتوانند آنچه را دیده‌اند و احساس کرده‌اند شرح دهند.
اگر دو قلویى را فرض کنیم که یکى از آنها پس از تولد مجدداً به رحم در کنار برادرش باز گردد و بخواهد آنچه را در لحظه‌ی تولد و پس از ورود به این جهان پهناور بیرون رحم، مشاهده کرده براى برادرش شرح دهد، آیا توانایى بر این کار هرگز پیدا مى‌کند؟
آیا همچون «یک گنگ خواب دیده» که بخواهد براى «آدمى کر» رؤیاهایش را تشریح کند نخواهد بود؟
 


فرار از واقعیّت‌ها عاقلانه نیست
 


بدترین راه مبارزه با واقعیتهاى تلخ فرار از درک آنها و یا به دست فراموشى سپردن آنهاست.
کم عقلى از این بالاتر نمى‌شود که چیزى را که هرگز ما را فراموش نمى‌کند فراموش کنیم، و یا انتظار تجدید نظر از مطلبى که حتمى و غیر قابل اجتناب است داشته باشیم.
چرا به مسأله‌ی مرگ، و حوادث بعد از آن، و سرنوشت روح پس از وداع با این زندگى، و صدها مسأله‌ی مهم مربوط به آن نیندیشیم؟ در حالى که مسلمترین و قطعى‌ترین حادثه‌اى که در زندگى آینده‌ی ما رخ مى‌دهد همین مسأله است.
هنگامی که تاریخ را ورق مى‌زنیم و مى‌بینیم بزرگترین زورمندان بشر، اسکندرها و چنگیزها و ناپلئونها، و نیرومندترین دانشمندان و قویترین شعرا و نویسندگان، همگى در آستانش زانو زدند و سرتسلیم در برابرش فرود آوردند؛ معقول نیست که ما آن را فراموش کنیم یا از آن بهراسیم و بى‌دلیل از آن بترسیم.
همانطور که پیشواى بزرگ اسلام امیرمؤمنان على(ع) در بیان مستدل خود مى‌فرماید: «وَ کَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ وَ طَمَعُکُمْ فِیمَنْ لَیْسَ یُمْهِلُکُمْ؛ چگونه از چیزى غافل مى‌شوید که او از شما غافل نخواهد بود، و طمع در چیزى مى‌کنید که هیچ گاه شما را مهلت نمى‌دهد»؟[3]
پس چه بهتر که براى دریافت پاسخهاى صحیح و منطقى به معماهاى مربوط به پایان زندگى، با شجاعت و واقع بینى گام جلو بگذاریم و به بررسى دقیق این مسائل بپردازیم.
 


دو ترسیم مختلف از چشم‌انداز سرنوشت انسان
 


آیا لحظه‌ی مرگ لحظه‌ی وداع با همه چیز است؟ لحظه‌ی پایان راه زندگى؟ لحظه‌ی بیگانگى ابدى و جدائى مطلق از این جهان؟ و تجزیه و بازگشت مواد ترکیبى بدن انسان به عالم طبیعت است؟
یا لحظه‌ی تولد ثانوى؟
بیرون شتافتن از رحم دنیا به جهان وسیع و پهناور دیگر؟
شکسته شدن یک زندان وحشتناک؟
آزاد  شدن از یک فقس کوچک و تنگ، و گشوده شدن دریچه‌اى به سوى جهانى وسیع و روح پرور، دور از آلایش ماده‌ی این جهان، پاک از غمها و اندوهها، رنجها و خصومتها، دروغها و بى عدالتى‌ها، ستمگریها و تن به ستم دادنها، تنگ چشمیها و کوته نظریها، کینه توزیها و جنگها و آنچه در این جهان محدود و زندگى پر دردسر رخ مى‌دهد و با جان و سرشت آدمى بیگانه است، کدام یک؟...
قطع نظر از اینکه کدام یک از این دو «چشم انداز» به حقیقت و منطق نزدیکتر است - که طبعاً در بحثهاى آینده از آن سخن خواهیم گفت - اوّلى چقدر تاریک و وحشت زا و هول انگیز و درد آلود است، و دومى چقدر زیبا و دلپذیر و دل انگیز و آرام بخش.
تصویر مرگ در قیافه‌ی نخست کافى است که همین شربت زندگى را - هر قدر هم زندگى مرفه باشد - در کام آدمى تلخ و ناگوار سازد و یا او را براى فرار از مرگ به تن در دادن به هر چیز وادارد و در برابر هر شرطى تسلیم کند.
در حالى که تصویر آن در چهره‌ی دوم، مى‌تواند شربت زندگى گوارا و شربت شهادت را در راه حق و هدفهاى پاک از آن گواراتر سازد و به انسان بگوید به خاطر این زندگى در برابر هر شرطى تسلیم نشو، و به هر قیمتى آن را مپذیر، آزادباش و از مرگ افتخارآمیز نترس! خلاصه مرگ همیشه وحشتناک نیست، گاهى این زندگى از آن وحشتناک‌تر است.
 


خودآزمایی
 


1- انتخاب نام «یقین» در دو آیه از آیات قرآن براى «مرگ» اشاره به کدام حقیقت دارد؟
2- بدترین راه مبارزه با واقعیتهاى تلخ چیست؟
3- دو ترسیم مختلف از چشم‌انداز سرنوشت انسان(مرگ) را بیان کنید.
 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]. «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» - سوره‌ی حجر (۱۵) آیه‌ی ۹۹.
[2]. «وَ کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتّى أَتینَا الْیَقِینُ» - سوره‌ی مدثر (۷۴) آیات ۴۶ و ۴۷.
[3]. نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۱۸۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: