فصل اوّل: فاطمه(س) از ولادت تا بعد از رحلت پیامبر(ص) | ۲
فاطمه(س) در کنار پدر
اِنَّ اَوَّلَ شَخْصٍ یَدْخُلُ عَلَیَّ الْجَنَّةَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ[1]
نخستین کسى که در بهشت بر من وارد مىشود، فاطمه دختر محمد است».
(پیامبر اکرم(ص))
* * *
در آن روزگار که مسلمانان دوران آمادگى خود را در مکه مىگذراندند، محیط زندگى آنان سخت طوفانى و شرائط فوقالعاده بحرانى بود.
آغاز اسلام بود، مسلمانان در اقلیت قرار داشتند، و تمام قدرت و نیرو و حاکمیت و ثروت در دست دشمنان بىرحم و بىمنطق اسلام بود و هر کارى مىخواستند، مىکردند.
آزارى نبود که بر سر مسلمانان نیاوردند، و جسارت و توهینى نبود که نسبت به مقام شامخ پیامبر(ص) روا ندارند.
در این دوران دو نفر بیش از همه ایثار و فداکارى مىکردند:
از میان زنان «خدیجه» بود که بر زخمهاى قلب و جسم پیامبر(ص) مرهم مىنهاد، و غبار غم و اندوه را با فداکاریهایش، با محبت و صفایش، با همدردى و دلسوزىاش، از قلب مبارک پیامبر مىزدود.
و دیگر «ابوطالب» پدر بزرگوار امیرمؤمنان على(ع) بود که نفوذ و اعتبارى بسیار در میان مردم مکه داشت، و از تدبیر و هوش و ذکاوت فوقالعادهاى برخوردار بود، او خود را سپرى نیرومند در برابر پیامبر(ص) کرده بود و یار و یاور و حامى مهربان پیامبر اسلام(ص) بود.
ولى با نهایت تأسف این هر دو یار وفادار، و دو شخصیت بزرگ و انسانهاى ایثارگر، در سال دهم بعثت به فاصله کمى چشم از جهان پوشیدند، و پیغمبر(ص) را در مرگ خود عزادار ساختند، و رسول خدا(ص) از این نظر تنها ماند.
شدت اندوه آن حضرت در سوگ این دو شخصیت ـ که به حق هر کدام سهم قابل ملاحظهاى در پیشرفت اسلام داشتند ـ از اینجا روشن مىشود که آن سال را «عام الحزن» یعنى «سال غم و اندوه» نام نهادند.
اما از آنجا که خداوند هر نعمتى را از بندگان برگزیدهاش مىگیرد نعمت دیگرى را جانشین آن مىکند هر کدام از این دو بزرگوار فرزندى از خود به یادگار گذاشتند که نقش آنها را ایفا مىکردند.
امیرمؤمنان على(ع) یادگار «ابوطالب» همانند پدر حامى و مدافع و یار و یاور پیامبر(ص) بود، قبلا نیز چنین بود اما بعد از ابوطالب جاى خالى او را نیز پر کرد.
و خدیجه دخترش «فاطمه» را به یادگار گذاشت، دخترى مهربان، فداکار و شجاع و ایثارگر که همواره در کنار «پدر» بود و گرد و غبار رنج و محنت را از قلب پاک پدر مىزدود.
امیرمؤمنان على(ع) در آن هنگام نوزده سال داشت در حالى که فاطمه(س) طبق احادیث معروف بیش از پنج سال از سن مبارکش نگذشته بود، قابل توجه اینکه هر دو در خانهی پیامبر(ص) زندگى مىکردند و مونس ساعتهاى تنهایى او بودند.
هنوز سه سال به هجرت باقى مانده بود، سه سال مملو از حوادث سخت و طوفانهاى شدید زندگى، مملو از مرارتها و ملالتها، مملو از آزارها و اهانتها و تلاشهاى مستمر دشمنان براى محو اسلام و مسلمین.
گاه دشمنان سنگدل، خاک یا خاکستر بر سر پیامبر(ص) مىپاشیدند، هنگامى که پیامبر(ص) به خانه مىآمد، فاطمه(س) خاک و خاکستر را از سر و صورت پدر پاک مىکرد، در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود، پیامبر(ص) مىفرمود: «دخترم! غمگین مباش و اشک مریز که خداوند حافظ و نگهبان پدر توست».[2]
گاه دشمنان در حِجْر اسماعیل اجتماع داشتند و به بتها سوگند مىخوردند که هر کجا «محمد» را پیدا کنند، او را به قتل برسانند.
فاطمه(س) این خبر را مىشنید و به اطلاع پدر مىرسانید تا مراقبت بیشترى از خود کند؛[3] و این نشان مىدهد که نه تنها در درون خانه که در بیرون نیز فاطمه(س) در فکر دفاع و نجات پدر بود.
در یکى از همان سالها، ابوجهل مشتى از اراذل مکه را تحریک کرد که به هنگامى که پیامبر(ص) در مسجدالحرام به سجده رفته بود، شکمبهی گوسفندى را بیاورند و بر سر حضرت بیفکنند، هنگامى که این عمل انجام شد ابوجهل واطرافیانش صدا به خنده بلند کردند و پیامبر(ص) را به باد مسخره گرفتند.
بعضى از یاران، منظره را دیدند اما دشمن بىرحم چنان آماده بود که توانایى بر دفاع نداشتند.
این خبر به گوش دختر کوچکش فاطمه(س) رسید بسرعت به مسجدالحرام آمد و آن را برداشت و با شجاعت مخصوص خودش ابوجهل و یارانش را با شمشیر زبان مجازات کرد، و به آنها نفرین فرمود.[4]
آرى، در آنجا که گاهى مردان دلاور جرأت دفاع از پیامبر(ص) را نداشتند، این دختر شجاع و خردسال حضور داشت و به دفاع از آن حضرت مىپرداخت.
این دوران هر چه بود، سپرى شد. پیامبر(ص) عازم هجرت به مدینه گشت. فاطمه(س) باید موقتاً از پدر جدا شود و در خانه تنها بماند، تا زمانى که اجازهی هجرت به او داده شود، در حالى که هشت سال بیشتر از سن مبارکش نمىگذاشت. ولى همانگونه که امیرمؤمنان على(ع) در لحظات حساس و بحرانى هجرت با خوابیدن در بستر پیامبر(ص) امتحان ایثار و فداکارى خود را داد و بدن خویش را در معرض شمشیرهاى دشمن گذارد، فاطمه(س) نیز بدون جزع و بیتابى آمادگى خود را براى پذیرش این رسالت جدید اعلام داشت.
ولى دوران جدایى او نمىتوانست زیاد طولانى باشد، و باید در کنار پدر همچنان بماند. و در محیط مدینه همچون مکه به دفاع خود ادامه دهد، و گرد و غبار اندوه و حوادث سخت را از قلب نورانى پدر بشوید، لذا بعد از چند روز به اتفاق چند نفر از همسران پیامبر(ص) به همراهى امیرمؤمنان على(ع) به مدینه آمد.
فاطمه نه تنها در روزهاى عادى ـ هر چند پیامبر(ص) روز عادى نداشت ـ بلکه در روزهاى جنگ و طوفانى نیز همچون یک مرد شجاع در شعاعى که مأموریت داشت، از پیامبر(ص) دفاع مىکرد.
هنگامى که جنگ «احد» پایان گرفت و تازه لشکر دشمن صحنه را ترک گفته بود و پیامبر(ص) با دندان شکسته و پیشانى مجروح هنوز در میدان احد بود، فاطمه(س) با سرعت به «احد» آمد و با این که هنوز نوجوان کم سن و سالى بود فاصله میان «مدینه» و «احد» را با پاى پیاده و با شوق زیاد طى کرد، صورت پدر را با آب شستشو داد، خون را از چهرهاش زدود، اما زخم پیشانى همچنان خونریزى مىکرد.
قطعه حصیرى را سوزاند، و خاکستر آن را بر جاى زخم ریخت و مانع خونریزى شد، و عجیبتر اینکه براى جنگى که در روز بعد اتفاق مىافتاد، اسلحه براى پدر فراهم مىکرد.[5]
در جنگ احزاب که از پر رنجترین غزوات اسلامى بود، و در ماجراى فتح مکه در آن روز که سپاه پیروزمند اسلام با احتیاطهاى لازم آخرین سنگر شرک را از دست مشرکان گرفت و خانه را از لوث وجود بتها پاک کرد، باز مىبینیم فاطمه(س) در کنار پیامبر قرار گرفته، و به کنار خندق مىآید و براى پیامبر(ص) که چند روز گرسنه مانده، غذاى سادهاى ـ که از قرص نانى تجاوز نمىکرد ـ تهیه مىکند، و به هنگام فتح مکه براى او خیمه مىزند، آب براى شستشو و غسل آماده مىکند تا گرد و غبار را از تنش بشوید و لباس پاکیزهاى بپوشد و رهسپار مسجد الحرام شود.
خودآزمایی
1- دو نفر که در آغاز اسلام بیش از همه ایثار و فداکارى کردند را نام ببرید.
2- سال «عام الحزن» یعنى «سال غم و اندوه» چه سالی بود؟
3- روایت یا واقعهای که نشان مىدهد فاطمه(س) نه تنها در درون خانه بلکه در بیرون نیز در فکر دفاع و نجات پدر بود را بیان کنید.
پینوشتها
[1]. این حدیث را «کلینى» در «کافى» و جمعى از علماى اهل سنت در کتب خود مانند «کنزالعمال» و «میزان الاعتدال» و غیر آن نقل کردهاند.
[2]. سیرهی ابن هشام ۱/۴۱۶.
[3]. مناقب ابن شهر آشوب ۱/۷۱.
[4]. صحیح بخاری ۵/۸.
[5]. این غزوه «حمراء الاسد» بود که مشرکان از نیمهی راه به سوى مدینه بازگشتند تا ضربهاى را که در «احد» زده بودند تکمیل کنند، اما خدا مىخواست مأیوس و نومید بازگردند، امّا وقتى خود را با مسلمانان شجاع و حتى کسانى که در «احد» مجروح شده بودند، مواجه دیدند، ترسیدند و بازگشتند.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی