کد مطلب: ۴۱۱۴
تعداد بازدید: ۴۹۷
تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۸:۳۱
پیرامون معرفت امام | ۶
رعایت مراتب علم و امانت و قدرت بر انجام عمل به‌حسب کار و مقامی که واگذار می‌شود، متفاوت بوده و یکسان نمی‌باشد، مثلاً در امور غیرمهمّ به مجرد وثوق و اعتماد و اطّلاع و آشنایی متعارف اکتفا می‌شود، و در امور مهمتر عدالت و کفایت کامل علمی و عملی را شرط می‌نمایند و فطرت بشر هم با همین موافق است...

امامت عامّه | ۶

 

۳) شرایط و اوصاف امام


شکّی نیست که در عهده‌داری هر پست و مقام و سپردن هر کار به دیگری قابلیت و صلاحیت مناسب آن لازم است، و حدّاقل در ارجاع هر عمل به هرکس سه شرط باید رعایت شود:
نخست اینکه: آن‌کس در آن کار عالم و آگاه باشد.
دوّم اینکه: مورد وثوق و اعتماد باشد که کار را به درستی انجام می‌دهد و خیانت نمی‌نماید.
سوّم اینکه: قوّت و نیروی انجام آن کار را داشته باشد، چنان‌که از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است:
«إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَأَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ»؛[1]
«ای مردم سزاوارتر به امر خلافت تواناترین مردم است بر آن و داناترین آنان است در آن، به امر و احکام خداوند».
به تقدیم میم بر هاء؛ «أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ» و یا به تقدیم میم بر لام «أَعْمَلُهُمْ بِأَمْرِاللهِ»، به هرحال باید هم اعلم و هم اعمل و هم اقوی باشد.
البته رعایت مراتب علم و امانت و قدرت بر انجام عمل به‌حسب کار و مقامی که واگذار می‌شود، متفاوت بوده و یکسان نمی‌باشد، مثلاً در امور غیرمهمّ به مجرد وثوق و اعتماد و اطّلاع و آشنایی متعارف اکتفا می‌شود، و در امور مهمتر عدالت و کفایت کامل علمی و عملی را شرط می‌نمایند و فطرت بشر هم با همین موافق است و همه آن را عملاً قبول دارند و در نظام‌ها کم‌وبیش پذیرفته شده است. لذا در مقام به کار گماردن افراد در سوابق و گذشته‌های آنها نیز تحقیق می‌نمایند، مبادا سابقه سوئی داشته باشند که هم اعتماد به آنها را ضعیف می‌نماید، و هم زمینه پذیرش و قبول آنها را در جامعه از بین می‌برد.
در امری مثل امر امامت که رهبری در کلّ امور دین و دنیای جامعه است، شرایط باید متکامل‌تر و صلاحیت باید از هر جهت حاصل باشد. امام که به‌طور مطلق واجب‌الاطاعه است، باید معصوم باشد و چنان باشد که دواعی الهی از همه سو در همه چیز عامل حرکت او باشد.
همچنین امام که رهبر کلّ و حجّت بر کلّ است، باید اعلم و افضل از همه باشد و از آنچه موجب منافرت طبع انسانی و حقارت شخص در نفوس سالمه باشد، و خلاصه از جمیع سوابق سوء و معایب و نواقص خَلقی و خُلقی منزّه باشد.
این حکم بدیهی و فطری است که معلّم از متعلّم و استاد از شاگرد و راهنما از ره‌جو و مقتدا از مقتدی و مربّی از مربّی (تربیت‌شونده) اعلم و اکمل باشد و نباید غیرافضل مطاع افضل و عالم مطیع جاهل باشد، چنان‌که در قرآن می‌فرماید:
﴿أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ﴾؛[2]
«آیا آن‌که خلق را به راه حقّ رهبری می‌کند، سزاوارتر به پیروی است یا آنکه نمی‌کند مگر آنکه خود هدایت شود؟! شما مشرکان را چه شده و چگونه چنین قضاوت باطل برای بت‌ها می‌کنید».
و همچنین می‌فرماید:
﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَی وَالْبَصِیرُ... * وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ﴾؛[3]
«هرگز کور و بینا مساوی نیست... و سایه و آفتاب یکسان نیست».
﴿قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾؛[4]
«بگو (ای پیامبر) آیا آنان‌که می‌دانند با آنان‌که نمی‌دانند یکسانند؟».
و همان‌طور که پیش از این به آن اشاره کردیم، از آیاتی مثل:
﴿إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً﴾ [5]
و ﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً﴾ [6]
و ﴿لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ [7]
کاملاً استفاده می‌شود که:
اوّلاً: از لحاظ اینکه امامت به جعل خداست، و خداوند عالم به تمام احوال و سوابق بندگان است و کارهایش مطابق حکمت و لطف است، شخصی را به امامت منصوب می‌نماید که صلاحیتش از همه جهات و ملاحظات مشخص و محرز باشد.
و ثانیاً: چون عهد خداست، به ظالم و ستمگر داده نخواهد شد هرچند بالفعل ظالم نباشد؛ زیرا از حکمت خدای حکیم و لطف او دور است که عهد خود را به کسی عطا کند که روزگاری پرستش بت و عبادت شیطان کرده و در تاریکی جهل و دوری از حقّ به سر برده باشد.


۴) برنامه نصب و تعیین امام


از مطالب گذشته معلوم شد که برحسب دلایل عقلی و نقلی، نصب و تعیین امام حقّ الهی است که دیگران حتّی شخص رسول خدا (ص) را در آن مداخله اساسی نیست، و فرق جوهری نظام امامت با سایر نظام‌ها در همین است که این نظام، نظامی است الهی، و به تعیین و نصب از جانب خدا می‌باشد، و عهد خداست و عقلاً و نقلاً باید از سوی خدا باشد.
امّا عقل: برای اینکه مسئله‌ی امامت از اهمّ مسائل مربوط به کمال بشر است، و خداوندی که نسبت به بندگان خود این همه لطف و عنایت فرموده است، چگونه آنها را در چنین امر مهمّی یاری نمی‌فرماید و به خود وامی‌گذارد، بااینکه مفاسد بزرگی بر ترک آن مترتّب است.
اوصاف کامله و اسماءالحسنای الهی مثل رب‌ّالعالمین و لطیف و منعم و حکیم و علیم و رحمان و رحیم و مفضل و رؤوف و محسن همه دلالت دارند بر اینکه این عنایت از جانب حقّ تعالی انجام شده است و مفهوم این اسمای حسنی و صفات علیا مطلق است و محصور در جهات تکوینی نیست و حصر آن در جهات تکوینی یا تشریعی غیر امامت با عقیده به ثبوت تمام تکوینی نیست و حصر آن در جهات تکوینی یا تشریعی غیر امامت با عقیده به ثبوت تمام صفات کمالیه و جمالیه ذاتیه و فعلیه برای خدا منافات دارد.
و همان‌طور که «بعث رسل» و «انزال کتب» برحسب حکمت الهیه واجب است، «نصب امام و تعیین او» نیز لازم است.
ازجمله ادلّه این است که برحسب آنچه گذشت و دلایل دیگر که در کتاب‌های کلام ذکر شده است، امام باید معصوم و در سایر صفات کمال، سرآمد و اکمل از تمام افراد بشر باشد و بر این جهات به‌خصوص عصمت که از امور نهانی و پنهانی است، غیر از خدا و کسانی که با عالم غیب ارتباط دارند کسی آگاه نیست؛ لذا باید نصب امام از جانب خدا باشد.
و امّا نقل: از آیات قرآن و احادیث شریفه استفاده می‌شود که نصب امام از شئون الهی می‌باشد و ازجمله آیاتی که دلالت بر هدایت الهی و عمومیت و کمال آن دارند و به طلب هدایت از خدا و استمرار و عدم انقطاع آن در تمام ازمنه ارشاد و تأکید می‌نمایند، استفاده می‌شود که: صفت «هادویت» الهی اقتضا دارد که بندگانش را به‌سوی امام، آن الگوی کامل و جلوه اسم «الهادی» و «الولیّ» و «الحاکم» هدایت فرماید.
بدیهی است صفت «هادویت تکوینیه و تشریعیه الهی»، مثل تمام صفات ذاتیه و فعلیه الهی در نهایت کمال است و در آنها هیچ‌گونه نقصی فرض نمی‌شود و در مبدأ فیّاض علی‌الاطلاق هیچ‌گونه بخل و امساک فیض نیست؛ بنابراین کمال فیّاضیت و هادویت او اقتضا دارد که هم بندگانش را به‌سوی امام هدایت کند و هم به‌وسیله‌ی امام آنها را مسئول هدایت‌های دیگر فرماید، چنان‌که قبلاً هم اشاره شد.
نابغه عالم علوم معقول و منقول، علّامه حلّی (قدس سره) در کتاب الفین هزار دلیل بر لزوم نصب امام بر خدا و اینکه شأنی از شئون الوهیت است، بیان فرموده است که اهل نظر و مطالعه می‌توانند برای اینکه از استحکام مذهب تشیّع و نظام امامت آگاه شوند، مستقیماً به آن کتاب که مکرّر طبع شده و به کتاب‌های دیگر مثل شافی سیّد عظیم‌الشأن مفخر علمای اسلام سیّد مرتضی و به کتاب تلخیص‌الشافی[8] مراجعه نمایند.
و از جمله مباحثات ظریفی که در این موضوع واقع شده، مباحثه معروفی است که بین هشام بن حکم[9] و عمرو بن عبید بصری[10] واقع شد. در این مباحثه هشام با بیانی رسا و پرسش‌هایی لطیف، عالم صغیر یعنی وجود انسان و اعضای او را مورد سؤال و بررسی قرار داد و پس از پرسش از فایده چشم و گوش و دست، از مرکز تعقّل و فرماندهی بدن سؤال کرد.
عمرو بن عبید گفت: قلب؛ یعنی خداوند متعال عقل را مرکز و رئیس و صاحب‌اختیار و مدیر و مدبّر وجود انسان قرار داده که تمام حرکات و فعّالیت‌ها و کارهای اعضا به امر و فرمان او و تحت اداره اوست و بر همه سلطنت و حکومت دارد.
هشام گفت: درصورتی که خدا برای این بدن کوچک تو رئیس و مدبّر و صاحب‌اختیار قرار داده است که امور آنها مختلّ نشود و تحت انتظام باشد، چگونه برای این عالم کبیر، رئیس و مدیر و مدبّری قرار نداده و امور آنها را مهمل گذارده است.
عمرو بن عبید از این بیانات لطیف و دقیق و شکل مباحثه که عقل سلیم هرکس به آن حکم می‌کند، دانست که این منطق، منطق محکم تشیّع و شاگردان مکتب امام جعفر صادق (ع) است. طرف بحث خود را که هشام بود شناخت، و از او احترام لازم به عمل آورد.[11]


خودآزمایی


1- شرایط و اوصاف امام را بیان کنید.
2- از آیاتی مثل:﴿إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً﴾ و﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً﴾ و ﴿لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ چه مطالبی درباره امام نتیجه می‌شود؟
3- دلایل عقلی و نقلی نصب و تعیین امام، از سوی خداوند متعال را بیان کنید.
 

پی‌نوشت‌ها


1. نهج‌البلاغه، خطبه۱۷۳ (ج۲، ص۸۶)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۴۹.
2. یونس، ۳۵.
3. فاطر، ۱۹-۲۱.
4. زمر، ۹.
5. ص، ۲۶.
6. بقره، ۱۲۴.
7. بقره، ۱۲۴.
8. ر.ک: طوسی، تخلیص‌الشافی.
9. از اصحاب معروف حضرت امام صادق و حضرت امام کاظم (ع) بوده است که وفاتش برحسب نقل بعضی در سال ۱۹۹ هجری اتّفاق افتاده و شرح حالش در کتاب‌های رجال مفصلاً ذکر شده است.
10. از علمای مشهور اهل‌سنّت است که به سال ۱۴۴ هجری درگذشته است. شرح حالش را در کتاب‌های رجال و تراجم مثل تهذیب‌التهذیب ابن‌حجر عسقلانی (ج۸، ص۶۲ – ۶۵) و الجرح و التعدیل رازی (ج۶، ص۲۴۶ – ۲۴۷) و وفیات‌الاعیان (ج۳، ص۴۶۰ – ۴۶۳) ابن‌خلکان ببینید.
11. متن این بحث شیرین و منطقی را در کتاب علل‌الشرائع (صدوق، ج۱، ص۱۹۳ – ۱۹۵)، ملاحظه فرمایید. این مباحثه را هشام در محضر امام جعفر صادق (ع) نقل کرد و جمعی از علمای بزرگ اصحاب آن حضرت مثل حمران بن اعین و مؤمن الطاق و هشام بن سالم نیز حضور داشتند، و مخفی نماند احتجاجات ائمّه (ع) و اصحاب و شاگردان آن بزرگواران و علمای عالی‌قدر مانند شیخ مفید پیرامون امامت بسیار است. علاقه‌مندان می‌توانند این احتجاجات را در بحارالانوار و سایر کتاب‌های مربوط به این موضوع مطالعه نمایند. ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۹ – ۱۷۱؛ صدوق، کمال‌الدین، ص۲۰۷ – ۲۰۹؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۲۵ - ۱۲۸.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: