کد مطلب: ۴۲۱۸
تعداد بازدید: ۶۱۳
تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۰
داستان‌هایی از حضرت امام حسین(ع) | ۵
وقتی که جواب نامه امام حسین(ع) به معاویه رسید، آن را خواند و سپس به یزید داد یزید آن را خواند و به پدرش گفت: انتقاد حسین بر تو بسیار کوبنده است.
معاویه در مدینه جاسوسی داشت و حوادث مدینه را با فرستادن نامه برای معاویه، به او گزارش می‌داد، در یکی از گزارشها برای معاویه نوشت: «حسین بن علی(ع) کنیز خود را آزاد نموده و سپس با او ازدواج کرده است».
وقتی که این خبر به معاویه رسید نامه‌ای به این مضمون برای امام حسین(ع) نوشت:
به من خبر رسیده که تو با کنیز خود ازدواج کرده‌ای، و بجای اینکه با همتاهای خود در طائفه (بزرگ) قریش ازدواج کنی که اگر با آنها ازدواج می‌کردی، فرزند نجیب از آنها به دنیا می‌آمد و تو شخصیت خود را حفظ می‌کردی ولی نه درباره‌ی فرزندت و نه درباره‌ی خودت اندیشیدی و با کنیزی ازدواج کردی، که از شأن تو دور است.»
امام حسین(ع) پس از دریافت نامه‌ی معاویه، در پاسخ او چنین نوشت:
«نامه و انتقاد تو در مورد ازدواج من با کنیز آزاد شده‌ام به من رسید، این را بدان هیچکس در شرافت و در نسب به مقام رسول خدا(ص) نمی‌رسد، من کنیزی داشتم برای وصول به ثواب خدا او را آزاد ساختم سپس بر اساس سنّت پیامبر(ص) با او ازدواج نمودم و این را نیز بدان که اسلام خرافات جاهلیّت را از بین برد و هیچگونه سرزنشی بر مسلمانان روا نیست، مگر گناه کنند (و من ثواب کردم نه گناه) بلکه سرزنش سزاوار آن کسی است که پیرو برنامه‌های جاهلیّت باشد.
وقتی که جواب نامه امام حسین(ع) به معاویه رسید، آن را خواند و سپس به یزید داد یزید آن را خواند و به پدرش گفت: انتقاد حسین بر تو بسیار کوبنده است.
معاویه گفت: چنین نیست ولی زبان بنی هاشم تند و تیز است که سنگ کوه را متلاشی می‌کند و دریا را می‌شکافد.[۱]
 

پی‌نوشت


[۱]. اعیان‌الشّیعه، ج ۱، ص ۵۳۸.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: